به گزارش همشهری آنلاین به نقل از سیجیتیان، اصغر فرهادی که این روزها سرگرم ساختن تازهترین فیلم خود «قهرمان» در شیراز است، مهمان ویژه جشنواره فیلم جاده ابریشم در چین بود. او در یک کلاس پیشرفته یا مسترکلاس آنلاین شرکت کرد و تجربههای خود را با سینماگران جوان چینی به اشتراک گذاشت. بخشی از کلاس پیشرفته فیلمسازی فرهادی هم پاسخ دادن به پرسشهای حاضران در این نشست مجازی بود.
- فکر میکنید شیوع یک بیماری فراگیر چون کرونا چه تاثیری بر آینده سینما خواهد داشت؟
معتقدم برخی فیلمسازان در آینده بیشتر به موضوع بهداشت عمومی توجه میکنند. این بیماری نهتنها بر سینما و فیلمسازی، که بر تمام جنبههای زندگی ما تاثیر گذاشته است. پیش از شیوع گسترده کرونا من فکر میکردم خودم و همراهانم بسیار سالم هستیم اما حالا که همه ما نسبت به ویروس چنین بیدفاع و آسیبپذیریم، امیدوارم با پیشرفت علم و فناوری بتوانیم بهتر با بیمارهای فراگیر کنار بیاییم.
- بسیاری از فیلمهای شما درباره زندگیهای روزمره است. آیا این به نگاه شما به دنیا برمیگردد؟
وقتی به رویدادهای زندگی نگاه میکنم، مواردی تکرارشونده میبینم که به درد گذاشتن در یک فیلم نمیخورد. گاهی که یک بحران کوچک رخ میدهد، میتوان به تبدیل کردن آن به سینما فکر کرد. برای مثال، دو نفر دارند در یک رستوران غذا میخورند و حرف میزنند. استفاده از این تصویر در یک فیلم بیمعنی است. حالا تصور کنید این دو نفر زن و شوهرند و دارند درباره جدا شدن از هم گفتگو میکنند. این هم در واقع آخرین شامی است که با هم میخورند. همین صحنه آنقدر نمایشی هست که بخواهیم درباره استفاده از آن در یک فیلم فکر کنیم. این یک شام ساده نیست و میتواند بسیار معنادار باشد.
- چگونه در فرآیند نوشتن و ساختن فیلم به نوآوری میرسید؟
معمولا همیشه یک ایده در ذهنم دارم که میتواند یک تصویر باشد یا قابی که در ذهنم شکل میگیرد. بسیار پیش میآید با یک ایده بسیار کوچک شروع میکنم که مدتها در یاد من میماند. برخی ایدهها به تدریج عوض و پخته میشوند. اگر فکر کنم این ایدهها یا قابها به درد فیلم شدن میخورند، آنها را پر و بال میدهم و به فیلم تبدیل میکنم. برای مثال، برخی مسائل اجتماعی که از نظر روانی به نیازهای مخاطب پاسخ میدهد، مناسب فیلم ساختن هستند اما مواردی که فقط به یک جنبه از زندگی میپردازند، به درد نمیخورند. برای نوشتن فیلمنامه اول طرحی کلی از داستان درمیآورم و بعد در یک فرآیند خلاقانه آن را پرورش میدهم. از همان ابتدا به پایان فیلم فکر نمیکنم و هرگز پیش از پایان یافتن مرحله نگارش فیلمنامه سراغ فیلمبرداری نمیروم. برای مثال، یکی از ایدههایم سفر یک مرد به شمال ایران، برخورد او با آدمهای مختلف و رخ دادن رویدادهای متفاوت است. من از همان ابتدا به این فکر نمیکنم که چه اتفاقهایی قرار است بیفتد و مرد با چه کسانی برخورد میکند. همه اینها در مرحله پرورش فیلمنامه به وجود میآید.
- تعریف شما از سینمای واقعگرا چیست؟
خود عبارت واقعگرا معانی فراوان دارد. برخی فیلمها را واقعگرا مینامند، چون صرفا واقعگرا هستند نه اینکه واقعا واقعگرا باشند. مدتی پس از آنکه وارد دنیای فیلمسازی شدم، به این نتیجه رسیدم سینمای واقعگرا یعنی پرداختن به زندگی روزانه مردم. این است سینمای واقعگرا. من همین موضوع را پیشتر با فیلمسازان چینی در میان گذاشتهام. برای مثال، یکی از دوستان شما تماس میگیرد و میگوید مدتهاست همدیگر را ندیدهاید و میخواهد با هم چای بخورید. شما از این تماس خوشحال میشوید و هنگام چای خوردن هم خیلی حرف میزنید. دوستتان میگوید میخواهد به یک سفر برود. تا اینجا اتفاقی خاص نیفتاده که بخواهید از آن یک فیلم بسازید. حالا فرض میکنیم دوست شما در جریان سفر تصادف میکند و از دنیا میرود. اینجاست که نشانههای یک فیلم بروز میکند و میتوان آن را در فرآیند خلاقانه هنری پرورش داد.
- شما تجربه ساختن فیلم به زبانهای فرانسوی و اسپانیایی را دارید. خلق اثر به زبانهای خارجی را چگونه مدیریت میکنید؟
من در فیلمهایم تلاش میکنم تا آنجا که ممکن است زندگی ایرانی را به تصویر بکشم. ساختن فیلم به زبان فارسی و نشان دادن مسائل جامعه خودمان بسیار سادهتر است. وقتی به کشورهای دیگر بروم، عادتهایم عوض میشوند، آنجا زبان متفاوت است، محیط و جامعه فرق میکند. من دو فیلم در خارج از مرزهای ایران ساختهام اما همچنان فکر میکنم فیلمهای هنری بسیار زیاد با فرهنگ و جامعه درآمیختهاند. وقتی برای کشور خودم و مردم خودم فیلم میسازم، کارم راحتتر است. در کشورهای دیگر ممکن است در خلق کردن بیشتر مشکل داشته باشم.
- چطور با تفاوت زاویه نگاه کارگردان و تماشاگر به یک فیلم کنار میآیید؟
جدا کردن این دو دیدگاه بسیار سخت است. ما فیلمسازان همیشه به مخاطب فکر میکنیم و در واقع ما نخستین تماشاگران فیلمهای خودمان هستیم. من در فیلمهایم قضاوت نمیکنم. کار من صرفا نقل کردن است. برای مثال در فیلم «گذشته» ما دو قهرمان داریم؛ ایرانی و فرانسوی. طبعا من ایرانیها را بیشتر و بهتر میشناسم و میدانم در موقعیتهای مختلف چگونه فکر میکنند و واکنش نشان میدهند. برای طرف فرانسوی شرایط به این راحتیها نیست اما در نگارش فیلمنامه طرف کسی را نمیگیرم و رفتار کسی را قضاوت نمیکنم. قضاوت کردن کار تماشاگر است.
- چگونه میان موفقیت تجاری یک فیلم و بیان هنرمندانه آن تعادل برقرار میکنید؟
فیلمها باید از یک سو در گیشه خوب بفروشند و از سوی دیگر حرف خود را هنرمندانه بزنند. متاسفانه مردم فیلمهای هنری من را خیلی دوست ندارند. در بسیاری موارد، تماشاگران و منتقدان حرفهای سینما یک گروه یکسان نیستند. البته برخی فیلمهای من هم در گیشه موفق بودهاند که به نظرم دو دلیل دارد: درام و واقعیت. این دو هستند که میتوانند یک فیلم را تماشایی و جذاب کنند. روابط داستانی در برخی فیلمهای هنری ضعیف است و کارگردان باید بتواند این روابط را واقعی کند تا مردم زندگی خود را در آن ببینند. پلاتها مانند مرواریدهای درون اقیانوسها هستند و ما باید آنها را چنان کنار هم قرار بدهیم که کارکردش درست باشد. تصادف و اتفاق باعث میشود تماشاگر به این فکر کند که چنین اتفاقهایی نمیتواند در زندگی واقعیاش رخ دهد. نشان دادن زندگی عادی با سویههای سرشار از نمایش میتواند تماشاگر عادی را جذب کند. موفقیت هنری هم صرفا با داشتن طرحهای نمایشی همراه با بازتاب دادن مسائل اجتماعی به دست میآید.
نظر شما