دوشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۸۴
مطهري و كلام جديد در گفت و گو با دكتر احد فرامرز قراملكي
وحي و مخاطبانش
000558.jpg
طرح: جهانداد معماريان
ياسر هدايتي
علامه شهيد مرتضي مطهري را جداي از آن كه يك مصلح اجتماعي و فيلسوف اسلامي مي دانيم، يك متكلم برجسته و روشمند نيز در حوزه كلامي بخصوص كلام جديد كه خود از آن نام مي برد، دانست. اما چيستي كلام جديد، اين كه كلام جديد دانشي معرف زاست يا تنها ابزاري است براي دفاع، آغاز كلام جديد در جهان اسلام و ايران و نقش علامه مطهري و ميراث داري كلامي و روشمندي ايشان از جمله مباحث مطروحه در اين گفت وگوست.
دكتر احد فرامرز قراملكي استاد دانشگاه تهران و پژوهشگر در حوزه هاي مختلف كلامي، منطقي و فلسفي اگرچه تأليفات ارزنده قابل توجهي دارند اما با تأليف دو كتاب هندسه معرفتي كلام جديد و مطهري و كلام جديد- كه به چاپهاي متعدد نيز رسيده است- ما را برآن داشته تا گفت وگويي با ايشان پيرامون موضوع كلام جديد و علامه مطهري داشته باشيم. خلاصه اي از اين گفت وگو را مي خوانيد.

* آقاي دكتر با توجه به اين كه گفت وگوي ما پيرامون مطهري و كلام جديد است، اجازه بدهيد آغاز بحث ما پيرامون چيستي كلام جديد باشد. به عبارت ديگر ما اگر كلام را به عنوان علم دفاع از گزاره هاي ديني تلقي كنيم، اين پسوند جديد كه به آن اضافه مي شود و عبارت ما را وصفي مي كند، چگونه معنا و مفهومي را با خود به همراه دارد؟
- ما وقتي بخواهيم از حدود و ثغور كلام جديد و تفاوت و نسبت آن با كلام قديم سخن بگوييم بايد پيشاپيش چيستي خود كلام را مورد سؤال قرار دهيم. بنده در كتاب هندسه معرفتي كلام جديد كه در بيروت به عربي هم ترجمه شده اين مسئله را مورد تحقيق قرار دادم. در تاريخ اسلام براي كلام چند گونه تعريف شده است. عده اي معتقدند كلام ابزار دفاع است، عده اي نيز معتقدند كلام معرفت زاست يعني مثل فلسفه تحصيل معرفت مي كند.
به عبارت ديگر، صرفاً ابزار نيست. اين دو گروه اختلاف مبنايي دارند و در طول تاريخ نيز دو سنت اند كه از فارابي شروع مي شود و مطمئناً مجال پرداختن موسع به آن اكنون نيست. تعريف سوم از برخي معاصرين است كه معتقدند كلام نه ابزار دفاع و نه معرفت زاست بلكه كلام تنها به عرضه ايمان مي پردازد. براساس تحقيق بنده بايد بين هويت كلام و نظام و شأن كلامي فرق بگذاريم. دفاع، تحصيل معرفت و عرضه ايمان جزء شئونات كلامي محسوب مي شوند. اما هويت كلام اين نيست. هويت كلام در هريك از اين شأن ها امر ديگري  است. كلام يك دانش واسطه اي بين وحي و مخاطبان وحي است.
* اين كه دانشي واسطه اي است آيا كلام را علمي ابزاري معرفي نمي كند؟
- خير، منظورم اين است كه كلام به معناي دقيق كلمه علمي اسلامي است و اسلامي بودن هم به اين معناست كه اين دانش هويت واسطه اي دارد. از اين جهت كه واسطه اي است ابزار است، اما اين واسطه اي بودن با دانش بودنش منافاتي ندارد. براساس اين تعريف، متكلم كسي است كه بايد يك واسطه معرفتي براي فهم وحي به وسيله مخاطبانش باشد. به عبارت ديگر كلام نوعي اجتهاد  است كه مي تواند مخاطبان وحي را از وحي بهره مند كند. در اين زمينه علم فقه و اخلاق اسلامي با كلام هم شأن است يعني اين دو نيز هويت واسطه اي دارند. بنا بر اين تعريف، در اينجا يك فايده اي به دست مي آيد و آن اين است كه اين هويت واسطه اي بنا به تعريف دائماً مي تواند در تجدد باشد چون مخاطبان او متجدد مي شوند. پس اگر علوم ديگر بنا بر مقام تحقق تجدد مي يابند، كلام هويتاً تجدد مي يابد، يعني جديد بودن ريشه در عمق خود كلام دارد. پس كلام قديم با كلام جديد از حيث هويت واسطه اي هيچ تفاوتي ندارد.
* آقاي دكتر با اين جواب به نوعي شما به سؤال مقدر ما هم پاسخ داديد كه با اين اوصاف اگر ما در همان مقسم اوليه كلام را به كلام جديد و قديم تقسيم كنيم مي توانيم كلام اجد هم داشته باشيم. اما سؤال ديگر اين كه با اين تعريفي كه شما از علم كلام ارائه داده ايد، تعريف كلاسيك كلام كه بيشتر علم كلام با آن شناخته مي شود يعني دفاع عقلاني از گزاره هاي ديني كه اتفاقاً مير سيد شريف جرجاني نيز در تعريفات به آن اشاره دارد، چه مي شود؟
- در اينجا چند نكته مطرح مي شود. در تعريف علم كلام دو جريان وجود دارد. يك مكتب چون به فلسفه خوشبين بوده اند، تحصيل معرفت به جهان هستي را از فلسفه مي گرفتند و كلام را يك دفاع مي دانستند. حال اين دفاع مي توانسته عقلاني، جدلي يا خطابي باشد يا همچنين سمعي و نقلاني باشد. از فارابي اين خط  مشي شروع مي شود و بعد از فارابي عده اي در اين سنت قرار مي گيرند و نهايتاً به آقاي مطهري مي رسد. سنت ديگر معتقد بودند فلسفه تناقض آميز است و علم به هستي به ما نمي دهد بنابراين ما بايد از كلام اين توقع را داشته باشيم. اين جريان در نزد عرف محققان ما از غزالي شروع مي شود كه البته از نظر تاريخي اشتباه است چرا كه اين از شيخ طوسي شروع مي شود. نسخه اي خطي از شيخ طوسي يافته ايم و بر اين اساس در همان كتاب «هندسه معرفتي...» سعي كرده ايم كه حق شيخ طوسي را ادا كنيم. شيخ طوسي گفته است؛ كلام علمي است كه به تحصيل دانش مي پردازد، درباره خدا، افعال و صفات او «علي نهج الاسلام» يعني در واقع كلام نوعي الهيات بالمعني الاخص قرآني است. بعد از آن غزالي با استفاده از تعريف شيخ طوسي گفته است كلام موجود به ما هو موجود علي نهج الاسلام است. يادتان هم باشد غزالي متولد۴۵۰ و متوفي ۵۰۵ است يعني غزالي ده ساله بوده كه شيخ طوسي فوت كرده است. بعد اين انديشه ويراستاري ديگري هم توسط شمس الدين اصفهاني شارح قديم تجريد يافته، او مي گويد كلام نه هستي شناسي قرآني و نه خداشناسي قرآني است بلكه كلام معادشناسي قرآني است. بنابراين شما دو جريان داريد يا مي گوييد تحصيل معرفت مي كند يا مي گوييد دفاع مي كند. نقلي بودن و عقلي بودن در هر دو بحث مطرح است. البته هيچ گاه نيز نقل گرايي و يا عقل گرايي مطلق ديده نمي شود.
بعضي مباحث كلامي سمعي و بعضي ديگر عقلي است؛ منتها درجه عقلي گرايي در مكتب هاي كلامي با هم فرق مي كند. اساساً عقلي بودن يا نبودن در تعريف كلام اخذ نمي شود، براي اين كه اصلاً روش را در تعريف علم اخذ نمي كردند. ميرسيد شريف جرجاني نيز تا آنجا كه من تحقيق كرده ام، سه تعريف از كلام آورده است كه هر سه از آن قبلي ها هستند و خود ابداعي در اين زمينه ندارد. با توجه به اين كه جرجاني متأخر است و مربوط به اواخر قرن نهم مي باشد.
نكته ديگر اين كه كلام به دو معنا تجدد مي يابد، يكي تجددي كندآهنگ و تدريجي است كه تابع تحقق وجودي آن است. به اين معنا هميشه كلام جديد، اجد و اقدم داريم. مثلاً كلام خواجه طوسي نسبت به شيخ طوسي به اين معنا جديد است. همان نسبت به لاهيجي به اين معنا قديم است. ولي جديد بودن، يك معناي دومي هم دارد؛ به اين معنا كه يك تجدد راديكال، همه جانبه و دفعي حاصل مي شود پس متكلم مجبور مي شود روش اش، مسائلش و حتي گاهي مباني اش را هم تغيير دهد. چنين تجددي، تجددي دفعي است. آنچه كه در اصطلاح كلام جديد، از جديد بودن منظور است، اين معناي دوم است. بنابراين يك تعين معرفتي را به ما مي رساند. از طرفي از نيمه دوم قرن نوزده به اين طرف به دلايل متعددي از جمله مدرنيزم يك تحول همه جانبه و راديكال در مخاطبان وحي ايجاد شده، به طوري  كه تصور آنها نسبت به خدا، وحي، انسان و طبيعت، به گونه ديگري شده كه در اين ديگر شدن كلام مي خواهد رابطه وحي را همچنان با مخاطبانش حفظ كند. بنابراين كلام نظام خود را بازسازي مي كند و به اين نيز كلام جديد گفته مي شود.
000564.jpg
عكس: عطا طاهركناره
شهيد مطهري به خاطر ارتباط زياد با قشر تحصيلكرده و روشنفكر مي فهميد كه اقتضاي واسطه بودن ميان وحي و مخاطبان در روزگار معاصر چيست. ايشان در پايان دوره اول كلام جديد در ايران آن را به كمال رساند و سعي كرد آنگونه كه از آن برمي آيد يك نظام كلامي ايجاد كند. علامه مطهري در اتصال مخاطبان امروز به وحي از كارآيي بسياري برخوردار بود
* اشاره كرديد كه با تحول مخاطب كلام حتي در روش خود نيز متحول شد، حالا سؤال اين است كه اين دانش كلام جديد با دانش هاي ديگري مثل فلسفه دين و الهيات كه بعضاً در غرب مطرح هستند و به واسطه متون ترجمه اي به ما منتقل شده است، چه نسبتي با كلام جديد دارند.
- در اين كه در كلام جديد چه چيزهايي تغيير كرده دو مكتب افراطي و تفريطي داشته ايم. عده اي مي گفتند كلام جديد چيزي جز مسائل جديد كلامي نيست و گروهي نيز معتقد بودند كلام جديد علم تماماً جديدي است كه تنها با كلام قديم اشتراك لفظي دارد. به نظر من كلام جديد نه اين است و نه آن بلكه كلام جديد هويتاً چون دانش واسطه اي بين وحي و مخاطبان است. به اشتراك معنا كلام است اما مي تواند تمام اضلاع معرفتي آن عوض شود. آن وقت روش يكي از اضلاع معرفتي است كه همان طور كه شما اشاره كرديد مي تواند عوض شود. اما نسبت و تمايز كلام جديد با دين پژوهي هاي ديگر بحث مهمي است. ما اگر بخواهيم كلام را با الهيات مسيحي جدا كنيم، ابزار ساده است.كلام واسطه بين وحي اسلامي با مخاطبان است. وحي اسلامي از نظر ما كلام باري تعالي است، بنابراين دانش واسطه اي كلام خوانده شده در مسيحيت وحي كلام خدا نيست بلكه وجود تاريخي خود خداست كه در نظريه تجسد آمده است. دانش واسطه اي مسيحيت الهيات است و ما كلام را داريم. بنابراين، اين دو قابل ترجمه همين جوري به يكديگر نيست، كلام؛ كلام است و الهيات، الهيات.
* منظور شما اين است كه ما نمي توانيم عبارت كلام مسيحي را داشته باشيم؟
- بله درست است. آقاي مطهري به اين نكته دقت كرده اند. ايشان مي  گويند؛ كلام اسلامي است هم معرِفاً و هم معرَفاً. البته در مغرب  زمين نيز بعضي ها اين دقت را داشته اند. مثلاً آقاي «هري ولف سون» اسم كتاب خود را [Philsophy of kalam] مي گذارد. بنابراين كلام به دليل اين كه وحي آن در تلقي مفهوماً و مصداقاً  اسلامي است، با الهيات مسيحي تمايز پيدا مي  كند؛ البته نقطه اشتراكي دارند و آن اين كه دانش واسطه اي اند.
* كلام با الهيات اسلامي چه نسبتي دارد؟
- الهياتي كه بالمعني الاخص داريم و يا فلسفه اي كه موجود است. چرا كه من معتقد به الهيات و فلسفه دوره اسلامي هستم.
* چرا دوره اسلامي؟
- زيرا اينها علومي بودند كه از يونان رسيدند و در دوره اسلامي فربه شدند و رشد كردند و صبغه فرهنگ اسلامي گرفتند و با كلام اسلامي تفاوت دارند. كلام اسلامي واسطه از قرآن است. در اينجا اسلامي بودن كلام وصف به حال خود شيء است اما در فلسفه اسلامي، اسلامي بودن وصف به حال متعلق شيء است. ما قاعده اي داريم كه هرچه كه وصف به حال متعلقش باشد مجاز است و حقيقت نمي باشد. الهيات اسلامي دانش واسطه اي نيست بلكه درباره خدا، صفات و افعال خدا صحبت مي كند، اما شاخه هاي ديگر دين پژوهي كه در غرب رشد كرده مانند فلسفه دين و... حاصل نگاه تازه به دين است. مثلاً در فلسفه دين، دين را پيام تلقي نمي كنند بلكه يك واقعيت بشري تلقي مي كنند كه در زندگي تاريخي و اجتماعي انسان تأثير دارد. اين واقعيت بشري خود واقعيت هاي مختلف، جامعه شناختي، روان شناختي و معرفتي دارد. پس از اين حيث كه دين واقعيتي معرفتي دارد دانشي به نام فلسفه دين به آن مي پردازد. فلسفه دين درباره ضلعي از دينداري كه معرفت ديني بشري است سخن مي گويد. اما كلام جديد از دين براي مخاطبان امروزي سخن مي گويد. از سوي ديگر ميان اين دانش ها علي رغم تمايز معرفتي ارتباط و تعامل نيز وجود دارد. اگر ما اين حدود و ثغور را رعايت نكنيم جز به التقاط راه به جاي ديگري نمي بريم. كانت هم بزرگترين گله اش از فيلسوفان روزگار خودش اين بوده است كه مرز دانش ها را ميان خود فرومي ريزند.
* آقاي دكتر! با اين مقدمه مفصل به محور اصلي بحث يعني جايگاه علمي شهيد مطهري در پايه گذاري كلام جديد در ايران و ايفاي نقش به عنوان يك متكلم معاصر اسلامي مي پردازيم. آيا ما تا قبل از كاربرد واژه كلام جديد توسط علامه شهيد اين عبارت را داشته ايم؟
- اگر بخواهيم در باره واژه كلام جديد بحث كنيم، گفته شده شبلي نعماني كتاب كلام جديد خود را كه به فارسي هم ترجمه شده است قبل از شهيد مطهري نوشته. اما بايد گفت عنوان اين كتاب فريب دهنده است؛ چرا كه كتاب شبلي نعماني كلام قديم است كه به زعم خود شبلي با بيان جديدي ارائه شده است.در حقيقت به لحاظ مسمي كتاب شبلي نعماني در مقوله كلام جديد نمي گنجد. از لحاظ مسمي كلام جديد در ايران از دهه اي شروع شده است كه به انقلاب مشروطه دست پيدا كرد؛ دهه اي كه انديشه هاي كلامي جديد مطرح شده است.
* اين مطرح شدن چگونه بوده است؟ صرف طرح مسأله بوده يا پاسخ نيز داده شده است. از طرفي در جهان اسلام خاستگاه كلام از كجا و توسط چه كسي مطرح مي شود؟
- به هر دو صورت بوده است. اما در جهان اسلام از سيدجمال الدين اسدآبادي شروع مي شود. سيدجمال الدين اولين كسي است كه درباره ماترياليست و مسأله علم و دين كه هر دو از مسايل مهم كلام جديدند كتاب نوشته است. سيدجمال الدين نيز به همان دهه مربوط است يعني اندكي جلوتر. پس اين شروع در جهان اسلام و ايران تفاوت زيادي ندارد.كلام جديد در ايران سه دوره متمايز دارد. يك دوره از همان دهه مشروطه شروع مي شود و به انقلاب اسلامي ايران ختم مي شود. يك دوره هم از انقلاب اسلامي ايران شروع مي شود و تا پايان دهه دوم ادامه پيدا مي كند. از دهه سوم به بعد تا امروز نيز يك دوره جديد شروع شده است. هر يك از اين سه دوره ويژگي هاي خاص خود را دارند. آقاي مطهري در دوره اي مي زيسته اند كه دوره اول به دوره دوم منتقل  شد وكلام جديد در ايران با مسايل جديد كلامي آمد. يعني ابتدا مسايل جديد كلامي مثل دين و دولت، دين و آزادي، ماترياليسم، ماترياليسم ديالكتيكي، حقوق زن و... در ايران مطرح شد. در دوره اول دانشمندان ما با مسايل جديد كلامي كه حاصل نوعي برگشت تحصيلكردگان غرب به ايران بود، آشنا شدند. اما بحث ها گاه به صورت بحث هاي حزبي و سياسي نيز بود. در دوره اول ما احزابي را داريم كه رسماً ملحدند و با آزادي كامل انديشه هاي الحادي خود را ترويج مي كنند. در اين دوره علماي ما در مواجهه با آنها بيشتر مواضع انفعالي و ارتجالي داشتند. غالباً در پي آن بودند كه به نوعي شبهه را حل كنند و كمتر در پي تأسيس مبنا و نظام كلامي بودند. علامه طباطبايي(رض) از آنهايي بود كه به فكر مبنا درست كردن براي يك نظام كلامي بود. بهترين شاگرد علامه طباطبايي نيز شهيد مطهري بود كه با استفاده از طرحي كه استادش ريخته بود توانستند فلسفه اسلامي و ايماني قويمي طرح كنند كه در مقابله با تلاش هاي ماركسيستي و ماترياليستي باشد. من آغاز كلام جديد مطهري را آن نمي دانم كه در خطاب به حوزه هاي علميه از كلام جديد دم زد بلكه كتاب درآمدي بر جهان بيني اسلامي يك دوره كلام جديد است با نظام و ساختار معرفتي خاص. متكلمان تا زمان مرحوم مطهري ايمان را در درس معاد در فرعي به نام ثواب و عقاب و در فرعي در آن به نام احكام و اسماء طرح مي كردند. يعني بحث كلامي ايمان در كلام قديم ما در گوشه اي بود. آقاي مطهري كتاب خود را با انسان و ايمان آغاز مي كند. اين يعني آقاي مطهري اساساً به اين فكر مي كرده است كه ساختار را هم عوض كند و يك نظام كلامي به دست بدهد كه از انسان و ايمان شروع مي شود. بعد از اين است كه به توحيد و نبوت مي رسد.
* آيا اين ناشي از مواجهه نقادانه ايشان با انديشه هاي روزگار خودشان نبوده است؟
- آقاي مطهري با انديشه هاي روزگار خودش يك مواجهه بسيار جدي داشته است او هرگز نگفته است كه اين ها باطلند - الباطل يموت به ترك ذكره- بلكه آن را جدي مي گرفته و سعي مي كرده تا آنجا كه مي تواند از منابع اوليه استفاده كند.ايشان به خاطر ارتباط زياد با قشر تحصيلكرده و روشنفكر مي فهميد كه اقتضاي واسطه بودن ميان وحي و مخاطبان در روزگار معاصر چيست. بنابر اين شهيد مطهري در پايان دوره اول كلام جديد در ايران آن را به كمال رساند و سعي كرد آنگونه كه از آن برمي آيد يك نظام كلامي ايجاد كند. شما با اين زاويه ديد مي توانيد حتي كارنامه آثار ايشان را هم ارزيابي كنيد. مرحوم مطهري در اتصال مخاطبان امروز به وحي از كارآيي بسياري برخوردارند و اين به چند دليل است.
ايشان مشكلات و شبهات امروزي را خوب مي فهميد و آن گاه سعي مي كرد آنها را با مبنا و به روش هاي عقلاني پاسخ دهد.
* ايشان متكلمي منفعل بودند يا فعال؟ چون اصلاً در ذات تعريف كلاسيك از متكلم يك نوع انفعال به چشم مي خورد يعني متكلم زماني وارد عرصه مي شود كه شبهات به سراغ او آمده اند و تا قبل آن اينها مسأله او نبوده اند؟
- آقاي مطهري متكلم به معناي انفعالي كلمه نيست بسياري از مسايل كلامي را ايشان فعالانه دنبال كرده اند نه به عنوان دفع شبهه. غير از اين ايشان خود به توليد و طرح مسأله نيز مي پرداختند چرا كه اصولاً علم از مسأله فربه شود.
* بهتر است چند تا از طرح مسأله هايي كه ايشان عنوان كرده اند را مورد واكاوي قرار دهيم. يا اصولاً روش شناسي ايشان را در حل و حتي طرح پاره اي از مسايل بررسي كنيم.
- آقاي مطهري گاه در مقام حل مسايل كلامي بوده است اما حل مسأله دو فاز و دو مرحله دارد. يكي تشخيص دقيق مسأله و ديگري حل اثر بخش آن است. آقاي مطهري نسبت به معاصران خود در بخش تحقيق براي تشخيص مسأله حقيقتاً يك الگو و نمونه بوده است. ايشان همه اندوخته هاي منطقي و فلسفي خود را صرف داشتن فنون و تكنيك هاي تشخيص مسأله مي كند.
ادامه دارد

نگاه امروز
عادت كردن به مطهري
محمد ياسر زفرقندي
دكتر علي شريعتي: مطهري پهلواني است در علوم اسلامي.
بسياري از منتقدان جريان روشنفكري ايران يكي از ايرادات اساسي كه نسبت به نوع كار دكتر شريعتي دارند عدم آشنايي عميق ايشان با بسياري از علوم اسلامي از جمله فقه و حديث و فلسفه مي دانند. آشكار است كه اين عدم آشنايي به خودي خود آسيب اساسي تلقي نمي  شود اما اگر اين روشنفكر موضع و تلقي هاي ديني و مذهبي داشته باشد آن وقت جدي تر از هميشه و بايد به آن پرداخت. جمله اي كه در صدر اين يادداشت از زبان دكتر شريعتي نقل شده نشان دهنده آگاهي خود متفكر فقيد شريعتي، از نقص خود و فضل معلم بزرگ و مجاهد زمانه اش يعني علامه شهيد مرتضي مطهري است و اين همان نقطه اي است كه اين بزرگ معلم فرهنگي انقلاب اسلامي با تكيه به آن توانست نسلي را بدون هيچ گونه انحراف از معيار از ديروز رژيم پهلوي به فرداي انقلاب اسلامي پيوند بزند.
اين متفكر شهيد كه به گماني اگر او را روشنفكر زمان خويش بناميم نيز به بيراهه نرفتيم- وقتي كه حتي بعضي از حوزويان نيز تاب تفكر و روش او را نمي آورند و چونان استاد بزرگش آيت الله خميني مهجورش مي سازند- توانسته بود با آثار قلمي و شفاهي خود ميراث عزيزي از روشنگري اسلامي در قرن جديد براي ما به ارمغان بگذارد. مطهري پهلواني در علوم اسلامي بود فيلسوفي كه آثار مكتوبش هنوز مانند معلم و مرجعي در زمينه آموزش فلسفه اسلامي است _ پاورقي بر اصول فلسفه و روش رئاليسم، شرح مبسوط و مختصر منظومه، درس هاي الهيات شفا و..- ومفسري با حداقل ۹ جلد تفسير سور مختلف قرآن متكلم و مصلحي با كتابهاي هميشه زنده اي چون عدل الهي، نظام حقوق زن در اسلام، مسئله حجاب و... و اينها همه، يعني پهلواني...
اما اين پهلواني ها امروز ديگر دارد به حواشي يك اسطوره تبديل مي شود و اين براي جامعه اي كه به دنبال الگوهاي فكري رشد است بسيار خطرناك است، اين يعني عادت به مطهري. يعني ۱۲ ارديبهشت. چند سخنراني و چند مقاله و چند ويژه نامه و... عادت كردن به پهلوان يعني خاطره او را در چهارچوب ذهن ها به اسطوره تبديل كردن، نمي گويم اسطوره مطهري بد است اما عادت كردن صرف به اين اسطوره بد است اين كه پهلواني هاي پهلوانت را نبيني و تنها مدال هايش را بشمري پهلوان پروري نمي شود. امروز بايد اين عادت جاي خود را به نقد انديشه و تأمل و مداقه در آثار بدهد تا ما باز هم پهلوان تفكر داشته باشيم، آن چنان كه خود علامه شهيد مي خواست و اينچنين باد.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |