فرشاد شیرزادی - روزنامه ­نگار: مجتبی ویسی از مترجمان موفق دو دهه اخیر است. کتاب­های متعددی از او منتشر شده است که می­توان از جمله‌ شاخص ­ترین آنها، به «جنون کتاب» نوشته «آلیسون هوور باتلت» که یک اثر غیر داستانی است و از سوی نشر ثالث منتشر شده، اشاره کرد.

مجتبی ویسی

این کتاب درباره شخصیتی است که شیفته کتاب است و به دلیل فقر، دوست دارد کتاب ها را بدزدد. ایده آل او این است که یک کتابخانه شیک از آثار نایاب داشته باشد. به همین دلیل تن به هر کاری می دهد تا دستش به کتاب ها برسد. کتاب «پایان غیاب» اثر «مایکل هریس» با ترجمه او نیز به تازگی از سوی نشر خزه راهی بازار کتاب شده است. این کتاب نیز درباره مواجهه با دنیای اینترنت است و اینکه فضای مجازی چه تأثیری بر ذهن افراد گذاشته. در واقع فضای مجازی نوعی از خود بیگانگی در آنها پدید می آورد و اینکه آنها را از آن تمرکز خاص خودشان خارج و وارد فضای آشفته ذهنی می کند. گفت وگوی ما را با ویسی بخوانید. 

ورود واژگان گویش های مختلف مانند «پکیدن» که اصالتاً مربوط به شیراز و استان فارس است و امروز در ادبیات مصطلح است، «ان‌قلت» در دایره اصطلاحات تهرانی و...، در صورت قابل فهم بودن برای همه مردم ایران، چقدر به صواب و صلاح  است تا در یک متن ترجمه‌ی شسته رفته بیاید؟

من از گفته ابراهیم گلستان در ابتدای کتاب «خروس» وام می گیرم. او می گوید: «من نمی دانم واژه های بومی(منطقه جنوب) چه گناهی دارند که نباید وارد ادبیات ما شوند. البته ایشان درباره داستان فارسی این موضوع را می گوید اما این مهم را در زمینه ترجمه هم می توان تعمیم داد. ترجمه هم می تواند سرشار از واژه های بومی و محلی باشد که اتفاقاً بهتر منظور نویسنده را برساند. به شرطی که آن متن اجازه ورود آن واژه محلی و بومی را بدهد و مانند یک وصله ناجور در متن جلوه نکند. مثلاً شما کتاب امریکایی ترجمه می کنید و درمی یابید درباره منطقه ای خاص در امریکاست و با مزیت ها و لهجه خاص مواجه اید. اگر متن راه بدهد و خواننده متوجه این فاصله نشود و مخاطب در یک کلام احساس تفاوت شدید بین متن و انتخاب آن واژه نکند، و از سوی دیگر به جای اینکه خواننده را وارد فضای بومی ایالات متحد امریکا کند، ما را وارد فضای بومی ایران نکند، مترجم مجاز است که آن را در ترجمه اش به کار ببرد. اینجا مترجم اگر بتواند به شکل ملایم این انتقال کلامی را انجام دهد به نظرم در کارش موفق است. این چالشی برای مترجم محسوب می شود تا بتواند از آن استفاده کند و یک واژه بومی را در جای مناسب متن قرار دهد. به نظرم این کار هم تنوع واژگان را بیشتر می کند و هم باعث ایجاد حالت خودمانی با مخاطب می شود. این ها در واقع سویه های مختلف پاسخ به پرسش شماست و صدالبته ممکن است متناقض به نظر برسد. وظیفه مترجم این است که شکل انتقال را هر چه بیشتر ملایم کند تا مخاطب راحت تر با متن ارتباط برقرار کند. 

گفتید جنبه بومی اثر حفظ شود. اگر نویسنده امریکای لاتین از گیاهی نام ببرد که من آن را نمی-شناسم و در ایران چنین گیاهی اصلاً رشد نکند، چه اشکالی دارد که مترجم مابه ازای گیاه را بیاورد؟ فرضاً شاید شاملو تشخیص دهد به چای آن گیاه در متن از «مارچوبه» استفاده کند. ایرادی که به ترجمه او می گیرند این است که ترجمه هایش رنگ و بوی بومی را از بین می برد و گویی آن اثر در زبان فارسی نوشته شده. ایراد این شیوه ترجمه کجاست؟

یکی از کارهای موفق شاملو برگردان شعرهای لورکا است. اما در جاهای دیگر بیشتر خود شاملو را می بینید نه آن شاعر را. در این مورد خاص بحث فقط در مورد واژه نیست و مربوط به سبک کار، لحن و بیان است که سبک و بیان و لحن شاملو بر کل اثر چربش دارد. این به خودی خود مشکل ایجاد می کند. در این آثار ما با ذهنیت و تفکر و لحن و نگاه شاملو مواجه ایم تا خالق اثر. در حالی که مترجم باید انتقال دهنده باشد و وظیفه یک میانجی را دارد. نباید خودش اعمال نظر کند و خوانش دیگری از متن ارائه دهد. چرا که خالق اثر کس دیگری است. از این حیث من به شخصه طرفدار پایبندی به سبک و سیاق نویسنده ام و سعی می کنم پشت سر نویسنده حرکت کنم نه جلوی او بدوم. اما درباره واژه های بومی اگر در کشور ما وجود ندارد، امر بدیهی است که باید از خود آن واژه استفاده کنیم یا معادلی برایش بسازیم. اگر در ادبیات به گیاهی برمی خوریم که نامش وجود ندارد، لاجرم باید گیاه شناسی معادل سازی کند. در این عرصه هم نقصان هایی داریم که البته برخی مترجمان نیز معادل سازی می کنند و باید مدیون شان باشیم. اما معمولاً ایراد در آنجا پیش می آید که جایگاه نویسنده و مترجم را گم کنیم و ندانیم با چه اثری روبه روییم. حتی گاهی در برگردان های فارسی، فضا و فضاسازی ها گم می شوند. یعنی وقتی اثری می خوانید به جای اینکه خودتان را در فضای کشور دیگر ببیند در فضای ایران می یابید. در حالی که می دانید، در حال خواندن یک اثر دیگرید. اینجا مشکل به وجود می آید. 

این مبحث را به پایان می برم و وارد موضوع دیگر می شوم. خیلی ها اگر اندکی با فارسی آشنا باشند، اصطلاحاتی را که شاملو و بسیاری مترجمان و نویسندگان دیگر به کار می برند، می فهمند. شاملو در ترجمه «پابرهنه ها» برای کسی که از سرما در زیر پتو کِز کرده می گوید «زیر پتو گندله» شد. یا در «دن آرام» می نویسد: «این دهان را بد خواندی» و منظورش این است که آوازی فالش خوانده است. نظر شما درباره این ترکیبات و اصطلاحات در ترجمه چیست؟

این ها اتفاقاً به نظرم ترکیبات بسیار زیبایی است، چون هم معنا و مفهوم را می رساند و هم ما را در فضای متن قرار می دهد و هم اختلاف سطح را در اینجا احساس نمی کنید. ترکیبات به نظرم به غنای زبانی و تنوع زبانی ما هم می افزاید و لذت و جاذبه خاصی را می سازد. خواننده احساس شادی و لذت مضاعف از خواندن این ترجمه ها دارد. به شرط اینکه ما را از فضای اصلی اثر جدا نکند. نجف دریابندری، شاملو و محمد قاضی از این اصطلاحات استفاده می کردند و مترجمان امروز هم اگر این اصطلاحات را خودشان بسازند، به شرط آنکه در جای خودش خوش بنشیند، باید از این ترکیبات بهره ببرند. 

شما به عنوان مترجم نظر فنی و شخصی تان درباره ورود واژگان انگلیسی، عربی، فرانسوی، هندی، یونانی، روسی و ... چیست؟ اگر این ترکیبات باعث غنای زبان می شود، نظرتان درباره ورود واژگان بیگانه به فارسی چیست؟

من به شخصه اعتقاد دارم که در حال حاضر افراط بیش از حدی انجام می شود. این حرکت دیگر ورود واژگان نیست، بلکه هجوم واژگان بیگانه به فارسی است. این هجوم، زبان فارسی ما را لاغر و نزار می کند. هر روز دایره واژگانی ما را کوچک و کوچک تر می شود. اعتقاد شخصی ام این است که حتی المقدور از واژه های فارسی استفاده کنیم. واژه هایی که از جاهای دیگر می آید باید همان ابتدا برایش معادل سازی شود و غنای زبانی را که کارکرد چندین هزار ساله دارد، حفظ کنیم. ما با دست خودمان داریم تیشه به ریشه غنای این زبان می زنیم. 

درباره واژه هایی که با ورود تکنولوژی به کشور، وارد زبان هم می شوند، چطور؟ گاهی نمی توان معادل سازی کرد.

ما باید در حد ایده آل و آرمان مراکزی ایجاد کنیم که پیش از اینکه تکنولوژی وارد کشور شود، برای واژه-هایش معادل سازی کنیم. نه اینکه وقتی وارد شد و چند سال از آن گذشت، بعدش کاسه چه کنم چه کنم دست بگیریم.

همین رایانه و گوشی های لمسی شاید برای همه نرم افزارهایش نتوان معادل سازی کرد. اینجا چه کار کنیم؟

زبان فارسی آن قدر نحیف نیست. قابلیت فراوانی دارد و می تواند ترکیب سازی کند. شما می توانید مصدری بسازید و بر مبنای آن کلمات مختلف در زبان بیافرینید. بسیار پیشوند و پسوند داریم. زبان فارسی انبوهی اجزاء دستوری و تنوع دارد که می توان بر مبنای آنها معادل سازی کرد. اما این کار را باید زبان شناسان انجام دهند. به گمانم باید زبان شناسان را وارد این حوزه کرد. نمونه فلسفی اش، داریوش آشوری در «چنین گفت زردشت» است که به سادگی واژه سازی می کند و معادل می آفریند.  

بیهوده نمی دانم که در اینجا وارد مبحث داستان نویسی و گویش فارسی شویم. می دانم که داستان فارسی هم علاوه بر ترجمه زیاد خوانده اید و مخاطب حرفه ای این حوزه اید. نظرتان درباره رمان هایی که در پایان کتاب فهرست واژگانی دارند و در پایان کتاب واژه های ترکی و کُردی خراسانی را به کار برده اند، چیست. اصطلاحاتی مانند «تیار کردن چای» به جای «دم کردن چای»، «گسنه» به جای «گرسنه» یا «خواب افتادم» به جای «خوابم برد» چیست؟ نمونه این شاخصه محمود دولت آبادی است. این کار را چگونه ارزیابی می کنید؟   
 لذتی مضاعف می برم وقتی می بینم یک نویسنده ایرانی از واژه های بومی استفاده می کند. چرا که این واژه ها به سنت و تاریخ و جغرافیای ما ارتباط مستقیم دارد. حیف است که واژگانی که در طول سالیان شکل گرفته و هر یک خصوصیات خودشان را دارند، وارد ادبیات داستانی مان نشود. یک واژه می تواند رنگ و بو به یک منطقه جغرافیایی را زنده کند و در جان و ذهن مخاطب آن منطقه حی و حاضر بروز و ظهور بیرونی داشته باشد و ذات جغرافیایی آن اثر را زنده می دارد. نباید خودمان را به عنوان نویسنده از این امکانات محروم کنیم. خودم به شخصه از آوردن این واژه ها در متن های ادبیات داستانی استقبال می کنم. ببینید «احمد محمود» چقدر از این واژه ها در رمان ها و داستان هایش بهره برده است. ضمن اینکه کاری می کند که زبان های بومی از بین نرود و زنده بمانند.

با توجه به اینکه اصالتاً کرمانشاهی هستید، خودتان در ترجمه چقدر از واژه های بومی بهره برده اید؟

باید بگویم که در این زمینه قدری کاهلی به خرج داده ام. زیاد به کار نبرده ام اما همواره دغدغه ام بوده که بتوانم این واژه ها را به شکلی وارد ترجمه هایم کنم. شاید بتوانم در زبان کُردی واژه مناسبی بیابم که در ترجمه از آن استفاده کرد. همواره در پس ذهنم به این مباحث اندیشیده ام. همواره فکر کرده ام که آن اختلاف سطح به وجود نیاید و آن واژه قابل فهم باشد.  

کد خبر 639228

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha