چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۵
موزه ها و نظم دموكراتيك
000285.jpg
ميرييام لوين ‎/ ترجمه: عليرضا رضايت
موزه به  طور جدايي ناپذيري با تحولات تاريخ در ارتباط است. لاورنس ويل كولمن در اثر سه جلدي اش با عنوان «موزه هاي آمريكا» كه آن را در آستانه جنگ جهاني دوم منتشر كرد، معتقد است كه موزه ها از فراز و فرودهاي بشريت، انگيزه هاي جديد مي گيرند و اكنون اين مؤسسات، همزمان با گسترش آشوب و ناآرامي در سراسر دنيا مسلماً بيش از پيش مجال پيشرفت و توسعه مي يابند.
مفهوم موزه به مثابه فضايي عمومي، پيامد تحولات و ناآرامي هاي اروپا در اواخر قرن ۱۸ بود؛ دوره انقلاب هاي مردمي و ظهور دولت _ ملت مدرن و گسترش استعمارگري. در قرن ۱۹ تعداد موزه ها رو به  فزوني نهاد. علت اين مسئله، رونق و گسترش صنعت و افزايش ثروت در غرب بود. تا اواخر قرن ۲۰ همزمان با گسترش تجارت غرب و سازمان هاي بين المللي در سطح جهان، موزه ها در ميان تمام ملت هاي پسااستعماري دنيا تشكيل و به تدريج، به عنصر مهمي در استراتژي هاي توسعه اين ملت ها تبديل شدند. اگرچه موزه- آن سان كه ما مي شناسيمش- پديده اواخر قرن ۱۸ است اما سابقه كاركرد موزه، خود تاريخي بيش از اين دارد. امپراتوران چين و شاهان تروايي، جواهرات و گنج هاي خود را در اتاقك هاي حفاظت شده نگه مي داشتند. يوناني ها و رومي ها، مجسمه ها، نقاشي ها و ساير اشياي گرانبهاي خود را در معابر به نمايش مي گذاشتند تا مسافران و سياحان را به آتن و روم بكشانند. در اروپاي قرون وسطي، كليساهاي بزرگ و كوچك مملو از آثار هيبت انگيز براي عبادت و تقديس بود. نخستين سابقه موزه به يكي از عجايب هفتگانه دنياي باستان يعني كتابخانه بزرگ اسكندريه برمي گردد كه يادگار فرهنگ هاي هلني و مصري در قرن چهارم قبل از ميلاد به شمار مي رود. اين كتابخانه بيش از ۴۰۰هزار نسخه خطي را در خود جاي داده كه در آن زمان، خود مجموعه اي فشرده از تمام علوم عالم محسوب مي شده است . حاكمان اروپايي، اشراف، تجار و انديشمندان در عصر اكتشاف با اين پديده ها آشنا شدند. آنها مجموعه هايي ساختند كه شامل نقاشي ها، گياهان و وسايل عجيب و غريب مي شد. آنها از اين اشياء براي مطالعه شخصي يا سرگرمي استفاده مي كردند و بعضاً آنها را در فضاهايي كه به «تحفه خانه» معروف بود نگهداري مي كردند. تا قرن ۱۷ حكام فرانسه و انگليس دريافتند كه ايجاد يك بازار براي اينگونه اشياء مي تواند به آنها در حفظ تعادل در تجارت و اقتصاد كمك كند.
آنها مجموعه هاي خود را نه تنها در زمينه هنر بلكه در زمينه باغ ها و گياهان خشك شده به آكادمي هاي سلطنتي عرضه كردند. هدف آنها تشويق پژوهش هايي بود كه در نهايت، در تقويت نظام حاكم موثر بود(در ميان مهمترين مجموعه ها مي توان به مجموعه آثار متعلق به لوئي چهاردهم يعني نقاشي هاي لوور و آثاري كه در موزه ملي پاريس نگهداري مي شود اشاره كرد). در عصر تجارت، منابع جديد غذا و دارو، محصولات صادراتي جديد و پيدايش كالاهاي تجملي و شيك كه مطلوب طبقه اشراف بود، همگي ابزاري بودند كه به حاكميت بازار پايان دادند.
نيمه دوم قرن ۱۸ شاهد ظهور موزه هايي ملي  بود كه مردم مي توانستند از آنها بازديد كنند. مصلحان عصر روشنگري به ثروتمندان و دولت ها فهماندند كه علم و فناوري، دو كليد اصلي ايجاد يك نظم جهاني باثبات هستند. افزايش دانش مردم سبب شد كه موسسات به سوي جمع آوري، حفظ، مطالعه و نمايش هر چه بيشتر و بهتر اشياء و آثار بروند. با وجود اين، عرضه اين مجموعه ها تمايل بسياري ايجاد كرد. در سال ۱۸۳۸ يكي از بازديدكنندگان از موزه لندن كه ۸۵ سال پيش از آن به دستور مجلس ساخته شده بود، مجموعه اي از اشياء تقريباً سازمان يافته را شرح داده است. اگر چه ميزان روبه رشد و جامعيت مجموعه هاي موزه با توانايي ها و انرژي هاي فزاينده خود انگلستان منطبق شد، اين محل انبوهي از خرت وپرت ها را در خود جاي داده بود. انقلاب هاي فرانسه و آمريكا، شهرنشيني و شهروندي، زندگي مردم را به سطحي رساند كه هرگز نظير آن را كسي نديده بود. ابتدا در فرانسه و سپس در آمريكا، دولت ها ايده موزه ها را به مثابه نهادهايي كاملا مردمي پذيرفتند. حتي پيش از ناآرامي ،۱۷۸۹ هنرمندان و صنعتگران پاريس و طبقه بورژواي جديد با پادشاه بر سر دسترسي به آنچه روز به روز به ميراث ملي لوور تبديل مي شد، به چالش پرداختند. تا ۱۷۹۳ انقلابيون اين مجموعه ها را در معرض ديد مردم گذاشتند و يك موزه هنري حقيقتاً ملي ايجاد كردند. بعدها، زماني كه ارتش ناپلئون اين قاره را فتح و به سوي مصر حركت كرد، غنايم آنها اين مجموعه ها را رونق بخشيد. لوور، به موزه ناپلئون تغيير نام داد و در روزهاي خاصي مردم مي توانستند اشياء آن را رايگان تماشا كنند. اين مسئله كه گنجي توسط ارتش فرانسه وارد خاك اين كشور شد، بخشي از افتخارات فرانسه است كه تاثيري متحول كننده بر روح و روان مردم داشته است. البته ضربه روحي ناشي از پس دادن آثار هنري در پي شكست فرانسه در واترلو، بسي عميق تر بود. در جامعه اي همچون ايالات متحده كه فاقد اينگونه مجموعه ها و محلي براي نگهداري آنها بود و در عين حال شهرونداني داشت كه مي خواستند ملتي قدرتمند در يك جمهوري مقتدر ايجاد كنند، موزه ها در قياس با انگليس و فرانسه، با بازار، همخواني بيشتري داشتند.
در ۱۷۸۴ چارلز ويلسن پيل فردي پويا، ميهن پرست، كارآفرين و هنرمندي دانشمند از مشتريان سودآور به موزه اش در فيلادلفيا استقبال كرد. او اميدوار بود اين موزه به موسسه اي ملي تبديل شود. پيل از تشويق ها و حمايت هاي بنيامين فرانكلين و توماس جفرسن در اين راستا برخوردار شد و از اشتياق آنها به روشنگري فرانسه بهره برد. او موزه اي جامع ايجاد كرد كه نمونه هاي مشابهش در اروپا را به چالش مي طلبيد.
در آنجا كامل ترين نظم در آثار يك خالق بزرگ كه شيوه هايش همه حكمت آميز بودند، متجلي بود. اين موزه همچنين ابزاري بود براي نظم و آرامش كه شهروندان را با مدل هاي جذابش به وظايف اجتماعي شان رهنمون مي شد تا به انسان رضايت بيشتري نسبت به جايگاهش بدهد.
در فاصله سال هاي ۱۸۹۵ و ۱۹۴۰ تعداد اتومبيل هاي ايالات متحده بين ۴ تا ۲۵ميليون دستگاه افزايش يافت و همزمان با افزايش اوقات فراغت و احداث بزرگراه ها در سراسر كشور، بعد از جنگ جهاني دوم، افراد بيشتري از مكان هاي جديد بازديد كردند و اشياء جديدي را مشاهده كردند. ديدار از موزه ها نيز افزايش يافت. اين كشور تا سال ۱۹۵۸ هيچ گونه موزه ملي نداشت. در اين زمان كنگره، موزه ملي تاريخ و فناوري را ايجاد كرد.
با آغاز دهه ۱۹۶۰ دست اندركاران موزه تلاش سيستماتيك را به منظور جذب هر چه بيشتر مردم آغاز كردند. در اين زمان موزه Smithsonian به تنهايي در سال ۲۰۰۰ بيش از ۳۵ميليون بازديدكننده داشت. محققان، حركات بازديدكنندگان را بررسي كرده اند. آنها چه مي خواهند بدانند؟ چگونه موزه ها به آنها در يادگيري بيشتر كمك مي كنند؟ تا دهه ۱۹۹۰ موزه ها از گروه هاي تمركز براي تعيين ميزان جذابيت اشياء موزه استفاده مي كردند؛ سيستم شناسايي اي كه براي طبقه بندي اشياء و سازماندهي آثار تاريخي در يك پيوستار به كار مي رفت، اكنون ديگر كارايي ندارد.
سازمان هاي بين المللي- خاصه يونسكو- موزه ها را در تمام كشورهاي غيرغربي از سال ۱۹۶۰ سازماندهي و حمايت مي كنند.
كميته ميراث فرهنگي يونسكو بين مردم محلي و تجارت گردشگري بين المللي، شبكه هاي ارتباطي ايجاد كرده است. گردشگري، خود سبب افزايش تعداد بازديدكنندگان موزه و در نتيجه افزايش تعداد موزه ها در سطح جهان مي شود. از كليولند تا لس آنجلس، از بيلبائو تا پاريس و مونيخ، هر يك مي كوشند كه با ايجاد موزه در كنار رستوران ها، فروشگاه ها، سواحل رودخانه ها و... حمايت ها و همكاري هاي جهاني را جذب كنند. اين مسئله تنها مختص به غرب نيست بلكه موزه هاي جديدي نظير موزه ملي كنيا، موزه دهلي نو و بسياري ديگر، با حمايت هاي يونسكو سعي در جذب بازديدكننده دارند. اين كوشش ها سؤالي را پديد مي آورد: آيا معناي فرهنگ در هر جامعه اي يكسان است؟
نياز به يافتن راه هايي براي عرضه اشيائي كه هويت هاي مجزا از غرب مي سازند، موزه را در جايگاه ويژه اي قرار داده است. موزه ها امروزه در سراسر دنيا از وسايل ارتباطي و رسانه ها جهت سهل الوصل كردن اشياء خود براي مردم استفاده مي كنند و اكنون تقريبا هر موزه اي در اينترنت، سايتي دارد كه در آن اطلاعاتي در مورد اشياء موزه، فروشگاه ها و حتي تورهاي موزه آمده است. شبكه اينترنت، نوع جديدي از موزه ها را پديد آورده است؛ موزه مجازي.
اين موزه به جاي اشياء واقعي و محل جغرافيايي، كتابخانه اي از تصاوير فوق متني، صداها و كلماتي دارد كه اشيائي را از بطن اطلاعات ديجيتالي پديد مي آورند و مي توانند آن را از طريق ابزارهاي الكترونيك، انتقال دهند. قيمت پايين يك صفحه وب، موزه ها را ارزان كرده است. با اين همه، به رغم اينكه ادعا مي شود كه وب، فضايي دموكراتيك در سطحي نامشخص است، اين موزه هاي مجازي تنها در ميان كساني كه امكان دسترسي به سايت ها را دارند، شبكه ايجاد مي كنند. موزه ها به شهروندان كمك مي كنند تا فرايندهاي تحول را بهتر درك كنند.
آنها مي خواهند عامه مردم را پوشش دهند اما تنها در همين اواخر توانسته اند به اين موفقيت برسند. البته حتي در اين صورت نيز پيامي كه مردم مي فهمند، لزوما پيامي نيست كه موزه مي خواهد به آنها انتقال دهد.
در آينده، موزه ها متعهد شده اند كه اين فرايند پويا را بين فردگراها و نظم يافته ها و مردم بومي و غيربومي در بافت تحولات سياسي و اقتصادي، همچنان زنده نگه دارند.

تازه ها
نگاهي به نمايشگاه آثار نقاشي مينو اسعدي
تنوع در تركيب بندي
000288.jpg
سياوش مهويس
اگر گرايش «ماتيس» و برخي از هنرمندان اروپايي به عناصر و جذابيت هاي بصري نهفته در مينياتورهاي شرقي، به خاطر ارضاي حس اكتشاف و نوآوري اين هنرمندان بوده (حسي كه به خصوص با مشاهده مينياتورهاي شرقي برانگيخته مي شده)، ولي گرايش «مينو اسعدي» به عناصر شرقي و استفاده از آنها در نقاشي هايش، حاصل سال ها زندگي و تنفس در هوا و خاك اين «شرق» حاصل خيز مي باشد.
مينو اسعدي از همان زمان كه در اروپا به گذراندن دوره تحصيلات آكادميكش  در رشته نقاشي مشغول بوده و تحت تأثير شيوه و روش كاري استادان آكادمي آن دوره قرار داشته، نمي توانسته هر از گاهي سر به موزه ويكتوريا و آلبرت لندن نزند و با مشاهده مينياتورهاي هندي و شرقي موجود در اين موزه، هوايي تازه نكند و با ذهن و مشامي سرشار از المان هاي بصري شرقي كه براي او يادآور خانه و كاشانه بوده است، به آكادمي برنگردد؛ خانه و كاشانه اي كه هنوز هم در صحبت ها و نقاشي هايش از آن ياد مي كند.
مكاني كه طبيعت بي جان هايش را در آنجا مي چيند و به آنها جان مي دهد و يا اين كه گوشه هايي از اتاق ها و فضاهاي درون آن را به عنوان موضوع براي آثارش برمي گزيند. اسعدي در نمايشگاه اخير خود، گلچيني از سي سال كار و تلاش در عرصه نقاشي را ارائه مي دهد. دقت نظر اسعدي در مورد تركيب بندي  كارهايش ريشه در گرايش ذهني او به آثار «سزان» دارد. همچنين «ماتيس» نيز به خاطر شرقي گرايي در آثارش مورد توجه و علاقه وي قرار مي گيرد.
اسعدي در نمايشگاهش ما را با تركيب بندي  هايي كه از حيث تنوع داراي گستردگي فراواني هستند، مواجه مي سازد؛ آثاري كه هركدام دريچه تازه گشوده شده اي براي ورود به دنياي رنگي و تزئيني و پرنقش و نقوش وي مي باشد. در تعداد معدودي از كارها ممكن است با تركيب بندي هايي مواجه شويم كه به چشمانمان آشنا بيايد و حافظه مان آن را با يادي از آثار بعضي هنرمندان ديگر شناسايي كند، ولي در اين آثار هم اسعدي توانسته با به كارگيري نقوش رنگي متنوع و شيرين كاري هايي كه خاص خود اوست، كل اثر را از حالت تكراري گونه و كسالت بار خارج كند و نوعي تازگي  و طراوت را به درون آنها بدمد. در كل مي توان گفت كمپوزيسيون هاي اسعدي با آن رنگ هاي تخت و آناليز شده و با آن وسواس و دقت در اجراي تميز و بي خدشه، همراه با حفظ و رعايت نظم و ترتيب خطوط كناره اي فرم ها و شكل ها، نهايتاً ما را با «فضاهايي» محسوس مواجه مي سازد.
سطوح تخت و آناليز شده اسعدي به حكم تقسيمات متناسب بخش هاي تاريك و روشن اثر و همچنين خوش ذوقي و خوش فكري وي در انتخاب بعضي از فرم ها و المان ها و استفاده از تاش ها و اشاراتي كه بعضاً فرم هاي سايه ها را به نمايش مي گذارد، توانسته از اين «فضا» و با «حس فضا» برخوردار شود. همچنين گوشه هايي «امپرسيونيستي» و حتي «فويستي» كه گاه در آثارش به چشم مي خورد (مانند اثر «منظره پارك» ) كه اين گوش و كنارات هم از جمله تمهيداتي است كه اسعدي براي متنوع كردن آثارش بدان ها دست مي يازد. موضوعات نقاشي هاي او طبيعت بي جان، منظره و گوشه هايي از خانه هستند. طبيعت هاي بيجان و گوشه هاي خانه، همه در مكاني نقاشي شده اند كه هم خانه اسعدي است و هم آتليه و محل كارش.
منظره ها آثاري هستند كه يا در طبيعت شروع شده اند و بعد در خانه يا در همان آتليه به پايان رسيده اند و يا اين كه از همان ابتدا از روي طراحي تخيلي و به صورت ذهني اجرا شده اند. همچنين آثاري با تكنيك كولاژ و با عنوان «تخريب محيط زيست» به چشم مي خورند كه اين آثار همراه با كارهايي كه با پاستل انجام شده اند بيشتر مربوط به سفرهاي اجباري هستند كه اين هنرمند داشته است. اسعدي در تعدادي از كولاژ هايش «حس فضا» و «اتمسفر» را به خوبي نمايش مي دهد و ما را با آثاري مواجه مي سازد كه در آنها، رسوب برداشت هاي ذهني اش كاملاً حال و هواي نقاشي گونه دارند. در عوض در تعدادي ديگر از كولاژها، ساده كردن سطوح و نوع كنار هم چيده شدن آنها به گونه اي است كه يك فضاي گرافيكي را در پيش روي ما مي گشايد.

هنر
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
شهرآرا
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  شهرآرا  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |