سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۸۵
گفت وگو با شهداد روحاني آهنگساز سرود تيم ملي
سرودي كاملا ايراني
004272.jpg
درست زماني كه شايعات مختلفي درباره خواندن سرود تيم ملي دهان به دهان مي چرخيد و هنوز كسي نمي دانست چه كسي سرود را مي سازد و چه كسي مي خواند، شهداد روحاني به همراه عليرضا عصار در استوديوي صبا كار ضبط سرود تيم ملي را آغاز كرده بودند. روزهاي پاياني كار كه سرود ميكس مي شد، در استوديوي صبا به ديدار شهداد روحاني رفتيم و گفتگويي در اين باره انجام داديم.
* چطور شد كه سرود تيم ملي را شما ساختيد؟
-آقاي عليرضا عصار براي همكاري با من تماس گرفتند و چون به كارهاي ايشان علاقمند بودم تصميم گرفتم در ساخت سرود تيم ملي فوتبال شركت كنم. سعي ما از ابتدا اين بود كه اين كار در ايران با نوازندگان و در استوديوي ايراني ضبط شود. خوشبختانه تصميم درستي بود و كار خوبي از آب در آمد.
* براي هويت بخشيدن و نشان دادن اين سرود به عنوان يك سرود ايراني از چه عناصري استفاده كرديد؟
- چون اين سرود از ايران مي رود غالباً خواص موسيقي ايراني و سازهاي ايراني از قبيل سه تار،  دف، و سازهاي ضربي استفاده كرديم. به علاوه از سازهاي غربي كه در اركستر سمفونيك استفاده مي شود هم براي ساختن فضاي ايراني استفاده كرديم. سعي شد از ريتمي استفاده كنيم كه هم هيجان را منتقل كند و هم قوي و كوبنده باشد.
* از قالب موسيقي ايراني براي ساخت سرود استفاده كرديد؟
- سرود در يكي از دستگاه هاي ايراني ساخته و با اركستر بزرگي ضبط شده است و فكر مي كنم در كارهاي ديگر كمتر از اركستري به اين بزرگي استفاده شده باشد. تا جايي كه امكان داشت سعي كرديم، سازها را تك تك ضبط نكنيم تا كار حس بهتري داشته باشد. ملودي سرود كاملاً ايراني است و گامي كه سرود در آن ساخته شده شباهت ها و مشتركات زيادي با دستگاه همايون دارد. ضمن اينكه وجوه مشتركي هم با موسيقي غربي دارد تا براي شنوندگان غير ايراني هم ملموس باشد. اما اساس كار موسيقي ايراني است.
* اين قطعه چطور مي خواهد با مخاطبان داخلي و خارجي ارتباط برقرار كند.
- انتخاب ريتم، سازها و ملودي طوري است كه هم مخاطبان ايراني و هم غير ايراني را جذب كند. قطعاً وقتي ايراني ها اين كار را گوش مي دهند موسيقي ايراني براي شان زنده مي شود. براي شنوندگان غير ايراني هم از بخش هايي از موسيقي غربي و سازهاي غربي استفاده كرديم كه به گوششان آشناست. تلفيق اين دو نوع موسيقي اصلي است كه فكر مي كنم براي هر دو گروه سرود را قابل درك مي كند. ما در ساخت سرود فوتبال محدوديت زماني هم داشتيم و چون سرود بايد با تصوير هماهنگ مي شد،  بايد براي همراهي تصوير هم فكر مي كرديم و گزينه هايي در نظر مي گرفتيم. مثلاً پنجاه ثانيه بايد موسيقي اي مي گذاشتيم كه تصوير مورد نظر روي آن قرار بگيرد و آن را كامل كند.
* ساختن اين سرودها ويژگي و اصول خاصي دارد؟
- مهمترين گزينه اي كه براي ساختن اين قطعه لازم است،  درك موقعيت شنونده است. آهنگساز بايد خودش را به جاي شنونده و در همان اتمسفر بگذارد. اين فضا انكارناپذير است و بدون درك آن موسيقي معنا پيدا نمي كند. طبيعتاً شور و هيجان موسيقي بايد مخاطب را همراهي كند. از طرفي چون اين موسيقي از سوي فرهنگ و مليتي خاص ارائه مي شود، بايد ويژگي هاي موسيقي ايراني وجود داشته باشد. ما ريتم، ملودي هاي قوي اي داريم كه به درستي مي توانيم از آن استفاده كنيم. چون اين موسيقي براي ورزش ساخته مي شود، نبايد از يك خط آرام استفاده كرد. خوشبختانه در موسيقي ايراني ريتم هاي عالي و هيجان آور زيادي وجود دارد كه از آنها بهره گرفتيم. با استفاده از سازهاي كوبه اي و ايراني به اين هدف كاملاً دست پيدا كرديم.
* ساختن قطعه اي كه اين ويژگي ها در آن جمع شود، براي شما محدوديت به وجود نياورد؟
- گاهي اوقات وقتي براي كار چارچوبهايي تعيين شود نتايج خوبي به دست مي آيد. گاهي اوقات اين محدوديت ها راهنما و راهگشاست. چيزي كه ما از اول مي دانستيم همين ويژگي ها بود. ما مي توانيم نوع بهتري نگاه كنيم، اين محدوديت ها را مي توان به عنوان يك ويژگي منحصر به فرد نگاه كرد. تنها محدوديت ما تصاويري بود كه قرار بود با موسيقي همراه شود. بايد به نوعي آن را هم با كار همراه مي كرديم.
* به غير از رهبري اركستر سمفونيك در سال هاي اخير، فعاليت موسيقايي ديگر در ايران نداشتيد. آيا اين سرود مقدمه اي براي كارهاي بيشتر در ايران است يا يك اتفاق كه شايد ديگر تكرار نشود.
- به غير از چند بار رهبري اركستر، كار ديگري در ايران نكردم. آخرين ضبط من در ايران به سي سال پيش باز مي گردد. من اصولاً هيچ وقت با خواننده اي كار نكرده بودم و اين اولين باري است كه اين كار را مي كنم.
* اين تجربه را چطور ارزيابي مي كنيد؟
- من دو سه سال پيش با عصار آشنا شدم. در آخرين كنسرت او هم در فرهنگسراي بهمن حضور داشتم. تجربه خوبي بود. به خصوص اينكه او خواننده كاملي است و علاوه بر اينكه بر خوانندگي تسلط كامل دارد، نوازنده خوبي هم هست. به خوبي پيانو مي نوازد و بر ساز گيتار تسلط دارد. در آهنگسازي هم سر رشته دارد و در ساخت اين سرود هم سهم داشته است.
* البته تصور عمومي بر اين بود كه اگر روزي در ايران موسيقي كار كنيد، در حوزه موسيقي كلاسيك باشد.
- بله درست است. اما اين سرود در قالب موسيقي كلاسيك نمي گنجيد سبك متفاوتي با آنچه در ايران انجام مي دهد دارد. البته ما از نوازندگان اركستر سمفونيك تهران هم براي اجراي اثر استفاده كرديم اما نه در قالب سمفونيك. به نظر من موسيقي مرز و سطح ندارد. در هر سبك و سطحي موسيقي خوب و بد است. هر كسي به موسيقي خاصي علاقه دارد و عقيده اش محترم است اما وقتي براي موضوعي به آهنگساز سفارش كار مي دهند، بايد بداند كه براي چه مصرفي و چه مخاطبي موسيقي مي سازد. مخاطب ما علاقمندان به موسيقي كلاسيك يا سنتي نيستند، طيف بسيار وسيعي از فرهنگ ها و كشورهاي مختلفي هستند كه به اين موسيقي گوش مي دهند و اتفاقاً به نظر من آميختن موسيقي هاي مختلف مي تواند فضايي را به وجود آورد كه مخاطبان بيشتري را به خود جذب كند.
* اگر قرار بود شما خواننده اي را براي اين قطعه انتخاب كنيد، خواننده كار باز هم عليرضا عصار بود.
به هر حال من هم انتخاب شدم و از نتيجه كار هم راضي هستم. اين اتفاق نيفتاده و من نمي توانم پاسخ درستي بدهم. اما آنچه مسلم است اين است كه سعي كرديم از بهترين قالب و بهترين سبك موسيقي استفاده كنيم و از طرفي چون آقاي عصار اين همكاري را از من خواست پذيرفتم. شايد اگر خواننده ديگري بود كار را قبول نمي كردم. آخرين باري كه با يك خواننده كار كردم، سي سال پيش بود. حتماً دليلي وجود داشته كه اين كار را نكردم. كار من يك كار هنري است. تجارت نيست. بايد علاقه و روحيه اي كه لازم است وجود داشته باشد كه انجام شود. خوشبختانه ارتباط گروه به گونه اي بود كه كار بسيار سريع و خوب انجام شد.

نوشته اي از مازيار كربلايي
كمانچه نواز اصيل
004263.jpg
محمدرضا لطفي در كنار زنده ياد استاد اصغر بهاري
نوشته محمدرضا لطفي و پاسخ كيهان كلهر، واكنش هاي متفاوتي در بين اهالي موسيقي داشت كه صفحه موسيقي همشهري به مرور به آنها خواهد پرداخت. نخستين واكنش را مازيار كربلايي (هادي)- سازنده سازهاي كمانچه، تار و سه تار و از شاگردان معروف استاد زنده ياد بهاري با نگارش مطلبي درباره آن زنده ياد بروز داد. جناب كربلايي از سال ۶۸ در منزل استاد بهاري مأوا گزيد و ساختن ساز كمانچه را مستقيماً زير نظر آن زنده ياد فراگرفت و به همين دليل شاهد حشر و نشر بسياري از بزرگان موسيقي، از جمله جناب محمدرضا لطفي با آن زنده ياد بوده است. وي در نوشته زير ضمن مروري بر زندگي و شيوه نوازندگي استاد بهاري، كه به اعتقاد محمدرضا لطفي نوازنده اي اصيل نواز بود، درباره برخي كمانچه نوازي هاي اين دوران هم ديدگاه هايي را از منظر يك سازشناس خبره نگاشته است كه مي خوانيد. صفحه موسيقي همشهري، همچنان آماده انعكاس ديدگاه هاي مختلف در اين زمينه است.
ضمن عرض ارادت خدمت هنرمندان و هنرجويان گرامي و تشكر از جناب استاد محمدرضا لطفي به خاطر بيان شيوا و تحليل جامع ايشان از شيوه هاي مختلف نوازندگي ساز كمانچه و طرح مطالبي كه به واقع نياز بنيادين امروز موسيقي است، اينجانب به عنوان فردي كه در درون خانواده بهاري رشد كرده و از او آموخته است، نكاتي را در مورد مرحوم زنده ياد استاد بهاري و ساز كمانچه تقديم مي كنم، باشد كه اندكي از دين خويش را به آن پير وارسته و ساز عزيز كمانچه به قدر وسع ادا كرده باشم. سالها پيش در آغاز دهه دوم انقلاب شبي به اتفاق همسر استاد بهاري، روان شاد فروغ بهاري(كربلايي) در رديف دوم يا سوم تالار وحدت در انتظار كنار رفتن پرده بزرگ تالار و شروع برنامه اي بوديم كه به كنسرت اساتيد، مشهور شد.كنسرتي كه براي اولين بار پس از پيروزي انقلاب به وسيله گروه اساتيد و به همت استاد پايور تقريباً بعد از يك دهه سكوت اجرا مي شد. برنامه اي كه در نوع خود كم نظير بود و با استقبال باشكوه علاقه مندان مواجه شد. هريك از اساتيد به نوعي پاسخگوي شوق مردم بودند. مرحوم استاد بهاري كهن سال ترين فرد گروه(با ۸۴ سال سن) و با وجود قدي خميده كمانچه را بر فراز سر بلند كردند كه اين حركت خود شوري به پا كرد.خاطرم هست كه زنده ياد استاد مهدي اخوان ثالث يكي دو صندلي با ما فاصله داشتند و در اين ميان تعبيري به كار بردند به اين مضمون:
«كمانچه بار ديگر كمر راست كرد»
۶ يا ۷ سال پس از آن ايام مرحوم بهاري فوت كردند و خيلي از دست اندركاران موسيقي و آشنايان به اين هنر فقدان ايشان را مرادف با افول كمانچه دانستند.در اينجا دو توصيف از ساز استاد را كه يكي توسط جناب علي اكبر شكارچي و ديگري به وسيله آقاي پيتر ويلسن نگاشته شده ارائه مي كنم: آقاي علي اكبر شكارچي نوازنده تواناي كمانچه در پايان نامه تحصيلي خويش(دانشكده هنرهاي زيبا دانشگاه تهران، به راهنمايي دكتر صفوت، سال ۱۳۵۵) فصلي را به مرحوم بهاري و سبك او اختصاص داده اند كه با كسب اجازه از محضر ايشان عيناً به عرض مي رسد: «درباره سبك استاد دو نكته را بايد يادآوري كرد:
۱) استاد در سن ۷۱ سالگي بي شك نمي تواند به قدرت زمان جواني ساز بزند و از اين جهت افراد ظاهربين نبايد در مورد تكنيك نوازندگي ايشان قضاوت غلط بكنند.به هر حال بايد دانست كه هنوز هم در بين نسل جوان نوازندگان كمانچه كسي به پاي استاد نرسيده است و كسي نمي تواند به قدرت امروزي وي ساز بزند تا چه رسد به قدرت ايام جواني استاد.
۲) ولي آنچه كه زيادي سن در آن تأثير منفي ندارد پختگي و نرمي و تميزي سبك استاد است كه توجه نگارنده را شديداً به خود جلب كرده است. متأسفانه اين جنبه هاي نوازندگي چنان عميق و ظريف و دقيق است كه از نظر افراد غير وارد مكتوم مي ماند. همين قدر مي گوييم اگر يك محقق كمانچه كشف علت نرمي و پختگي و خوش صدايي ساز استاد را وجهه همت خود قرار دهد اسرار و رموز جنبه هاي معنوي و روحاني موسيقي ايراني بر او روشن خواهد شد.»
حال فرازي از مقاله دو استاد كه به وسيله آقاي پيتر ويلسن موسيقي شناس و منتقد غربي در نشريه دهمين جشن هنر شيراز سال ۱۳۵۵ نگاشته شده است را از نظر مي گذرانيم: «جلال الدين رومي مي گويد: خام بُدم، پخته شدم، سوختم. او از تجربه تصوف سخن مي گويد، اما شايد بتوانيم اين طبقه بندي را در مورد موسيقيدانان نيز به كار ببريم. تقريباً ۹۰ درصد موسيقي هاي ايراني كه ما مي شنويم هنوز خام هستند. ما به راحتي به خام بودن آن پي نمي بريم، زيرا كه حتي بدترين موسيقي ايراني نيز زيباست. اما پس از چند سال انسان مي تواند كم كم ابن الوقت ها را از استادان واقعي تشخيص دهد.
اصغر بهاري يكي از هنرمندان محبوب من است. در حالي كه خيلي ها سعي مي كنند چيز ديگري باشند، بهاري پيوسته خودش است.انسان مي تواند او را مجسم كند كه در گوشه اي آرام نشسته و هنوز همان موسيقي ناب و متعالي را مي نوازد... و هنوز چروكيده است و پير و خاموش.
بنابراين او پيرترين نوازنده اي است كه براي مركز حفظ و اشاعه موسيقي سنتي ايران كار مي كند. شيوه او با شيوه ديگران هماهنگي دارد، جز اين كه جنبه سنتي موسيقي او بسيار ناب تر از ديگر همكارانش است.مسئله ديگري كه البته از اهميت كمتري برخوردار است، اما باز به نظر من مي تواند روشنگر باشد اين است كه، با اين كه بهاري از احترام بسياري برخوردار است، احترامي كه درخور يكي از بزرگترين استادان ايراني است، او با همكاران جوان خود بسيار راحت  كار مي كند.
دوشنبه شب بهاري برنامه اش را با يك تكنوازي از ماهور شروع كرد و اجراي كاملاً متفاوتي از آن به دست داد.يك اجراي جادويي. موسيقي در دستهاي او آرام مي گرفت، مي رقصيد، بهار مي شد و من به شعف پيرمرد فكر مي كردم كه يك بار ديگر به پيشواز ارديبهشت مي رود.
هنگامي كه او مي گذاشت تا آرشه كمانچه تماس كوتاهي با سيم ها پيدا كند و يا روي سيم ها ماندگار شود- نه آن سيم هايي كه از آن ملودي برمي خيزد- صدايي چنان گرفته و خش دار از ساز برمي خاست كه انگار صداي آفتاب بود و يا بعضي لحظات صداي رقص دوره رنسانس را به خاطر مي آورد.من قبول دارم كه اين يكي از عميق ترين برنامه هاي بهاري نبود، اما بي نهايت زيبا و به معناي واقعي كلمه جاذب بود.»
سطوري كه از نظر خوانندگان گرامي گذشت به همراه مطالب فني، دقيق و ظريف جناب لطفي در هفته گذشته دال بر نفوذ و تأثير عميق مرحوم بهاري بر اين ساز در يك صد سال اخير است. درهم تنيدگي نام بهاري و ساز كمانچه چنان است كه چه شيوه بهاري را بپسنديم و چه نپسنديم، چه بهاري به رديف مسلط بوده باشد و چه نه و چه او را تكنيكي نواز بدانيم و يا ندانيم و خيلي ديگر از اين دست مطالب، نام كمانچه يادآور ساز بهاري است.اينك تلاش من اين است كه با استفاده از ديدگاه روان شناسي فيزيولوژي به گونه اي بسيار ساده مطالبي در مورد شيوه نوازندگي و ساختار ساز كمانچه به دست دهم تا خوانندگان گرامي خود بتوانند با به كارگيري و استفاده از نظرگاه هاي متفاوت به قضاوت بنشينند.عملكرد سلول هاي عصبي در انسان تا حدود زيادي شبيه به شبكه هاي سيم كشي برق و يا مخابرات است. همان طور كه هر سيم داراي ظرفيت و توان ويژه اي براي حمل مغناطيس مي باشد سلول هاي عصبي موجود انساني نيز داراي توان مشخص و معيني براي انتقال پيام هاي عصبي است. اگر جرياني فراتر از توان سيم از آن بگذرانيم سيم دچار قطعي شده و جريان از حركت بازمي ايستد.همين فرآيند در سلول عصبي نيز رخ مي دهد. اگر محرك عصبي اعم از محرك هاي شنوايي و چشايي و لامسه و... بزرگتر از توان هدايتي سلول باشد به طور اتوماتيك پيام عصبي به مغز مخابره نمي شود. مثلاً اگر سلول هاي گيرنده درد در زير پوست با ضربه اي بسيار قوي تحريك شوند اين پيام به مراكز عصبي منتقل نمي شوند و فرد به نوعي احساس كرختي در ناحيه مذكور مي كند. به طور بسيار ساده اين پديده را پديده اشباع نامگذاري مي كنيم. در مورد سلول هاي عصبي شنوايي نيز همين اتفاق ممكن است رخ دهد.مثلاً فرض كنيد نوازنده كمانچه مكرراً بر سيم اول آرشه بكشد و پوزيسيون نيز استفاده كند به اين دليل كه فركانس بالايي از اصوات توليد مي گردد(همان محرك قوي) سلول هاي عصبي گيرنده به نوعي احساس خستگي مي كنند و اين نيروي محرك را بيش از توان خود مي يابند(پديده اشباع) لذا پيامي به مغز مخابره نمي كنند. اين همان پديده اي است كه به نام فقدان تمركز از آن ياد مي كنيم.
004266.jpg
به خاطر دارم كه استاد بهاري هميشه توصيه مي كردند كه نوازنده بايد به طور متناسب و متناوب از هر چهار سيم ساز استفاده كند و يا اين كه در كمانچه براي موسيقي كلاسيك يا همان موسيقي دستگاهي ما نيازي به استفاده از پوزيسيون نيست. حتي در مورد سرعت ارائه جمله ها تأكيد بر سنگين نوازي داشتند تا شنونده فرصت كافي براي پردازش آنها داشته باشد.
مجموعه اين توصيه هاي به ظاهر ساده استاد باعث مي شود تا شنونده براي مدت زمان بيشتري بر موسيقي تمركز داشته باشد. به روايتي رعايت همين اصول ساده از جانب نوازندگان برجسته مثل بهاري زمان تمركز بر مطلب و توجه را افزايش مي دهد و مي توان گفت كه اين شيوه از نظر فيزيولوژيك بهداشتي تر است.
بنده در اين زمينه تحقيق مختصري انجام دادم كه نتايج آن گواه بر اين است كه شنونده مدت زمان بيشتري به ساز استاد توجه مي كند. حال اين كه در مورد شيوه مقابل استاد، شنونده به سرعت دچار فقدان توجه مي گرديد و مثلاً از تمركز بر ساز روي برمي گرداند و به سراغ ديگر محرك هاي محيطي مي رفت.
تا اينجاي بحث را به خاطر داشته باشيد تا از منظري ديگر به بحث ادامه دهيم.
بنده بارها و بارها به عنوان يك سازنده ساز، مورد سؤال قرار گرفته ام كه چرا بسياري از كمانچه ها امروزه صدايي جيغ گونه دارند. در پاسخ به اين دوستان بايد عرض كنم كه متأسفانه تا حد بسيار زيادي ساختار ساز كمانچه تغيير كرده و اين نكته اي است كه در بحث هاي مربوط به كمانچه مغفول مانده است.
خيلي از نوازندگان جوان امروز براي اين كه شيوه نوازندگي خود را پياده كنند دست به تغيير كمانچه زده اند. يعني به جاي اين كه خود را با ساختار ساز كمانچه كلاسيك هماهنگ كنند، ساز را با شيوه خويش هماهنگ كرده  اند. اين دوستان از اين مطلب غافلند كه كمانچه اي كه در دست دارند اصلاً كمانچه موسيقي رديفي ما نيست بلكه اگر نگوييم در حال تبديل شدن به ويولون است، به راحتي مي توانيم آنها را در رده كمانچه هاي آذري و يا مازندراني و يا به طور كلي محلي طبقه بندي كنيم.
بسياري از اين دوستان نوازنده هنگامي كه در فرم محلي كاري ارائه مي دهند اثرشان زيباست ولي وقتي با همين ساز قطعات موسيقي رديف آوازي مي نوازند نوعي ناهماهنگي احساس مي كنيم؛ چرا كه هر فرم موسيقي نياز به آلاتي دارد كه متناسب با آن ساخته شده است.
آيا تا به حال از خود پرسيده ايد چرا در جوامع روستايي البسه بانوان و كودكان از نظر رنگ و طرح متنوع و داراي گل و بوته هاي درشت و متضاد هستند؟  آيا تا به حال از خود پرسيده ايد چرا در جوامع روستايي موسيقي از ريتمي سريع برخوردار است و صدا دهي سازها داراي صدايي زيرتر از سازهاي شهري شده هستند؟
جواب اين سؤالات را با استفاده از سطور پيش گفته در مورد ظرفيت تحريك پذيري سلول هاي عصبي مي توان بيان كرد.
چون سطح استرس و فشارهاي رواني در جوامع روستايي به مراتب كمتر از جوامع شهرنشين است لذا توان سلول هاي عصبي آنها نيز بالاتر است. يعني سطح تحمل در روستا بيش از شهر است. يا به تعبيري ميزان هيجان خواهي در روستا بالاتر از شهر است.
لذا از نظر بصري مثلاً وجود رنگ هاي متضاد و گل هاي درشت در البسه  آنها به وفور يافت مي شود حال آن كه در جامعه شهرنشين ميل و گرايش به نوعي هماهنگي در استفاده از رنگ هاست تا ايجاد نوعي آرميدگي كنند.
از نظر شنوايي هم همين طور. مثلاً اگر صداي كمانچه آذري به واسطه ابعاد آن صدايي زيرتر(يعني فركانس يا قدرتي بالاتر) دارد نوازندگان و شنوندگان آن نيز تحمل بيشتري نسبت به جوامع شهرنشين دارند. حال آن كه تمام سازهاي شهري شده از صدايي بم تر نسبت به سازهاي محلي برخوردارند. چرا كه صداي بم آرامش بخش تر از صداي زير است.
تغييراتي كه توسط اين دوستان صورت گرفته مبناي علمي نداشته و تناسبي با موسيقي كلاسيك ما ندارد و لذا تأ ثير و نفوذ ماندگاري در شنونده ايجاد نمي كند، بلكه خيلي سريع شنونده را دفع مي كند.
مرحوم استاد بهاري بنا به تجربه وسيعي كه نسبت به موسيقي ايراني داشتند همواره بر حفظ اندازه هاي ساز، متناسب با موسيقي رديفي تأكيد مي كردند. ايشان معتقد بودند كه ساز كمانچه براي اين موسيقي كامل است و اگر تغييري در آن ايجاد مي كنيد در جهت كاركرد بهتر آن باشد نه تغيير در صدادهي ساز.
بنده به سهم خودم از تمام كساني كه در جهت اعتلاي موسيقي اين سرزمين با هر سبك و سليقه اي كوشش مي كنند سپاسگزارم و از خداوند متعال براي همگان سلامتي آرزو مي كنم. مرتبه اي ديگر از جناب استاد محمدرضا لطفي كه به واقع روحي تازه در موسيقي ايراني دميدند تشكر مي كنم. با آرزوي احياي نقد در حوزه موسيقي.
در پايان ، ضمن ياد كردن از تمامي بزرگان از دست رفته موسيقي مخصوصاً زنده ياد استاد علي اصغر بهاري، با نگاهي به آينده معتقدم روايت گر اصيل ساز كمانچه كسي است كه بيش و پيش از خود به فكر فرهنگ و هنر اين مرز و بوم باشد.

سربانگ
شفافيت
سيد ابوالحسن مختاباد
اول: چه ساز و كاري براي تهيه سرودي ملي بايد طي شود تا بستر اجتماعي و افكار عمومي را قانع كند كه اين سرود همان است كه آنان مي خواستند. طبيعي است كه در اين سازو كارها عواملي چون شهرت، سابقه، اعتبار آهنگساز و خواننده بسيار تعيين كننده است. اما آنچه مهم است، هويتي است كه خواننده و آهنگساز به آن شهره هستند. همان چيزي كه ما از آن به عنوان هويت ايراني سخن مي گوييم. چرا كه اين سرود قرار است معرف ايراني و موسيقي ايراني باشد. حال اگر اين ساز و كار طي نشود و افكار عمومي (اعم از نخبگان اين رشته و مردم عادي) نسبت به نبود برخي از اين شاخص ها در افرادي كه اين سرود را تهيه كرده اند به نتيجه برسند، طبيعي است كه اعتراضاتي صورت بگيرد و در نهايت كار به جايي رسانيده شود كه رئيس فدراسيون فوتبال هم دخالت كرده و بگويد كه سرودي كه عليرضا عصار خوانده است، مورد تأييد فدراسيون فوتبال است و نه سرودي كه تاجيك خوانده است و يا كسي ديگر.
مدد گرفتن از عناصر و افرادي كه ماهيتا به موسيقي هيچ ارتباطي ندارند در واقع نوعي طلب حمايت براي سرودي است كه بسياري مدعي اند مي توانستند سازنده آن باشند.  اما اين نوع حمايتها مي تواند گرهي از كار فروبسته فدراسيون فوتبال، سازندگان اين سرود و ديگراني كه پس و پشت اين كار هستند بگشايد؟ گرهي به نام مقبوليت ملي آهنگساز و خواننده و شهره بودنشان به موزيسيني با ساختار موسيقي سنتي ايران.
دوم: بحث ما بحثي مقايسه اي است و طبيعي است وقتي كه نام كساني چون محمدرضا لطفي، حسين عليزاده، فرهاد فخرالديني، محمد رضا شجريان، شهرام ناظري و... به ميان مي آيد، آهنگسازان و خوانندگاني كه تاكنون سرود تيم ملي را ساخته يا خوانده اند،  بايد بپذيرند كه  شنوندگان  ايراني و حتي خارجي با اين گروه از موزيسين ها و خوانندگان فاصله هاي فراواني دارند. پس تنها يك نكته باقي مي ماند و آن اينكه شركتي كه چنين كاري را تهيه و نيز فدراسيون فوتبال كه از كار مشترك جناب  عصار و آقاي شهداد روحاني حمايت كرده است، بودجه اي كه براي اين كار در نظر گرفته را منتشر كند و البته برخي اطلاعات چون چگونگي طي شدن مراحل كار كه به انتخاب اين افراد انجاميده است. اگر اين اطلاعات شفاف باشد و افكار عمومي  آگاه شود كه مثلاً چنين پيشنهادهايي به استادان درجه اول موسيقي سنتي ايران شده، اما آنها امتناع كرده و يا طلب هزينه بيشتري كرده اند، طبيعي است كه توجيهي قابل قبول است، اما اگر چنين ساز و كاري طي نشده باشد، چنين سخنان و شايعات و نيز اعتراضاتي  تا زماني كه كار منتشر شود، ادامه خواهد يافت. در آن هنگام (زماني كه كار منتشر شد و افكار عمومي آن را شنيدند)  اگر كار قوي و باصلابت باشد و مشخصه هاي موسيقي ايراني را داشته باشد، فضا به سمت و سويي ديگر سوق خواهد يافت. يا مورد پسند قرار مي گيرد و يا آنكه اعتراضات ادامه خواهد يافت.

نقد
نگاهي به آلبوم يادگار اثر مشترك فريبا جواهري و زنده ياد جهانگير ملك
آبشار نغمه ها
004269.jpg
عادل جهان آراي
در عصري كه موسيقي سنتي ايران با تمامي قابليت ها و جان بخشي هاي خود چندان كه بايد به نسل جوان معرفي نمي شود و موسيقي بي كلام خاصه از جنس موسيقي سنتي گاه در پرده عزلت مي نشيند، اما برخي از هنرمندان و دلسوزان موسيقي سنتي ايران با وجود تمامي مشكلات در جهت اعتلاي اين هنر فاخر ايراني تلاش مي كنند.
معمولا وقتي كه از موسيقي سنتي ايران سخن گفته مي شود، اولين چيزي كه به ذهن اغلب شنوندگان مي آيد اين است كه خواننده اين آهنگ چه كسي است؛ انگار كه اين نوع موسيقي بدون خواننده هويت ندارد، اما سالهاست كه برخي از موسيقيدانان و نوازندگان برجسته كشور با انتشار كاست هايي گوشه هايي از زيبايي هاي موسيقي فاخر ايراني را به جامعه عرضه كردند تا بتوانند هر چه بيشتر موسيقي سنتي را در جامعه بشناسانند، هنرمنداني چون ياحقي، بهاري، معروفي، محجوبي، عبادي، تجويدي و جوان ترها: عليزاده، موسوي، ساكت و... هر كدام با ساز خاص خود سعي كردند تا ظرفيت واقعي موسيقي سنتي را به بهترين شكل ارائه كنند. اين راه را هنرمندان جوان همچنان ادامه مي دهند تا موسيقي سنتي ايران به جايگاه واقعي خود دست پيدا كند. فريبا جواهري نوازنده چيره دست و تواناي پيانو با انتشار كاست «يادگار» نشان داد كه موسيقي ايراني مي تواند ساعت ها شنونده را مسحور ترنم و نواي خود كند. پيانوي جواهري با تنبك زنده ياد جهانگير ملك حسي لطيف و تر و تازه به شنونده مي بخشد؛ گويي آبشار نغمه هاست كه روح آدمي را آرامش مي بخشد.
از آنجايي كه بسياري از مردم و حتي برخي از اهالي موسيقي پيانو را سازي غربي مي دانند، شايد در نگاه اول اين حس وجود داشته باشد كه اين ساز نمي تواند آن حس لازم را به شنونده ايراني القا كند، اما وقتي كه سرپنجه هاي توانمند جواهري و پنجه هاي تواناي زنده ياد ملك پيانو و تنبك را در كنار هم مي نشانند، جمله «پيانو سازي غربي است» مفهوم خود را از دست مي دهد. گر چه من اساسا به اين جمله كه «فلان ساز غربي است و يا فلان ساز شرقي است» اعتقاد ندارم، زيرا موسيقي ميراث مشترك انسان هاست و به موازات آن سازها هم ميراث مشترك همه بشر است، مهمترين چيز چگونگي به خدمت گرفتن سازهاي مختلف است. هنرمندان ايراني با اجراهاي خوب خود توانستند بر اين نظر خط بطلان بكشند. يا آنهايي كه ساز ويولن را كاملا غربي مي دانند وقتي كه نواهاي جانبخش موسيقي ايراني را از آرشه هاي ياحقي، بديعي، همايون خرم و... مي شنوند بي شك درخواهند يافت كه هيچ سازي تمام و كمال به يك قوم و ملت خاصي تعلق نخواهد داشت. ويولن سالهاست كه رسالت تبليغ موسيقي سنتي ايران را به عهده گرفته است و پيانو نيز دوشادوش آن در خدمت موسيقي ايراني است.
پيانوي فريبا جواهري حس و حال ديگري دارد، به قول آقاي رضا مهدوي وي تكنيك را براي بازگويي احساسات، دردها و شادي هاي زندگي اش به كار مي گيرد و با قلوب شنوندگانش حرف مي زند.
كاست «يادگار» قطعاتي از موسيقي دانهاي نامي ايران با بداهه نوازي هاي جواهري و تنبك ملك را در خود جاي داده است. بخش اول(A)، به نام سرآغاز شروع مي شود كه گويي جرياني رودخانه اي حركت خود را آغاز كرده است، در ادامه «ضربي سنگين» به همراه تنبك ملك به راستي كه شنونده را يك بار ديگر با ظرافتهاي هنري و نغمه سازي هاي همايون خرم آشنا مي كند. «چهار مضراب» به ياد مرتضي خان محجوبي اجرا شده است و در ادامه انديشه هاي بديع خرم با قطعه «اشك من هويدا شد» شنونده را به گذشته نه چندان دور رهنمون مي سازد. «چهار مضراب بيات راجع» قطعه پاياني بخش اول است.
بخش دوم(B) با قطعه «عشاق» شروع مي شود و در ادامه «دوضربي عشاق» به ياد استاد جليل شهناز قدرت سرپنجه هاي جواهري را به اثبات مي رساند. «ادامه عشاق» كه به شور اشاره دارد و «چهار مضراب شور» و در پي آن «اشاره به ابوعطا» (به ياد درويش خان) و سپس «دو ضربي شور» چنان شورانگيز است كه نمي توان لحظه اي از شنيدن اين قطعات غافل شد. جواهري براي آنكه دين خود را به استاد فقيدش، جواد معروفي، ادا كرده باشد، «فرود به اصفهان» را (به ياد راپسودي اثر استاد جواد معروفي) انتخاب كرده است تا پايان زيباي اين كاست را شكل بدهد.
فريبا جواهري حقيقي سال ۱۳۴۰ در تهران متولد شد و موسيقي را به تشويق پدر و زير نظر استاد جواد معروفي آموخت و از تعليمات روانشادان منوچهر صانعي و اسماعيل ديبا بهر ه مند شد. وي در فرانسه تحصيلات تكميلي خود را به پايان رساند. بعد از بازگشت به ايران، با راهنمايي و تشويق دكتر داريوش صفوت رديف ها را آموخت و نوازندگي را جدي تر دنبال كرد. وي كنسرتهاي زيادي، گاه به شكل تكنوازي و گاه دونوازي و گاهي هم به همراه خوانندگان مختلف اجرا كرده است.
فريبا جواهري امروزه از تواناترين پيانيست هاي موسيقي ايران است كه به شيوه اجراي استادان گذشته چون مشير همايون شهردار، محجوبي و معروفي آشنايي كامل دارد. ضمن آنكه در نواختن پيانو ابداعات و ابتكارات خاص خود را به كار مي گيرد و سعي مي كند كه تكنيك را در خدمت بيان احساسات قرار داده و لحن ساز او از صلابت، استحكام و توانايي خاصي برخوردار است.

موسيقي
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |