پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۳
آموزش موسيقي در ايران در گفت وگو با دكتر مصطفي كمال پورتراب
نگاهي از درون
004545.jpg
هوشنگ ساماني
موسيقي ايران از نبود منابع مكتوب و سنت نظريه پردازي در رنج است و شايد يكي از دلايل پس افتادگي اين موسيقي ، همانا نبود و كمبود منابع مكتوب است. به همين جهت بايد تلاش چهره هايي چون دكتر مصطفي كمال پورتراب را كه بيش از نيم قرن در غنا بخشيدن به ادبيات مكتوب صرف كرده است، ستود و بر كار و كردارشان ارج نهاد.
تأليف و ترجمه آثار ارزشمند موسيقايي وي، هم اكنون چه به لحاظ كيفي و چه از نظر كمي بخشي مهم از ادبيات مكتوب موسيقي را شكل مي دهد. ضمن آن كه اغلب آثار نوشتاري وي به نوعي چه در موضوع و چه در محتوا و نحوه پرداخت بر آثار مشابه برتري دارد.
اما عمر ۸۰ ساله استاد پورتراب، تنها به نگارش و ترجمه آثار مكتوب نگذشت، بلكه نتايج ديگري نيز داشت كه از جمله آنها آهنگسازي و نيز تربيت شاگرداني چون شهرداد روحاني، منوچهر صهبايي، علي رهبري، نادر مشايخي، داريوش دولتشاهي و در حوزه موسيقي پاپ، محمد نوري و عليرضا عصار و در حوزه تئوري موسيقي و تدريس حميدرضا رضايي را مي توان نام برد. با وي درباره آموزش موسيقي ايراني و كلاسيك و تحولات آن از قاجاريه تا به امروز به گفت وگو نشسته ايم كه متن آن را درصفحه ۱۱مي خوانيد.
* جناب پورتراب! به نظر شما بناي آموزش نوين موسيقي كه از زمان تأسيس مدرسه موزيك نظام تاكنون شكل گرفته است، شروع درست و معقولي داشت؟
- اگر به طور كلي بخواهيم صحبت بكنيم، بايد گفت اولين چيزي كه ما را با جهان خارج در مورد موسيقي آشنا كرد، نت نويسي بود. اين نت نويسي را افرادي مثل لومر، گوارت و چند نفر ديگر كه براي شكل دادن موسيقي نظام دعوت شده بودند، رواج دادند. در واقع زمان ناصرالدين شاه مي خواستند گروه هايي درست بكنند كه هنگام برنامه هاي رسمي، به اجراي موسيقي بپردازند. همان طور كه مي دانيد، سازهاي موسيقي نظام بيشتر از نوع بادي است. منتها در كنار آن سازهاي بادي، نوازنده مربوطه ممكن است كه يك ساز غيربادي هم بنوازد. به ويژه آن كه مجالس جشن و سرور در فضاي بسته برقرار باشد. مانند باشگاه افسران كه نظامي ها گاهي با خانواده هايشان در برنامه هاي آن شركت مي كردند. نوازنده هاي اين مجالس همان نوازنده هاي موزيك نظام بودند ولي به خاطر آن كه صداي سازهاي بادي در فضاي بسته يك مقدار خشن به نظر مي آيد، اين نوازنده ها براي مثال داخل چنين مجلسي ويولون مي نواختند. يعني در كنار سازهاي بادي، اين قابليت را هم داشتند. اما هدف كلي از تشكيل گروه هاي موزيك نظام در واقع رونق دادن به همان برنامه هاي رسمي و دولتي بود، مثل رژه، سان و خوشامدگويي، اينها البته افراد چندان باسوادي نبودند و معروفترين آنها در واقع سالار معزز يا همان مين باشيان معروف بود.
سالار معزز پس از استاد خود، موسيو لومر سعي كرد موسيقي ارتش را با الگوهاي غربي هماهنگ سازد. همان طور كه مي دانيد اغلب موسيقي هاي نظامي از نوع مارش است و مارش هم يك چيز غربي است كه براي راه رفتن و رژه منظم درست كرده اند. در مدرسه موزيك نظام، تعدادي از شاگردان كم كم به اين قواعد آشنايي پيدا كردند و درجاتي هم گرفتند. يعني افسر موزيك نظام شدند. بنابراين مي توان گفت اين كار كه حالا يا درست بوده يا نادرست بوده و يا نه از روي نياز ارتش به آن بوده، در مجموع به نفع كشور ما تمام شده است كه بر اثر آن ما نت نويسي را براي اولين بار ياد گرفتيم. اما پيش از اين، سيستم آموزش موسيقي ايراني به صورت سينه به سينه بوده است. يعني از استاد مستقيماً به شاگرد منتقل مي شد. چه آوازخوانها كه وقتي مي خواندند، شاگرد هم همان را مي خواند و چه نوازنده ها كه مي نواختند و شاگرد از ايشان تقليد مي كرده است. هر دوي اين سيستم ها، يك مجموعه محاسن و معايبي دارند.
حسن روش سينه به سينه در اين است كه مطالب مو به مو نقل مي شود. يعني اگر شاگرد مو به مو مثل استادش تكرار نكند. قبول نمي شود. در نتيجه تمام ريزه كاري ها را دقيقاً مي تواند ياد بگيرد. ولي اشكالش اين است كه چون حافظه بشر هميشه ثابت نيست و يك چيزهايي را ممكن است فراموش كند، طبيعتاً يك مقداري از اين آموخته ها از بين مي رود. بزرگترين عيب نت نويسي هم اين است كه مانند روش سينه به سينه، آنقدر دقيق نيست تا تمام ظرايف، حالتها و خصوصيات مربوطه را به انسان منتقل كند. در مقابل اين حسن را هم دارد كه نت ها ثبت مي شوند و مي تواند چاپ بشود و هميشه مي توان به آنها مراجعه كرد.
از سوي ديگر چون سازهاي غربي وارد ايران شده بودند، ويولون كم كم جاي كمانچه را گرفت. يك عده اي از اساتيد هم بودند كه تار و كمانچه مي نواختند و تمايل به يادگيري نت نويسي داشتند. بنابراين نزد افسران موزيك رفتند و نت نويسي را ياد گرفتند و همين ها بعداً شاگردان خود را با روش جديد تربيت كردند. يعني آهنگ ها را به صورت نت در مي آوردند و در نتيجه شاگردان وقت كمتري را صرف يادگيري آن آهنگ مي كردند. تصور كنيد در روش قديمي وقتي يك نفر مي خواست جمله اي يا قطعه اي را ياد بگيرد، شايد بيست تا سي بار بايد تكرار مي كرد تا به اصطلاح قطعه جا بيفتد. چون آن موقع نه ضبط صوت بود و نه كتابت. با يك مقايسه ساده ملاحظه مي كنيم اگر در روش مكتوب يك شاگردي ۵۰ صفحه نت در يك ساعت مي تواند بنوازد، همين شاگرد در روش قديمي شايد يكي دو خط از همان ۵۰ صفحه را بيشتر نتواند به طور سينه به سينه دريافت كند. بنابراين از نظر كميت آموزش هم، اساتيد قديمي چيز زيادي نمي توانستند ياد بدهند. يك شاگرد بايد سال ها نزد استاد مي رفت تا موسيقي ايراني را ياد بگيرد. در صورتي كه الان اگر شاگرد به ريزه كاري ها واقف باشد، آهنگ ها را با خود به منزل مي برد و هر وقت خواست مي تواند با مراجعه به آنها آهنگي را اجرا كند.
* منظورتان اين است كه در شيوه جديد طول مدت آموزش كم شده است؟
- بله، صد در صد و اين كاملاً روشن است.
* در ارتباط با نخستين پرسش بفرماييد آيا تئوري و مباني موسيقي از نظر شما جهان شمول است يا اين كه مي تواند شرقي و غربي هم باشد؟ چون برخي معتقدند مباني موسيقي فراگير بوده و شرقي و غربي ندارد.
- نه، اشتباه مي كنند. يعني چه كه تفاوت ندارد؟ قواعد نت نويسي مثل حروف الفباست. ما در الفباي خودمان حروفي داريم كه انگليسي ها نمي توانند تلفظ كنند. براي مثال ما «ق» و «ص» ، «خ» ، «ذ» و... داريم- كه البته در زبان عربي دقيق تر است- بايد توجه كنيم كه اينها جزو فرهنگ هستند. ما هيچ وقت نمي توانيم بگوييم، فرهنگ ها مثل هم اند. البته يك چيز خلاصه اي ممكن است مشترك باشد. درست است كه نت نويسي وارد ايران شد. اما اين نت نويسي غربي است و همين باعث شد نخستين موسيقيدانان نوگراي ما مثل استاد وزيري و استاد خالقي، چون تحصيلات شان هم در كشور خارج بوده است، تحت تأثير آن قرار بگيرند و تئوري موسيقي اي را كه تدوين كردند، تابع آن قواعد باشد. يعني به اصطلاح از مباني غربي خط مي گرفتند و ناخودآگاه موسيقي ما را در مقايسه با موسيقي غربي، نازل مي دانستند. البته موسيقي خودمان را خيلي قبول داشتند و خيلي هم دلشان مي خواست كه آن را اشاعه بدهند ولي چون تحت تأثير آن قواعد- قواعدي كه حدود ده دوازده قرن، رويشان مطالعه شده بود- بودند، ناخودآگاه شايد يك مقداري احساس كمبود و حقارت مي كردند، تحت تأثير آن قواعد قرار گرفتند و همين موضوع الان براي ما مشكل آفرين شده است. در نتيجه الان قرار است يك كتاب تئوري موسيقي نوشته شود كه متناسب با واقعيات موسيقي ايراني باشد. ما الان موسيقيدانهايي داريم كه سال ها زحمت كشيدند و تحقيقاتي كرده و به يك نتايج خوب و خيلي دقيقي رسيدند. اين ها قرار است يك تحقيق جامعي روي ويژگي هاي موسيقي ايراني انجام بدهند. به طوري كه متأثر از موسيقي غرب نباشد. به همين منظور يك عده اي انتخاب شدند و هفته اي يك بار در محل هنرستان موسيقي دخترانه تشكيل جلسه مي دهند. در اين جلسات به دو صورت علمي و عملي مباحث طرح و بررسي مي شوند. يعني حتي ساز را آنجا به دست مي گيرند تا معلوم شود اين اصطلاحات و قواعد آيا با عمل موسيقي ايراني سازگاري دارد يا نه. در مجموع ما الان يك كتابي را در دست تهيه داريم كه تا حد ممكن به دور از تأثير موسيقي غرب باشد. يعني واقعاً تمام ويژگي ها خصوصيات موسيقي ايراني را كه استادان قديمي بدون تأثير پذيري از موسيقي غربي روايت كرده اند، در بربگيرد.
* اين افراد چه كساني هستند؟
- آقايان حسين عليزاده، ساسان فاطمي، علي اصغر بياني، هومان اسعدي، خود من و خانم مينا افتاده هستند و تصميم جمع هم بر اين بوده است كه وقتي كل كار به انجام رسيد، نتايج حاصله را من به صورت كتابي بنويسم. در حقيقت اين كتاب، كتاب تئوري موسيقي ايراني خواهد بود كه سعي دارد از تئوري موسيقي غربي به دور باشد و به هيچ وجه از آن تأثير نپذيرد.
* نقطه شروع اين حركت از كجا بود؟ به عبارتي چه اتفاقي افتاد كه جامعه ما به چنين نتيجه اي رسيد؟ به نظر مي آيد يك مقداري هم دير اقدام كرده ايم. چون بيش از صد سال است كه آموزش موسيقي ما با تأثير غيرقابل انكار موسيقي غربي همراه بوده است.
- بله، يك مقداري دير اقدام كرده ايم. يك مشكلي كه ما در ايران داشتيم و در حقيقت يكي از خصوصيات ما بوده اين است كه يك استاد آن مطالبي را كه مي دانسته، همه را به شاگرد ياد نمي داده و يا ذره ذره به او مي گفته است. چون مقدار اطلاعات هم زياد نبود.
* حكايت فن سيصد و شصت و ششم؟
- بله. همان داستان معروف. همان طور كه مي دانيد، يكي از خصوصيات ايراني ها، فردگرايي بودنشان است. يك شخص در خانه اش مي نشيند، تعدادي كتاب مي خواند و فكر مي كند كه اينها وحي منزل هستند. يك شخص ديگر هم جور ديگر رفتار مي كند و اينها از معايب فردگرايي است. متأسفانه موسيقيدانهاي ما هم كه با اين سيستم جديد آشنا شدند- چون حدود ۱۲۰ سال بيشتر نيست كه ما با نت آشنا شديم- اينها هيچ وقت كار جمعي نكردند. بلكه هر كسي براي خودش به طور فردي كارهايي انجام داده وخيال كرده كه درست است. هيچ كس هم ديگري را قبول نداشته است. اين اواخر وزارت آموزش و پرورش و وزارت ارشاد در خصوص نحوه اداره هنرستانهاي موسيقي، مراوداتي داشته اند. چون هنرستانها يك درس هايي دارند كه مانند ساير دانش آموزان از طريق وزارت آموزش و پرورش به آن توجه مي شود و يك درس هايي دارند كه كاملاً  فني است و آنها در اين كار دخالتي ندارند. گويا اين اواخر بين وزارت آموزش و پرورش و وزارت ارشاد يك توافقي به عمل آمده است و آنها تصميم گرفتند همانطور كه براي دبيرستانها كتاب چاپ مي كنند. براي هنرستانها نيز البته در سطح كشور چاپ كنند. ظاهراً تصميم گرفته اند علاوه بر تهران در ساير نقاط كشور هنرستانهايي نه فقط موسيقي، بلكه هنرستان تئاتر، هنرستان نقاشي و ساير هنرها را هم داير كنند. اينها چيزهايي بوده كه بين زعماي قوم صحبت شده است. وزارت ارشاد به دليل اين كه از لحاظ هنري مسئوليت اين كار را برعهده گرفته است، لذا مشورت هايي كرده اند كه چه كساني اهل تحقيق و صاحب نظر موسيقي هستند و بعد اعضاي شوراي مذكور را انتخاب كردند. اين شورا هم كارش را آغاز كرده و همانطور كه گفتم قرار بر اين است كه پس از پايان تحقيقات، نتايج مربوطه را بنده به صورت كتاب بنويسم. منتها با توجه به اين تحقيق جمعي كه الان صورت مي گيرد. يعني اختلاف نظرها را از بين مي بريم و دقت مي كنيم كه اختلاف بر سر چه بوده است تا بدون نظر و بدون تعصب، كاري شايسته ارائه دهيم. اين كتاب به عنوان تئوري موسيقي ايران قرار است توسط وزارت آموزش و پرورش چاپ و در سطح هنرستانهاي كشور توزيع شود. البته الان كتاب تئوري موسيقي بنده در بازار هست. منتها آن را به كساني كه مي خواهند با مباني موسيقي غربي آشنا شوند، توصيه مي كنيم.
* از صحبت هاي شما معلوم مي شود كه درمواجهه با فرهنگ غرب، بايد بخشي از آن را ابتدا بومي كنيم و بعد به كار بگيريم نه اين كه عيناً  تقليد كنيم.
- ببينيد، يك اصولي وجود دارد كه اين اصول در تمام دنيا يكسان است. براي مثال قانون نيروي جاذبه را نمي توان گفت تعلق به كدام كشور دارد، چرا كه آن علم است. غربي ها در طول ده دوازده قرن روي موسيقي شان كار كردند و توانستند قواعدي براي آن وضع كنند كه باعث پيشرفت آنها شد. به هر حال بشر هميشه روبه تعالي است. البته اين كار هم توسط فرهيختگان و زعماي قومشان انجام گرفت نه آنها كه دنبال ماديات بودند.
غربي ها به اين ترتيب و رفته رفته يك قواعدي را وضع كردندو يا كشف كردند. براي مثال موضوع تيم يك پديده مشترك بين تمام ملل دنياست و همه مردم جهان مي دانند كه ريتم يعني چه. ولي روشن است كه ريتم موسيقي ايراني با ريتم موسيقي آلماني، به طور طبيعي فرق مي كند. همانطور كه غذاي ما با غذاي آلماني ها تفاوت دارد. اما ساختمان بدن ما با بدن آنها كه فرقي ندارد. ما كليه داريم، آنها هم كليه دارند و الي آخر. پس يك چيزهاي مشترك بين تمام موسيقي هاست. يكي از آنها صداست به طور مطلق- حالا اين صدا در موسيقي ايراني ربع پرده دارد و در موسيقي غربي ندارد، اين يكي از خصوصياتي است كه جزو فرهنگ ماست. اگر اينجا ما فرم هايي مثل رنگ و چهار مضراب داريم و آنها ندارند، باز هم اين از خصوصيات ماست. ما بايد اينها را بررسي كنيم و ببينيم چه هستند و از كجا آمده اند.
بعد اينها را با همان خط نتي كه آنها اختراع كردند بنويسيم. منتا اگر علائم ديگري ما نياز داريم- كه داريم- بدين منظور درست كنيم. براي مثال ما براي ربع پرده علامت مخصوص داريم. آقاي وزيري بدين منظور علامتهاي سري و كرن را ابداع كردند كه در موسيقي غربي نيست، يا تكيه هاي مختلف و غيره. اينها چيزهايي است كه مخصوص فرهنگ ماست. خب ما بايد چنين چيزها را خودمان ابداع كنيم. از آنها كه نمي توانيم بگيريم. بنابراين چيزهايي كه مشترك است از آنها مي گيريم و چيزهايي كه مربوط به خودمان است بايد خودمان ابداع كنيم.
004509.jpg
نتيجه اين كه اگر ما بدون نظر و به دور از قواعدي كه در مورد موسيقي مان صدق نمي كند باشيم، به موسيقي مملكت مان واقعاً  عشق بورزيم و باتوجه به اطلاعاتي كه از موسيقي غرب گرفته ايم، كه آن اطلاعات هم به درد ما مي خورد و آن چيزهايي را كه خودمان داريم و غربي ها ندارند را، يك علائم و قواعدي برايشان ابداع بكنيم، در اين صورت مي توانيم به واقع تئوري موسيقي كشورمان را پي ريزي كنيم. ما الان به اين ترتيب كار مي كنيم. حقايق و ظرايف موسيقي ايراني را از بين تمام اساتيد قديمي و حاضر كه خوشبختانه كتابهايشان هم موجود است، بررسي كرده و از نظرات آنها حسن استفاده را مي كنيم تا ان شاءالله بتوانيم حداقل نود درصد حقايق را _ البته ما مي خواهيم صد در صد باشد- بازگو كنيم.
* در همين خصوص اگر به طور مصداقي بخواهيم بحث كنيم، مي توان به مقوله گام در موسيقي ايراني پرداخت. چرا كه از ابتداي قرن حاضر تا همين الان كه ما با هم صبحت مي كنيم، اين واژه بين دو گروه از موسيقيدانان اصول گرا و نوگرا، محل مناقشه بوده و هست. چكيده اين مجادله هم اين بوده است كه ساختار موسيقي ايراني با گام قابل بيان نيست و اين ناسازگاري البته درخصوص برخي دستگاهها از جمله سه گاه، بيشتر نمود مي يابد و تركيب «گام سه گاه» با واقعيت «دستگاه سه گاه» ، بيگانگي نشان مي دهد. آيا مباحثي كه در اين جلسات مطرح مي شود از اين زاويه است و به طور مشخص آيا به گام هم پرداخته ايد؟
- متأسفانه به علل مختلف يك تعدادي از موسيقيدانان ما دنبال همان موسيقي سنتي رفتند و به خيال خودشان سنتي است، چون كه موسيقي سنتي مفهوم خيلي عميقي دارد. در حال حاضر يك عده مي گويند موسيقي اصيل، يك عده مي گويند موسيقي سنتي، يكي مي گويد فلاني شيرين نوازي مي كند. ببينيد اينها متأسفانه بين موسيقيدانها وجود دارد وحيف است كه انرژي ايشان صرف چنين مباحثي بشود. البته غرض اينجا بدگويي نيست ولي در مجموع به علت كمبود سواد چنين مسائلي پيش مي آيد. الان اگر كسي بخواهد خصوصيات موسيقي ايراني را بررسي و تشريح و تفهيم كند، حتماً  بايد با موسيقي غربي آشنا باشد. چون غربي ها بودند كه موسيقي را پيش بردند. ژاپني ها نيامدند موسيقي موسوم به كلاسيك را تدوين كنند. موسيقي كلاسيك را كشورهاي اروپايي، از يونان گرفته تا بقيه- كه يونان از همه قديمي تر بوده و با ايران قديم هم ارتباط داشته است- پيش بردند و يك قوانيني وضع كردند. چون مي دانيد قانون يك چيزي است كه حرف و حديث ندارد، بويژه قوانين طبيعي، براي مثال ما نمي توانيم جلوي زلزله را بگيريم زيرا اين يك قانون طبيعي است.
به همين ترتيب يك قوانين طبيعي در موسيقي هست كه اصلاً ردخور ندارد. وقتي مي گوييم دو به علاوه دو مي شود چهار، واقعاً اين قابل بحث نيست. وقتي كسي اين قوانين را نداند، چگونه مي تواند اظهارنظر درستي داشته باشد. يك ايراني هر چقدر هم با سواد باشد تا پزشكي نداند، چطور مي تواند مريضي را مداوا كند. خب پزشكي را چه كسي جلو برده است؟ غربي ها اين كار را كردند. خود ما الان يك دكتر پزشك را وقتي قبول داريم كه رفته باشد و مراكز معتبر پزشكي تخصص گرفته باشد، كه معمولاً  هم كشورهاي پيشرفته غربي هستند. الان خود بنده اگرمريض بشوم، دوست دارم كه نزد بهترين دكتر متخصص بروم و مي پرسم كه چه كسي فوق تخصص فلان را دارد تا به نزد او بروم. پس ملاحظه مي كنيم آنها يك اصولي را كشف كردند كه به درد ما هم مي خورد. بايد از نتايج آنها استفاده كرد. يا همين دستگاههاي گران قيمت پزشكي نظير سي تي اسكن و MRI اگر نبود، ما چگونه مي توانستيم بفهميم بيمار در چه وضعيتي است.
الان بحث نانو تكنولوژي پيش آمده است و روي يك ميليارديم ذرات صحبت مي شود. موسيقي هم از اين كمتر نيست. منتها آن آقا پيش استادش نشسته و به طور شفاهي مشق  ساز كرده است. _ البته قبول كه آن مطلب را درست مثل استادش ياد گرفته- ولي اصلاً صلاحيت اين را ندارد كه بتواند درمورد كليت موسيقي اظهار نظر كند، براي مثال يك قطعه اي مي نوازد و چون از او مي پرسيم اين چيست؟ مي گويد اين يك تيكه است. ولي اگر بپرسند از چه درست شده است، او نمي داند. بنابراين چنين شخصي نمي تواند درباره اين گونه مسائل صحبت بكند.
اگر صداهايي را كه در يك قطعه موسيقي به كار مي روند، دنبال هم بنويسيم، اصطلاحاً مي گوييم تشكيل يك گام داده اند. اصلاً چيز مهمي نيست. مثل سربازخانه كه سربازها را صف مي كنند. در حقيقت اين هم يك نوع گام است، به ترتيب حسن و حسين و غيره و غيره. كه اين هم براي حضور و غياب است ولي سربازها كه هميشه در صف نمي مانند. در يك كلام گام، مجموعه نت هايي است كه در يك آهنگي به كار مي رود. حالا يك عده اي آمدند و اين را بزرگ كرده اند و فكركردند مسله خيلي مهمي است. بنابراين ما با گام كاري نداريم. ما با فاصله ساختاري كار داريم كه اين دستگاه يا اين آواز از چه عواملي درست شده است. براي مثال درآمد را فرض كنيد. درآمد مهمترين قسمتي از يك دستگاه است كه تقريباً مي شود گفت محور آن نيز به شمار مي رود. حال بايد ببينيم اين درآمدي كه ما شروع مي كنيم، از چند صدا تشكيل شده است. ممكن است چهار يا پنج صدا بيشتر نباشد. بنابر اين ما در اينجا به واحدي كه سازنده يك قطعه يا درآمد است، مي گوييم فاصله ساختاري يا تتراكورد كه در فارسي به دانگ معروف است. البته وقتي آهنگ بخواهد توسعه پيدا بكند و به گوشه هاي ديگر هم برود، يك تعدادي صداهاي ديگر به آن اضافه مي شود. در حقيقت تتراكوردهاي ديگري به آن افزوده مي شود. حالا لازم نيست كه ما حتماً  با خط كش «گام» اينها را اندازه  بگيريم. گام اصلاً كلمه فرانسوي است و انگليسي آن هم Scale است يا tone ladder هم مي گويند، به معني نردبان صوتي. بنابراين در موسيقي ايراني گام نقش خيلي مهمي ندارد. آنچه كه در موسيقي ما نقش دارد همين تتراكوردها هستند كه در قديم به ذوالاربع معروف بودند و همين طور پنتاكوردها كه به زبان قديم ذوالخمس مي گفتند يا حتي تري كوردها، يعني سه تايي.
* اين آخري گويا مخصوص موسيقي ايراني است و در موسيقي غرب تري كورد اصلاً مفهومي ندارد.
- بله، آنها تري كورد ندارند ولي ما در موسيقي ايراني هم تري كورد داريم، هم تتراكورد و هم پنتاكورد، يعني دانگ هاي سه تايي (سه نتي)، دانگهاي چهارتايي و دانگ هاي پنج تايي.
* از صبر و حوصله شما بسيار سپاسگزارم .

نگاه امروز
دشواري هاي آموزش
اول: آموزش موسيقي در ايران از همان ابتدا با دشواري هاي فراواني روبه رو بوده است. اين دشواري ها به ساختار سنتي آموزش موسيقي بازمي گشت و بخش ديگر به برداشت غيرعلمي از آموزه هاي علمي موسيقي در غرب راجع بود.
در ساختار سنتي موسيقي، آموزش سينه به سينه است كه با روح اشراقي موسيقي ايران مؤانست دارد. در اين شيوه كه همچنان هواداران خاص خود را داشته و با ساختار آموزش موسيقي سنتي نيز سنخيتي بسيار دارد، استاد و هنرآموز تنها در كنار هم مي توانند موسيقي را انتقال دهند و فرابگيرند. در اين شيوه آموزش صرف موسيقي مطرح نيست، بلكه سلوك و رفتار و اخلاقيات استاد نيز ذره ذره از طريق گفت وگوي ميان هنرآموز و استاد، انتقال يافته و در نهاد جان شاگرد مي نشيند. به دليل پيوستگي و وابستگي عميق موسيقي ايراني با شعر كلاسيك فارسي كه آن هم با عرفان و مذهب ايراني آميختگي عجيبي دارد، روحيه اشراقي هم در شاگرد دميده مي شود.
دوم: از اوايل قرن حاضر، به دليل ورود موسيقي غرب، توجه به آموزش موسيقي با استفاده از تكنيك هاي آموزش موسيقي در غرب روندي روبه رشد گرفت. در دهه هاي اوليه و به مدد تلاش هاي زنده ياد علينقي وزيري و نيز تأسيس هنرستان موسيقي، متدهاي آموزش موسيقي در ايران رشدي قابل اعتنا يافت. گسترش آموزش و پرورش به شيوه جديد نيز اين شعله را فروزان تر كرد،اما در تمامي اين دوران آنچه كه به عنوان پاشنه آشيل آموزش موسيقي در ايران از سوي كارشناسان و استادان خبره و باتجربه طرح مي شد، همانا نبود شيوه علمي آموزش موسيقي با توجه به معيارها و نيز بسترهاي برآمده از موسيقي ايراني بود. اين مهم هم اينك حضور و بروز خودش را در سامانه آموزش رسمي و غيررسمي كشور نشان مي دهد.
سوم: پس از چند دهه كشاكش بين آموزش سنتي از يك سو و آموزش غربي از سوي ديگر، موج تازه اي متأثر از هر دو نگرش به  راه افتاده است كه نه اعتقاد به الگوپذيري صددرصد از غرب دارد و نه حاضر است محافظه كارانه بر طبل سنت بكوبد. اين جريان مي خواهد موسيقي ايراني را به ديده علمي بشناساند، با اين تفاوت كه آن علم برآمده از دل همين موسيقي باشد. چنانكه براي شناخت زبان پارسي، قواعد زبان انگليسي گره گشا نيست، همين منطق نيز بر موسيقي اصيل ايراني حاكم است. حركت اخير جمعي از موسيقيدانان و موسيقي شناسان در تدوين تئوري موسيقي ايراني نشان از اراده اي دارد كه سال ها در اثر مواجهه با فرهنگ غرب فرصت بروز نمي يافت.

رافائل ميناسكانيان موزيسين نامي:
استعدادازهمه مهمتر است
004512.jpg
موسيقي كلاسيك خيلي نزد ملت ما جا نيفتاده است بنابراين با وجود هوش و استعداد بالاي ايرانيها چهره هاي مطرح زيادي هم در سطح دنيا نداريم.بيشتر آموزشگاههاي موسيقي ضعيف هستند و بدآموزيهايي در آنها صورت مي گيرد كه واقعاً قابل جبران نيست .وقتي هنوز در تلويزيون ملي ما ساز را نشان نمي دهند يعني موسيقي داخل كشور خودمان هم هنر مطرح و مهمي نيست آن وقت چگونه انتظار داريد در سطح دنيا مطرح باشد؟!!
رافائل ميناسكانيان به سال ۱۳۲۰ در خانواده اي اهل موسيقي در تهران به دنيا آمد. مادر او پيانو و پدرش ويولن مي نواخت به همين مناسبت از همان بچگي به موسيقي علاقه مند شد و از ،۲ ۳ سالگي نواختن پيانو را زير نظر مادرش آغاز كرد از ۶ سالگي معلم پيانو داشت و از ۱۳ سالگي هم فراگيري اين ساز را زير نظر استاد مليك اصلانيان (كه در آن موقع تازه از آلمان بازگشته بود) آغاز كرد. بدين ترتيب وي را مي توان از نخستين شاگردان استاد در ايران دانست. اين دوره هفت سال ادامه پيدا كرد و پس از آن ميناسكانيان جوان براي ادامه تحصيل به آمريكا رفت. وي در طي ۱۵ سالي كه از ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۶ در خارج از كشور بود از محضر استادان برجسته اي چون AUVE TZERKO در UCLA، خانم ILONA KABOS در مدرسه جوليارد نيويورك (كه از برجسته ترين مدارس موسيقي دنياست) و KARL ULRICH SCHNA BEL در نيويورك استفاده برد. وي كه در حال حاضر به تدريس در دانشگاه تهران و دانشگاه هنر مشغول است چندي پيش به يادبود استادش امانوئل مليك اصلانيان رسيتال پيانويي را به مدت دو شب در تالار وحدت اجرا كرد كه عوايد آن نيز صرف امور خيريه شد.
به انگيزه اجراي اين برنامه گفت وگويي با وي صورت داده ايم كه مي خوانيد:
* بسياري از صاحبنظران و چهره هاي برجسته موسيقي كشور از امانوئل مليك اصلانيان به عنوان پروفسور يا نابغه موسيقي ياد مي كنند شما دليل اين امر را در چه مي دانيد؟
- دلايل زيادي مي تواند داشته باشد از جمله: اجراي آثار بزرگترين آهنگسازان دنيا در وطنشان (يعني آلمان و اتريش) در ۲۵ سالگي به عنوان نخستين ايراني در ۶۴ سال پيش، ابداع تكنيك خاص خود در نواختن پيانو، تربيت ۳ نسل نوازنده، دريافت ۵ بار نشان هنري و...
* در زمينه تكنيك خاص ايشان ممكن است بيشتر توضيح دهيد؟
- بله، ايشان نخستين فرد در ايران بود كه از نيروي وزن بدن (خصوصاً كتف) در نواختن پيانو براي به دست آوردن نواي پرطنين استفاده مي كرد.
* ديگر ويژگي هاي مهمي كه در كار ايشان ديده بوديد چه بود؟
- كلاً دنيايي بسيار تجسمي و تصويري داشت به  نحوي  كه حتي در تدريس هم وقتي به بن بست مي رسيد و شاگرد مطلب را نمي گرفت با مثالهايي تصويري منظورش را بيان مي كرد علاوه بر اين بسيار فرد متفكر و عارف مسلكي بود چون در دوران تحصيل در آلمان و در سالهاي جواني با اشعار و انديشه هاي مولانا، حافظ، عطار، گريگور ناركاتسي (عارف ارمني) و همچنين ذن- بوديسم آشنا شده بود و اين روحيه و نگاه در آثارش هم بازتاب پيدا مي كرد.
* بيش از ۶۰ سال پيش ما با مليك اصلانيان چهره اي جهاني در عرصه موسيقي داشتيم اما امروزه اين گونه نيست. چرا؟
- چون موسيقي كلاسيك خيلي نزد ملت ما جانيفتاده است بنابراين با وجود هوش و استعداد بالاي ايرانيها چهره هاي مطرح زيادي نداريم. تعداد اندكي هم كه وجود دارند آن سوي آبها هستند.
* در زمينه آموزش موسيقي به نظر شما استعداد مهمتر است يا عشق و علاقه؟
- همه اينها در كنار هم لازم است چون در نوازندگي تكنيك فيزيكي كافي نمي باشد بلكه ذوق و شور و هيجان و عشق و... هم لازم است. كمبود هر كدام از اين عوامل باعث مي شود فرد، موسيقيدان كاملي نشود اما در كل به نظر من استعداد از همه مهمتر است و كسي كه استعداد نداشته باشد آينده اي نخواهد داشت.
* وضعيت جوانان امروز را در قياس با نسل خودتان از نظر آموزش و يادگيري چگونه مي بينيد؟
- خيلي ضعيفتر هستند.
* چرا؟
- پايه آنها خراب است. زيرا نواختن ساز بايد از كودكي جا بيفتد به ويژه در مورد سازهايي همچون: پيانو و ويولن، عضلات دست از همان ابتدا بايد به درستي پرورش پيدا كند. مثلاً خود من كارهايي را كه در دوازده سالگي ياد گرفتم هنوز يادم است اما كارهايي را كه يك سال پيش آموختم الان نمي توانم خوب اجرا كنم.
* پيگيري و عشق و علاقه اي كه در نسل شما بود نيز آيا در اين جوانان ديده مي شود؟
- بله، اما متأسفانه اين عشق يا كشش به موسيقي در آنها بدون شناخت كافي و پايه اوليه از اين هنر است.
* به نظر شما آموزشگاههاي آزاد موسيقي فراواني كه وجود دارد آيا واقعاً مفيد بوده اند؟
- شايد تنها تعداد بسيار اندكي از آنها، اما بيشترشان ضعيف هستند و بدآموزيهايي در آنها صورت مي گيرد كه واقعاً قابل جبران نيست.
* اگر صدور مجوز چنين آموزشگاههايي را به مراكزي نظير: خانه موسيقي بدهند باعث افزايش كيفيت آنها نمي شود؟
- خيلي فرقي نمي كند چه كسي مجوز بدهد چون اصلاً فرض كنيد فردي كه درخواست امتياز كرده است صلاحيت علمي داشته باشد امكانات و تجهيزات خوب هم فراهم كند اما وقتي معلم خوب به اندازه كافي وجود نداشته باشد چه مي شود كرد؟ به علاوه حتي در صورت صدور مجوز توسط چنين مراكزي هم كه گفتيد باز امكان اعمال نظر و جايگزيني روابط به جاي ضوابط وجود دارد.
* نقاط ضعفي را كه در زمينه اين آموزشگاهها اشاره كرديد هرگز به مسئولان امور موسيقي هم انتقال داده ايد؟
- بله، اما به هر حال سيستمي است كه جا افتاده و اصلاح آن مستلزم همت كافي و وجود افراد متخصص و آشنا به مسائل موسيقايي مي باشد.
* وضعيت آموزش در خارج از كشور چگونه است؟ چه به لحاظ آكادميك و چه به صورت آزاد و خصوصي.
- تفاوت هاي زيادي دارد آموزش، آنجا كاملاً قاعده مند و استادان نيز همه دستچين شده  هستند در صورتي كه اينجا از كساني هم كه توانايي اندكي دارند استفاده مي كنند به علاوه استاندارد دانشجويان آنجا هم بالاتر است. چه از نظر استعداد چه از نظر پشتكار.
* مگر اينجا دانشجويان پس از كنكور، مصاحبه و آزمون عملي ندارند؟
- چرا اما گاهي اوقات با اينكه در آزمون عملي پذيرفته نمي شوند به دليل رتبه بالايي كه در كنكور آورده اند وارد دانشگاه مي شوند اما با تمام تلاشها هم كه مي كنند پس از ۴ سال به جايي نمي رسند. در صورتي كه روش صحيح اين است كه در درجه اول استعداد و مهارت نواختن ساز ملاك باشد نه قبولي در آزمون كتبي.
* آيا تدريس در اين دانشكده ها بر مبناي اصول و سيلابس ثابت و معيني است؟
- چارچوبي تقريبي وجود دارد. چون نوازندگي مثل ساير رشته هاي آكادميك نيست و كمي فرق مي كند. طبيعتاً هر استادي به نحوي آموخته هايش را به دانشجويانش منتقل مي كند.

هنر
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
علم
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |