سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۸۴۴
بادها خبر از تغيير فصل مي دهند
005244.jpg
خسرو نقيبي
آنها كه در نخستين روزهاي زمستان سال 1371 در برابر كيوسك  هاي مطبوعاتي، لحظه  اي بيش از هميشه تعلل كردند، دليل آن مكث نامعمول را هم به ياد دارند. در ميان اندك روزنامه  هاي چيده  شده بر پيشخوان، عكس نيم  تايي خودنمايي مي  كرد كه روز قبل شهر را تكان داده بود و حالا، روزنامه تازه  واردي كه مي  گفتند ارگان شهرداري تهران  است، همه تعاريف صفحه اول را شكسته بود تا به كشته شدن دانش  آموزان يك سرويس مدرسه در خيابان ولنجك واكنش نشان دهد. قصه آن روزنامه و فرم  هاي نامعمول آن كه در تاريخ روزنامه  هاي ايران كمتر تجربه شده بود اما، از آن روز آغاز نمي  شد؛ دكه  داران در آخرين روزهاي پاييز، اين نخستين روزنامه تمام رنگي ايران را به عنوان ميهماني ناخوانده در سياه و سفيد منظره پيشخوان  هايشان پذيرفته بودند. شايد روزي كه غلام  حسين كرباسچي شهردار وقت تهران تصميم گرفت احمد ستاري و گروهش را روانه كوچه تنديس خيابان آفريقا كند، خود هم گمان نمي  كرد كه در كوتاه  ترين زمان ممكن، همشهري، ركورد تيراژ در تاريخ روزنامه  نگاري نوين ايران را بشكند.
سال هاي ثبات
روزنامه همشهري حاصل يك نگاه تازه بود؛ نگاهي كه قصد داشت رخوت جاري در فضاي روزنامه  نگاري ايران را از بين ببرد و با تجديدنظر در شكل گرافيكي و محتوا، خوراكي تازه براي مخاطبي فراهم كند كه به خريدهاي عصرانه  اش - كيهان و اطلاعات - خوكرده بود. چنين تغييري در جامعه  اي كه مشخصا در برابر هر تفاوتي، عادت به نوعي موضع  گيري دارد، مسلما با واكنش روبه  رو مي  شد و در ساختمان تنديس خيلي زودتر از آنچه گمان مي  رفت، اين اتفاق رخ داد. نگاه اجتماعي خاص گروه نخست و مشي سياسي آنها در خروج از فضاي بسته  تر دهه۶۰ سبب شد كه ستاري و گروهش حتي چند ماهي را هم دوام نياورند. ورود محمد عطريانفر اما، آغاز دوران ثبات بود.
عطريانفر در شرايطي كار در روزنامه همشهري را پذيرفت كه اين روزنامه به دليل عملكرد پيشين، تحت فشار بود، چند ماهي تا انتخابات ششمين دوره رياست  جمهوري بيشتر زمان باقي نبود و كسي هم بدرستي نمي  توانست مسير آينده را ترسيم كند. در چنين شرايطي، راه خروج از بحران و ثبات، هدفي تعيين شد كه تاكنون هم سبب شده روزنامه در شرايط مختلف از سختي  ها گذر كند؛ نگاه اجتماعي به مسائل، فارغ از موضع  گيري  هاي سياسي. اينگونه، همشهري بدل به روزنامه  اي اجتماعي براي يك جامعه شهري شد كه هدفش بر حمايت در كنار بيان كاستي  ها، بدون نتيجه  گيري  هاي يك  طرفه گذاشته شد.
پس از انتخاب مجدد اكبر هاشمي رفسنجاني به عنوان رئيس جمهور، همشهري هم به ثبات نسبي رسيده بود. درباره تيراژ روزنامه از رقم رويايي نيم ميليون نسخه صحبت مي  شد و بخش بازرگاني هم با ضميمه  اي كه به عنوان راهنماي شهري پايه  ريزي كرده بود، موسسه را به استقلال مالي رساند. با اين همه، داشتن روزنامه  اي با اين تعداد مخاطب، جهت  گيري  هايي را هم در پي داشت كه اتفاقات بيروني بر آن بي  تاثير نبود. مدتي پيش از انتخابات مجلس پنجم شوراي اسلامي، حزبي تشكيل شد كه نام كارگزاران سازندگي را به خود گرفت؛ كساني كه خود را نيروهاي اجرايي دولت سازندگي رفسنجاني مي  دانستند. گرايش كرباسچي، عطريانفر و ديگراني كه به نوعي با همشهري در ارتباط بودند به اين حزب، سبب شد كه روزنامه همشهري بتدريج به سمت گرايش  هاي سياسي اين حزب متمايل شود؛ روندي كه در گذر سال  هاي دهه۷۰ و انتخاب سيدمحمد خاتمي در هفتمين انتخابات رياست  جمهوري در سال 1376، هر سال شتابناك  تر از قبل دنبال مي  شد. روزنامه همشهري در هفتمين دوره انتخابات به شكل  هاي مختلف حامي خاتمي بود و همين، واكنش مجلس پنجم را به همراه داشت؛ واكنش نمايندگاني را كه اعتقاد داشتند، يك روزنامه دولتي حق حمايت از يك نامزد خاص انتخاباتي را ندارد. اين واكنش  ها، مقدمه بزرگترين تغيير همشهري در سال  هاي بعد شد؛ محدوديت حوزه توزيع با اين دليل كه روزنامه متعلق به شهرداري تهران است و اجازه انتشار در سراسر ايران را ندارد. در ابتداي دهه۸۰ و در شرايطي كه محمد عطريانفر يك دهه مديريت موسسه را در كارنامه  اش داشت، توزيع همشهري به پايتخت محدود شد و شهروندان چند شهر بزرگ هم به شكل محدود خواننده همشهري باقي ماندند. با اين حال، تغييرات بزرگتري در سطح مديريتي هم در راه بود.
موسم تغيير
وقتي در اسفند 1381 انتخابات شوراي شهر تهران به نفع جمعيت آبادگران ايران اسلامي پايان يافت، مي  شد حدس زد كه نخستين تغييرات پس از معرفي شهردار در روزنامه همشهري رخ خواهد داد. با اين حال، معرفي عليرضا شيخ  عطار از سوي محمود احمدي  نژاد شهردار وقت تهران كه خود از سوي اعضاي تازه شوراي شهر تهران برگزيده شده بود نشان داد كه صاحبان تازه روزنامه قصد ندارند در شكل تثبيت  شده آن دگرگوني بزرگي به وجود آورند. روزنامه همشهري پس از يك دهه چنان شكل گرفته بود كه نمي  شد شاكله آن را به هم ريخت و همين هم شيخ  عطار را مجاب كرد تا براي عبور از بحران، راهي را در پيش بگيرد كه يك دهه قبل محمد عطريانفر برگزيده بود؛ رويكردي اجتماعي كه در پس  زمينه، نگاه سياسي مسئولان روزنامه را هم دربرمي  گرفت، اما در نگاه اول، چندان چشمگير نبود.
حضور عليرضا شيخ  عطار البته تغييراتي ناگزير را هم به همراه داشت. ضميمه موفق همشهري جهان به فاصله چند ماه جاي خود را به ضميمه شهري ايرانشهر داد كه اين يكي هم بسرعت جاي خود را ميان مخاطبان باز كرد، اما تغيير از همان جنس بود؛ ضميمه  اي كه نگاه سياسي در آن بشدت چشمگير بود، جاي خود را به يك ضميمه اجتماعي شهري براي مخاطبان يك كلانشهر داد. برخي رفتند و آنها كه ماندند، كساني بودند كه دغدغه  هاي اجتماعي و فرهنگي  شان بر موضع  گيري  هاي سياسي چربش داشت و باز، حاصل چنين تحولاتي، رسيدن به تحريريه  اي بود كه شكلي فراجناحي در زمينه سياسي داشت.
دوران شيخ  عطار اما به بلندي دوران عطريانفر نبود. اوايل امسال و در كوران رقابت  هاي انتخاباتي، محمود احمدي  نژاد كه اعتقاد داشت همشهري مشي بي  طرفانه  اش را در انتخابات حفظ نكرده است، علي  اكبر اشعري را به عنوان سردبير روزنامه معرفي كرد و تنها چند ماه بعد وقتي احمدي  نژاد رئيس جمهور شد و رقيب انتخاباتي او يعني محمدباقر قاليباف، شهردار تهران، اشعري از سوي احمدي  نژاد به مركز اسناد و كتابخانه ملي رفت تا قاليباف، محمدرضا زائري را به عنوان سردبير و محسن چيني  فروشان را به عنوان مديرعامل همشهري معرفي كند.
مراسم خيابان بهشت كه هفتم آبان انجام شد، جدا از يك معارفه ساده، پذيراي تاريخ يك روزنامه بود. مديران و سردبيران پيشين روزنامه همشهري را اگر چشم مي  چرخاندي، مي  شد در گوشه و كنار خانه هنرهاي ايراني كه ميزبان مراسم معارفه بود، پيدا كرد. با مراسم خيابان بهشت، كتاب وقايع  نگاري روزنامه همشهري، وارد فصل تازه  اي شد. بازخواني برگ  هاي قديمي  تر كه حالا به آرامي زرد و كهنه مي  شود، مي  تواند در دوران جديد، افق  هاي تازه  اي را پيش رو بگشايد؛ اين رسم نانوشته تاريخ است...

عليرضا شيخ عطار
بيرون آمده از سايه
005229.jpg
عكس ها: آرش يداللهي
محمد باريكاني- ديپلمات   هاي ايراني معمولا در افكار عمومي ايرانيان، چهره  هاي چندان شناخته  شده  اي نيستند. آنها همچون مشاوران ارشد برخي وزارتخانه  ها در سايه زندگي مي  كنند و تنها هنگامي بيرون مي  آيند كه مسئوليت  هايشان به نوعي در ارتباط مستمر با جامعه قرار گيرد.
عليرضا شيخ  عطار، يكي از همان مشاوران و ديپلمات  هايي ست كه از سال  82 به اين سو، از سايه بيرون آمد. وي در سال 1331 - درست 27 سال پيش از انقلاب سال 57 - در تهران متولد شد و درست يك سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، استانداري كردستان و آذربايجان  غربي را به دست آورد.شيخ  عطار پس از آن موفق به تحصيل در مقطع كارشناسي مهندسي شيمي و فوق ليسانس مديريت و تحقيق در علوم استراتژيك شد. وي سه سال پس از استقرار دولت ميرحسين موسوي در سمت معاون وزير صنايع قرار گرفت و چهار سال بعد يعني در سال 70، مشاورت دكتر ولايتي، وزير خارجه وقت را در كشورهاي C.I.S (كشورهاي مشترك  المنافع حوزه قفقاز) برعهده گرفت. دو سال پس از آن به هندوستان مي  رود تا به عنوان سفير، منافع ديپلماتيك را دنبال كند. شيخ  عطار نزديك به دو سال پس از روي كارآمدن سيدمحمد خاتمي، رئيس جمهور اصلاح  طلب ايران به عنوان سفير در كشورهاي هند و يوگسلاوي به فعاليت مشغول بود و پس از آن به تهران فراخوانده شد و به مجمع تشخيص مصلحت نظام رفت تا به مديريت بخش تحقيقاتي آسيا در مركز تحقيقات استراتژيك بپردازد. در اوايل تيرماه سال 82 پس از پيروزي اصولگرايان جوان در دومين دوره انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و روستا، شيخ عطار كه حالا ديگر نزديك به نيم قرن زندگي را پشت سر گذاشته بود، با انتصاب دكتر احمدي  نژاد به عنوان شهردار تهران به مديرعاملي و سردبيري پرتيراژترين روزنامه كشور يعني همشهري رسيد. حضور شيخ  عطار در روزنامه همشهري تغييراتي را هم به همراه داشت؛ تولد ضميمه  اي جديد به نام ايرانشهر با رويكردي اجتماعي و راه  اندازي بخش ديگري به نام همشهري محله كه در رويكردي جزءنگر به مشكلات مناطق 20گانه تهران مي  پرداخت، از اقدامات شيخ  عطار در همشهري به شمار مي  رفت. اين دوران درست همزمان با نزديك شدن انتخابات جديد رياست  جمهوري در ايران بود و رسانه  ها نيز هر اندازه كه به كوران تبليغات انتخابات رياست  جمهوري نزديك  تر مي  شدند، بيش از پيش به خودنمايي پرداختند. در همين كوران تبليغات انتخابات بود كه شيخ  عطار از سردبيري همشهري كنار گذاشته شد.
شيخ  عطار كه حالا ديگر 54 ساله است، با گذشت يك ??دهه از سردبيري محمد عطريانفر در روزنامه همشهري جايگزين وي شد و سرانجام در يك سه  شنبه نسبتا سرد پاييزي، درست در سوم آبان  ماه جاري از مديرعاملي همشهري هم كنار گذاشته شد تا بدين ترتيب پس از يك سال و پنج ماه تجربه رسانه  اي، بار ديگر به وزارت خارجه بازگردد. شيخ  عطار هنگام تحويل همشهري به مديرعامل جديد گفت: تمام تلاش  ها تنها براي حفظ همشهري به عنوان يك پديده جدي صورت گرفته است . او اين را هم گفت كه هنگام تحويل گرفتن روزنامه، همشهري 170هزار نسخه تيراژ داشت كه من آن را به 300 هزار نسخه رساندم .

علي اكبر اشعري
آرام و مهربان
005226.jpg
مهرداد مشايخي- علي  اكبر اشعري، سردبيري كه در كوران رقابت  هاي انتخاباتي توسط احمدي  نژاد جانشين عليرضا شيخ  عطار شد، در اولين نگاه، تنها گزينه  اي بود كه مي  توانست از ميان معتمدان رئيس  جمهور منتخب به كرسي آموزش و پرورش تكيه بزند. مي  گويم در اولين نگاه، چراكه تحليل  هاي بعدي حكايت از آن دارد كه هميشه معادلات و اتفاقات ديگري در انتخاب وزيران تاثيرگذار است. روزي كه سردبير 52 ساله همشهري براي آشنايي با تحريريه ايرانشهر همشهري به برج آي  تك آمد، اولين چيزي كه از چهره   او خوانده مي شد، آرامش حاكم بر روحيه  اش بود. نگاه كنجكاو روزنامه  نويس  ها و خبرنگاران جوان به دنبال كشف روحيات و خلق و خوي سردبير جديد بود و كشف آنها چيزي نبود مگر لبخندهاي بامحبت مردي كه چهره  اش از سن و سال واقعي   مسن  تر نشانش مي  داد. لبخند مردي كه تجربه معاونت مطبوعاتي وزارت ارشاد را در دولت هاشمي رفسنجاني در كارنامه خود داشت.
مثل هر اتفاق ديگري، اخبار غيررسمي از
گوشه و كنار حكايت از آن داشت كه با انتخاب احمدي  نژاد به رياست  جمهوري، اشعري نيز در همشهري نخواهد ماند و عازم يكي از ساختمان  هاي دولتي خواهد شد و در اين بين، عجيب نبود اگر خبرنگاران همشهري اولين خبرنگاراني بودند كه از انتخاب اشعري به عنوان نامزد تصدي وزارت آموزش و پرورش، مطلع شدند. اما چرا آموزش وپرورش؟ دبير دبيرستان  هاي تهران در حالي در دوران سازندگي به وزارت ارشاد رفت كه چهره و رفتارش، تصوير معلمي مهربان و باتجربه را منتقل مي  كرد. در وزارت ارشاد هم با وجود مشكلات فراوان مطبوعاتي در دهه 70، هيچ  كس عصبانيت او را نديد. اشعري پس از دوم خرداد 76، رئيس مركز تحقيقات سازمان صدا و سيما شد و پس از آن هم مديرعاملي انتشارات سروش را به عهده گرفت. با اعتماد به نويسنده  هاي جوان سروش و آزادي عمل آنها، اين مجله در دوران مديريت اشعري جايگاه مناسبي در ميان جوانان پيدا كرد. با روي كارآمدن احمدي  نژاد در شهرداري به مشاورت فرهنگي شهردار منصوب شد. در آستانه پيروزي در انتخابات رياست  جمهوري، احمدي  نژاد مصلحت را در آن ديد كه مورداعتمادترين فردش را به سردبيري همشهري بگمارد و براين اساس او، قائم مقامي مدير مسئول و سردبيري بزرگترين روزنامه كشور را عهده  دار شد.
با انتخاب احمدي  نژاد به رياست  جمهوري، هرچند در ابتدا گمانه  زني  هاي فراواني براي نامزد تصدي وزارت آموزش و پرورش مطرح شد، اما احمدي  نژاد دوباره انگشت برنام اشعري گذاشت و او را نامزد وزارتخانه  اي كرد كه در اين سال  ها، بيشترين اعتراضات صنفي را به خود ديده است. هرچند اشعري اعلام كرد كه در ظرف شش ماه طرح  هايي را براي حل اين مشكلات دارد، اما نمايندگان مردم قانع نشدند و به او راي اعتماد ندادند.
اگرچه مرد آرام عرصه فرهنگ به فضايي كم  تنش  تر از روزنامه، يعني كتابخانه ملي رفت، اما روزنامه  نگاري را جانشين خود در سردبيري همشهري ديد كه در يكي از تحولات اخير همشهري يعني انتشار همشهري محله نقش اساسي داشت؛ روحاني روزنامه  نگاري كه حضورش، نشانگر آغاز دوره  اي متفاوت در روزنامه پرتيراژ پايتخت است.

محمدرضا زائري
خانه جديد
005223.jpg
آيدين جهانبخش- درسال۱۳۴۹ در كرمان متولد شد و نخستين مقاله مطبوعاتي  اش را در سال 59 وقتي كه 10سال داشت، چاپ كرد.
محمدرضا زائري را زماني شناختم كه تازه پايم به خانه روزنامه  نگاران جوان باز شده بود. مجموعه خانه و تحريريه زيرنظر روحاني خوش  فكر جواني در روزگار اوج مطبوعات ايران در دهه 70 فعاليت مي  كردند و اسم و رسمي براي خود به هم زده بودند. زائري در طبقه چهارم خانه كه خانه انديشه  هاي سبز مي  ناميديمش، مستقر بود و ما در طبقه دوم، كلاس  هاي مقدماتي آموزش روزنامه  نگاري را مي  گذرانديم. روحاني خوش  فكر جوان ما فكرهاي بلندپروازانه  اي براي خانه   اش داشت بعضي وقت  ها هنگام زنگ تفريح در نگارخانه طبقه همكف پيدايش مي  كرديم تا برايمان از فكرهايش بگويد.
نمايشگاه و جشنواره مطبوعات سال 76 براي همه ما به  يادماندني بود. بچه  ها هر روز آنجا يك شماره نشريه جوان درمي  آوردند. تكاپويي بود در سالن A51. همان  جا بود كه كاريكاتورش را محترمانه كشيديم، اما به توصيه سردبير تقديمش نكرديم.
سال 77 اما، سال خوبي براي خانه مان نبود. سياست بر مطبوعات سايه افكنده بود و هر واژه مطبوعاتي را بر مدار سياست و به نفع منافع جناحي تفسير مي  كردند. پيه اين فضا به تن زائري، خانه و بچه  هايش هم ماليده شد. اواخر تابستان، گرما از خانه هم رخت بربست. زائري در همين روزها، جشنواره مطبوعات غير  حرفه  اي را برگزار كرد. جشنواره كه نبود؛ مراسم خداحافظي بچه  هاي خانه با خودشان و زائري بود، اما جشن بود. كسي گريه نكرد و آه و ناله هم راه نينداختيم؛ اتفاقي بود كه افتاده بود. ما هم نوجوان بوديم و جشنمان را گرفتيم.
قبل از خانه، زائري البته كارهاي ديگري هم كرده بود؛ انتشار نشريه مطهر، انتشار مجله  هاي زمزم انگليسي، عربي و صدف فارسي براي نوجوانان خارج از كشور و تاسيس و مديريت صندوق سبز در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان. بعد از خانه او رفت.
حالا كه كارنامه  اش را در دست دارم، مي  بينم اين روحاني كه همه خانه  اي  ها با قلب  هاي نوجوانشان دوستش داشتند، در اين هفت سال بي  كار نبوده، هرچند خيلي هم در چشم نبوده است؛ فعاليت مطبوعاتي در روزنامه ابرار و جام  جم، مشاورت مديرعامل سروش، راه  اندازي دانشنامه مذهبي براي نوجوانان، انتشار مجله خيمه، مشاورت رياست سازمان تبليغات و ... . يك بار هم در دانشگاه اميركبير در امتحان كارشناسي ارشد از دور ديدمش؛ يك سال بعد (1382) او در مقطع كارشناسي ارشد دانشجوي ژورناليسم تلويزيوني دانشكده صداوسيما شده بود.
۱۳۸۲ اما، سالي بود كه دوباره زائري برخي بچه  هاي خانه را گرد هم آورد. زائري از فكر خانه براي راه  اندازي همشهري محله استفاده كرده بود.
شنبه 7 آبان 1384 او رسما سردبير روزنامه همشهري، يكي از پرتيراژترين روزنامه  هاي ايران شد.
ياد خانه به خير. شايد زائري هنگام معارفه داشت خاطرات شيرين خانه روزنامه  نگاران جوان را مرور مي  كرد تا دوباره آن تجربه شيرين را در همشهري تكرار كند و طراوتي دوباره به اين غول مطبوعاتي ايران ببخشد.

محسن چيني فروشان
روزهاي سخت
005232.jpg
علي حسيني كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان؛ نام آشناي حوزه فعاليت  هاي كودكان در چند دهه اخير. براي نوشتن از محسن چيني  فروشان بايد از همين نقطه شروع كرد؛ جايي كه او قريب به دو دهه در راس سكان مديريتي  اش حضور داشت و ثمره آن را مي  توان در بازخواني عملكرد اين سال  هاي كانون بررسي كرد. نگاهي جدي به دنياي كودك، نيازهاي آن و تعامل با جهان بيروني چيزي بود كه در راس سياست  هاي چيني  فروشان ديده مي  شد: ما فرهنگيان موظف هستيم راه  هاي گفت  وگو را براي فرزندانمان هموار كنيم. اگر دنياي بزرگسالان آنگونه نيست كه بايد، به اين دليل است كه در كودكي و نوجواني چگونگي ارتباط برقرار كردن با يكديگر را ياد نگرفته  ايم و نمي  توانيم به حق خود قانع باشيم .
با چنين نگاهي، كانون اين سال  ها تلاش كرد تا دنيايي بهتر، ايراني  ترو در عين حال به دور از عقب  ماندگي از جهانيان را براي بچه  ها بسازد.
برپايي جشنواره فيلم انيميشن (پويانمايي) به صورت مرتب و كامل كه بسرعت مخاطب خود را هم يافت، واردات اسباب  بازي  هاي خارجي بدون اينكه لطمه  اي به بازار داخلي وارد آيد، توليد و ترويج فرهنگ استفاده از اسباب  بازي  هاي ايراني در كنار نمونه  هاي خارجي كه حاصلش عروسك  هاي دارا و سارا به عنوان نماد عروسك  هاي ملي بود و بالا بردن شمار كتاب  هاي منتشرشده در حوزه كودك با زمينه  هاي گوناگون، از جمله فعاليت  هايي است كه در رابطه با اين نگاه صورت گرفته؛ فعاليت  هايي كه چيني  فروشان را كه خود مترجم كتاب  هاي كودكان نيز هست، در اواخر دهه 70 به جايزه شوراي كتاب كودك رساند.
جدا از كانون، سابقه چيني  فروشان را باز هم مي  توان در همان حوزه كودك پيگيري كرد. او مدير مسئول مجلات رشد همان مجلات وزارت آموزش و پرورش بوده است و پس از آن، روانه ساختمان كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان شده است.
با چنين پيشينه  اي، محسن چيني  فروشان حالا مدير مسئول روزنامه همشهري است؛ روزنامه  اي كه به عقيده او رسانه  اي عام  المنفعه و متعلق به تمام شهروندان تهراني است.
او در مراسم معارفه  اش، همشهري دوران تازه را روزنامه  اي به دور از نگاه  هاي اقتصادي و سياسي معرفي كرد: روزنامه همشهري، اولين روزنامه تمام رنگي ايران و پرتيراژترين آنهاست كه از اين سابقه خوب كاري بايد استفاده  هاي بيشتري در جريان  سازي علمي فرهنگي كشور شود . چيني  فروشان در حرف  هايش بر اين نكته هم تاكيد كرد كه همشهري، راه مديران گذشته را ادامه خواهد داد و استفاده از سرمايه  هاي انساني آن، يكي از اولويت  هاي كاري براي حفظ روند تاثيرگذاري روزنامه در جامعه خواهد بود. در همين صحبت  ها، چيني  فروشان تاكيد كرده كه روزنامه  نگار نيست، ولي سعي خواهد كرد همه چيز به سمت بهبود پيش رود. حركت همشهري به سمت ساحل آرامش، اولين چيزي ست كه مخاطبان و فعالان در پرتيراژترين روزنامه ايران خواهانش هستند و چيني  فروشان براي رسيدن به چنين هدفي، روزهاي سختي را در پيش خواهد داشت.

يادداشت اول
آدم  ها مي  آيند آدم  ها مي  روند
005235.jpg
رسالت بوذري- آدم  ها مي  آيند، آدم  ها مي  روند. آنها كه مي  آيند خوشحالند و آنها كه مي  روند، شايد خوشحال باشند و شايد هم نه. آدم  ها مي  آيند؛ بعضي با دست پر و بعضي با دست خالي. آدم  ها مي  روند؛ معمولا با دست خالي. وقتي آدم  ها مي  آيند، بعضي برايشان هورا مي  كشند، كف مي  زنند، لبخند مي  زنند، وقتي هم كه آدم  ها مي  روند، بعضي هورا مي  كشند، بعضي هم بغض مي  كنند.آدم  ها مي  آيند، آدم  ها مي  روند؛ اين خصلت دنيا است. وقتي مي  آيند، به اين در و آن در مي  زنند تا در، بر پاشنه آنها بچرخد و تازه آن  هنگام كه مي  خواهند بهره  اي ببرند، كوس رفتن به صدا درمي  آيد.آدم  ها مي  آيند، آدم  ها مي  روند، بي  آن  كه بدانند براي چه مي  آيند و بي  آن  كه بدانند براي چه مي  روند.
آدم  ها مي  آيند، آدم  ها مي  روند و مدار خلقت بر
رفت و آمد است. سري به گورستان  ها كه بزني، پر است از نام و نقش آدم  هايي كه رفته  اند و زايشگاه  ها، آدم  هاي فرداي گورستان  ها را در خود جاي داده اند.
***
نقش ماندگار، در اين ميان از آن كساني است كه رفتن و ماندن، گره  اي به ابروي آنها نمي  اندازد. قماربازاني هستند كه بود و نبودشان را باخته  اند، اما سوداي قماري ديگر دارند.
و اين چنين نامدگان و رفتگان كه بر دو كرانه زمان ايستاده  اند، هر روزه ما را به خود مي  خوانند و در ميانه عبرت  آموز اين دو كرانه، عالمي بنا شده است كه نه از آن آنهايي است كه مي  آيند و نه متعلق به آنها كه مي  روند.
***
آدم  ها مي  آيند، آدم  ها مي  روند.به آدم  هايي كه مي  آيند چه بايد گفت؟ و براي آنها كه مي  روند چه بايد سرود؟
چه مهري مي  زنند بر كرده  هايشان آنها كه مي  روند؟ و چه خواهند كرد با همه راه  هاي نرفته پيش رو، آنها كه مي  آيند؟نو شدن آدم  ها، اگر دلالتي باشد بر نو شدن احوال، نشاني است از عالمي كه سراسر زندگي است. روز نو و شام نو، بام نو و دام نو و هر نفسي كه بوي تحول مي  دهد، بوي زندگي و بوي لبخند، از آن همه كساني است كه مي  آيند و مي  روند به شرط آن  كه بدانند براي چه مي  آيند و براي چه مي  روند؟
***
آدم  ها مي  آيند، آدم  ها مي  روند...

يادداشت دوم
فرزندي به نام همشهري
محمد عطريانفر
005220.jpg
ميثم قاسمي- روزنامه همشهري تا سال ها با نام محمد عطريانفر شناخته مي  شد؛ كسي كه همشهري را فرزند خود مي  خواند، اما واقعيت اين است كه عطريانفر اولين سردبير همشهري نبود. روزنامه همشهري در سال 1371 توسط غلام  حسين كرباسچي، شهردار نوگراي تهران راه  اندازي شد و احمد ستاري، اولين سردبير آن بود. ستاري پس از چند هفته از همشهري رخت بربست و جايش را به محمد عطريانفر، معاون پيشين وزير كشور و از پايه  گذاران حزب كارگزاران سازندگي داد.
عطريانفر با لهجه  اي كه مشخص مي  كرد اصفهاني ست- پيش از آن، سابقه مطبوعاتي چنداني نداشت و تنها دو سال (60 تا 62) در روزنامه كيهان فعاليت كرده بود. او چند سال نيز معاون سياسي وزير كشور بود.با ورود عطريانفر به همشهري، تيم قبلي آنقدر بي  سروصدا از روزنامه خارج شد كه بيشتر مخاطبان تغييرات را متوجه نشدند و اينگونه بود كه همشهري به نام عطريانفر ثبت شد.عطريانفر در سال  هاي دهه 70 تعداد زيادي از روزنامه  نگاران جوان را در همشهري جمع كرد و اين روزنامه به لطف چاپ رنگي و قطع متفاوت و قيمت ارزان  تر توانست پرتيراژترين روزنامه كشور لقب بگيرد.در اولين دوره انتخابات شوراي شهر تهران، نمايندگان گروه  هاي اصلاح  طلب حائز اكثريت آرا شدند و گرچه كرباسچي مجبور به ترك شهرداري شد، اما دوستان و همفكران او در آنجا باقي ماندند؛ ابتدا مرتضي الويري و سپس محمدحسين ملك   مدني كه هر دو از نزديكان كرباسچي بودند و بدين ترتيب عطريانفر و همكارانش در همشهري باقي ماندند.پس از دوم خرداد 76 و افزايش تعداد روزنامه  هايي كه در اندازه همشهري و با تيم  هاي كاركشته  اي منتشر مي  شدند، اين روزنامه همچنان تيراژ خود را حفظ كرد. عطريانفر در سال پاياني حضور خود در همشهري، ضميمه جهان اين روزنامه را راه  اندازي كرد كه توانست اقبال مردم را به خود جلب كند.انتخابات دور دوم شوراي شهر تهران و پيروزي اصولگرايان، پايان دوران عطريانفر بود.هشتم تير سال 1382، روزنامه همشهري با سردبيري عليرضا شيخ  عطار منتشر شد و محمد عطريانفر فرزند خود را رها كرد.او پس از شوراي شهر و همشهري، به روزنامه شرق رفت و آن را پايه گذاري كرد و پس از ادغام دو سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري و رياست حسين مرعشي بر سازمان جديد به سمت معاونت اين سازمان منصوب شد و اين چنين مرد اصفهاني همشهري، پاي در راهي جديد نهاد.

ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |