دوشنبه ۷ مهر ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۸۰- Sep, 29, 2003
يك گل سرخ
ويليام فاكنر
011988.jpg

پري سفيديان
ويليام فاكنر در سال ۱۸۹۷ در نيوآلباني به دنيا آمد و همراه با پدر و مادرش در سال ۱۹۰۳ به آكسفورد مي سي سي پي رفت.
ورود خانواده او با نصب اولين دستگاههاي تلفن در آن شهر همزمان شد. اولين برج آب به تأمين آب آشاميدني شهر و تلنبه خانه آن منجر شد. در سال ۱۹۰۸ برق به شهر آمد. ويليام فاكنر در آكسفورد بزرگ شد و به قول ديويد مينتر زندگي نامه نويس كه در آن موقع در اصطبل پدرش كار مي كرد بچه اي گوشه گير و خجالتي بود.
او را چند بار از دبيرستان اخراج كردند. فاكنر هر چند تحصيلات درست و حسابي نداشت اما علاقه زيادي كه به ادبا داشت تأثير زيادي بر او گذاشت .آكسفورد در آن زمان ادباي زيادي داشت. از جمله فيل استون كه حقوقدان درس خوانده دانشگاه ييل بود بارها به او كمك كرد و او را وا مي داشت كه آثار كيتس را بخواند و خودش شعرهاي فاكنر را مي خواند و حك و اصلاح مي كرد. بعدها در جايي گفته بود كه بارقه هاي استعداد ادبي، فاكنر از همان شعرهاي كوتاه پيدا بود.
فاكنر با توصيه اين و آن توانست به كتابخانه هاي معدود آن زمان دست يابد. استار يانگ كه استون مي گفت «ذهن مرا روشن كرد» اولين نويسنده آكسفورد بود كه در آن زمان منتقد تئاتر، دبير هنري و مترجم نمايشنامه هاي چخوف به حساب مي آمد.
اولين نمايشنامه چخوف را بانام مرغ دريايي همين يانگ ترجمه كرد. يانگ فاكنر را به اليزابت پرال معرفي كرد كه در آن زمان انتشارات دابل دي را در نيويورك اداره مي كرد. ديدار با خانم پرال اولين سفر خارج از شهر فاكنر بود كه او را با دنيايي تازه آشنا كرد. در سال ۱۹۲۱خانم پرال شغلي را در انتشارات خود به ويليام فاكنر جوان پيشنهاد كرد. فاكنر خود مي گويد بي هيچ ترديدي اگر دوستانم به من كمك نمي كردند از يك مزرعه دار و نهايتا معلم روستايي فراتر نمي رفتم. هر چند در خانواده ما پدربزرگم شهرت زيادي داشت. پدر بزرگ ويليام كلارك فاكنر نام داشت كه نخستين كتاب خود را در سال ۱۸۸۱ منتشر كرد.
011990.jpg

كتابي كه سي و پنج بار چاپ شد و صدو شصت هزار نسخه به فروش رفت. رقمي كه فاكنر خواب آن را هم نمي ديد. دست كم تا زماني كه زنده بود حسرت آن به دل او ماند.
مادرش او را آدم مغروري بار آورد. اما هميشه در كش و قوس زندگي بود. او از كشاكش و دوگانگي خوشش مي آمد و در مقام نويسنده اعتقاد داشت كه نويسنده حاصل كار خود را از تضاد درگيري فراهم مي آورد. تضاد باعث ايجاد انگيزه نوشتن مي شود.
شايد بزرگترين اثر او را بتوان خشم و هياهو ناميد خشم و هياهو عنوان خود را وام دار تك گويي مكبث در رثاي همسرش است. آنجا كه زندگي را داستاني پر از خشم و هياهو مي داند كه از زبان ديوانه اي بر صحنه روايت مي شود و بعد تمام.
خشم و هياهو را اول بار بهمن شعله ور به فارسي ترجمه كرد و سه دهه بعد صالح حسيني آن را به فارسي برگرداند و هوشنگ گلشيري آن را ويراست.
رمان ديگرش «افتاده جان مي سپارم» نام دارد كه تلميحي است به داستان اوديسه هومر .اين رمان را نجف دريابندري با نام گور به گور به فارسي ترجمه كرده است و ترجمه ديگري از آن را مسعود جوانان به پايان رسانده است كه خود آن را منتشر نكرده است. آبشالوم آبشالوم را باز صالح حسيني ترجمه كرده و حريم را زنده ياد فرهاد عنبرايي.
حريم در سال هاي بحراني دوران ركود اقتصادي منتشر شد و توجه اندكي را برانگيخت. كتاب حريم روي دست ناشر ماند و نويسنده هم چيزي گيرش نيامد.
در اوايل دهه چهل ميلادي همه كتابهايش به جز يكي تمام شده بود و در سال ۱۹۴۵ منتخب  آثار او در يك جلد منتشر شد و مؤلف آن مالكولم كولي هر چه كه به مي سي سي پي مربوط نمي شد از مجموعه منتخب خود حذف كرد. اين مجموعه بار ديگر نام فاكنر را بر سر زبان ها انداخت. خود فاكنر مي گويد كه استعدادش رو به افول گذاشته و اين بار برخيز و روان شو اي موسي را نوشت كه كاري بسيار عالي بود و بار ديگر نشان داد كه ادبيات چقدر وام دار كتاب مقدس است. اين كتاب هم با ترجمه صالح حسيني به فارسي منتشر شده است. نام و آوازه فاكنر به عنوان نويسنده اي جنوبي و پايه گذار مكتبي خاص از مرزهاي ملي فراتر مي رفت. جايزه ملي كتاب را دوبار گرفت و جايزه پوليتزر دو بار به او رسيد و بعد جايزه نوبل ادبيات در سال ۱۹۵۰.
جمله مشهور عرق ريزان روح داستان نويس را در هنگام سخنراني خود به مناسبت دريافت جايزه نوبل ادا كرد: «احساس مي كنم كه اين جايزه را به عنوان يك انسان به من نداده اند، بلكه به آثارم- آثار يك عمر كار در رنج و عرق ريزان روح انساني داده اند، كه براي افتخار و حتي سود مادي هم نيست، حاصل اين عرق ريزان روح خلق موقعيتي است كه از ماده خام روح انساني سرچشمه مي گيرد، خلق چيزي كه وجود نداشته است. پس اين جايزه تنها مال من نيست.»
فاكنر بار ديگر بر ارزش هاي انساني تأكيد مي ورزد. و خود را مقيد به اصولي مي داندكه هيچ انساني نمي تواند در برابر آن خاضع نباشد مگر آنكه مغرض باشد. مغرض هم ته ضمير خود مي داند كه بر خطاست.
011992.jpg

فاكنر شهري خيالي براي خود آفريده است كه در هيچ جغرافيايي وجود ندارد. پوكناپاتاوپا، زباني سخت دارد و آثارش پر از تلميح و اشارات و كنايات داستان هاي انجيل و تورات و اساطير روم و يونان باستان است. فاكنر هر چند در زمان خود هم شهرتي به هم زده بود، اما شهرتش پس از مرگ صد چندان شد. براي منتقدان هم سو با فاكنر سيرحركتي او سفر به تاريكي و نهايت تقدير انسان است كه در آثار تراژدي نويسان يونان به خوبي مستتر شده. نمادگرايي خاص فاكنر در سرزمين خيالي اش در داستان هاي او در مكان و جغرافياي خيالي مي گذرد اما اين خيال تنها نامي خيالي است. يوكناپاتاوپا در اصل لافايت كانتي است و جفرسن تاون هم آكسفورد است كه در شمال مي سي سي پي قرار دارد. جايي كه فاكنر در آن بزرگ شده و خانواده اش چندين نسل در آن ريشه دوانده اند. يوكناپاتافا در اصل عبارتي سرخپوستي است از قبايل چيكاسا و معني آن اين است: «آبي كه به آرامي در سرزمين هموار جاري است.» نثر فاكنر هر چند گاه بسيار پيچيده اما نمي توان از شخصيت پردازي بي نظير و شرح و بسط دقيق آن گذشت.
فاكنر آدم هاي داستان هاي خود را به صورتي زميني خلق مي كند. شايد در دومين خوانش رمان هاي فاكنر خواننده به راحتي تحت تاثير شخصيت هاي شرور او قرار گيرد. بعد شخصيت هايي كه زياد جلو چشم نمي آيند، اما مورد توجه و عنايت خاص نويسنده قرار دارند. خانم هاي مسني مثل ميس جني با زبان تند و تيزش يا دلال چرخ خياطي....
فاكنر استاد مسلم توصيفات شاعرانه و زبان غني است: پاپ آي [چشم ورقلنبيده ]چشماني دارد «مثل دو دكمه پلاستيكي به صورتش به عروسك مومي مي ماند كه نزديك آتش گذاشته و از ياد برده اند.» وصف حالات گوناگون جوي هم در آثار فاكنر زيباست. سكوت داغ و نفس گير بعدازظهر ماه اوت، غبار بي مهتاب ماه سپتامبر، روزهاي بي باد دسامبر در مي سي سي پي.
البته ناگفته نماند كه همه فاكنر را نمي پسندند. بسياري آثار او را شبه رئاليسمي مهوع مي دانند و اعتقاد دارند پلشتي هايي كه فاكنر در آثارش به تصوير درآورده در واقع وجود ندارد و ساخته و پرداخته ذهن بيمار فاكنر است. يا دست كم در اندازه هايي كه فاكنر تصوير كرده نيست.
از آنجا كه فاكنر درباره رمان هاي خود و داستان هاي كوتاهش بحثي نمي كرد و خيلي كم پيش مي آمد در محافل ادبي ظاهر شود، به اين شائبه دامن مي زد. در تمام مدت عمر هرگز بدون اكراه درباره ادبيات حرف نزد. مي گفت وقتي كتابي از او چاپ مي شود به خود مي گويم كه قرار است غريبه ها كتاب مرا بخوانند. گاهي خودم هم مي رفتم و از كتاب فروشي ها كتاب خودم را مي خريدم. يك بار به كتابفروشي رفتم و نسخه اي از كتاب خودم را خواستم. فروشنده اول كلي بدوبيراه نثار نويسنده معلوم الحال كرد و كلي بدوبيراه نثار ناشري كه چنين مزخرفاتي را توي كله خوانندگان جوان مي كند. بعد هم گفت كه كتاب را تمام كرده و اگر خيلي عجله براي خواندن اين مزخرفات ندارم فردا مراجعه كنم يا آدرس بدهم كه براي او بفرستم.
011994.jpg

فاكنر مي گويد، كلي خجالت كشيدم و دم بر نياوردم. فرداي آن روز كه براي خريدن كتاب به همان فروشنده مراجعه كردم، فروشنده ظاهرا از عكس پشت جلد كتاب مرا شناخته بود و كلي عذرخواهي كرد كه جسارت و بي ادبي كرده اما نظر خود را درباره متن و محتوي كتاب پس نگرفت.
فاكنر چهارمين نويسنده آمريكايي بود كه جايزه نوبل ادبيات را به خود اختصاص داد. پيش از او سينكلرلويس در ۱۹۳۰، يوجين اونيل در ۱۹۳۶ و پرل س.باك در ۱۹۳۸ نوبل ادبيات را برده بودند و همينگوي هم پس از ويليام فاكنر نفر پنجم بود و در زمان حيات او جايزه را برد. در سال ۱۹۵۴ جايزه پوليتزر داستان را به رمان «يك افسانه» او دادند.
خاندان فاكنر در ۱۸۴۰ به ناحيه مي سي سي پي آمدند. ويليام فاكنر فرزند ارشد موري فاكنر بود كه اصطبلي را در آكسفورد اداره مي كرد و اسب كرايه مي داد يا در قبال نگهداري اسب ديگران و علوفه دادن و قشو كشيدن به آن ها از صاحبان شان مزد مي گرفت. همان كاري كه اين روزها در پاركينگ ها و كارواني ها و گاراژها انجام مي دهند منتهي به جاي اسب حالا اتومبيل است. پدر فاكنر بعدها اصطبل داري را رها كرد و مدير امور اداري دانشگاه مي سي سي پي آكسفورد شد.
قبيله سارتوريس در داستان هاي فاكنر خانواده خودش است.
در سال ۱۹۴۹ فيلم «ناخوانده در غبار» براساس رماني از فاكنر با همين نام در آكسفورد فيلمبرداري شد، در اين فيلم خوانو ارناندس، كلود ژارمن و اليزابت پترسن شركت داشتند. در آن زمان فيلم جزو ده فيلم برگزيده نيويورك تايمز بود اما از نظر فروش گيشه خيلي ناموفق بود. هر چند فاكنر از فيلم و بازي ارناندس خيلي رضايت داشت. اين رمان را شهريار بهترين به فارسي ترجمه كرده است.
011996.jpg

فاكنر فيلم نامه هاي زيادي نوشت و اغلب آنها را براي هاوارد هاكس مي نوشت. فيلمنامه داشتن و نداشتن همينگوي را هم او نوشت.
فاكنر در جنگ جهاني اول به خدمت نيروي هوايي كانادا درآمد و حاصل تجربيات نظامي اش داستان هايي مثل «دكل» بود. داستان خلبان هاي زبروزرنگ. بعد از جنگ به عنوان دانشجوي افتخاري دانشگاه مي سي سي پي مشغول شد و بعد در يكي از شعب نزديك آكسفورد رئيس اداره پست شد. اما مدتي بعد به دليل كتاب خواندن در حين انجام وظيفه و بازي بريج عذر او را خواستند. ظاهرا بازرس اداره پست كه براي سركشي آمده بود با يك باشگاه كتاب خواني و بازي بريج مواجه شد و بلافاصله حكم انفصال او را صادر كرد.
فاكنر براي گذران عمر از هيچ كاري ابا نداشت. مدتي نقاش ساختمان بود. ويليام فاكنر در ۲۵ سپتامبر ۱۹۶۲ درگذشت.
آثار او عبارتند از خشم و هياهو (۱۹۲۹)، افتاده جان مي سپارم (۱۹۳۰)، حريم (۱۹۳۱)، روشنايي ماه اوت (۱۹۳۲) آبشالوم، آبشالوم! (۱۹۳۶)، شكست ناپذير (۱۹۳۸) هملت (۱۹۴۰) ناخوانده در غبار (۱۹۴۸)، مرثيه اي براي راهبه (۱۹۵۱)، افسانه (۱۹۵۴)، شهر (۱۹۵۷)، عمارت اربابي (۱۹۵۹). چندين مجموعه داستان و مقاله هم از فاكنر به چاپ رسيده است. معروف ترين داستان كوتاه او يك گل سرخ براي اميلي نام دارد كه نجف دريابندري به فارسي برگردانده است. آن روز كه شب شد را ابراهيم گلستان، خرس را جولي ميثمي، سنجاق نگين دار را ايرج قريب، شامگاه آن روز را جواد امامي، طرح و عموويلي، قلمرو خدايان، مو را صفدر تقي زاده و زنده ياد محمدعلي صفريان به فارسي برگردانده اند. البته ترجمه هاي ديگري هم هست كه احتمالا از ديد نگارنده پنهان مانده است.

عبدالجبار كاكايي:
بايد از تبعات جنگ گفت
شاعران به جاي تنظيم نگاهشان با حاكميت، با وجدان ملي همسو باشند
عبدالجبار كاكايي معتقد است: سياست، عرق ملي و زيباشناسي اي كه خاستگاه نيروهاي ديني و سنتي بوده باعث گرايش به قالب هاي كلاسيك در شعر پايداري شد.
اين شاعر معاصر درباره اين كه به نظر مي رسد بيشتر شعرهاي پايداري در قالب هاي كلاسيك سروده شده است، گفت: برخي از نخبگان فرهنگي - هنري جامعه كه گرايشات ديني داشتند، با اتكا به انديشه هاي ديني و با پشتوانه انقلاب سال ۵۷ وارد عرصه فعاليت هاي فرهنگي - هنري شدند و طبعا در حوزه شعر به قالب هاي نو و  آزاد كه تاريخچه اش با تفكر احزاب سياسي مستقل از حاكميت مانند جريان هاي چپ و ليبرال - دموكرات آميخته بود، نپرداختند.
وي افزود: جريان هاي مذهبي در دهه ۳۰ و ۴۰ كه زمان درخشش قالب هاي نو بود، ظهور و بروز نداشتند و به ادبيات سنتي متمايل بودند،  به جز كساني مانند گرمارودي، صفارزاده، ميرزازاده و چند نفر ديگر كه به زحمت مي توان گفت در عرصه فعاليت هاي ادبي قوي بودند.
او ادامه داد: اما انقلاب اين فرصت را به جوانان با گرايشات مذهبي داد تا قالب هاي سنتي را تكامل بخشند و چون پيشتر هم به شعر سنتي و قديم ما تعلق خاطر داشتند، به اين سمت روي آوردند.
كاكايي متذكر شد: جريان حاكميت و نظريه پردازان مذهبي، شعر نو را در خدمت جريان حزب توده و جريان هاي ليبرال - دموكرات مي ديدند و از سويي هم خاستگاه نيروهاي نخبه مذهبي، ديني و سنتي بود و درنتيجه به تكامل قالب هاي كهن ادبي گرايش داشتند.
مؤلف بررسي تطبيقي موضوعات شعر پايداري ايران و جهان گفت: جنگ، درست يكسال بعد از انقلاب اتفاق افتاد، درنتيجه فرصتي نبود تا تجربه شعر ديني، مذهبي و انقلاب را در قالب هاي نو عرضه كنيم. البته شعر دفاع مقدس از سال ۵۹ تا ۶۲ توسط كساني چون گرمارودي، م. زورق، طه حجازي، ميرزازاده و جواد محقق، بيشتر در قالب هاي نو ظهور و بروز كرد، اما اين شعر نو قوام نداشت و نمي توانست جريان ساز باشد.
كاكايي ادامه داد: بويژه با درخشش غزل در كارهاي نصرالله مرداني، قيصر امين پور، سيدحسن حسيني و مثنوي عرضه شده توسط علي معلم، ادامه نسل روشنفكران مسلكاني كه قصد داشتند قالب نو را عرضه كنند، نتوانستند مورد توجه قرار گيرند و درنتيجه يونيفورم كلاسيك به تن شعر دفاع مقدس پوشانده شد كه البته مدرنيزه شده و همراه با نوعي تكامل بود.
وي همچنين متذكر شد: عرق ملي هم در گرايش به قالب هاي كلاسيك مؤثر بود، چراكه تصور مي شد قالب هاي آزاد ريشه در فرهنگ غرب دارد و تلقي مي شد كه تمايل به قالب هاي كهن تمايلي ملي - مذهبي كه ريشه در گذشته، حفظ هويت و استقلال فكري داشت.
سراينده مرثيه روح و حتي اگر آيينه باشي در بخش ديگري عنوان كرد: از طرف نهادهاي فرهنگي و حاكميت اين انتظار وجود دارد كه امروز درباره جنگ شعر بگوييم، اما اين توقع سنتي است و از نظر فني امكان پذير نيست، چراكه جنگ تمام شده است.
در زمان قديم شاعران تاريخ را به نظم مي كشيدند و مديران فرهنگي ما هم گمان مي كنند هر واقعه اي را مي توان هر زمان به تصوير كشيد و اگر بگوييم كه اين كار عملي نيست، فكر مي كنند مي خواهيم باب شعر جنگ را ببنديم.
كاكايي تصريح كرد: شعرهاي خوب جنگ همزمان با دوران جنگ سروده شده و امروز بايد از تبعات جنگ مانند افول ارزش ها، برخورد با جانبازان و اينگونه موارد گفت؛ جامعه اي كه به سمت آرامش مي رود، لحنش هم عوض مي شود. او همچنين متذكر شد: البته بعضي از شاعران متعهد هم راجع به جنگ و تبعات آن سكوت كرده اند كه علت را هرچه باشد نمي پذيرم. يعني درواقع عده اي نگاهشان همسو با حاكميت است و هر طور سياست بخواهد، شعر مي گويند.
به هر حال بايد از سختي هايي كه جامعه و جانباز مي كشد سخن گفت و چه بهتر است كه به جاي تنظيم نگاه با حاكميت، نگاهمان را با وجدان ملي تنظيم كنيم.
كاكايي تأكيد كرد: جنگ تبعات منفي و زيانبار خود را دارد و چه بهتر است كساني از آن بگويند كه در جنگ بوده اند و نقشي در آن داشته اند؛ نه كساني كه از ابتدا با جنگ مخالف بودند. وي افزود: دسته اي از كساني كه تمايلي به چاپ شعرهايشان در رابطه با انقلاب و جنگ ندارند، دگرانديش ها هستند، يعني كساني كه سال ۵۷ با انقلاب همراهي كردند و براي انقلاب و جنگ شعر دارند، اما بعد از سال ۶۰ كه بين حاكميت و احزاب درگيري پيش آمد، خود را كنار كشيدند.

ميراث دن كيشوت
مرگ را دستگير كنيد: ريچارد براتيگان
امير آريان
011998.jpg

در يكي از روزهاي سال ۱۹۵۵، پليس «تاكوما» واقع در ايالت واشنگتن جوان بيست ساله اي را به جرم پرتاب سنگ به شيشه اداره پليس دستگير كرد. مأموران پليس كه با صداي شكستن شيشه به خيابان هجوم آورده بودند، جواني را ديدند كه آنها را صدا مي كرد و با صداي بلند مي گفت كه شيشه را او شكسته.
به اين ترتيب، ريچارد براتيگان بازداشت شد. در بازجويي، براتيگان اعتراف كرد كه به خاطر گرسنگي اين كار را كرده، مي خواسته وارد زندان شود تا در آنجا غذايي براي خوردن پيدا كند. اما پليس تاكوما حرف براتيگان جوان را باور نكرد.
رفتار او از نظر پليس مشكوك بود. دكتر روانكاوي براي رسيدگي به وضيعت اين جوان عجيب خبر كردند. دكتر بعد از مدتي تشخيص داد اين جوان دچار اختلال رواني است و او را به يك بيمارستان رواني معرفي كرد، جايي كه براتيگان بعدها از آن به عنوان سخت ترين دوره زندگي خود ياد كرد و گفت كه در مرحله اي از درمان به او شوك الكتريكي وارد كرده اند، شوكي كه تأثير آن را تا لحظه مرگ فراموش نكرده است.
اما اين حادثه بخش كوچكي از زندگي ريچارد براتيگان، يكي از مهم ترين و محبوب ترين نويسندگان معاصر آمريكا در دوران كودكي است.
بخش تاكوما در ايالت واشنگتن بزرگان بسياري را به خود ديده است. ديويد لينچ فيلمساز، مت گرونينك، كرت كوبن خواننده معروف گروه نيروانا و... يكي ديگر از كساني كه در اين ناحيه سرسبز و پرآب متولد شد و زندگي كرد ريچارد براتيگان بود، نويسنده اي كه در ۳۰ ژانويه ۱۹۳۵ چشم به جهان گشود.
مادرش در همان سال هاي اول زندگي براتيگان او و پدرش را ترك كرد و پدرش نيز اهميتي به فرزند خود نداد. به اين ترتيب، ريچارد براتيگان در فقر و فلاكت كودكي سختي را پشت سرگذاشت و كساني كه نزديك ترين دوستان او بودند همگي گفته اند كه هيچ وقت حتي يك كلمه از براتيگان درباره زندگي خانوادگي و اعضاي خانواده اش نشنيده اند.
براتيگان در همان دوره جواني به كاليفرنيا رفت و در سال ۱۹۵۷ با ويرجينيا آدلر ازدواج كرد. اين ازدواج سه سال بيشتر طول نكشيد و در سال ۱۹۶۰ اين دو از هم جدا شدند. محصول اين ازدواج دختري بود به نام اليزابت براتيگان، كه بعدها كتاب مهمي درباره پدر خود نوشت و هم چنين يك مجموعه شعر كه در سال ۱۹۵۹ منتشر شد و اولين كتاب براتيگان بود.
در سال هاي آغازين دهه ۶۰ با نويسندگان نسل بيت آشنا شد و به اين ترتيب سال هاي پرباري را در دهه ۶۰ گذراند كه حاصل آن حجم زيادي شعر و داستان كوتاه و چند رمان بود كه نقطه اوج كار او، رمان «صيد قزل آلا در آمريكا» نيز در سال ۱۹۶۷ در همان سال هاي پرشور براي جامعه آمريكا و پربار براي نويسندگان اين كشور بود، رماني كه اهميت و اعتبار او را به عنوان نويسنده اي تأثير گذار، تثبيت كرد.
012000.jpg

ريچارد براتيگان مهم ترين چهره فرهنگي سانفرانسيسكو در اواسط دهه شصت بود كه در همه جا حضور داشت: جلسات داستان خواني متعددي برگزار مي كرد، در كنسرت هاي راك حاضر مي شد و شعر مي خواند، پاي ثابت انتشار روزنامه ها و مجلات زيرزميني بود و با ظاهر عجيب و سر و وضع هيپي اش محبوبيت زيادي در سانفرانسيسكو كسب كرده بود.
محصول فعاليت ادبي براتيگان، مجموعه آثاري است كه اهميت آن، بيش از موج آفريني و تأثيرگذاري شان بر ديگر نويسندگان آمريكا، محصول منحصربه فرد بودن شان است. براتيگان، برخلاف نويسندگان نسل بيت، نويسندگان پسامدرن يا سايبر پانك ها، صدايي كاملاً مستقل است، علي رغم رابطه نزديك و دوستانه اش با نويسندگان و شاعران نسل بيت نوشته هايش در مسيري نسبتاً متفاوت حركت مي كند و اصولاً با نويسنده بخصوصي قابل مقايسه نيست.
پايه و اساس نوشتار براتيگان بر جدي نگرفتن ادبيات است. براتيگان در هيچ يك از شعرها و قصه هايش به دنبال خلق اثر ادبي نيست، به هيج وجه در پي آن نيست كه مثلاً رماني جدي درباره مسائل گوناگون ادبيات، كه دغدغه ديگر نويسندگان است بنويسد و از اين طريق، مثلاً چيزي به سنت ادبي اضافه كند.
در واقع، نوشتار براتيگان شباهت زيادي دارد به عكس هايي كه از او باقي مانده: مردي با موهاي بور بلند، عينكي بزرگ، ريش اصلاح نشده و لباس هايي پاره كه از عكس هايش كاملاً مشخص است كه چيزي را جدي نمي گيرد. در واقع، براتيگان نماد يك هيپي ادبي تمام عيار است.
اين جدي نگرفتن ادبيات، در شعرهاي براتيگان بيش از ديگر نوشته هاي او به چشم مي خورد. شعرهاي او بسيار ساده و سرراست اند، تا حدي كه از شدت سادگي به نظر مي رسد كه رسالت اصلي اين شعرها به مسخره گرفتن و دست انداختن شعرهاي پيچيده و جدي است.
اوج بازي هاي براتيگان رمان «صيد قزل آلا در آمريكا» است، كه در آن تمام تلاش اش را براي درهم ريختن قواعد دستوري ادبيات جدي به كار مي برد: اسم ها تبديل به فعل مي شوند، اسم كتاب تبديل به يكي از شخصيت ها مي شود و... براتيگان خانه اي در بوليناس كاليفرنيا داشت كه كمتر كسي از آن مطلع بود.
سال ۱۹۸۴ دو سال از غيبت ناگهاني ريچارد براتيگان مي گذشت، تا اين كه دوستانش اين خانه را يافتند و در را شكستند.
در آنجا جنازه پوسيده براتيگان كنار يك هفت تير افتاده بود.
براتيگان در ۱۹۸۲ ، در ۴۷ سالگي خودكشي كرد و دو سال بعد، در ۱۹۸۴ جسدش را پيدا كردند.

سايه روشن ادبيات
عليرضا قزوه: شعرهاي قابل تأملي با موضوع پايداري
شعرهاي قابل تأملي با موضوع پايداري سروده شده كه محصول تلاش و مشاهدات شاعران ايراني در طول هشت سال دفاع مقدس است.
عليرضا قزوه، شاعر معاصر با بيان اين مطلب گفت: كساني مثل زنده ياد سلمان هراتي، محمدرضا عبدالملكيان، قيصر امين پور و عبدالرضا رضايي نيا آثار كيفي تري در ارتباط با موضوع پايداري به وجود آوردند و توانستند در اين زمينه، براي مخاطبان شعرهاي پايداري، حتي آنهايي كه جنگ را نديده بودند و به نسل هاي بعد از جنگ تعلق داشتند، حرفي از جنس زمان داشته باشند.
شاعر «از نخلستان تا خيابان» افزود: در حال حاضر مشغول داوري شعرهايي هستم كه براي كنگره شعر دفاع مقدس ارسال شده و تا به حال، يك شعر خوب هم نخوانده ام.
گفتني است: شعر «بهار در آسانسور» سروده علي رضا قزوه، كه توسط يكي از مترجمان ادبي به زبان انگليسي برگردان شده بود، چندي پيش، به خاطر وجود عنصر خلاقيت در آن، از سوي يك جشنواره بين المللي ادبي، مورد تقدير قرار گرفت.
جواد محقق: ماندگاري گزيده هاي شعر
امكان ماندگاري گزيده هاي شعر، بيشتر از مجموعه هاي مستقل در حوزه شعر امروز است.
جواد محقق، شاعر و نويسنده معاصر با بيان اين مطلب گفت: تجربه هاي تاريخي نشان مي دهد دفترهايي كه گزيده اي از اشعار شاعران را دربرمي گيرد، به مراتب موفق تر و ماندگارتر از كتاب هايي است كه به طور مستقل به همه آثار يك شاعر اختصاص يافته است.
سردبير مجله رشد نوجوان با تأكيد بر اين كه ماندگاري شعر معاصر را ميزان قوت هاي موجود در آن تعيين مي كند، افزود: در شعر امروز بايد غربالي جدي صورت بگيرد.
وي كه به تازگي مجموعه شعري را توسط حوزه هنري، براي گروه سني نوجوانان منتشر كرده است، تصريح كرد: شاعراني را كه در طول تاريخ ادبيات ايران مي توان ديد كه صدها بيت شعر دارند اما آثاري از آنان براي ما باقي مانده كه در قالب تذكره هاي شعر فارسي ارائه شده است، بنابر اين در زمينه ادبيات معاصر نيز چاپ گزيده هاي شعر براي نسل هاي بعدي بهتر جواب خواهد داد.
012002.jpg

كارنامه و ايستگاه سي و ششم
سي و ششمين شماره ماهنامه «كارنامه»- ويژه شهريورماه- منتشر شد. در اين شماره كه مطالبي از ادبيات نمايشي نيز به همراه دارد، شعرهايي از هرمز علي پور، هوشنگ خوش روان، ساغر شفيعي و آثاري از عمران صلاحي، مراد فرهادپور، منوچهر آتشي، مهدي مرعشي، ناتاشا اميري، بابك مظلومي و سام فرزانه به چشم مي خورد. در فهرست بخش داستان هم، «سه شنبه هاي قرقي» نوشته فرزام شيرزادي، دوراس و مگس ها به قلم سيد مهدي موسوي، «خانه جاي ماندن نيست» از آرش آذرپناه و چند داستان ديگر به چشم مي خورد. «درخواب يا بيداري؟ نكند خواب مي بينم؟» نيز نام اثري است از كلود ژوستين كه در بخش «داستان ديگران» منتشر شده است.
شعر امروز مردمي شده؛ اما از معرفت دور است
شعر امروز هر چند داراي معنا و مفهوم است؛ اما از معرفت به معناي عام كلمه دور است.
امير برزگر- شاعر اهل مشهد- با بيان اين مطلب افزود: شعر امروز، بيشتر به مسائل زودگذر مي پردازد و بايد به معاني والايي كه در شهر كهن وجود داشته است، بيشتر پرداخته شود. وي ويژگي مثبت شعر امروز را مردمي بودن آن عنوان و خاطر نشان كرد: اين مردمي بودن شعر،  از طريق تماس صحيح با مردم و اجتماع بوجود مي آيد. برزگر ادامه داد: از جمله ويژگي مثبت شعر معاصر آن است كه توانسته از عناصري استفاده كند كه براي مردم قابل درك است. وي در بيان ويژگي هاي شعر دو دهه اخير كشور گفت: دهه اول،  دوران تجربه شعر و ادب توسط جوانان بود؛ اما دهه دوم، دوران پيشرفت، بخصوص در زمينه ادبيات منظوم است كه ما شاهد شاعراني با شعرهاي غني هستيم. او افزود: در دو دهه اخير، شاهد شاعراني با خلاقيت بالا بوده ايم كه شعر را با عناصر موجود در جامعه نزديك تر كرده اند.
ويژه نامه يك شاعر آذري
012004.jpg

نهمين شماره دوماهنامه ادبي «شوكران» به ويژه نامه مفتون اميني اختصاص دارد. در ابتداي اين ويژه نامه يادداشتي به قلم «پونه ندايي» نگاشته شده با عنوان «حرمت يك شاخه گل سرخ در كجا بيشتر است. در خانه يا باغ؟» سپس، در كنار سه شعر «اميني» با نام هاي «سرايه»، «گويه» و «گويه ديگر» يك غزل و يك شعر از نمونه هاي آذري نيز به چشم مي خورد. در بخش ديگر نشريه «شوكران» گفت وگويي با خالق «درياچه» انجام شده كه البته گفت وگويي صميمي است و محور خاصي ندارد، اما از هر در هم سخن به ميان نيامده است. سيمين بهبهاني، محمود دولت آبادي، م.آزاد و منوچهر آتشي هم به شكل فهرست وار نظرات خود را درباره آثار اميني گفته اند و نوشته اند و عنايت سميعي، كاميار عابدي به شكل مفصل تري به شعرهاي اين شاعر پرداخته اند. محمدعلي سپانلو، منصور اوجي و بهاءالدين خرمشاهي هم درباره اين شاعر آذري زبان شعرهايي سروده اند.مطالب فرهاد عابديني، ضيا ءالدين ترابي، محمود معتقدي و رسول يونان هم كه دروصف اميني نوشته اند، در همين شماره منتشر شده است.

تصحيح
روز شنبه مورخ ۲۹/۶/۸۲ مطلبي با عنوان «جعل آثار سهراب» به چاپ رسيد كه در آن خانم پروانه سپهري (خواهر زنده ياد سهراب سپهري) به مشكلات مربوط به آثار سهراب (هم شعر و هم نقاشي) پرداختند. ايشان در نامه اي ضمن تشكر از چاپ مطلب آورده اند كه صرفاً درباره ناشر كتاب «هشت كتاب» اخلاق حرفه اي رعايت شده و ناشر با هماهنگي و رعايت حقوق مربوطه، كتاب را چاپ مي كنند.

ادبيات
اقتصاد
سياست
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |