خط نوشته‌هایش را روی در و دیوار شهر دیده‌اید؛ جمله‌هایی کوتاه و اثرگذار یا بیتی از یک شعر که امضای «محی‌الدین» گوشه‌ای از آن جا خوش کرده است.

حسين محي الدين

همشهری آنلاین_مرضیه موسوی:  استاد «حسین محی‌الدین» را با نقاشی‌های رنگ روغن و نقاشی با خودکار و خطاطی می‌شناسند. نقاشی را از کودکی آغاز کرده و زندگی را از همین راه گذرانده است. آنچه این نقاشی‌ها و خط‌نوشته‌ها را دیدنی‌تر می‌کند این است که او این هنرها را در هیچ کلاس و مکتبی آموزش ندیده و تنها از استعداد و ذوق و علاقه خود کمک گرفته است. چهره آشنایش را بارها در برنامه‌های تلویزیونی دیده‌اید که آموزش خطاطی و نقاشی ارائه می‌کند یا مهمان برنامه‌های مختلف شده و با زبان شیرین از زندگی خود و علاقه‌اش به نقاشی و ارتباط با مردم صحبت می‌کند. «حسین محی‌الدین» متولد سال ۱۳۲۲ و ساکن میرداماداست.  

«مادرم جارو برداشته بود و به کمک آن، گچ سفید رنگی را روی دیوار خانه‌مان در بناب می‌کشید. آن زمان هنوز چندان رسم نبود که خانه‌ها را رنگ کنند. با این کار دوده‌ها و لکه‌های روی دیوار را از بین می‌بردند. من ۷ ساله بودم. تازه از مدرسه برگشته بودم. دیوار سفید را که دیدم از خود بی‌خود شدم. تکه‌ای زغال پیدا کردم و تمام دیوار را نقاشی کشیدم. منظره‌ای از روستا بود با خانه‌های کاهگلی. مادرم وقتی رسید که کار از کار گذشته بود. صدای دعوا کردنش با من به گوش پدرم که رسید او هم به اتاق آمد. اما تا نقاشی را دید تعجب کرد. انتظار چنین نقاشی‌ را از بچه ۷ ساله نداشت. تشویقم کرد و به مادرم گفت: بگذار این نقاشی روی دیوار باقی بماند. از همان روز فهمیدم که نقاش خوبی می‌شوم.»
محی‌الدین حالا ۷۸ ساله و سال‌هاست در محله میرداماد سکونت دارد. روی خوشش، میزبان اهالی محله و دوستان هنرمند و ورزشکارش است. او می‌گوید: «آن روز اگر به جای اینکه نقاشی‌ام چند ساعتی روی دیوار بماند، کتک مفصلی از پدر و مادرم می‌خوردم، سرخورده می‌شدم و شاید هرگز نقاشی را ادامه نمی‌دادم.

اما بعد از آن روز شوق کشیدن نقاشی در من بیشتر شد. هرجا دیوار سفیدی می‌دیدم، با گچ و زغال و هر وسیله دیگری روی آن نقاشی می‌کشیدم. حتی یکبار که قرار بود رئیس اداره فرهنگ بناب برای بازدید به مدرسه ما بیاید، بعد از تعطیلی مدرسه برگشتم و با گچ روی تمام دیوارهای مدرسه نقاشی‌هایی از سربازان هخامنشی و نقش‌هایی از شاهنامه که در ذهن کودکانه‌ام بود کشیدم. صبح که مدرسه باز شد کار از کار گذشته بود. پاک کردن همه آن نقاشی‌ها وقت زیادی می‌خواست. به همین دلیل مدیر و ناظم مدرسه از پاک کردن آن منصرف شدند. رئیس اداره فرهنگ که از دیدن نقاشی‌ها حسابی سر ذوق آمده بود مرا تشویق کرد.»

  • سرمایه بزرگ زندگی

نگارگری که استاد خویش بود

محی‌الدین حالا استاد نقاشی و خطاطی است. با خودکار چنان هنرمندانه نقاشی می‌کشد که از دور به تصویری چاپی می‌ماند.  
گرچه کارگاه و مغازه نقاشی را تعطیل کرده است اما هنوز دست رد به سینه هیچ شاگردی نمی‌زند و آموزش آنها را به جان می‌خرد. می‌گوید: «هنر را برای همه مردم می‌خواهم. بارها پیش آمده که متوجه مشکل مالی شاگردانم شده‌ام اما اجازه ندادم که این موضوع مانع از یادگیری آنها شود.»دست و دلبازی‌اش برای عرضه هنر به جامعه هم باعث شهرت او در سال‌های جوانی شد: «اگر جایی دیواری می‌دیدم که می‌شد روی آن خطی نوشت، با خط خوش جمله یا شعری می‌نوشتم و در کنارش اسمم را می‌نوشتم. یک روز یک خبرنگار کنجکاو شده بود که نویسنده این اشعار و جمله‌های در و دیوار شهر را پیدا کند. بالاخره موفق هم شد. آن زمان مصاحبه‌ای با روزنامه انجام دادم. بعد تلویزیون به سراغم آمد. در طول این سال‌ها در مصاحبه‌ها و برنامه‌های زیاد تلویزیونی و رسانه‌ای شرکت کرده‌ام. حالا هم مردم به من لطف دارند و آنهایی که مرا می‌شناسند می‌خواهند با من عکس یادگاری بگیرند. این، بزرگ‌ترین سرمایه‌ای است که یک هنرمند می‌تواند به دست آورد.» 

  • در خواب هم نقاشی می‌کشیدم

نگارگری که استاد خویش بود

روزهایی را به یاد می‌آورد که مادرش می‌گفت در خواب هم دستش را در هوا تکان می‌داد؛ انگار داشت نقش و نقاشی را روی کاغذ و بوم می‌کشید. نه تنها نقاشی بلکه خطاطی را هم در هیچ کلاس درسی آموزش ندیده است و همه آنچه امروز در چنته دارد حاصل تجربه‌های فردی‌اش است. ۲ نمایشگاه در فرمانیه و جردن برگزار کرده و سال‌ها پیش تعداد زیادی از آثارش در یک گالری در ایتالیا به فروش رفته است.

استاد محی‌الدین می‌گوید: «نقاشی در خون من است. هیچ استادی تا به حال به من نگفته که فلان تکنیک را چگونه، اجرا یا چگونه ۲ رنگ را با هم ترکیب کنم. با این حال با هر فردی که حرف می‌زنم یا هر منظره و تصویری که می‌بینم بلافاصله در ذهنم به نقاشی تبدیل می‌شود. کافی است برای یک دقیقه به‌صورت یک فرد نگاه کنم؛ در همان حین حرف زدن انگار دستی در خیال، طرح صورتش را با جزئیات تمام در سر من می‌کشد.»
مهم‌ترین راهنمایی‌اوبه هر پدر و مادری در این روزها این است که بگذارند فرزندانشان استعداد و علاقه خود را کشف و در این کشف فرزندشان را همراهی کنند: «قرار نیست همه ما دکتر و مهندس شویم. ۳ برادر من دکتر هستند. اما من هیچ‌وقت نتوانستم سمت این رشته بروم. هیچ‌کدام از اعضای خانواده من در زمینه‌های هنری فعالیتی نداشتند و فقط پدربزرگم نقاش ساختمان بود. با این حال من راهم را پیدا کردم و با تشویق دیگران و تلاش و پشتکار توانستم در این راه موفق شوم. از زندگی راضی هستم و احساس خوشبختی می‌کنم؛ حسی که شاید با کرور کرور پول و ثروت هم به برخی از مردم دست ندهد. چون راه خود را درست انتخاب نکرده‌اند.»

درهای خانه‌اش همیشه به روی همه مهمانان باز است. روی همین مبل‌های ساده خانه از هنرمندان و ورزشکارانی مثل علی دایی و قلعه‌نویی و دیگر افراد سرشناس میزبانی کرده است. او می‌گوید: «ارتباط برقرار کردن بادیگران به زندگی ما عمق می‌دهد و آن را معنادار می‌کند. برای من دیدن آدم‌ها صرفاً تماشا کردن آنها و وقت گذراندن نیست. معاشرت با دیگران، از هر قشر و با هر سلیقه‌ای، انگار چراغی را در زندگی من روشن می‌کند. به همین دلیل معمولاً اگر فردی یکبار گذرش به این خانه افتاده باشد، دفعات بعد هم به این خانه می‌آید و این‌گونه معاشرت‌ها ادامه‌دار می‌شود. همسرم در تمام این سال‌ها همراه خوبی برای من بوده و اگر برخورد پرمهر و لطفش با مهمانان این خانه نبود، هرگز این ارتباط‌ها شکل نمی‌گرفت. به خاطر همه اینهاست که من احساس خوشبختی می‌کنم.»

کد خبر 615661

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha