پنج شنبه ۵ تير ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۸۸- June, 26, 2003
گفت وگو با داوود فيرحي درباره فرجام بنيادگرايي در خاورميانه
فرود موج
016985.jpg

تمامي كارشناسان امور خاورميانه وضعيت اين منطقه را بحراني مي دانند. به اعتقاد آنان اين بحران از ۶۰ سال پيش تاكنون هر روز وخيم تر شده است. پايين بودن سطح درآمد سرانه، استبداد و انسداد فعاليت هاي دموكراتيك و وجود اسرائيل نيز مزيد بر علت شده و به رشد نوعي بنيادگرايي راديكال دامن زده است. اگر اين نكته را هم در نظر بگيريم كه خاورميانه محل تلاقي منافع اقتصادي و سياسي قدرت هاي بزرگ جهان است، مشخص خواهد شد كه اين وضعيت نگاه بدبينانه اي را نسبت به سياست خارجي قدرت هاي بزرگ ايجاد كرده است. دكتر داوود فيرحي استاد علوم سياسي دانشگاه تهران به پرسش هايي در مورد ريشه هاي بنيادگرايي، علل راديكال شدن و راه هاي مقابله با آن پاسخ داده است.
هادي خسروشاهين
• بنيادگرايي واكنش به چيست؟ حركتي خودجوش و درون زا است و يا بيشتر جنبه عكس العملي و واكنشي دارد؟
ابتدا بايد دو مفهوم را بيشتر توضيح دهم، در بنيادگرايي نوعي سنت گرايي وجود دارد و اين سنت گرايي هم در شرايط سيطره مدرنيته تعريف مي شود. بنابراين بنيادگرايي در دنياي مدرن است كه هژموني دارد. امروزه در روابط تمدني بين كشورها نوعي جابه جايي صورت گرفته و تمدن هايي به صورت برتر درآمده اند و درصدد گسترش مرزهاي جغرافيايي خود هستند. در اين شرايط تمدن هاي قديمي تر عكس العمل هاي راديكال نشان مي دهند.
• دقيقاً اين نوع راديكاليسم در چه شرايطي بروز پيدا مي كند؟
از نظر جامعه شناساني كه از دوركهايم الهام مي گيرند، بنيادگرايي پديده اي ناشي از نوعي سرگشتگي در جوامع است، به عبارت ديگر وقتي جوامع از موقعيت سنتي خود عبور مي كنند و در مدرنيته نيز تثبيت نمي شوند، با نوعي سرگشتگي و بالطبع آن بنيادگرايي روبه رو مي شوند. اين انديشه سعي مي كند كه بنيادگرايي را نوعي پديده داخلي قلمداد كند. از نظر طرفداران دوركهايم بنيادگرايي نوعي كج رفتاري و ناهنجاري است. اين انديشه صرفاً به مسلمانان نيز مربوط نمي شود بلكه مي تواند تمامي كشورهاي جهان را در برگيرد. به طور مثال رفتار كليساهاي شورشي در آمريكاي لاتين از همين نوع بنيادگرايي است. براساس اين تفكر بنيادگرايي زماني بروز پيدا مي كند كه سنت ها در حال متلاشي شدن هستند ولي در عين حال اين مسئله به مدرنيته هم ختم نمي شود، يعني ما در اينجا با دوران گذار مواجه هستيم كه بنيادگرايي با توجيه سنتي به خشونت هاي اجتماعي دست مي زند. زيرا ديگر نهادهاي رسمي را در اختيار ندارد و اين دوران وقتي پايان مي يابد كه دوران گذار پايان يافته باشد.
• اين نظريه به چه شكل با جوامع خاورميانه قابل تطبيق است؟
در هر كشوري يكسري سنت ها وجود دارد، در كشورهاي اسلامي هم بنيادگرايي جنبه اسلامي پيدا مي كند زيرا سنت ريشه در اسلام دارد. ولي اين نظريه رشد خطي در جهان را دنبال مي كند، يعني همان طور كه اروپايي ها مدتي درگير بنيادگرايي بودند و سپس وارد دوران مدرنيته شدند، در كشورهاي ديگر نيز اين اتفاق رخ خواهد داد. طبق اين ديدگاه بنيادگرايي امري اجتماعي است زيرا بنيادگرايان در نهادهاي رسمي جا ندارند و به صورت هاي زيرزميني و غيررسمي فعاليت مي كنند.
• تاكيد بنيادگرايان بر دشمن داخلي و مبارزه عليه حاكمان بومي كه بين سال هاي ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۰ شاهد آن بوديم، مي تواند به عنوان مصداقي براي نظريه طرفداران دوركهايم تلقي گردد؟
اعتراض عليه حاكمان آنطور كه در اخوان المسلمين در مصر ديده شد، نشات گرفته از همان دلايلي است كه طرفداران نظريه دوركهايم به آنها اشاره مي كنند، يعني بنيادگرايي نوعي مبارزه عليه دولت هاي شبه مدرني است كه همان ها طرف قضيه هستند و چون بنيادگرايان نهادهاي رسمي را در اختيار ندارند و اين نهادها كاملاً در دست تكنوكرات هاي غرب زده است، اعتراض جنبه خشونت آميز پيدا مي كند مثلاً در اين چارچوب مي توان به ترور انور سادات اشاره كرد.
• در راديكال شدن بنيادگرايي كه بيشتر خصلت سلفي دارد و نوعي تلاش محافظه كارانه براي حفظ هويت است، نقش عوامل خارجي چيست، يعني مي توان استنباط كرد كه حركت هاي امروز بنيادگرايان بيشتر جنبه عكس العملي و واكنشي دارد؟
البته من هنوز وارد ارزشگذاري و قضاوت در مورد نظريه اول نشده ام ولي نظريه و تحليل دومي هم وجود دارد كه بنيادگرايي را ديگر مقوله داخلي نمي داند. اين تحليل بنيادگرايي را در عصر جهاني شدن كاپيتاليسم تعريف مي كند. طبق اين ديدگاه بنيادگرايي ناشي از عبور تمدن ها و سرگشتگي ملي نيست بلكه در قالب تعارضات تمدني شكل مي گيرد، يعني اكنون براي جهاني كردن يك ايده و فرهنگ تلاش هايي مي شود و تمدن برتر سعي مي كند ساير تمدن ها را در درون خود حل كند و در اين راستا بنيادگرايي اعتراض به جهاني كردن سرمايه داري است. در اين شرايط بنيادگرايي جنبه عكس العملي و واكنشي پيدا مي كند. اگر به اين نقطه تحليل برسيم هدف بنيادگرايان ديگر هجوم به دولت هاي ملي نيست بلكه حمله به سمبل هاي سيطره سرمايه داري است، از اين حيث بنيادگرايي اعتراض حاشيه به متن است. در شرايط كنوني تمدن اسلامي حضور دارد ولي در حاشيه قرار مي گيرد و حداقل مي توان گفت آنچه در حاشيه قرار دارد به دليل عدم برخورداري از نهادهاي بين المللي، از طريق رفتارهاي غير نهادينه شده و خشونت زا ديدگاه اش را منعكس مي كند و بدين وسيله حضور خود را نشان مي دهد. بنابراين بنيادگرايان سيبل هايي را انتخاب مي كنند كه نمادهايي از تمدن غرب هستند و به آنها ضربه مي زنند.
• توجيه بنيادگرايان براي دست زدن به اعمال خشونت آميز چيست؟
بنيادگرايان براي اعمال خود بايد مبنايي توجيهي داشته باشند كه البته نمي توان آن را در غرب يافت، لذا به نظام معنايي كه غيرغربي است، استناد مي كنند و اين نظام معنايي همان آموزه هاي سنتي مسلمانان است. بر اين اساس بنيادگرايي براي تغذيه خود از امكانات (دم دستي) استفاده مي كند. به نظر مي رسد اين ديدگاه با مجموعه قرائن موجود به واقعيت نزديك تر باشد.
• به نظر مي رسد در رشد اين بنيادگرايي موضوع فلسطين نقش مهمي داشته باشد. به اعتقاد بسياري اكنون فلسطين به سمبل يك مبارزه تبديل شده است، فكر نمي كنيد اين مسئله نقش مهمي در بروز، ظهور و رشد بنيادگرايي راديكال داشته است.
قضيه اين گونه نيست، رشد و گسترش بنيادگرايي به تلاش گسترده غربي ها در كشورهاي خاورميانه باز مي گردد، معضل فلسطين و اسرائيل در شرايط جديد فقط بنيادگرايي را بازتوليد مي كند، اگر چه اين پديده منطقه را آبستن بنيادگرايي كرده است ولي راديكاليسم ناشي از آن در طول سال هاي گذشته بسيار محدود بوده است. فلسطين حدود ۵۰ تا ۶۰ سال است كه به عنوان يك مسئله براي منطقه باقي مانده است ولي چرا تاكنون اين بحران گسترش پيدا نكرده بود، زيرا در شرايط كنوني مسئله جديدي در حال رخ دادن است و تحت تاثير يك تحول جهاني كه بسيار خطرناك نيز هست اسرائيل به نماد تمدن غرب تبديل شده است. لذا راديكاليزه شدن بنيادگرايي نمي تواند صرفاً در اين موضوع ريشه داشته باشد، بلكه پديده اي شكل گرفته است و اسرائيل بازخواني جهاني از همان پديده محسوب مي شود.
016995.jpg

• به اعتقاد برخي مشكلات رفاهي، فقر، ناامني در خاورميانه از عوامل ديگر در ظهور بنيادگرايي راديكال است، تصور نمي كنيد تمامي اعتراض هاي امروز بنيادگرايان به غرب، بيشتر ناشي از وجود همين مشكلات باشد؟
تنها مسئله فقر نيست زيرا فقر در كشورهاي ديگر هم ديده مي شود، شما نمي توانيد ضريب فقر در خاورميانه را با آنچه كه در آمريكاي لاتين و آفريقا وجود دارد، متفاوت بدانيد ولي چرا فقط در خاورميانه فقر به راديكاليسم تبديل مي شود؟ زيرا فقر در اينجا با مسئله هويت پيوند پيدا مي كند و بنيادگرايان خاورميانه احساس مي كنند كه اگر جهان اسلام به حال خود باشد، بيشتر سود خواهد برد تا اينكه غربي ها در سرزمين هاي اسلامي حضور داشته باشند. از طرفي بسياري از جواناني كه طرفدار بنيادگرايي و يا آزادسازي فلسطين هستند، از خانواده هاي فقير به حساب نمي آيند، راديكال هاي منطقه خاورميانه بيشتر جزو طبقه متوسط به بالا هستند و اين نظر سوسياليستي كه فقر باعث شورش مي شود، در اينجا مصداق پيدا نمي كند.
• با توجه به اينكه آرمان بنيادگرايان ريشه در گذشته دارد و آنها براي جهان امروز و نيازهاي انسان امروز طرح و برنامه اي ندارند، فكر نمي كنيد دادن مشاركت محدود به بنيادگرايان راديكال در ساخت قدرت به ضعف آنها و سرانجام كاهش محبوبيتشان نزد افكار عمومي جهان اسلام بينجامد؟
راديكاليسم از لحاظ سلبي قوي است و وضع موجود را رد مي كند ولي از لحاظ ايجابي آرمان هايش كلي است بنابراين راديكال ها مي دانند چه چيز را سلب مي كنند و راه هاي آن را هم به خوبي مي دانند ولي تاكنون توضيحي از رفتارهاي ايجابي خود نداده اند، زيرا نيازي به آن احساس نمي كنند و همچنين به آنها اجازه داده نمي شود كه به صورت دموكراتيك به قدرت برسند، جز تجربه الجزاير كه براي راديكال ها بسيار گرانبها است، امكان حضور بنيادگرايان در هرم قدرت وجود نداشته است، لذا راديكال ها چندان به دموكراسي خوش بين نيستند زيرا از نظر آنها غربي ها دموكراسي را تا جايي مي خواهند كه منافع شان تثبيت و تامين شود و در غير اين صورت اجازه فعاليت هاي دموكراتيك به گروه هاي مختلف داده نخواهد شد. بر اين اساس راديكال ها نيز به پيشنهاد مشاركت در قدرت از طريق راهكارهاي دموكراتيك خوش بين نيستند و نوعي اندركنش منفي ميان بنيادگرايان و دولت هاي شبه مدرن منطقه به وجود آمده است، يعني در مورد فعاليت هاي دموكراتيك به يك ترديد دوجانبه رسيده اند. از يك طرف دولت هاي شبه مدرن احساس مي كنند كه اگر بنيادگرايان از طريق دموكراسي به قدرت برسند، رقيب را سركوب مي كنند و از طرفي ديگر بنيادگرايان دموكراسي و انتخابات را تنها وسيله شناسايي نيروهايشان مي دانند، يعني در صورت پذيرش لوازم دموكراسي نيروهاي آنها شناسايي و به مهره هايي سوخته تبديل مي شوند. لذا شرايط براي دادن مشاركت محدود به بنيادگرايان فراهم نيست. البته مي پذيرم كه اگر كشورهاي اسلامي با تهديدات خارجي روبه رو نباشند، به دليل اينكه آرمان هاي ايجابي بنيادگرايان راديكال ضعيف هستند، خيلي زود فروكش مي كنند ولي در شرايط موجود چنين امري امكان پذير نيست.
• بنابراين از نظر شما عكس العمل هايي كه امروز از سوي بنيادگرايان راديكال در مراكش، عربستان و ساير كشورهاي منطقه مي بينيم، ناشي از موضع تدافعي و ضعف آنها نيست؟
چون اينها در موقعيت به قدرت رسيدن قرار ندارند، ضعف آنها را بيشتر از حيث روابط قدرت مي دانم. راديكال ها نيروهاي معترضي هستند كه نهادهاي تصميم گير رسمي را در اختيار ندارند، مثلاً آنها نمي توانند در سازمان هاي بين المللي نظير لاهه و شوراي امنيت سازمان ملل از ديدگاه هايشان دفاع كنند.
• همين مسئله نمي تواند موقعيت آنها را تضعيف كند؟
زماني مي تواند موقعيت شان را تضعيف كند كه فشارهاي بيروني كاهش يابد، زيرا در اين شرايط مجبور مي شوند به انتظارات ايجاد شده در كشورهاي خاورميانه پاسخ مثبت دهند و اين مسئله نيز به برنامه هاي عملي نياز دارد.
• شما اشاره كرديد كه شرايط براي ارائه برنامه هاي ايجابي بنيادگرايان راديكال فراهم نشده است، در حالي كه در زمان جمال عبدالناصر به دنبال اعتراض بنيادگرايان به قانون اساسي مصر، ناصر به اخوان المسلمين فرصت داد كه برنامه خود را جهت اصلاح قانون اساسي ارائه دهند ولي درخواست ناصر بي پاسخ ماند.
موضوعي كه به آن اشاره كرديد براي بنيادگرايان راديكال تعارفي بيش نبود، ولي اگر همين مسير به طور نمونه در عراق شكل بگيرد و پيشنهاد ناصر را به دولت آمريكا بازتاب دهيم و رفتار مخالفان ناصر را به مردم عراق، مشخص مي شود كه برنامه هاي بنيادگرايان تا چه حد از كاميابي برخوردار است ولي تاكنون اين فرصت به آنها داده نشده است و راديكال ها تا حد زيادي اين شرايط را درك مي كنند.
• نظريه پردازان اروپايي و آمريكايي معتقدند كه با عملي شدن راه حل هايي نظير ايجاد بازار اقتصادي مشترك، صدور تكنولوژي، كمك هاي مالي براي رشد و بسط مدارس مدرن، راه اندازي شبكه هاي ماهواره اي و خارج كردن فعاليت هاي دموكراتيك از انسداد مي توان بنيادگرايي راديكال در خاورميانه را كنترل كرد، نظرتان در اين مورد چيست؟
بسياري از نظريه پردازان غربي، راديكاليسم اسلامي را شكل تعميم يافته كليساي شورشي در آمريكاي لاتين مي دانند و فكر مي كنند اين نوع راديكاليسم ريشه در وضعيت بد رفاهي خاورميانه دارد و در صورت حل آن ديگر ادامه پيدا نمي كند ولي جواناني كه به راديكاليسم مي پيوندند فارغ التحصيلان دانشگاه هايي هستند كه با الگوهاي غربي اداره مي شوند. بنابراين اين افراد از سنت هاي حوزه آگاهي ندارند بلكه محصول آموزش هاي مدرن هستند و با تقويت و رشد مدارس مدرن هم راديكاليسم صرفاً تقويت مي شود. در مورد صدور تكنولوژي هم بايد بگويم كه راديكاليسم امري اقتصادي و تكنولوژيكي نيست بلكه محصول نوعي تعرض به يك هويت است و تا زماني كه «همدلانه» با تعرض به هويت برخورد نشود نارضايتي وجود خواهد داشت.
• منظورتان از برخوردهاي «همدلانه» چيست؟
مقصودم همان مفهوم (تفهم) وبر است. يعني راديكاليسم را نمي توان با نگاه بيروني درك كرد بلكه راديكاليسم پديده انساني است و تا زماني كه با اين نظام هويتي گفت وگوي همدلانه و كمتر از سر هژموني و تحقير نشود، محتواي خود را نشان نخواهد داد و لذا بايد ماهيت اين پديده در جهان اسلام شناسايي شود. راه حل هايي كه اشاره كرديد تنها نمادهاي بنيادگرايان را از بين مي برد نه زيربنا و اصل وجودي آن را.
• سرنگوني صدام در عراق توسط آمريكا مي تواند چه تاثيراتي بر موقعيت بنيادگرايان راديكال داشته باشد؟
بنيادگرايي كه پس از ۱۱ سپتامبر در جهان اسلام خصلتي منفي پيدا كرده بود، پس از هجوم آمريكا به عراق به صورت فزاينده اي در حال شكل گيري و بازسازي است زيرا بنيادگرايي با فشارهاي سياسي و فرهنگي و نظامي حذف نمي شود. پس از هجوم آمريكا به عراق رشد بنيادگرايي بيشتر شده است و وقتي ايالات متحده كشورهاي ديگر را تهديد مي كند، بنيادگرايي مشروعيت قوي تري پيدا مي كند. لذا اگر حضور آمريكا در عراق و منطقه طولاني شود، بنيادگرايي بازتابي قوي تر از ۱۱ سپتامبر خواهد داشت و اين بار نوعي راديكاليسم دوجانبه را شاهد خواهيم بود كه يك طرف آن بنيادگرايان قرار خواهند گرفت و در طرف مقابل غرب و آمريكا.
• با توجه به ملاحظاتي كه به آن اشاره كرديد، چشم انداز پيش روي بنيادگرايان را چگونه تعريف مي كنيد؟
تا زماني كه هژموني غرب وجود دارد و ابزارهاي علني و نفرت انگيز خود را هم بر ديگران تحميل مي كند، بنيادگرايي باقي خواهد ماند. از نظر بنيادگرايان نيز نماد هژموني غرب، آمريكا است و لذا به آن ضربه خواهند زد. با فشارهاي بيروني عريان تر و قهرآميزتر آمريكا، بنيادگرايان نيز براي ادامه حيات خود رمقي خواهند يافت.

عصر قدرت
عباس شريفي
۱) حدود قدرت تفكر ـ حدود دنياي ذهني يك آدم است ـ و بسيار ساده است كه اين دنياي ذهني هر آدمي وقتي بسته است كه دنياي خارجي در دسترس آدمي بسته باشد. يعني بستگي و گستردگي دنياي ذهني هركس رابطه مستقيم دارد با تجربه اي كه همان كس از دنياي خارج كسب كرده است. اين تجربه يا مستقيم است كه قدما «سير آفاق» خطابش مي كردند و روش هاي غيرمستقيم كه امروزه بسيارند. در زمانه اي به سر مي بريم كه آن را با «انقلاب ارتباطات» مي شناسيم. دنيايي كه در آن به دليل بمباران اطلاعات؛ استفاده كردن از همه اطلاعات به دليل كمبود وقت خود معضلي بزرگ است. در اين شرايط برخي هنوز درصدد ايجاد يك فضاي بسته هستند و البته با اين كار حدود دنياي خارج را براي افراد يك جامعه تنگ مي كنند كه در نتيجه آن قدرت تفكر افراد يك جامعه كاهش مي يابد و چه خطري بالاتر از اينكه افراد يك جامعه به دليل پايين بودن قدرت تفكر، در تحليل چرايي مسائل پيرامون خود به خطا بروند.
۲) بايد در نظر داشت كه در برخورد با واقعيت دو راه حل بيشتر نيست يا آن را مي پذيريم و خود را با آن تطبيق مي دهيم يا آن را تغيير مي دهيم. راه حل سومي به نام كتمان واقعيت وجود ندارد. كتمان واقعيت در پرتو ايجاد يك فضاي بسته و حصاركشي اطلاعاتي به دور يك ملت چيزي جز يك سرپوش نيست. شناخت درست واقعيت هاي موجود و تحليل باصلابت از مسائل پيش رو تنها زماني پديد مي آيد كه فضاي حاكم بر مسائل را به خوبي بشناسيم و اين امر نيازمند وفور اخبار و اطلاعات است.
دنياي امروز، زمانه قدرت است ـ عصر ثروت و قدرت ـ عصري كه فارغ از خوشايندي و ناخوشايندي آن وجود دارد. در برخورد با اين واقعيت نيز تنها دو راه حل وجود دارد ـ پذيرش يا تغيير ـ و البته گزينش هر يك از اينها نيز بستگي به همان جوهر دنياي حاضر ـ يعني قدرت ـ دارد. كشورهايي كه در سلسله مراتب قدرت جزو قدرت هاي زيرمجموعه ابرقدرت هستند مثل قدرت هاي منطقه اي و يا قدرت هاي كوچك چاره اي جز پذيرش وضع موجود ندارند. چرا كه قدرت تغيير آن را ندارند و البته پذيرش وضع موجود به معناي تسليم نيست.
۳) كشورهاي موجود در خاورميانه نيز مشمول قاعده بالا هستند. امروزه در برابر واقعيتي مثل هژموني آمريكا، اين كشورها با توجه به ميزان قدرت خود چاره اي جز پذيرش عقلاني و قابل دفاع هژموني ندارند. تأكيد مي كنم پذيرش اين امر به معني تسليم نيست. امروزه مي توان با پذيرش اين امر امتيازات و منافعي نيز كسب كرد كه اين نيازمند ديپلماسي قوي و سياست خارجي موثر از سوي كشورها است. در برخورد با كشورها نبايد سياست خارجي را بر مبناي مجموعه اي از عقايد كه انسجام و اقتدار خود را بيشتر از اينكه مرهون عقلانيت و دفاع پذيري منطقي باشد مرهون پاره اي از عشق ها و خشم ها و پاره اي از گرايشات احساسي ـ عاطفي است كه بعضي اوقات هم به پاره اي از چاشني هاي تفكر توطئه آغشته مي شود بنا كرد. سياست ها بايد از جانب عقل هدايت و رهبري شود چرا كه سياست عرصه عقلانيت است.
عشق به اينكه ظلم و جور از دنيا رخت بربندد نبايد ما را از اين فكر غافل كند كه آيا اساساً جهان به گونه اي است كه بتوان خرابش كرد و آن را از نو ساخت؟ ماهيت ساختار بين الملل فعلي بر اساس شيوه هاي آرماني اساساً جواب نمي دهد. كشورهاي خاورميانه قدرت آرماني كردن روابط بين الملل را ندارند. بايد از وضع موجود كسب امتياز كرد.

حاشيه جهان
• بلر ديگر محبوب نيست
016990.jpg

عدم محبوبيت شخصي توني بلر صدمه زيادي به وجهه حزب كارگر در جامعه انگلستان زده است. اين مسئله را نتايج نظرسنجي اين ماه روزنامه گاردين نشان مي دهد. بر طبق نتايج اين نظرسنجي محبوبيت توني بلر در اين ماه نيز كاهش يافته است. محبوبيت حزب كارگر از زمان بحران نفتي در دو سال و نيم پيش هيچ گاه تا اين حد پايين نبوده است. تصميم گيري درباره پيوستن يا نپيوستن به يورو و افزايش ماليات ها از جمله مسائلي است كه به وجهه حزب كارگر ضربه زده است. طرفداران اين حزب با ۳ درصد كاهش به ۳۸ درصد در اين ماه رسيده است. در مقابل محافظه كاران ۳۴ درصد طرفدار دارند كه ۵ درصد از ماه پيش بيشتر است. اين اختلاف ۴ درصدي كمترين ميزان اختلاف حزب كارگر با حزب محافظه كار در نظرسنجي هاي روزنامه گاردين از سال ۲۰۰۰ به اين سو است. نتايج اين نظرسنجي همچنين نشان مي دهد كه حمايت از پيوستن به يورو بعد از سخنراني توني بلر در اين مورد با ۹ درصد كاهش به ۲۱ درصد رسيده كه كمترين آن از مارس ۲۰۰۱ به اين طرف است. البته افزايش ۵ درصدي طرفداران محافظه كارها نبايد ما را به اشتباه بيندازد. ميانگين نتايج شش ماهه نشان مي دهد كه آنها به طور متوسط ۳۱ درصد طرفدار دارند كه از سال قبل تغييري نكرده است. در مقابل اين ليبرال دموكرات ها هستند كه آراي از دست رفته حزب كارگر را جمع مي كنند. حزب كارگر در اين دوره ۶ ماهه به طور متوسط ۴۰ درصد طرفدار داشته كه كمترين ميزان از سال ۱۹۹۳ است. در مقابل آراي حزب ليبرال دموكرات به ۲۲ درصد رسيده كه از سال ۱۹۹۳ به اين سو سابقه نداشته است. محبوبيت شخصي توني بلر هم ماه به ماه كمتر مي شود. ماه پيش ميانگين نمره اي كه مردم به او داده بودند (۸-) بود كه در اين ماه به (۱۳-) كاهش پيدا كرده است. پرسش شوندگان به عملكرد داخلي او نمره (۲۶-) و به عملكرد او درباره مسائل خارجي و اروپايي نمره (۱۵-) داده اند. البته طرفداران حزب كارگر هنوز نمره خوبي به او مي دهند: (۵۱+) اما يان دانكن اسميت رئيس حزب محافظه كار اين وضعيت را ندارد. با وجود افزايش ۵ درصدي محبوبيت اين حزب، ميانگين نمره شخصي او (۲۰-) است، يعني كمتر از توني بلر. حتي طرفداران حزب محافظه كار نيز به او نمره (۲-) داده اند. اما چارلز كندي تنها رهبري است كه ميانگين نمره اش مثبت است: (۱۸+). همچنين نتايج اين نظرسنجي نشان مي دهد كه ۴۸ درصد مردم فكر مي كنند كه جنگ عراق موجه بود. ۴۰ درصد عقيده دارند كه اين جنگ بايد اتفاق مي افتاد. از ميان طرفداران حزب كارگر نيز ۶۱ درصد موافق جنگ بوده اند. اين نظرسنجي بين روزهاي ۲۰ تا ۲۲ ژوئن از ۱۰۰۱ نفر به عمل آمده است.
017000.jpg

•دستگيري تروريست ها در كنيا
دولت كنيا قصد دارد چهار نفر را در ارتباط با حمله تروريستي نوامبر گذشته بازداشت كند. در اين حمله كه در منطقه شمالي شهر مومباسا عليه گردشگران اسرائيلي صورت گرفت، ۱۱ كنيايي و ۳ اسرائيلي كشته شدند. اين چهار متهم اولين كساني هستند كه در رابطه با اين حمله دستگير مي شوند. ۳ نفر از اين چهار نفر مظنون به ارتباط با فضول عبدالله محمد هستند. عبدالله محمد يكي از اعضاي عملياتي شبكه القاعده است كه متهم به شركت در انفجار سفارت آمريكا در نايروبي در سال ۱۹۹۸ نيز هست.
017005.jpg

• باز هم فوتبال عراق ـ آمريكا
قرار است كه در اين جو ناامني حاكم بر بغداد، مسابقه فوتبالي در اين شهر برگزار شود. تيمي متشكل از لشكر اول زرهي ارتش آمريكا مقابل تيم ملي عراق در ورزشگاه المپيك شهر بغداد مقابل هم قرار خواهند گرفت. به نظر مي رسد به دليل افزايش احساسات ضدآمريكايي در بغداد، انجام اين مسابقه خطرناك باشد اما مقامات ارتش آمريكا اعلام كرده اند كه اين ديدار در هر شرايطي برگزار خواهد شد. آمريكايي ها بعد از اينكه نتوانستند قلب و ذهن عراقي ها را بعد از جنگ به خود جلب كنند، رو به فوتبال، علاقه ملي عراقي ها آورده اند. ارتش آمريكا اين ديدار را يك مسابقه نمادين براي جشن گرفتن «بازگشت عراقي ها به وضعيت عادي» توصيف مي كند اما به نظر مي رسد اين ديدار مكاني عمومي براي ابراز مخالفت عراقي هاست. مقامات ارتش آمريكا مي گويند كه «هيچ نگراني از لحاظ امنيتي وجود ندارد. امنيت كامل در اين مسابقه برقرار خواهد بود. » البته آنها اعلام نكرده اند كه آيا درهاي استاديوم بر روي عموم باز خواهد بود يا فقط تعداد خاصي از جوانان عراقي مجاز به حضور در ورزشگاه خواهند بود. ولي احتمال تحقير سربازان آمريكايي نيز وجود دارد. با توجه به متخصص نبودن آمريكايي ها در فوتبال و نيز تبحر فوتباليست هاي تيم ملي عراق و گرماي شديد بغداد، اين احتمال بسيار زياد است. اين مسابقه در ادامه اقدام «بنياد فوتبال آمريكا» است كه ۶۰ هزار توپ براي نشان دادن حسن نيت آمريكايي ها به جوانان عراقي به عراق فرستاد.

يادداشت سياسي
راه و راهزن
اردشير زارعي قنواتي
آنچه امروز در خاورميانه مي گذرد بار ديگر اثبات مي كند كه طرح هاي ارائه شده تا زماني كه اراده منصفانه و قاطعيت متكي به قدرت را به همراه نداشته باشند به موفقيت نخواهند رسيد. طرح صلح كنوني خاورميانه موسوم به نقشه راه كه گفته مي شود حاصل توافق بين آمريكا، روسيه، اتحاديه اروپا، كشورهاي منطقه و سازمان ملل متحد است نيز همچون ديگر طرح هاي قبلي از اين خصوصيت بهره مي گيرد. طرح صلح اسلو كه بيشترين هماهنگي داخلي و خارجي را به دنبال داشت و بر بستر يك توازن مثبت شكل گرفته بود و نيز طرح مادريد به واسطه چنين خصوصيتي در اجرا با شكست روبه رو گرديد. هم اكنون با توجه به نقش برتر و تعيين كننده ايالات متحده در مناسبات بين المللي، اين كشور در جايگاه متولي طرح نقشه راه قرار گرفته است ولي سياست هاي ضد و نقيض و نگاه غيرمنصفانه اش به طرفين منازعه از قبل هرگونه پتانسيل مثبتي در اين خصوص را خنثي كرده است. جالب اينجاست كه هر دو طرف فلسطيني و اسرائيلي دقيقاً تحت تأثير نقش آمريكا به سطوح منازعه بين خود ابعاد گسترده تري مي دهند. از يك طرف فلسطينيان و به خصوص گروه هايي از جمله شاخه نظامي فتح، حماس، جبهه آزاديبخش، جبهه دموكراتيك و جهاد اسلامي با بي اعتمادي كامل نسبت به منويات آمريكا و به دليل حمايت از شارون براي ايفاي نقش در اين طرح تمايلي ندارند. از طرف ديگر دولت اسرائيل با شناختي كه از عقيم بودن چنين طرح هايي داشته و در بدترين شرايط اطمينان مطلقي نسبت به حمايت آمريكا دارد اهميتي براي رعايت مفاد طرح صلح قائل نمي شود.
يك واقعيت را نبايد از نظر دور داشت و آن اينكه طرف اسرائيلي به واسطه دارا بودن حاكميت سياسي و نظامي به همان ميزان نيز مسئوليت پذيري بيشتري را بايد اعمال نمايد هرچند تاكنون اين به عكس بوده است. در سوي ديگر فلسطينيان با توجه به اينكه در شرايط اشغال قرار دارند و از دولت تام الاختيار بي بهره هستند به دليل تكثر در گروه هاي مبارز براي هرگونه توافقي بايد فرصت و بستر لازم را از قبل در اختيار داشته باشند. اين مسئله اساسي ترين موضوع و يك واقعيت غيرقابل انكار است كه چه در گذشته و چه در شرايط كنوني به جهت عدم درك درست از وضعيت موجود يا به عمد ناديده انگاشته مي شود. طي هفته هاي اخير دوبار زماني كه دولت خودگردان و محمود عباس سعي كرده اند در مذاكرات با گروه هاي راديكال فلسطيني آنان را نسبت به پذيرش آتش بس قانع نمايند نيروهاي اسرائيلي طرح ترور يا حمله به سرزمين هاي اشغالي را در دستور كار قرار داده اند. تحركات اخير اسرائيل كه در روز شنبه ۲۱ ژوئن عبدالله قواسمي از رهبران حماس را در كرانه غربي رود اردن ترور كردند و يك روز بعد نيز با حمله به نوار غزه سه فلسطيني را به قتل رساندند از جمله اقدامات هماهنگي است كه در همين راستا انجام شده است. با توجه به اجلاس همايش اقتصاد جهاني كه در بحرالميت اردن برگزار شده است و طرح صلح خاورميانه يكي از مهم ترين موضوعات اين نشست بوده است اقدام اسرائيل پيام قابل تأملي خواهد بود. پيامد اين كارشكني در روند صلح بلافاصله با عكس العمل منفي فلسطينيان و جامعه جهاني روبه رو شد اما كالين پاول وزير خارجه آمريكا ضمن نگراني از وضعيت به وجود آمده بار ديگر لبه تيز حملات خود را متوجه گروه هاي فلسطيني كرد. شايد به جرأت بتوان گفت كه چنين موضع گيري هايي به خصوص اظهارات چند روز پيش جورج دبليو بوش مبني بر اينكه حماس بايد با قدرت سركوب شود عامل اصلي در رويكرد مقابله جويانه اسرائيل است. خاوير سولانا مسئول سياست خارجي اتحاديه اروپا كه در نشست حاشيه اي اجلاس اردن در خصوص خاورميانه شركت داشته گفته است كه حادثه الخليل (ترور قواسمي) به بهبود جو مذاكرات صلح كمكي نخواهد كرد.
آنچه در خود منطقه فلسطيني مي گذرد نشان مي دهد كه برخلاف اظهارات خوشبينانه خارجي، طرفين منازعه هر روز از هم دورتر شده و پل هاي ارتباطي يكي بعد از ديگري فرو مي ريزد. آريل شارون ترور عبدالله قواسمي در الخليل را موفقيت آميز خوانده و گفته است پس از اين نيز تا هنگامي كه دولت خودگردان عليه اين گروه ها اقدام نكند اسرائيل رهبران فلسطيني را ترور مي كند. در حالي كه سخنگوي دولت خودگردان شارون را متهم مي كند كه هرگاه گروه هاي مسلح فلسطيني به پذيرش آتش بس نزديك مي شوند، وي دستور ترور يكي از اعضاي آنها را صادر مي كند. او مي افزايد كه هدف شارون ممانعت از حصول توافق بين دولت خودگردان و گروه هاي مسلح فلسطيني است. به گفته وي ادامه عمليات ترور فلسطينيان توسط رژيم اسرائيل موجب شده تا پيشرفت در اين خصوص ناممكن شود.
بر اساس تجارب موجود و به خصوص با توجه به اينكه حماس قول داده است كه انتقام ترور عبدالله قواسمي را خواهد گرفت بايد در روزهاي آينده منتظر يك عمليات شهادت طلبانه بزرگ عليه اسرائيل بود. اين يعني تداوم چرخه خشونت كه هميشه هرگونه ابتكار صلحي را با شكست مواجه كرده و آينده طرح صلح نقشه راه را نيز چنانچه خوش بينانه قضاوت شود به طور جدي به مخاطره افكنده است. تا زماني كه آمريكا به عنوان تأثيرگذارترين نيروي حاضر در صحنه نگاه خود را نسبت به فلسطينيان و اسرائيل تغيير ندهد هيچ گونه طرح صلحي شانس موفقيت نخواهد داشت. نگاه حذفي در خصوص نيروها و شخصيت هاي فلسطيني همان گونه كه تاكنون اعمال شده است نقش سازنده در مأموريت براي صلح را از بين خواهد برد. واقعيتي كه وجود دارد اين است كه گروه هاي مسلح فلسطيني و ياسر عرفات مغضوب، تجسم واقعي بافت اجتماعي فلسطين هستند و هرگز از صحنه حذف نخواهند گرديد. طبقه بندي اين گروه ها در چارچوب گروه هاي تروريستي و حمايت جانبدارانه از طرف اسرائيل از قبل مهر امضاي شكست طرح نقشه راه خواهد بود.

جهان
اقتصاد
انديشه
ايران
زندگي
ورزش
|  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  جهان  |  زندگي  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |