یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸ - ۱۸:۰۲
۰ نفر

فرهاد حسن‌زاده: وقتی کار می‌فرماییم، یعنی وقتی سخت مشغول کار می‌شویم... چرا چپ چپ نگاه می‌کنید؟ به ما نمی‌آید کار کنیم؟

ما کار فکری می‌کنیم دیگر، کار کردن که لاجرم بیل زدن نمی‌باشد، کلنگ زدن هم نمی باشد، از دیوار مردم بالا رفتن هم نمی باشد . در شغل شریف ما هر گونه تفکر، تأمل، تقلم (قلم زدن)، تَلَفن (تلفن کردن)، تبحث (بحث کردن) و... جزو کار کردن به حساب می‌آید.

داشتیم عرض می‌فرمودیم، وقتی کار می‌فرماییم، یعنی وقتی سخت مشغول کار می‌شویم، این نیم سوت و گاهی هم نیم‌ شوت می‌آیند بالای سر، که نه، کنار دستمان و به کاغذ و قلم نگاه نگاه می‌کنند بلکه در اثر کارآموزی چیزی یاد بگیرند. هرچند ما بیدی نیستیم که با این بادها بلرزیم و چیزی یاد کسی بدهیم، ولی خب می‌گوییم این سوت به سوت شده‌ها بالاخره از یک جایی باید شروع کنند و چه جایی بهتر از میز نویسندگی ما در دوچرخه.

یک روز که پشت میزمان نشسته بودیم و مشغول نوشتن یک مطلب بی‌خاصیت در باره خواص ماست بودیم، سروکله نیم‌سوت روی میز پیدا شد. نشست روی پایه چسب و زل زد به کاغذ و قلم ما. ما هم که آماده‌ایم برای حواس پرتی و پریشان حالی، با دیدن او هی حواسمان پرت شد و غلط‌نویسی کردیم. بعد مجبور شدیم از لاک غلط‌گیری استفاده بفرماییم. نیم‌سوت با ابروهای مچاله شده و متفکرانه و لبخندی مسخره کننده گفت:

«ماست مالی می‌کنی؟»

ما هم چون حوصله نداشتیم جواب انسان پسندانه‌ای بدهیم، فرمودیم: «بله. ماست مالی می‌فرماییم.»

گفت: «واسه چی؟»

تصویرگری:لاله ضیایی

گفتیم:« خب اشتباه نوشتم دیگر. این چیزها اختراع شده برای این کارها.»

کله‌اش را تکان تکان داد و به فکر عمیقی فرو رفت. فردای آن روز ، دیدیم هن‌وهن کنان وارد دفتر دوچرخه شد، نیم‌شوت هم بود. دوتایی سر یک بشکه بیست‌کیلویی را گرفته بودند و می‌آوردند پای میز ما. گفتیم: «این چیه؟»

گفتند: «ماست غلط‌گیر!»

فرمودیم: «ماست غلط‌گیر؟! واسه چی می‌خواین؟»

گفتند: «آوردیم برای شما.»

فرمودیم: «واسه من؟ این همه؟»

گفتند: «تازه بقیه‌اش تو حیاطه، نتونستیم بیاریم بالا.»

گفتیم: «آخه، چرا...»

گفتند: «بالاخره بعضی‌ها، تو زندگی خیلی اشتباه می‌کنن! از جمله شما.» و شعری از شاعر مادر مرده تحویل دادند.

آنچه شیران را کند مثل روباه
اشتباه است، اشتباه است، اشتباه

راستش را بخواهید اشک از چشمانمان جاری شد. یعنی ما این‌قدر اشتباه داشتیم و خبر نداشتیم؟ بعد یک نکته فلسفی در ذهنمان درخشید: «اگر آدم‌ها می‌توانستند اشتباه‌های زندگی‌شان را لاک‌مالی، نه ماست مالی کنند، چه خوب بود!»

خلاصه، جایتان خالی، چه ماستی نصیبمان شد. شما هم اگر میل دارید بفرمایید!

و چون روزگارمان ماستی شده بود، زدیم تو خط احساس و شعری سپید، به سپیدی ماست سرودیم که خیلی پست مدرن، یا به عبارتی ماست مدرن شده. وصیت کرده‌ایم چنانچه گلاب به رویتان، روم به دیوار، وفات فرمودیم روی سنگ قبرمان بنویسند:

بالا رفتیم ماست بود
پایین اومدیم ماست بود
این ور رفتیم ماست بود
اون‌ور رفتیم ماست بود
پاستوریزه که نبود
ماست کل عباس بود
عجب ماست سفیدی
هر چه دلم خواست بود
چاره کار کشکی
فقط همین just بود!

کد خبر 85577

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز