سه شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۴
مروري بر تبليغات تصويري كانديداهاي رياست جمهوري
چهره هاي خندان
002367.jpg
برنامه ها، تبليغات و ادبيات كانديداهاي نهمين انتخابات رياست جمهوري از قواعد و هنجارهاي رسمي كه پيش از اين بسياري از آنها بر آن تاكيد داشتند آشكارا فاصله گرفته است. اين نوع از تبليغات كه نقطه تاكيد آن انتقاد از وضع موجود و بلكه تيره و تار نشان دادن آن، پذيرش روابط و سبك هاي آزاد زندگي براي دختران و پسران، تجمل و رفاه و نيز تصاوير و عكس هاي بزرگ خندان و آرايش شده است پيش از اين با عناويني چون وادادگي، غرب زدگي و لاابالي گري، بشدت مورد انتقاد قرار مي گرفت.
بسياري از جوانان در گذشته به دليل داشتن رفتارهايي مشابه با شديدترين برخوردها مورد تحقير و توهين حتي ضرب و شتم قرار گرفته اند. اما امروز صحنه و زمان ديگري است،  هنجارفرستان و ارزشگذاران ديروز، رفتارهايي از خود بروز مي دهند كه با متر و معيارهاي گذشته كاملا ضدارزش و غيراصولي به نظر مي رسد.
برخي نظريه  پردازان ارتباطات اجتماعي اين دوگانگي را تحت عنوان «نظريه نمايش» صورت بندي كرده و معتقدند زندگي سراسر يك صحنه نمايش است كه نقش هاي روي صحنه آن با نقش هاي واقعي كه افراد در پشت صحنه ايفا مي كنند كاملا متفاوت و حتي مغاير است. گاه سخني  مي گويي كه به آن باور نداري يا كاري انجام مي دهي كه توجيه نظري كافي براي آن نداري. آيا رفتار انتخاباتي كانديداهاي رياست جمهوري را مي توان در چارچوب چنين نظريه اي تحليل كرد؟ آيا حرف ها و شعارهاي كانديداها نشانه تغيير ديدگاه و برداشت آنها از شرايط اجتماعي است يا ژستي انتخاباتي كه با هدف جذب آرا صورت مي گيرد و قرار نيست جامه عمل بپوشد؟ پاسخ اين سؤالات را بايد به فرداي ۲۷ خرداد واگذار كرد.

براي رشته هايي كه به مطالعه مسايل اجتماعي مي پردازند، تبليغات انتخابات زمينه هاي جالبي را براي بحث و بررسي فراهم آورده است.
تبليغات انتخابات نهم از زواياي متعددي مورد بررسي و نقد قرار گرفته است. اين انتقادات بيشتر از زاويه مسايل كلان مطرح شده و در سطوح خرد صرفا بعضي رفتارها و اظهار نظرها مورد نقد قرار گرفته است. از جمله مسايل جالب توجه اين دوره از تبليغات انتخابات تصاوير كانديداهاي رياست جمهوري است كه در قالب پوسترها و پلاكاردها و بيلبوردها... در سطح شهر پخش و نصب شده است. عليرغم شباهت هاي بسياري كه همه كانديداها از جنبه هاي فكري و عقيدتي با يكديگر دارند، عدم انصراف آن ها به نفع يكديگر نشان از وجود تفاوت در بين آنهاست. شايد همين به نفع هم كنار نرفتن هم شباهتي بر همه شباهت هاي ديگر آن ها بيفزايد، اما جالب ترين وجه اشتراك كانديداهاي نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري، شباهت بيش از حد ژست ها، حالت ها و نوع نگاههاي آنها در پوسترهاي تبليغاتي است. تقريبا همه كانديداها با چهره اي خندان و متبسم و حالتي رمانتيك به تصوير كشيده شده اند. در برخي موارد تصاوير از تبسم صرف جلوتر مي رود و بيشتر شبيه قهقهه است!
اينكه اين تبسم و لبخند چه معنا مي دهد، متناسب با نوع نگرش افراد معاني مختلفي پيدا مي كند. معمولا افرادي كه نگرش مثبت نسبت به امور دارند، آن را نماد لبخند به آينده، اميد، شادابي، عزم و اراده و... مي دانند و آنان كه نگرش منفي دارند آن را ريشخند به خود و مردم تلقي مي كنند. در هر حال نكته اي كه در اين مقال مورد نظر نگارنده  است تفاوت فاحش ميان چهره هاي واقعي بسياري از اين كانديداها با تصاوير آن ها بر روي پوسترهاي تبليغاتي است.
چهره واقعي اكثر كانديداها جدي و حتي در بعضي از موارد خشك و عبوس است. اما با اين حال تصويري كه از خود به نمايش گذاشته اند به طور كامل با چهره واقعي شان متفاوت است.
در عصر اطلاعات و در دنياي رسانه هاي تصويري، رسانه ها اين قدرت را دارند كه با دخل و تصرف در واقعيت اصالت آن را خدشه دار سازند. بودريار به دليل اين ويژگي رسانه هاي تصويري بر اين اعتقاد است كه ما در عصر شبيه سازي زندگي مي كنيم. فراگرد شبيه سازي به ايجاد نماها يا بازتوليد اشياء و رويدادها مي انجامد. نماهايي كه تفاوتي با اصل رويدادها ندارند. با ازبين رفتن تفاوت ميان نشانه و واقعيت، تشخيص اشيا و پديده هاي واقعي از آن اشياء و پديده هايي كه از روي واقعيت شبيه سازي شده، بيش از پيش دشوار شده است. مثلا او از تحليل رفتن زندگي در تلويزيون و تلويزيون در زندگي سخن مي گويد. چيزي كه در نهايت امر پيروز مي شود نه اصل واقعيت بلكه تصوير و نماي واقعيت است، كه اصل پنداشته مي شود. در چنين شرايطي جهاني پديدار مي شود كه بودريار آن را فراواقعيت مي نامد. اكنون رسانه هاي همگاني ديگر آيينه واقعيت نيستند، بلكه خود واقعيت و يا حتي واقعي تر از واقعيتند. در نتيجه آنچه كه واقعيت دارد، تحت الشعاع قرار گرفته و سرانجام يكسره تحليل خواهد رفت و تشخيص چيزهاي واقعي از صحنه و نمايش، امكان ناپذير شده است.
به نظر بودريار همه اين مسايل تحت تأثير فرهنگي خاص پديد آمده است كه موجب يك انقلاب عظيم و مصيبت بار شده است. انقلابي كه به توده اي بيش از پيش منفعل نياز دارد. توده هايي كه چونان حفره سياهي مي باشند كه معاني، اطلاعات، ارتباطات، پيامدها و نظاير آن را در خود فرو مي برند و از اين طريق، آنها را بي معنا مي سازند. توده ها صرفا راههايي كه پيش روي آن ها باز شده است را با دلتنگي در پيش مي گيرند، بي آنكه هيچ كوششي از خود در ساختن راهي نشان دهند. او براي توصيف اين توده ها، آنها را بي تفاوت، بي حال و دل مرده مي نامد. دل مرده هايي كه از نشانه ها و نماها و فراواقعيت ها اشباع شده اند. به نظر بودريار در جهان شبيه سازي و فراواقعيت ،خود توده ها نيز به دنبال چنان نماها و تصاويري مي روند كه متفاوت از واقعيت اصيل است. از اين روي خود رسانه ها نيز مجبورند تقاضاي روزافزون توده ها را براي اين قبيل صحنه هاي تماشايي برآورده سازند. در چنين فضايي است كه بودريار با نهايت نااميدي اعلام مي كند كه ما محكوم شده ايم كه با شبيه سازي ها، فراواقعيت ها و انفجار همه چيز در حفره سياه ادراك ناپذير زندگي كنيم. بنابراين اين تنها خواست كانديداهاي رياست جمهوري نبوده است كه چنين تصاويري از خود به نمايش بگذارند بلكه آنها با آگاهي از خواست توده ها تن به چيزي داده اند كه ساليان سال براي بسياري از افراد جامعه غيرقابل قبول بوده است.
وقتي توده ها طرفدار حالات و ژست ها و چهره هاي خاصي هستند،  تنها راه جلب نظر آنها فراهم نمودن تصاويري است كه مورد پسند آنها باشد. حتي اگر اين تصاوير در برخي موارد كمتر ميزان شباهت را با واقعيت داشته باشد. اما همين عدم تناسب حداقلي ميان اصل و نما موجب عدم توجه به آن شده و آن نما به عنوان امري كميك مورد توجه قرار مي گيرد.
تصاوير بعضي از كانديداها و حالات چشم و صورت آنها هيچ تناسبي با سن و محاسن و نوع پوشش آنها ندارد. و ژست هايي كه اغلب آنها گرفته اند بيشتر از آنكه متناسب با سن كانديدا باشد شبيه ژست جواني بيست و چند ساله است.
شايد يكي ديگر از دلايل ارايه چهره هاي متفاوت و متناقض از سوي كانديداها در جامعه، تمايل و گرايش ايرانيان به غلو باشد ويژگي اي  كه حتي از چشم جهانگردان خارجي نيز پنهان نمانده است. شايد چنين امري را بتوان با ديدگاه نمايش گافمن درباره تفاوت جلوي صحنه و پشت صحنه بهتر توضيح داد. به نظر گافمن همه انسان ها در زندگي اجتماعي خود در حال نقش بازي كردن هستند و كل زندگي اجتماعي، صحنه تئاتري است كه داراي جلوي صحنه و پشت صحنه است. در جلوي صحنه همچون تئاتر ما براي ديگران نقش بازي مي كنيم و در پشت صحنه به استراحت و تجديد قوا مي پردازيم.
اما ممكن است مساله از زاويه ديگري هم تحليل شود و آن پيروزي فرهنگ غيررسمي بر فرهنگ رسمي است موضوعي كه حداقل تا پيش از اين از سوي كساني كه اكنون كانديداي رياست جمهوري هستند به شدت از آن (فرهنگ رسمي) دفاع مي شده است.

روابط دختر و پسر در تبليغات انتخاباتي
002364.jpg
اين روزها موضوع انتخاب رئيس جمهور آينده تقريباً همه مسائل كشور را تحت الشعاع قرار داده است.
در اين ميان كانديداهاي رياست جمهوري نيز با استفاده از مشاوران متعدد خود تقريباً در مورد هر پديده سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي به صورت كلي و مبهم اظهار نظر مي كنند.
يكي از مسائلي كه حداقل براي جذب رأي قشرهاي جوان جامعه مورد توجه كانديداهاي رياست جمهوري قرار گرفته، روابط بين دختر و پسر و حدود و چارچوب هاي آن است. اين مسئله كه تحت عناوين متفاوت از سوي كانديداهاي مختلف مطرح مي شود،  در يك دسته بندي كلي در قالب دو مفهوم جاي مي گيرد . به عبارتي كانديداهاي رياست جمهوري را از اين نظر مي توان به دو گروه تقسيم كرد.
گروه اول با استفاده از مفهوم آزادي هاي مدني و اجتماعي سعي در دفاع و توجيه وضع موجود روابط بين دختر و پسر داشته و حتي وعده گسترش اين نوع از آزادي ها را به مردم و جوانان مي دهند!
دسته دوم كانديداهايي هستند كه تفسير و تعبير ديگري از همين واقعيت اجتماعي دارند، آنها اين مسئله را بي عفتي اجتماعي ناميده و از آن با عنوان گسترش فساد و فحشا وبي بند و باري نام مي برند.
نكته در خور تأمل اين است كه هر دو گروه خود را پاي بند به فرهنگ اسلامي و اصول و مباني آن دانسته و تلاش هاي خود را در راستاي ايجاد جامعه اي مي دانند كه حداقل شباهت هاي ممكن را با جامعه آرماني مورد نظرشان داشته باشد. در چنين شرايطي نكته اي كه به نظر مي رسد، تناقض گويي گروه نخست درباره حدود روابط بين دو جنس است.
كساني كه كمترين آشنايي را با مباني و فرهنگ اسلامي در زمينه روابط بين دو جنس داشته باشند اذعان دارند كه الگوي روابط بين دو جنس در جامعه غربي با اصول اسلامي در تضاد است، از سوي ديگر گوشه گيرترين افراد جامعه نيز مي دانند و مي بينند كه روابط دو جنس در حال حاضر بيش از آنكه به معيارهاي اسلامي نزديك باشد، به معيارهاي غربي نزديك است. در نتيجه هر نوع توجيه و يا دفاع از وضع موجود و هر گونه اظهار نظري مبني بر افزايش و گسترش آزادي هاي مدني و اجتماعي كه از مصداق هاي عيني و خارجي آن عدم الزام براي رعايت شئونات اسلامي است، در تناقض اساسي با پايبندي به فرهنگ ديني و اسلامي است.
گذشته از تناقض  نظري، گروه اول كانديداها، در حيطه عمل و تجربه اجتماعي نيز بسيار متفاوت تر از آن چه كه الان مي گويند عمل كرده اند. شايد بتوان گفت كه گروه اول نه تنها در حيطه نظر بلكه در حيطه عمل نيز دچار تناقض هستند. چيزي را مي گويند كه عملاً به آن پايبند نيستند و عملي را انجام مي دهند كه توجيه نظري براي آن ندارند يا با مباني فكري آنها متضاد و متناقض است.
برخي از رفتارهاي همراه با برخوردهاي غيردوستانه با تعدادي از جوانان كه شايد رفتار و ظاهري غيرمتعارف و حتي ناپسند دارند، با شعار دفاع از آزادي هاي مدني و آزاد گذاشتن جوانان در سبك زندگي دلخواه خود به هيچ وجه سازگار نيست. يا بايد آن عملكرد را نه از سر اعتقاد و باور بلكه انجام وظيفه اداري و سازماني تلقي كرد يا اين اظهارات را يك ژست تبليغاتي و خوراك مناسب براي ايام انتخابات دانست كه قرار نيست جامه عمل بپوشد و صرفاً براي جذب آراء جوانان مطرح مي شود.
اگر هر دو گروه معتقد به اصول اسلامي هستند، خود اين اصول ملاك و معيار مناسبي براي قضاوت درباره اظهارات كانديداها ست.
از زاويه چنين اصولي پاسخ گروه دوم به وضع موجود كاملاً منطقي به نظر مي رسد. چرا كه آنها با عدم پذيرش وضع موجود، همواره در حيطه نظر چنان وضعيتي را غيرقابل قبول خوانده اند.
همراه با برخي از اقدامات سلبي، اين گروه از آنجا كه ازدواج را تنها نوع رابطه مشروع مي داند اقداماتي را براي تشويق جوانان به ازدواج با دادن وام و انواع ديگري از يارانه ها انجام داده است.
اينكه هر يك از اين اقدامات تا چه حد مؤثر بوده و به چه ميزان باعث كاهش گرايش به الگوهاي غربي روابط بين دو جنس شده ، مسئله اي است كه خود نيازمند بررسي و تحقيق جداگانه اي مي باشد. نكته مهم اين است كه اين گروه با توجه به مباني ايدئولوژيكي و فكري خود، دست به اقداماتي مي زند كه تطابق منطقي با اصول و مباني فكري  اش دارد.
هر چند ممكن است اين اصول و مباني مورد قبول گروهي نباشد و بسياري نيز كاركردي بودن آن را مورد سؤال قرار دهند، اما با همه اين احوال به نظر مي رسد كه اين گروه شكافي در نظر و عمل خود ندارد. اين در حالي است كه گروه اول به طور جدي در نظر و عمل دچار تناقض است.
سؤالي كه در پايان مطرح مي شود اين است كه كانديداهاي محترم دسته نخست چگونه چنين تناقضي را حل مي كنند و كانديداهاي گروه دوم چگونه به كاركردي و مؤثر بودن شيوه هاي خود اطمينان دارند؟
اين سؤالات در حالي در ذهن جوانان امروز جامعه ايران شكل مي گيرد كه كانديداهاي رياست جمهوري همچون شاگرداني كه از سؤال معلم خود خبر ندارند، دسته دسته شده و گروهي هر چيزي را به دستشان برسد مي خوانند و گروه ديگر نخواندن را بهترين راه مي دانند!!! اينكه چرا و به كدام دلايل و عوامل دختران و پسران اين مرز و بوم چنين الگوي كنش متقابلي را با جنس مخالف خود برگزيده اند براي كسي اهميتي ندارد. مهم اين است كه دسته اول از گسترش دفاع از اين الگو سخن به ميان مي آورد و دسته دوم درصدد ريشه كن ساختن آن مي باشد!
سينا كلهر

اجتماعي
ادبيات
اقتصاد
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |