يكشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۵ - - ۳۹۷۸
يك ميليون امضا از يك ميليون مسافر
006144.jpg
ابراهيم دهباشي زاده 42 سال است كه پشت فرمان تاكسي اش در خيابان هاي تهران رانندگي مي كند. شايد او خوش اخلاق ترين راننده تاكسي تهران باشد
وحيد شريفي
ملاقات خوشبخت ترين مرد ايران، چندان كار دشواري نيست. شايد شما در خيابان هاي شلوغ پايتخت سوار بر خودروي او شده باشيد. او را همواره مي توان در پشت چراغ قرمز يا ترافيك سنگين تهران پيدا كرد. او نه سياستمدار است و نه تاجر. هنرپيشه يا فوتباليست هم نيست. حرفه اش رانندگي است. به قول خودش 42 سال است كه با تاكسي رانندگي مي كند. ابراهيم دهباشي زاده 63 بهار از عمرش گذشته اما او مصر است كه روحيه يك جوان 18 ساله را دارد. وي 12 سال اول زندگي را در ديار خود، خامنه گذراند و بعد از آن به تهران آمد و تاكنون در اين شهر زندگي مي كند. دهباشي هم اكنون از سلامت كامل جسم و روح برخوردار است. هيچ گونه ناراحتي جسمي او را اذيت نمي كند. او مي گويد: به راحتي مي توانم روزانه بين 12 تا 14 ساعت رانندگي كنم بدون اين كه احساس خستگي كرده يا حتي كمي عصبي شوم.
توانايي صحبت به زبان هاي عربي، انگليسي، تركي، فرانسه، آلماني، و ارمني را در حد مكالمات روزمره دارد. به قول خود با هر كس مي تواند به زبان خودش صحبت كند.
او راز موفقيت خود را در يك تحول مي داند. تحولي كه باعث شد اكنون به عنوان راننده نمونه كشور برگزيده شود و الگويي مناسب براي ساير رانندگان باشد. دهباشي در اين باره مي گويد: در سن 32 سالگي زماني كه 7 يا 8 سال از رانندگي ام مي گذشت، دچار افسردگي شدم.همواره عصبي بودم، اضطراب و دلهره امانم را بريده بود. به پزشك مراجعه كردم او هم نتوانست كمك آنچناني به من بكند. اما بالاخره مجبور شدم با خودم كنار بيايم. به اين نتيجه رسيدم كه حتما راه بهتري براي زندگي كردن وجود دارد و من بايد آن را پيدا كنم. خواستن توانستن است و من موفق شدم در خود دگرگوني شكل دهم. خوشبختي را به سرعت يافتم. من سعادت را در مهرورزي و روحيه دادن به همنوع خودم ديدم. از آن روز با رفتارم سعي مي كنم به مسافران روحيه بدهم. با روحيه دادن، روحيه مي گيريم و همين باعث مي شود تا من هيچ از كار خود خسته نشوم. او تنها راننده اي است كه از نيروي انتظامي، رئيس جمهور سابق، شهرداري منطقه 22 و ايساكو تقديرنامه دارد. دهباشي اخيرا نيز به عنوان راننده نمونه كشور شناخته شده است. به جوانان توصيه مي كند با خودشناسي پذيرش مشكلات، راضي به رضاي خدا بودن، دوري از غرور و تكبر، آب درماني و همچنين روزانه 10 دقيقه تأمل درمورد كارهايي كه طي روز انجام داده اند، سعادت و خوشبختي را براي خود رقم بزنند.
راننده نمونه كشور معتقد است: اينها درواقع آرامش را براي انسان رقم مي زنند. اين مهم نيست كه در چه پستي مشغول به فعاليت هستيد راننده اي يا رئيس جمهور، پزشكي يا نانوا. تمامي فعاليت ما براي دستيابي به آرامش است. درواقع آنها كه از آرامش برخوردارند خوشبخت ترين و موفق ترين انسان ها هستند.
يك ميليون امضا
همراهان واژه اي است بديع كه دهباشي درمورد مسافرانش به كار مي برد. او مسافران خود را همراهان خود مي داند. او مي گويد: يك ميليون امضاء از يك ميليون مسافر دارم. 8 دفتر نظرخواهي انتقاد و پيشنهاد تاكنون از مسافرانم جمع آوري كرده ام. هميشه يك دفتر و خودكار در خودروي خود دارم. همواره به مسافرانم پيشنهاد مي دهم كه نظرشان را راجع به من بنويسند. بسياري از آنان هم اين كار را با رغبت انجام مي دهند. او ادامه مي دهد: در ابتدا بسياري از مسافرانم در مواجهه با من تعجب مي كنند. برخي از آنها گمان مي كنند در خواب هستند و برخي ديگر تصور مي كنند من قصد اذيت آنها را دارم. اما من با مدرك به آنها ثابت مي كنم كه هدفم روحيه دادن و روحيه گرفتن است. بسياري از مسافران وقتي متوجه قصد من مي شوند ديگر خيال پياده شدن ندارند. آنها دوست دارند دقايق بيشتري را با من بگذرانند.
وقتي از او سئوال مي كنم آيا تاكنون پيش آمده با مسافري دعوا كني يا بر سر كرايه با تندي با آنها برخورد كني، پاسخ مي دهد: در طول اين سال ها به ياد ندارم با مسافري برخورد تندي نشان داده باشم. خدا را شاهد مي گيرم كه همواره به حق خود قانع بوده ام. حتي برخي اوقات كمتر از حقم از مسافران دريافت كرده ام. البته من همواره به مسافرانم مي گويم كه شما از همكاران ديگر من اين توقع را نداشته باشيد. چون ممكن است آنها با مشكل مالي مواجه باشند. به هر حال وقتي گراني هميشه گريبان گير مردم است تاكسيرانان هم مجبورند با گرفتن كرايه بيشتر با گراني مقابله كنند. از طرفي بي انصافي است كه از ساير رانندگان چنين توقعي داشته باشيم. آنها زير فشارهاي عصبي، ترافيك سرسام آور و... هستند. از اين رو بيش از 7 يا 8 ساعت نمي توانند رانندگي كنند. اما من تا 14 ساعت هم توانايي رانندگي دارم. به همين جهت مي توانم كرايه نگيرم.
تنها شهروندان تهراني نيستند كه با دهباشي آشنايند. او از دوستان اروپايي اش براي ما مي گويد: با گردشگران زيادي برخورد داشتم. براي مثال خانم و آقايي فرانسوي به همراه دو فرزندشان به ايران آمدند، من يك هفته تمام از آنها در منزلم پذيرايي كردم. به خاطر رفتار و برخوردم بعد از مدتي آنها من و خانواده ام را به فرانسه دعوت كردند كه البته نتوانستيم به آنجا برويم. مسافري هم از هلند داشتم. تا حدي كه در توانم بود به او محبت كردم و سعي نمودم تا خاطره خوبي از ايران و ايرانيان در ذهنش حك شود.
او با مراجعه به هلند، عكس مرا به ديوار منزلش نصب كرد تا به قول خود خاطره خوب سفر به ايران هميشه در ذهنش ماندگار بماند.
پخش فيلم در سي ان ان
سال 1375 سه تا از دفاتر نظرخواهي از مسافرانم را به آمريكا بردند. وقتي اين جمله را از دهان دهباشي شنيدم بسيار تعجب كردم. گروهي ايراني مقيم آمريكا كه در ميان آنها اساتيد دانشگاه هم به چشم مي خوردند در آن سال به ايران آمدند. آنها مرا از طريق سازمان تاكسيراني پيدا كردند. همديگر را در پارك جمشيديه ملاقات كرديم. آنها برايم شرح دادند قصدشان تهيه فيلمي مستند از زندگي من است. تا جايي كه مي توانستم نهايت همكاري را با آنها انجام دادم. دفاتر نظرخواهي ام را در اختيارشان گذاشتم حتي دلايل موفقيت ام را نكته به نكته براي آنها تشريح كردم. بالاخره فيلم ساخته شد. ابتدا فيلم مذكور در يك شبكه بين المللي در لس آنجلس پخش شد. بعدهاC.N.N هم فيلم را پخش كرد.
انسان تا در موقعيت قرار نگيرد نمي تواند ادعا كند كه آيا موجودي است وطن پرست يا اين كه عرق ملي و وطن پرستي چندان اهميتي برايش ندارد. دهباشي در همان سال (75) در چنين موقعيتي قرار گرفت. گروه ايراني مقيم آمريكا بعد از مدتي با او تماس گرفته و از او دعوت مي كردند تا در آمريكا زندگي كند. راننده نمونه كشور اين واقعه را چنين بازگو مي كند: بعد از اينكه فيلم مستند در آمريكا پخش شد، يكي از اعضاي گروه فيلم سازي كه يك استاد دانشگاه بود با من تماس گرفت. او به من گفت كه به آمريكا بروم، حتي مقامات مسئول نيز در آنجا موافقت كرده بودند كه يك زندگي كامل با تاكسي در اختيارم بگذارند. اما من نرفتم. آنها از پاسخ منفي من تعجب كردند. به آنها گفتم هدف نهايي ام زندگي توام با آرامش است كه من خوشبختانه اين آرامش را در ايران به دست آورده ام. از سوي ديگر من در طول سالها رانندگي دوستان زيادي در ايران پيدا كرده ام. حال چند سال بايد صبر كنم تا در آنجا به اين تعداد دست بيابم؟
او ادامه مي دهد: به آنها گفتم اگر قرار است كاري صورت دهم، ترجيح مي دهم در خدمت هموطنانم باشم.
مسافر هميشگي در تاكسي زندگي
كمي از خانواده ات برايم بگو. مي گويد: 35 سال پيش مسافري سوار كردم كه ديگر پياده نشد. او همچنان شريك غم و شادي هاي من است. همسرم تنها كسي است كه مي تواند مرا عصباني كند!
كمي مكث مي كند، نگاهي به صورتم مي اندازد. با لحني متفاوت از خانواده اش مي گويد: 4 فرزند داشتم كه اكنون يكي از آنها در ميان ما نيست. پسرم علي ؟ دانشجوي سال آخر مهندسي مكانيك سال گذشته در تصادف رانندگي درگذشت. به يكباره مبهوت مي مانم، عجب صبر و تحملي! تحمل داغ فرزند سنگين و دشوار است و او چه بسيار زيبا با اين تقدير الهي كنار آمده است.
دهباشي در اين باره معتقد است: وقتي پسرم علي در تصادف جان باخت، قلبش را اهدا كرديم. او از هر نظر نمونه بود. تحمل دوري او در روزهاي اول برايم دشوار بود. اما چون معتقدم كه انسان بايد راضي به رضاي خدا باشد، پس اين مصيبت بزرگ را پذيرفتم و به اين نتيجه رسيدم كه خدا مرا دوست داشته و در مسير امتحان قرار داده است. پس من هم بايد از اين ملاقات روسفيد بيرون مي آمدم. الان مطمئن هستم علي در آنجا زندگي خوبي را شروع كرده است.
جمله اش را در مورد فرزند از دست رفته اش اينگونه بازگو مي كند: خدايا رضاي ما رضاي تو، الهي من آن ده كه آن به.
دهباشي در حال حاضر سه دختر دارد كه دو دخترش ازدواج كرده و يكي از آنها در دوره پيش دانشگاهي تحصيل مي كند.
تنها تاكسيران راضي!
تنها تاكسيراني كه از شغل اش رضايت كامل دارد. دهباشي است. او با طعنه و افسوس مي گويد: من تنها راننده تاكسي هستم كه از شغل و زندگي ام رضايت دارم. او از سازمان تاكسيراني دل پري دارد. به گفته او آنها سالها به او و همكارانش بي توجه بوده اند. راننده نمونه كشور مي گويد: متاسفانه در كشورمان به نوع دوستي بها داده نمي شود. آن آقايي كه از آمريكا آمده بود و به من پيشنهاد زندگي با امكانات را در آنجا به من داد مي گفت: اگر چنين برخوردي را هر كسي در آمريكا داشته باشد اصلا نياز به كاركردن ندارد. شما در نظر بگيريد از آنجا به خاطر نظرات و مشاهده دفاتر من به ايران آمدند. اما سازمان تاكسيراني تاكنون به هيچ يك از طرحها و پيشنهادات من اهميت نداده است.
به گفته دهباشي طي 42 سال رانندگي وي، هيچگاه از روابط عمومي سازمان تاكسيراني به او تلفن نزده اند. او مي افزايد: در زمان مديريت قبلي، من كاري با مديرعامل داشتم او گفت كه به روابط عمومي مراجعه كنم. حتي مرا به آنان سفارش كرد. متاسفانه تا به امروز هنوز از طرف آنان زنگي نزده اند.
دهباشي سازمان تاكسيراني را در تمامي ابعاد به انتقاد مي گيرد. همكارانش هم با او موافق اند. او تغيير مديريت در سازمان تاكسيراني را براي بهبود وضعيت تاكسيراني موثر نمي داند. از اين رو معتقد است در مديريت جديد هم به نظراتش ترتيب اثر داده نمي شود و آنها هم مانند قبلي ها با او كاري نخواهند داشت. او مديريت تاكسيراني را به چالش كشانده و تصريح مي كند: يك مديرعامل اگر به فكر راحتي، آرامش و ارتقاي فرهنگ تاكسيرانان باشد،در واقع به فكر فرهنگ جامعه و راحتي مسافران است. او براي حرف خود استدلال مي كند دو قشر هستند كه اولين ارتباط را با گردشگران خارجي برقرار مي  كنند اول پليس و دوم رانندگان تاكسي. من معقتدم همانطور كه به پليس براي مواجهه با پيشامدهاي احتمالي آموزش داده مي شود، به رانندگان تاكسي نيز آموزش واجب است. راننده تاكسي بايد احساس مسئوليت كند، جامعه را خانواده خود بداند و تنها انگيزه اش كسب ماديات نباشد. من سالها تلاش كردم تا با كمك روابط عمومي سازمان تاكسيراني بتوانم طرحم را براي ارتقاي  سطح فرهنگي تاكسيرانان اجرا كنم اما همانطور كه قبلا هم اشاره كردم آنان تاكنون هيچگونه اعتنايي به من نكردند. او ادامه مي دهد: طرح را سال 67 به روابط عمومي سازمان تاكسيراني تحويل دادم. مسئولان وقت گفتند به زودي از طرح شما استفاده خواهيم كرد. الان 18 سال است كه از آن روزگار مي گذرد اما آنان هنوز يك زنگ هم نزده اند.
دهباشي هنوز اميدوار است. او مي گويد تنها قصد من كمك به رانندگان تاكسي است. حاضرم في سبيل الله اين كار را انجام بدهم. راننده نمونه كشور به خود و ما اطمينان مي دهد كه روزي فردي در سازمان تاكسيراني پيدا مي شود كه احساس مسئوليت كند و از برنامه هاي آموزشي من براي ارتقاء سطح كيفي و كمي رانندگان استفاده نمايد.
دهباشي ادامه مي دهد: مطمئنم الان هم اگر به سازمان بروم جواب منفي خواهم گرفت به هر حال به عقيده من هنوز دير نشده اگر دوست داشته باشند مي توانند به من تلفن كنند تا من طرح آموزشي خود را ارائه دهم. عقربه هاي ساعت به ما نشان مي دهد كه فرصتي براي ادامه گفتگو وجود ندارد. در پايان مي پرسم چه چيز ناراحتت مي كند؟ پاسخ مي دهد: همه ما در زندگي شخصي خود با مشكلات و گرفتاري هايي دست و پنجه نرم مي كنيم. اما من مشكل جامعه را مشكل خود مي دانم. گرچه بضاعت ياري به ديگران را ندارم. اما همواره دوست دارم به همنوع خود تا جايي كه مي توانم ياري رسانم. چون معتقدم لذت بخش ترين تفريح كمك به ديگران است.

گزارش
آرمانشهر
شهر تماشا
جهانشهر
دخل و خرج
نمايشگاه
سلامت
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  شهر تماشا  |  گزارش  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |