شنبه ۵ آذر ۱۳۸۴ - - ۳۸۵۹
رسانه  سرد و شكاف بين نسلي
تلويزيون پدربزرگ را منزوي كرد
006312.jpg
محمد مطلق
نبرد كرسي و تلويزيون
سوز سرما كه شروع مي شود، شب نشيني هاي اجباري خانواده نيز آغاز مي شود. شب طولاني ست وروز كوتاه؛ سرما همه را به خانه مي خواند، ديگر هيچ كس دور كرسي گرم نمي نشيند، تلويزيون انگار مخاطب را از مادربزرگ ربوده. نگاه كودك به تلويزيون گره خورده و قصه هاي مادربزرگ در گلو مانده است.

تا همين سال هاي نه چندان دور، شب نشيني بخشي از فرهنگ جامعه ما بود و حالا طعم كرسي و سنجد و كشمش، مزه مثنوي خواني و شاهنامه خواني شب هاي بلند زمستان، قصه هاي افسانه اي پدربزرگ و ضرب المثل هاي شيرين مادربزرگ و بازي هاي ساده و مفرح جمعي، همه و همه به حسرتي تلخ و رويايي دست نيافتني بدل شده اند.
راديوهاي هفت موج كه آمدند، ديگر كسي خريدار حرف پدربزرگ  ها نشد، بعد از آن هم تلويزيون هاي 26 اينچ ترانزيستوري؛ همان تلويزيون هاي مبلي بزرگ كه درهايشان مثل كمد باز و بسته مي شد، نسخه همه را پيچيد. بچه ها نوخواه شدند، مد لباس ها فرق كرد، بازي هاي سنتي برافتاد و مثنوي و شاهنامه و بوستان و گلستان در هيچ ميهماني خوانده نشد. مارشال مك لوهان شايد به همين دليل تلويزيون را رسانه سرد ناميد؛ رسانه اي كه حتي اجازه فكر كردن، حرف زدن و گپ و گفت و گو را هم به اعضاي خانواده نمي دهد.
رسانه سرد حق انتخاب و حق  برنامه ريزي را از شما مي گيرد؛ درست برعكس كتاب كه هر وقت بخواهي مي تواني تكيه بزني و بخواني، درست برعكس روزنامه و حتي برعكس راديو كه مي تواني با شنيدن صداي گوينده مغزت را به كار بيندازي و به جاي تصوير، تصور كني، اما در برابر تلويزيون بايد تسليم شد، تسليم و منفعل.
تلويزيون به جاي همه ما حرف مي زند و جداي از حرف زدن  حتي اجازه نمي دهد به يكديگر نگاه كنيم. شهروندي در يكي از برنامه هاي تلويزيوني از تلويزيون گله مي كند كه ميهماني هاي ما با سريال شروع مي شود و با سريال هم تمام! اينجاست كه بايد بگوييم، تلويزيون عليه تلويزيون.
تلويزيون عليه نسل ها
نمي دانم تلويزيون چقدر مقصر است؟! از قديم گفته اند يا زنگي زنگ، يا روم رومي، يعني اگر نمي شد كه در مقابل ورود تلويزيون ها مقاومت كنيم لااقل بايد راه باقي مانده را به سرعت پيش مي رفتيم. همان زمان كه انديشمندان دنياي رسانه فهميدند با اختراع تلويزيون چه دسته گلي به آب داده اند بلافاصله ساخت ويديوهاي خانگي را سفارش دادند. به هر حال تكنولوژي آرام آرام خودش را ترميم مي كند و حالا يك پروفسور جوان ايراني كه عنوان برترين نوآور زير 35 سال جهان را به خود اختصاص داده، قدمي بلندتر از همه برداشته است. او مي گويد:
به جاي اينكه آدم ها به حرف رايانه ها گوش كنند، من رايانه اي ساخته ام كه حرف آدم ها را گوش كند و با دانش و توانايي هر يك از آنها كنار بيايد .
همه تقصيرها را به گردن تلويزيون نيندازيم، باور كنيد مي شد در كنار تلويزيون شاهنامه خواند و به قصه هاي افسانه اي پدربزرگ و ضرب المثل هاي شيرين مادر بزرگ هم گوش داد.
حتما چيزهايي از شكاف نسلي خوانده يا شنيده ايد، اين اصطلاح مدت هاست كه بر سر زبان هاست، حتي برخي پا را از اين هم فراتر گذاشته و حرف از بحران هويت به ميان مي آورند. انديشمندي، بحران در هويت را به مشتي شن تشبيه مي كند كه هر لحظه  از لاي انگشتان فرو خواهد ريخت، مشتي شن كه به هيچ چيز شبيه نيست و حتي وزش باد مي تواند شمايل آن را تغيير دهد، اما به هزار و يك دليل مي توان ثابت كرد كه حتي نشانه هاي هويت شني يا بحران در هويت هم در جامعه ما قابل رصد نيست؛ يعني همان وضعيتي كه اروپاي بعد از جنگ درگيرش شد. بگذريم، آنچه امروز جامعه ما را آزار مي دهد شكاف نسلي  ست؛ شكافي كه ورود تلويزيون سنگ بناي آن را نهاد.
تلويزيون ها اول پدربزرگ ها و مادربزرگ ها را منزوي كردند، بعد تومار بازي هاي مفرح ساده جمعي را كه در آن تجربه نسل ها ي پيشين به نسل هاي جوان تر انتقال مي يافت، درهم پيچيدند، مراسم  هاي ادبي خانواده ها را مثل حافظ خواني و گلستان خواني يا قصه گويي هايي كه چندين شب متوالي ادامه پيدا مي كرد و نيز پذيرايي ساده چاي و نخودچي و كشمش و دور هم بودن ها و به حرف هم گوش دادن ها را از ميان برداشتند و آرام  آرام، آدم ها و نسل ها از هم جدا شدند. برنامه هاي تلويزيوني جذاب تر و جذاب تر شد و خانواده ها كوچك تر و كوچك تر تا آنكه ديگر حتي خانواده هاي سه نفره و دو نفره هم حوصله حرف زدن و گوش دادن به حرف هاي يكديگر را ندارند. حالا ديالوگ هاي هنر  پيشه گان طنز تلويزيون در ادبيات محاوره اي خوش مي نشيند و رفتار بازيگران سريال هاي غم انگيز خانوادگي مناسبات اجتماعي را خوب تغيير مي دهد. همه چيز سايه اي از تلويزيون دارد و همه چيز تابعي از تلويزيون است. آيا براي ترميم چنين آسيبي مي توان از تلويزيون كمك خواست؟!
انديشمندي آمريكايي مي گويد: بچه ها به جاي حرف زدن با مادرانشان، كارتون نگاه مي كنند، اين وضعيت خلاقيت ذهني و سلامت جسمي آنها را هم به خطر انداخته. ما بايد از تلويزيون عليه تلويزيون كمك بگيريم. مثلا در نقطه اوج يك كارتون جذاب، برنامه را قطع كنيم تا بچه ها از تلويزيون زده شوند .
مشكل ما البته تنها تلويزيون نيست، نداشتن پارك و شهربازي و كمبود سالن تئاتر و كتابخانه و ورزشگاه هم مزيد بر علت است. تلويزيون براي خانواده هاي ايراني ارزان ترين و در عين حال مفرح ترين تفريح است؛ تفريحي كه گاه جاي سفر را هم پر مي كند. حال اگر به كمك تلويزيون عليه تلويزيون عمل كرديم آيا جايگزين ديگري براي آن داريم؟ ناگفته پيداست كه نه. در اين وضعيت شايد بهتر باشد كه ما به شيوه عكس تئوري تلويزيون عليه تلويزيون عمل كنيم؛ يعني حالا كه اين جعبه جادويي جاي حافظ و سعدي و پدربزرگ و مادربزرگ نشسته، نقش آنها را هم برعهده بگيرد.
پدربزرگ ها عليه تلويزيون
تا همين سال هاي نه چندان دور كه هنوز خانه هاي بزرگ هشتي و دالان دار، كلنگي نشده بودند، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها با فرزندان و نوه ها يك جا زندگي مي كردند؛ البته از نوع معماري آن زمان به افراد خانواده اين اجازه را مي داد كه جمعيت كثير در عين حال كه زندگي مشترك جمعي را تجربه مي كنند، چيزي از فرديت شان هم كم نشود بگذريم. حضور پدربزرگ ها و مادربزرگ ها براي بچه ها امنيت مي آورد و جلوي دعواهاي زنان و مردان جوان را مي گرفت.
تا همين سال هاي نه چندان دور، بيش از اينكه تلويزيون عضوي از اعضاي خانواده ها شود و به عنوان داناترين فرد خانواده، آخرين حرف را زده باشد، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها اين نقش را برعهده داشتند، اما نصيحت آنها دل بچه ها را نمي زد، انتقال تجربه هايشان به كلاس درس شبيه نبود، بازي هايشان با نوه ها و نتيجه ها دخالت در نوع تربيت پدران و مادرانشان به حساب نمي آمد.
حالا تلويزيون تمام اين نقش ها را برعهده گرفته، اما نصحيت كردنش يعني كلاس هاي خشك و زمخت يا حرف هاي لوس برخي گوينده ها، انتقال تجربه اش، يعني سريال هاي 35 قسمتي كه آخرش را مي توان حدس زد و ... . با اين همه تلويزيون هنوز جذابيت دارد، شايد براي آنكه بي رقيب است. تلويزيون هنوز جذابيت دارد، بي آنكه شكاف خود ساخته بين نسل ها را ترميم كند.
جذابيت هاي تلويزيون اصلا شبيه جذابيت  رفتار پدربزرگ ها و مادربزرگ ها نيست. گويا براي ترميم شكاف نسل ها بايد اول خود تلويزيون را ترميم كرد. به هر حال او عضوي از اعضاي خانواده ماست، بنابراين همان قدر كه او حق دارد ما را نصحيت كند، ما هم حق داريم او را نصحيت كنيم. بايد به او ياد بدهيم گاهي خاموش باشد، به او ياد بدهيم به حرف هاي ما گوش كند، به اندازه حرف بزند و به اندازه خودش را لوس كند، درست مثل پدربزرگ ها و مادربزرگ هاي عاقل!

نفس كشيدن در آپارتمان سخت است
006315.jpg
بنيامين صدر- همه ما براي يك بار هم كه شده جست وجوي خانه به خانه را براي يافتن سرپناهي مناسب تجربه كرده ايم؛ پرسه زدن در خيابان ها و كوچه پس كوچه هاي شهر شلوغ و دود آلودمان تهران، در گرماي طاقت فرساي تابستان و سرماي خشك و بي لطافت زمستان براي پيدا كردن آپارتماني مناسب كه ادامه زندگي را زير سقف هاي آن تجربه كنيم، اما اين خيابان نوردي لعنتي زماني سخت تر خواهد شد كه يك يا 2 ميليون پول كم داشته باشي!
از همه اين حرف ها كه بگذريم يك آپارتمان مناسب چه ويژگي هايي براي سكونت دارد، حال به قصد اجاره يا خريد كه اين روزها براي جوان ترها كمي دست نيافتني شده است.
در اين ميان، نگاه به معماري سال هاي دور ايران ما را متوجه مزيت هايي مي كند كه اين روزها در آپارتمان هاي رنگارنگ و بعضا بدقواره وجود ندارد.
آنچه بيش از هر چيز در بافت خانه هاي قديمي به چشم مي خورد برتري زيباشناسي موقعيت انساني نسبت به معماري كنوني ايران است كه شرايط زندگي توام با آرامش و سلامت زيست انساني را فراهم مي كند.
معماري سال هاي دور، يك معماري درون گرا بود كه با داشتن يك حياط مركزي و نشانه هاي انساني با تداعي نوعي بهشت زميني، آرامش رواني را به ساكنان خود هديه مي داد. در حالي كه معماري كنوني نوعي معماري برون گرا ست كه علاوه بر نوعي اشرافيت كاذب، چهره نمايي آن موردنظر است و اين چهره نمايي در اغلب مواقع به دليل رعايت نكردن قواعد زيبايي شناسانه در تقابل با برخي ديگر از مظاهر زندگي شهري و ساختمان هاي رنگارنگ، جلوه هاي بصري و درنهايت آرامش رواني ساكنان خود را برهم مي زند.
به گفته احمد منتظر – استاد معماري- در گذشته موضوع كار انساني در نوع كيفيت و ساخت و ساز نيز پراهميت بود، ولي در حال حاضر برخلاف نوع معماري در گذشته كه تابع منافع شخصي نبود و به كيفيت توجه داشت، بيشتر ساخت وسازها به صورت انبوه سازي و در اصطلاح بسازبفروشي ست كه در آن كيفيت در نظر گرفته نمي  شود و بيشتر منافع شخصي مدنظر سازندگان بناست. آنچه در كلانشهرهاي كشور و به طور مشخص در تهران به چشم مي خورد رويش قارچ گونه آپارتمان هايي ست كه در اغلب آنها هيچ گونه امكانات رفاهي و شرايط آرامش محيطي براي زندگي سالم فراهم نيست.
بيتا فروزانفر – روان شناس - در اين خصوص مي گويد: آرامش رواني كه نيمي از آن با برخورداري انسان از شرايط محيطي مناسب حاصل مي شود، بي گمان مهمترين شرط برقراري ارتباطات همراه با احترام متقابل است .
در اين ميان هرچه محيط زندگي بخصوص زيست اجتماعي در فضاي شهري و شهرهاي صنعتي همراه با علائم ايجاد تنش و تشنج باشد، فرآيند برقراري ارتباط سالم و آرامش رواني نيز دچار اختلال شده و رفته رفته فضا را به سوي بي اعتمادي و درنتيجه تقويت توهم زايي سوق مي دهد.
در همين رابطه مي توان به دو مشكل عمده كه بيشتر آپارتمان نشين ها با آن دست به گريبانند اشاره كرد كه يكي ناهنجاري هاي فيزيكي و محيطي آپارتمان هاست و ديگري ناهنجاري هاي روحي و رفتاري ساكنان آنها كه دومي مجال بيشتري را نيز براي پرداختن مي طلبد.
اما مشكلات فيزيكي و در نظر نگرفتن امكانات رفاهي و حتي بسياري امكانات كه از ملزومات آپارتمان نشيني ست و به نوعي از نيازهاي اوليه زندگي شهري محسوب مي شود، در بسياري موارد نه تنها هزينه هاي سنگيني را بر دوش خانوار تحميل مي كند، بلكه آرامش رواني ساكنان آپارتمان را نيز برهم مي زند.
به عنوان نمونه آپارتمان مسكوني بايد نورگير بوده و راهروهاي عريض داشته باشد، نه مانند بسياري از آپارتمان ها كه عرض راه پله آن كمتر از يك متر و 20 سانتي متر است، چون در اين صورت ساكنان آن براي اسباب كشي دچار مشكلات بسياري خواهند شد.
تصور كنيد عرض يك اجاق گاز 5 شعله معمولي 160 سانتي متر است. از سوي ديگر بيشتر آسانسورهاي نصب شده در آپارتمان هاي فعلي فقط به اندازه 2 نفر گنجايش دارد و در اغلب اوقات هم خراب است. بنابراين براي حمل ونقل، ساكنان آپارتمان را دچار مشكل مي كند. مواردي هم به چشم مي خورد كه برخي افراد بي مبالات با كمك آسانسور چنان بار حجيمي را براي رساندن به منزل خود حمل مي كنند كه نه تنها جابه جايي ديگر ساكنان آپارتمان را دچار مشكل مي كند، بلكه سبب وارد آمدن فشار سنگيني بر آسانسور مي شود كه در نهايت به خرابي آن نيز مي انجامد. در مواقع وقوع خرابي تاسيسات ساختمان هم هيچ كس متولي تعمير نيست، چون اغلب ساكنان، مستاجران يك ساله هستند و زحمت پيگيري مشكلات آپارتمان را به خود نمي دهند.
اما موضوع تنها در همين جا پايان نمي پذيرد. هر آپارتمان 18 واحدي به طور معمول 18 مدير دارد! هر طبقه هم يك رئيس، يك هيات مديره و ... دارد و هيچ همسايه اي به حرف همسايه ديگر گوش نمي دهد. موضوع تقسيم هزينه هاي جاري و شارژ آپارتمان هم موضوعي ست كه گويا قرارنيست به سرانجام مشخص برسد. هزينه گاز و  آب كه كنتور مشتركي دارند، مسئله امروز و ديروز نيست.
به نظر مي رسد كه در آپارتمان هاي امروزي نوعي سردرگمي مديريتي به چشم مي خورد و به عنوان نمونه در راستاي پيشبرد منافع يك خانوار، اگر لامپ پاگرد يك طبقه سوخت يا كليد برق خراب شد، وسايل اوليه، از طبقه هاي ديگر تامين مي شود!
اينها همه در شرايطي ست كه حريم خصوصي در آپارتمان هاي امروزي بشدت تهديد مي شود و اغلب واحدهاي آپارتماني با ساخت وساز غيركارشناسي و بسازبفروش از نظر استحكام و جلوگيري از انتقال صدا با مشكلات بسياري روبه رو هستند. در واقع اينگونه ساخت وسازها ايجاب مي كند كه همه همسايه ها از مسائل خصوصي هم باخبر شوند. نگهداري سگ را هم در آپارتمان بايد به تمام اين مشكلات اضافه كرد كه گاه و بي گاه صدايش را بلند مي كند و همه ساكنان را به زحمت مي اندازد.
در چنين فضايي به نظر مي رسد كه زندگي آپارتمان نشيني در عمل به سكونتي اجباري تبديل شده كه شرايط سختي را به ساكنان حتي براي نفس كشيدن تحميل مي كند؛ نفسي كه چون برمي خيزد، صدايش را همه مي شنوند!

نگاه
زن يا ماشين لباسشويي
006321.jpg
فريبــا صــادقي- مي شوره، آب مي كشه، خشك مي كنه...
مي شوره، آب مي كشه، خشك مي كنه...
مي شوره، آب مي كشه، خشك مي كنه...
و بعد ... . شما هم حتما در ساعات پربيننده تلويزيون بويژه در فاصله پخش آگهي هاي تبليغاتي ميان برنامه اي، مثل سريال شب هاي برره شاهد پخش اين تيزر تلويزيوني بوده ايد.
اين جملات در حالي از بلندگوهاي تلويزيون شما پخش مي شود كه همزمان، تصوير زني نشان داده مي شود كه به همان سرعت در حال شستن، آب كشيدن و خشك كردن لباس هاست و بعد از آنكه اين جملات چند بار تكرار شد، نويد دستگاهي مدرن تر به نام ماشين  لباسشويي (...) داده مي شود و تصويرش هم بر صفحه تلويزيون، تو را مبهوت جملات و تبديل جملات به كارهاي اخير مي كند.
شايد مي پرسيد: خب حالا اين همه گفتيم كه چه بشود. تبليغ يك ماشين لباسشويي هم مثل تبليغات ديگر! ، اما موضوع همين است. ما بسادگي از كنار تمام صحنه ها و ساخته ها و محصولاتي كه از جعبه جادويي پخش مي شود، بي تفاوت مي گذريم. حال آنكه هر كدام از اين تصاوير و لحظه ها يك فرهنگ و يك اثر منفي يا مثبت دارد.
وقتي بسادگي ارزش و تعريف يك زن را در شستن، آب كشيدن و خشك كردن كه قابل تعويض و تبديل به يك دستگاه مكانيزه است، خلاصه كرده و به خورد جامعه مي  دهند، نبايد انتظار چيز ديگري از توسعه انساني داشت.
به عبارت ديگر ارزش ها، ابعاد و روحيات و همه آنچه در تعريف يك زن مي گنجد، بسادگي همتراز يك دستگاه ماشين لباسشويي يا حتي وسايل آشپزخانه  ديگر مي شود. بدين ترتيب خطر و هراسي را پيش رو داريم كه ده ها و صدها ساعت كار براي تخريب يك فرهنگ يا تعاريف اجتماعي در آني با پخش يك سريال، يك تيزر تلويزيوني يا ... از جعبه جادو محقق مي شود. حال بايد به اين پرسش اساسي پاسخ دهيم كه تبليغات، پركردن ساعات كاري و ... به چه قيمتي مي ارزد؟
آيا همه فعالان زنان يا همه فعالان فرهنگي برنامه هاي تلويزيون را نمي بينند يا اينكه چنين هجمه اي برايشان اهميت ندارد. گويا فعالان عرصه هاي
فرهنگي - اجتماعي بويژه حاميان حقوق زنان وجهه چنداني در مبارزه با اين مظاهر تخريبي ندارند.
حالا بايد انتخاب كنيم كه زنان جامعه ما را همتراز ماشين لباسشويي معرفي كنند يا آنچه واقعيت دارد؟

دريچه
تلاش بيهوده براي تفكيك گردشگران مذهبي و غيرمذهبي
مريم پاپي- برنامه جذب گردشگران مذهبي كه به عنوان اولويت سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري عنوان شده بود، بدون اينكه به نتيجه برسد در اوايل كار متوقف شد.
استفاده از جاذبه  هاي مذهبي – تاريخي ايران براي جلب گردشگران كشورهاي اسلامي علاوه بر ايران، حتي پيش از آنكه تحولات مديريتي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري رخ دهد، متوقف شده بود.
سال گذشته با اين ديدگاه كه 250 ميليون مسلمان شيعه در دنيا وجود دارد و در صورت جلب حتي يك درصد آنها براي سفر به ايران، درآمد خوبي از گردشگري مذهبي عايد كشور مي  شود، دفتر بقاع متبركه سازمان ميراث فرهنگي قوت گرفت و همايشي را نيز با عنوان مرمت و بازسازي بناهاي مذهبي - تاريخي برگزار كرد.
در مصاحبه  هايي كه طي برگزاري همايش با مسئولان اين ستاد صورت مي گرفت، بر جمع  آوري اطلاعات بناهاي مذهبي – تاريخي، تدوين اطلس و دايره  المعارف جامع بقاع متبركه در طول چهار سال و تهيه سند راهبردي مرمت و حفاظت بناهاي مذهبي و تاريخي كشور تاكيد مي شد، ولي عملا پس از برگزاري اين همايش، همه صحبت  ها و برنامه  ها فراموش شدند.
اطلس جامع بناهاي مذهبي كه قرار بود توسط بخش خصوصي تدوين شود، به پژوهشگاه ميراث فرهنگي واگذار شد و ستاد بقاع متبركه نيز اگرچه همچنان برپاست، ولي هيچ فعاليتي ندارد.
اوايل امسال هم معاون سازمان اوقاف و امور خيريه، ضمن اينكه از انجام 80 درصد كار مرمت 6 هزار بقعه متبركه كشور از طريق كمك  هاي مردمي خبر داد، اعلام كرد كه دولت با تخصيص بودجه مرمت بقيه بناها موافقت نكرده است.
مصطفي ميردامادي گفت: پيشنهادات زيادي درخصوص تامين بودجه بازسازي بقاع متبركه به كميسيون فرهنگي مجلس و سازمان مديريت و برنامه  ريزي كشور ارائه شد، اما مورد موافقت قرارنگرفت.
به هر حال اواسط شهريورماه، يكي از اعضاي كميسيون فرهنگي مجلس خبر داد كه حدود 4ميلياردتومان به منظور بازسازي بقاع متبركه كشور اختصاص خواهد يافت كه بخشي از اين بودجه به سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري و بخش ديگر در اختيار سازمان اوقاف و امور خيريه قرار خواهد گرفت.
با اين وجود، بناهاي مذهبي - تاريخي از نظر مرمت و بازسازي، بودجه لازم را در اختيار دارند، ولي گويا صرف هزينه و زمان براي طرح موضوع جذب گردشگران مذهبي به طور خاص، از ابتدا نادرست بوده است. محمدمهدي همايون - عضو هيات علمي دانشگاه امام صادق (ع) - در مصاحبه  اي كه چند روز پيش با ايسنا داشته است، تفكيك جذب توريست مذهبي و غيرمذهبي را نادرست عنوان كرد و گفت: در سياست  هاي كشور، توريسم قابل تفكيك به مذهبي و غيرمذهبي نيست. همه جاذبه  هاي ما مرتبط با دين است.

بازتاب
مجسمه باقر خان تكه تكه شد
006318.jpg
محمد مطلق- بارها و بارها مجسمه باقرخان را به نام ستارخان از بلنداي ساختماني در همان همسايگي ديده بودم؛ زير تيغه آفتاب تابستان و سرماي استخوان سوز زمستان. گويي اين مجسمه ديگر بخشي از روياي پشت پنجره شده باشد؛ مردي به رنگ سيمان با كلاه و پالتوي بلند آذري و قطاري از گلوله گرداگرد كمرش.
يادم مي آيد چند سالي كه هتل به خاطر اختلافات وراث پلمپ بود،  باقرخان تمام آن مدت را در حياط ساختماني متروك، به تنهايي سر كرد. گاهي گربه هاي محله روي شانه هايش مي پريدند و... گاهي باد، برگ هاي پاييزي را دور سرش مي چرخاند .
اين بخشي از گزارشي بود كه چندي پيش تحت عنوان گزارش اول، ملاقات با باقرخان در هتلي متروك و با تيتر شانه هاي ترك خورده سالار در صفحه 15 به چاپ رسيد. واكنش ها شيرين بود و شيرين تر از همه، تماس نتيجه باقرخان كه به زعم ما او هم مي تواند يكي از مدعيان اثر درخشان تنديس پدر پدربزرگش باشد. با اين همه، ماجرا بخوبي ادامه پيدا نكرد و به شكلي تصادفي خبردار شديم كه چهارشنبه راس ساعت 1:30 بامداد، يكي از پسران استاد قهاري با در دست داشتن نامه اي از موسسه فرهنگي موزه هاي بنياد مستضعفان، مبادرت به حمل مجسمه سالار كرده و در حين جابه جايي سر و كمر باقرخان متلاشي و تقريبا به تلي از زباله تبديل شده است.
اگر گناه ما نوشتن گزارشي ست كه چنين پيامد بدي را به همراه داشته، از همه مردم عزيز و فرهنگ دوست عذرخواهي مي كنيم؛ عذرخواهي به خاطر متلاشي شدن بخشي از تاريخ مشروطه كه دراين تنديس زيباي 4 متري متبلور بود. اگر يادتان باشد در گزارش موصوف تمام دغدغه ما آن بوده كه مسئولان سازمان ميراث فرهنگي راهكاري علمي براي حفظ مجسمه بيابند و نيز به نقل از كارشناسان اين سازمان يادآور شده بوديم كه وضعيت تنديس به گونه اي ست كه با اندك جابه جايي متلاشي خواهد شد؛ كه متاسفانه اين اتفاق افتاد، اما هنوز براي ما سئوالات بسياري وجود دارد كه علاقه منديم يكي از مسئولان ذي ربط به آنها پاسخ دهد:
۱ – به محض اطلاع از ماجراي فوق براي پيگيري هر چه بيشتر به سازمان ميراث فرهنگي زنگ زديم؛ بدون اغراق تلفن زدن هاي ما بيش از 2 ساعت طول كشيد، اما تمامي اين تماس ها جز به تلفنخانه ختم نشد؛ استان تهران، تهران، كل كشور، ساختمان شماره فلان و... هيچ كس گوشي را برنداشت تا اينكه در نهايت از تلفنچي خواستيم به طور اتفاقي و شانسي يك شماره بگيرد و بازهم متاسفانه بوق هاي ممتد و پي درپي. البته به ما هيچ ارتباطي ندارد كه كاركنان محترم سازمان كجا بوده اند، اما حق داريم بپرسيم آيا به همين ترتيب از آثار تاريخي و فرهنگي مان محافظت مي كنند؟
۲ – آقاي آيرملو و حياتلو به عنوان خريداران هتلي كه تنديس باقرخان جزئي از اين ملك بوده، هم از وراث مجوز نگهداري داشته اند و هم از سازمان ميراث فرهنگي و مهمتر آنكه به هنگام معامله وجه آن را پرداخته و در اسناد قيد كرده اند بدون تنديس باقرخان حاضر به خريد نيستند، اما به يكباره چه اتفاقي افتاده كه تمامي اسناد مذكور و نيز هشدار كارشناسان سازمان نسبت به جابه جايي آن، ناديده انگاشته شده و مجوزي مبني بر حمل و نصب در پارك ارم صادر مي شود؟
۳ – پسر استاد قهاري، صاحب اصلي ملك، تا چه اندازه هنر مجسمه سازي را بلد هستند؟
۴ – تنديسي كه به فرض انتقال مي بايست در خانه مشروطه تبريز نصب مي شد، با چه توجيهي بايد به پارك ارم برود؟
۵ – وقتي در كشور ما سازماني به نام سازمان ميراث فرهنگي وجود دارد، آيا هر موسسه فرهنگي ديگري هم مي تواند حكمي اجرايي درخصوص آثار تاريخي- فرهنگي صادر كند؟ به عنوان مثال اگر قراراست وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مجوز چاپ و نشر كتاب بدهد، معاونت فرهنگي فرمانداري تهران هم مي تواند صرفا به دليل داشتن لقب فرهنگي مجوز چاپ كتاب يا ساخت فيلم سينمايي صادر كند؟
۶ – ماجراي كمك 60 ميليون توماني براي روكش برنزه زدن به تنديسي كه ديگر به تلي از زباله بدل شده چيست؟

جهانشهر
ايرانشهر
دخل و خرج
علمي
فرهنگ
شهر آرا
مهمانشهر
|  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  علمي  |  فرهنگ  |  شهر آرا  |  مهمانشهر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |