سه شنبه ۳۰ تير ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۴۳
خاطرات لطافت باران
011262.jpg
چهارده دليل
(براي اصل زنان براي نسل زنان)
فصل وصل بود
فصل پنجم از چهار فصل بود!
او كسي نبود
تا مزاحم كسي شود؛
شمع راه بود.
شكوه از من است
او كه شكوه اي نداشت؛
عين ماه بود.
او نمي شكست
او نمي گسست.
هرچه هست، بود
هرچه بود، اصل بود،
او نمي بريد
برنده ها، نمي برند
و شاهد هميشه اش:
چهارده دليل بي شكست بود.
فصل وصل بود
فصل پنجم از چهار فصل بود.
تهران - بيست و هشت تير ۸۳ - ابوالقاسم حسين جاني
غزل اندوه
نوشيد خاك تشنه اندوه صدايت را
پيمود چشم آسمان سمت دعايت را
گم كرد دستاس زمين در گردشي غافل
دستان با تقدير چرخش آشنايت را
مي چرخد اين دستاس خالي بعد از آن بيخود
مي جويد از انسان گندمگون خدايت را
مي پرسد از خود در سكوت نيمه شب هايش
راز بقيع و راز ظهر كربلايت را
يك صبح بعد از آن شب سنگين زمان گم شد
بر شانه مي بردند مرد خطبه هايت را
***
دنيا به تنها مرد باقي مانده محتاج است
مردي كه در خود دارد اندوه صدايت را
سيد ضيا الدين شفيعي - تهران
باغ آسمون
آهاي دلاي با وضو بياين بريم به جستجو
به خونه ي ستاره ها به آسمون روبرو
كدوم ستاره تاريكه كدوم ستاره روشنه
يكيش ستاره ي توئه يكيش ستاره منه
كي ميشه قفل دنيا رو با اشكامون وابكنن
ستاره ها بيان پايين قبر تو پيدا بكنن
كي ميشه انگشت خدا دكمه خاكو واكنه
بهشتُ بيرون بكشه فرشته رو رها كنه
ميگن بهشت اگه نشد قبر تو رو وا مي كنن
زخم گلاي آدمو با تو مداوا مي كنن
ميگن تو باغ آسمون ياس كبودُ مي كارن
لابد ز خاك بي نشون ريشه هاشُ در مي آرن
ميگن كه مادر و پدر عطر گلاي عالمه
چشمه  ناب كوثره آب زلال زمزمه
آهاي دلاي با وضو بياين بريم به جستجو
به خونه ي ستاره ها به آسمون روبرو
عبدالجبار كاكايي
علت
روشني
آنقدر روشن
كه ديدنت را
چشم لازم نيست
و از اين رو از نابينا رو مي گيري...
حميدرضا شكارسري- تهران
حكايت ابر
دير مي روم
اي ابر
كه در بسته اي
بر لب هاي گشوده ام
دير مي روم
اي قطره هاي معصوم
گيلاس هاي رنگ پريده
دير مي روم
اي كلبه ياس
رخت اندوه آسمان
خاك را متروك نهاده
لب هايم ترك خورده از اسرار خيس تو
دير مي روم
اي چون صاعقه در ابر
محو گشته  در مزار
اي مزارت محو
چون قطره هاي باران در خاك
دير مي روم
چه صاعقه ها در جگر پرورده اي
كه قطره به قطره
در دهان خاك
اندوه نهاده اي شيرين اشك ها
تا فرهاد هاي سرخ بر  آورد خاك
هر بهار
اي ابر جوان
چه زود خود را حرام كردي
تا چشم  حلال كني
بر زمين
چشم ها هنوز باز است
دير مي رسم
چون پرنده اي
كه مي آيد
خود را به سيم آويزان برق مي آويزد
در كوچه تو
مي رود
مي آيد
بر شاخه آويخته از نسيم مي آويزد
در كوچه تو
مي رود
مي آيد
بر تسنيم بريده بريده باران مي آويزد
كه بي تاراج و  تازيانه
بيفتد
از پر
واژگون
چون آخرين واژه آبشار
پاي دري گم شده
كه پس از اين همه باران
هنوز مي سوزد
زهير توكلي
بانو جان
تمام درد من از اين غم است بانوجان
كه هر چه از تو بگويم كم است بانوجان
چه دور مانده ام از آفتاب چشمانت
بگير دست مرا سردم است بانوجان
جهان هميشه همين بوده است با اين حال
هنوز مسئله اي مبهم است بانوجان
كه ميخ، پهلوي خورشيد را چگونه شكافت
كه پشت ماه از آن شب خم است بانوجان
تو را به دوش گرفته ست در سكوتي تلخ
كه چاه حتي نامحرم است بانوجان
به زير خاك تو را مثل گنج پنهان كرد
كدام خاك؟ خدا عالم است بانوجان
زمين هنوز پر از خاك هاي دور از توست
بگير دست مرا سردم است بانوجان
نغمه مستشار نظامي- كرج
خاطرات لطافت باران

هق هق گريه هايت  اي مهتاب باز در گوش چاه مي پيچيد
در فضاي عميق احساسم غربت يك نگاه مي پيچيد
خاطرات لطافت باران ياد چشمان پر ز شبنم تو
همه شب با شميم شب بوها در مشام پگاه مي پيچيد
رهرو كوچه هاي خواب آلود نور بر دوش، كوچه مي پيمود
شب شده است و طنين آمدنش باز در طول راه مي پيچيد
روزهاي فراق مي آيد ابرهاي سياه وحشت زا
پيكر زخم خورده مه را در حريري سياه مي پيچيد
آسمان را غبار مي گيرد دور از چشم هاي روشن تو
هاله اي از فراق چشمانت دور تا دور ماه مي پيچيد
نخل ها خامشند و مي سوزند گوييا آه مي كشند از دل
تا افق هاي دور دست امشب ابري از دود آه مي پيچيد
دور از گريه هايت اي مهتاب چاه از خويش گريه مي نوشد
در غريب سياه تنهايي ناله سرد چاه مي پيچيد
عباس كيقبادي - اصفهان
خسوف
ماه دل سوخته پر زد همه جا غوغا شد
آسمان با غم و با غربت خود تنها شد
آسمان آمد و سر را به لب چاه گذاشت
بازهم چشم پر از روشني اش دريا شد
شب پوشيده ز مه را كمي از خود پس زد
ابر در حنجره اش سوخت زبانش وا شد:
ماه من، رفتي و كس نيست ببيند كه چنين
آسمان بي تو گرفتار شبي يلدا شد
ماه من هيچ دلي پنجره اش را نگشود
تا ببيند چه شبي پيرهن گلها شد
***
ماه بالي زد و در لحظه سنگين خسوف
نيمه تار و كبودش در افق پيدا شد
مرقدش محو شد از چشم زمين قرن به قرن
اين خسوف از همه سو قسمت اين دنيا شد
سيد محمد ضياء قاسمي - تهران

پر از هواي گل ياس
تو اي شفاعت نامت تبرك آدم
خوش است عطر تو يا حضرت گل مريم!

دل تو ذوب شد از هرم دردهاي علي (ع)
كه با عليست تو را نسبت گل و شبنم

شبي كه رشته تسبيح اشك هاي علي (ع)
پي تو دانه به دانه گسسته شد از هم

مزار محو تو را هيچ كس نمي دانست
بهشت پنهان در مه! حقيقت مبهم!

چه وقت بغض دل آسمان ترك برداشت
كدام ساعت باران؟ دقيقه ي شبنم!

خدا شماره داغ تو را سپيده حشر
حساب مي كند از روز خلقت آدم

شبي كه نام عزيز تو بر لبم بوزد
پر از هواي گل ياس مي شود عالم
محمد سعيد ميرزايي - قم

بغض كبود
صدا صداي شكستن صدا صداي تو بود
و انعكاس صدايي كه هاي هاي تو بود
نشست بغض كبودي از آسمان بر آن
جنازه اي كه فقط روي دست هاي تو بود
زني كه در غم تنهاييت هميشه چراغ
به دست داشت و در خانه روشناي تو بود
گريست از غم تان آسمان كل بهار
تمام ماتم آدم فقط براي تو بود
شنيدمت و دويدم به سمت تنهايي
مسير جاده ي آن زير رد پاي تو بود
اعظم ميري - مشهد

اندوه نيستان
كي مي شود آهت بيابان را بسوزاند
سوز نگاهت باد و بوران را بسوزاند
كي مي رسد اندوه تلخ ماجراي تو
ديري نمي پايد كه باران را بسوزاند
- خاري  شود در چشم طوفان هاي بعد از اين -
از ريشه اندوه نيستان را بسوزاند
يك شعله از سرچشمه چشمان تو كافي است
تا هستي شب هاي عريان را بسوزاند
تا كي گرفتار غم پنهان و پيدايت
آهي بكش! پشت زمستان را بلرزاند
.....
قدري نگاهت را بچرخان تا كه از داغت
امواج در امواج دريا را بلرزاند
طومار شب ها را بپيچد، كهكشان ها را
از هم بپاشد كوه و صحرا را بلرزاند
سلول در سلول دل ها را بسوزاند
پشت زمين و آسمان ها را بلرزاند
بر حجم اين پهناور متروكه پا بگذار
بلكه قدم هاي تو دنيا را بلرزاند
مريم سقلاطوني - قم

زهرا همان غمي است كه در سينه علي است
پهلو شكسته ايست كه آيينه  علي است
زهرا كه دست هاي به دستاس رفته اش
لبريز دست هاي پر از پينه علي است
زهرا همان علي ست كه آيينه خداست
زهرا همان خداست كه آيينه علي ست
افلاك را ببين كه چه بيهوده خاك را...
زهرا بگو مزار تو در سينه علي ست
سيلي شد و سقيفه شد و تازيانه شد
دستي كه سال هاست پر از كينه علي ست
زهرا! بيا ببوس گلوي حسين را
اين ابتداي غربت ديرينه  علي ست
مهدي جهاندار - اصفهان

هنر
ادبيات
اقتصاد
انديشه
ايران
زندگي
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  زندگي  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |