همشهری آنلاین - نیما شایان: منصور احمدلو از جمله رزمندگانی است که در اوایل ورود به جبهه در قرارگاه کربلا به عنوان تخریبچی مشغول شد و در ادامه به عنوان معاون تخریب قرارگاه نجف، قائممقام فرمانده و سپس فرماندهی تیپ مهندسی کوثر و ... به ایفای نقش پرداخت. این فرمانده دوران دفاع مقدس از حدود سال ۷۱ به عرصه فعالیتهای فرهنگی پا گذاشته و در شهرداری تهران در مسئولیتهای مختلف از مدیریت فرهنگسراها و معاونتهای فرهنگی اجتماعی مناطق مختلف تا اداره کل ایثارگران فعالیت کرده و اکنون به عنوان نماینده شهردار و دبیر هیات مرکزی گزینش شهرداری تهران و دبیر هیأت مدیره سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در مدیریت شهری حضور دارد.
با توجه به ویژگیهای این رزمنده و حسب فضاهایی که او قدم برداشته و تجربه کرده، در گفتوگویی صریح به مرور آموزههایی از فرهنگ جهادی که یادآوریشان به درد امروزمان میخورد، پرداخته که در پنج اپیزود ارائه کردهایم. اول از او خواستیم تا درباره مولفههای اساسی فرهنگ جهادی دوران دفاع که نیاز امروز ما نیز است بگوید و نوعی انطباقسازی با شرایط حال برقرار کند. این آموزهها با بیان خاطراتی از سیره فرمانده شهید علیرضا عاصمی و همچنین خاطراتی از اصرار او و همکلاسیهایش برای اعزام به جبهه مورد تدقیق و تصویرسازی قرار گرفته و در بخش دیگر گفتوگو، از مصاحبهشونده که از رزمندگان اعزامی تهران است و هم پدر و هم خود وی جمعی شهرداری محسوب میشوند، خواستیم تا درباره مکتب تهران در دوران دفاع و کارهایی که برای تدوین این مکتب صورت گرفته یا باید صورت گیرد، بگوید.
اپیزود اول : مولفههای فرهنگ جهادی که نیاز مبرم امروز ماست
من به دوستان و همرزمانم میگفتم مقدمه خنثی کردن، خنثی کردن من است. گیر ما، من و منیتهاست. اگر من و منیت را خنثی کنیم، مینهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و ... هم قابل خنثی کردن هستند. سختترین مینها، مین نظامی بود که خنثی شد؛ آیا نمیتوان مینهای دیگر را هم خنثی کرد؟ حتما میشود؛ ولی آن «من» مشکل ایجاد کرده است ...سردار منصور احمدلو: فرهنگ جهاد ریشه توحیدی داشته و دارد؛ یعنی فقط و فقط به نیروی لایزال الهی اعتماد و تکیه کردن و از غیرخدا نترسیدن. این امهات فرهنگ هشت سال دفاع را تشکیل میداد. جوانان و مردمی که با یک انقلاب نوپا وارد یک عرصه سخت شدند و در حالی که هنوز ارکان دفاعی کشور شکل خودش را پیدا نکرده بود، جز با تکیه بر فرهنگ توحیدی نمیتوانستند موفق شوند. این فرهنگ به نوعی تبلور لا اله الا الله است چون هیچ معبود و الههای جز خدا فراروی رزمندگان نبود و از غیرخدا هیچ خوفی نداشتند. شاید آن روزها در بدو امر، کفش نظامی و پوتین هم نداشتند و خیلیهایشان با کفش کتونی خود آمدند و مقابل دشمن ایستادند. خود را ندیدن و خدا را دیدن، رمز اساسی این بچهها بود.
ما قرارمان در بیقراری بود. فرماندهان اول فرمانبر بودند بعد فرمانده. اینها را فرمولی میگویم و هر جا از آن منحرف شویم، باختهایم. جبهه، قرارگاه بیقراران بود لذا حرفها به دل مینشست. قرار در ماندن و به مطامع دنیوی پرداختن نبود. فرماندهان فرمانبر خدا بودند. ابتدا فرمانبر خدا میشدند و به میزان فرمانبری، فرمانده محبوب میشدند. مگر ما در کشور کم فرمانده داشتهایم؟ چقدر نام سپهبد و ارتشبد در کتابهای تاریخی ما آمده است ولی مردم کدامیک از آنها را میشناسند و دوست میدارند؟ ولی تا میگوییم مهدی باکری، شهید همت، شهید عاصمی، شهید خرازی و خیلی از عزیزان دیگر، دلها به آن سمت میرود. اینها اول فرمانبر شدهاند و بعد فرمانده. فرمانده در ارتش اسلام، فرمانده نمیشود مگر اول فرمانبر شود و تمام منیت خود را خالی کند. قرار وقتی در بیقراری است یک جور است ولی اگر قرار باشد به مطامع دنیوی برسیم و مسئول فلان جا برای غیرخدا بشویم، امر جداگانهای است. البته قدرت کمالیه یک جور دیگر است و قدرت یکی از صفات خداست لذا جهت استفاده از قدرت مهم است. برخی فکر میکنند متدینین نباید به سمت قدرت بروند و میگویند شما مذهبیها به سمت قدرت نروید. در حالی که این طور نیست و جهت استفاده از قدرت مهم است. اگر این فرهنگ رعایت شود فرماندهتان فرمانبر خدا میشود و بعد فرمانده خوبی است. سردارانشان ابتدا سر را عاریه دادهاند و قید سر را زدهاند و خوفی از دادن جان ندارند. بنابراین چون فرمان خدا را میبرند فرمانده خوبی میشود و چون قرار در بیقراری است، قرارگاهشان قرارگاه با صفایی است. ما همین را با شرایط فعلی انطباق دهیم. اگر من به شما درس زهد و تقوا بدهم و بعد خودم بیتقوایی کنم مثل تیرانداز بی زه میماند که دیگر کاری از پیش نمیرود. ما اگر به فرهنگ جهاد برگردیم، مردم را دوست داریم و مردم هم ما را دوست دارند. با مردم باشیم و نگذاریم مردم را از ما بربایند. الآن گروگانگیری فکری دارد صورت میگیرد و گروگانگیری فقط جسمی نیست، دشمن گاهی میآید یک گروه از بهترینهای ما را گروگان فکری و فرهنگی میگیرد و اگر استراتژی برای دفاع در این زمینه وجود نداشته باشد، باختهایم.
خداباوری، خوداتکایی، وحدت و اتحاد ملی از مولفههای مهم فرهنگ جهادی است. کسی را به این سادگی طلاق ندهیم. دفاع مقدس، ایثار و جهاد جزو ارزشهای ملی ما است و در انحصار یک نگاه و دو نگاه نیست؛ کسی حق ندارد این را مصادره کند چراکه ملت وارد این حوزه شده است و تا زمانی که در حوزه فرهنگ دفاع اینگونه بیاییم، موفق هستیم.
اپیزود دوم: خاطراتی از سیره رزمندهها | دغدغه فرمانده تخریبچیها؛ نیاز امروز مسئولان
شهید عاصمی برای فرماندهی میدان مین نگران این بود که غاصب نباشد، حال میدان میز و قدرت سیاسی دیگر جای خود دارد. این دارد به ما یاد میدهد که همه مدیران نظام اسلامی باید جای خودشان را چک کنند که آیا از آنها بهتر وجود ندارد؟ واقعا غصب نکردهاند؟ متاسفانه نه تنها بررسی نمیکنیم بلکه بعضا برخی چه دسایسی به یکدیگر روا میدارند که فلانی نشود و من بشوم و دست به چه بیتقواییهایی که نمیزنند تا فلانی جلو نزندشهید علیرضا عاصمی از بهترین و پرتوانترین فرماندهان جنگ بودند که بویژه روی کار تخریب که خطرناکترین کار جنگ بود تمرکز داشتند. خنثی کردن مین کار هر کسی نیست و شاید سختترین کار جنگ در میدان مین و حوزه انفجارات است. ایشان در زمانی که فرمانده بود دائما در حال بررسی بود و از من به طور مشورتی سوال کرد که اگر امیر اسدی فرمانده تخریب شود بهتر نیست؟ امیر اسدی هم از خبرههای تخریب بود که بعدها تکه تکه و شهید شد. شهید عاصمی هم آن چهره نورانی پرلبخند، پس از انفجار فقط ۲۵۰ گرم از پیکرش آمد و پیکری برای تشییع نداشت. با روحیاتی که از علی میشناختم، نمیشد مستقیم به او بگویی بهتر هستی. دوست نداشت کسی از او تعریف کند؛ برعکس کسانی که الآن اگر از آنها تعریف نکنی نمیتوانی حرف حقت را بزنی. اول باید یک ربع به طرف چیزهایی که مستحقش نیست را بگویی - که من به این وضعیت میگویم دادن رشوه معنوی - باید به برخی افراد رشوه معنوی بدهند تا گوشهایشان تازه باز شود و ببیند چه میگویی. این شهید بزرگوار اصلا میل نداشت و اجازه نمیداد کسی از او تعریف کند. به همین خاطر چون روحیهاش را میشناختم، در پاسخ به سوالشان گفتم شما چرا فکر میکنید اگر امیر فرمانده شود بهتر است؟ گفت چون تقوای او از من بیشتر است. من اگر میگفتم تقوای شما بیشتر از امیر است که باز علی ناراحت میشد. بنابراین فنیتر جواب دادم و گفتم امیر یک پایش مصنوعی است اما شما پایت مال خودت است و تحرکت راحتتر است. بعد گفتم پاسخگویی به ردههای فرماندهی و ستاد و مهندسی هم مطرح هست و همه امور که در میدان مین خلاصه نمیشود؛ شاید شما حوصلهات در این زمینه بیشتر باشد و امیر حوصلهاش نکشد. شهید عاصمی دید من بدون اینکه مستقیم گفته باشم که شما بهتری، دارم حرفم را هم میزنم و میگویم تو بهتری. گفت من کاری ندارم به این حرفها، ولی تو مطمئن هستی که من غاصب نیستم و جای امیر را غصب نکردم. با این خطکش که جای دیگری را غصب نکرده باشیم، همه برویم و حال خود را بررسی کنیم. شهید عاصمی برای فرماندهی میدان مین نگران این بود که غاصب نباشد، حال میدان میز و قدرت سیاسی دیگر جای خود دارد. این دارد به ما یاد میدهد که همه مدیران نظام اسلامی باید جای خودشان را چک کنند که آیا از آنها بهتر وجود ندارد؟ واقعا غصب نکردهاند؟ از من شاگرد شهید عاصمی تا دیگران برویم جای خودمان را نگاه کنیم و ببینیم که نکند کسی از ما بهتر باشد. متاسفانه نه تنها بررسی نمیکنیم بلکه بعضا برخی چه دسایسی به یکدیگر روا میدارند که فلانی نشود و من بشوم. نه تنها کسی که در موقعیتی قرار گرفته است تردید نمیکند که نکند غاصب باشد، بلکه میگوید نکند فلانی از من جلو بزند و دست به چه بیتقواییهایی که نمیزنند تا فلانی جلو نزند.
جمله شهید عاصمی این بود که اساس تخریب، تخریب نفس است. ایشان میگفت اول باید نفس خود را تخریب کنی تا بتوانی بنده خدا شوی. من به دوستان و همرزمانم میگفتم مقدمه خنثی کردن مین، خنثی کردن من است. گیر ما، من و منیتهاست. اگر من و منیت را خنثی کنیم، مینهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و ... هم قابل خنثی کردن هستند. سختترین مینها، مین نظامی بود که خنثی شد؛ آیا نمیتوان مینهای دیگر را هم خنثی کرد؟ حتما میشود؛ ولی آن «من» مشکل ایجاد کرده است.
اپیزود سوم: سابقه ذهنیت آمدن ناوگان آمریکایی به سمت ایران | دانشآموز بودیم، پیر شدیم اما هنوز نیامده!
شاید کمتر کسی این را میداند که دکتر حناچی شهردار تهران رزمنده گردان نصب پل و عبور از مرداب بود در عملیات خیبر یا دکتر مظاهریان معاون برنامهریزی و منابع انسانی شهرداری تهران از رزمندگان واحد مهندسی و دکتر جوادی یگانه معاون فرهنگی و اجتماعی از رزمندگان دوران دفاع بودهاند ولی نشان در بینشانی، ویژگی بسیجیهاست و مصادیقاش هم همین عزیزانی هستند که بیادعا خدمت کردهاند ...
این که وارد یک میدانی شویم و آن میدان، میدان رعب و وحشتهای ساختگی باشد و مرعوب شویم، خواست دشمن بوده و هست. سال قبل از شروع جنگ (سال ۵۸) پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، دانشآموز بودم که به اتفاق جمعی از همکلاسیها به پادگان ولیعصر(عج) میدان سپاه مراجعه کردیم. برادر پاسداری که نگهبان بود وقتی دید دانشآموز هستیم و هیبت و هیکل ما را دید، خندهاش گرفته بود. گفتیم که میگویند ناوگان آمریکا به سمت ایران حرکت کرده و نکند شما کمک بخواهید. گفت پسر جان شما درستان را بخوانید و اگر نیاز شد و نیروی مردمی و کمک خواستیم از طریق رادیو و تلویزیون اعلام میکنیم. ما قانع نشدیم و گفتیم اگر ناوگانشان برسد ما باید آماده باشیم و آموزش نظامی ببینیم. به کمک دوستان به فداییان اسلام مراجعه کردیم و آموزش دیدیم تا وقتی ناوگان آمریکایی رسید، بدانیم که چه کار باید بکنیم. کاری ندارم به اینکه این ناوگان هنوز هم نرسیده است. یعنی از روزی که ما نوجوان دبیرستانی بودیم و نگران آمدنش بودیم تا الآن، آمدن ناوگان آمریکایی به سمت ایران همهاش جنگ روانی است. خیلیها همان موقع خود را باختند و خیلیها هم همین الآن خود را باختهاند. خیلیها هم خود را به شکل معنوی ساختند. بعضی باختند و بعضی هم به شکل معنوی خود را ساختند و بعضی هم سوءاستفادههایی به شکل اقتصادی کردند و خیال میکنند که خودشان را ساختهاند. ۴۱ سال است که گفتهاند ناوگان دارد میآید، تا الآن که نیامده، ما پیر شدیم و ناوگان نرسیده است. بیشتر جنگ روانی بود تا خیلیها قالب تهی کنند. اما بچههای رزمنده مرعوب نشدند. چیز خاصی هم نداشتند و خیال نکنیم که از آسمان آمده یا الگوی دستنایافتنی بودند. بعضی دوستان به اشتباه از دفاع مقدس و عناصرش چنان یاد میکنند که انگار هالهای از قدس دور اینها بوده و از اول اینها آسمانی بودند. نه اینها همین دانشآموزان همسال خود ما و بچههای همین مرز و بوم بودند، اتفاقا یواش یواش تغییر الگو دادند و فهمیدند الگوی اصیل چیست. اگر الآن عکسهای پرسنلی برخی فرماندهان شهید ما را ببینید، تعجب میکنید که مگر ممکن است یک فرمانده دفاع مقدس خط ریش چکمهای داشته است؟ بله، چرا ما میآییم یک هالهای از قدس دور اینها میکشیم که جوان امروزی خیال کند آن بچهها اهل مد نبودند. چرا بودند؛ ولی بعد دیدند الگوی اصیلتر پیدا میشود و بعد به آن الگوی اصیل توجه کردند. از همین کوچه و خیابان، از همین بازار و مدارس و ادارات رفتند و تشکیل یک تیم دفاعی دادند.
اپیزود چهارم: سیمای دفاع در مکتب تهران
بچههای تهران به جهت توانمندیهای خاص و رشادتها و ابهتشکنیهایی که از دشمن داشتند، سرآمد بودند. البته همه ملت ایران در این دفاع سهیم بودند ولی چون مستقیما ابتدا با این عزیزان عازم جبهه شدم، درخشندگی بچههای تهران را در مقاطع مختلف دیدهام. کسی که در میز و نیمکت مدرسه خیلی نمیتوانستید چهره جدی نظامی و رفتار و روحیه رشادتگونه از او تصور کنید، در جنگ آنچنان آبدیده میشد که نمیشد تصور کرد که یک دانشآموز محجوب بی سر و صدا امروز آنجا دارد فرماندهی میکند. اینها شجاعت جدی داشتند، تردیدی نیست که توکل بالا بود و ابتکار خاصی هم داشتند؛ حتی با آیات قرآن هم سرود درست میکردند.
از روزی که ما نوجوان دبیرستانی بودیم و نگران آمدن ناوگان آمریکایی بودیم تا الآن ... آمدن ناوگان آمریکایی به سمت ایران همهاش جنگ روانی است. خیلیها همان موقع خود را باختند و خیلیها هم همین الآن خود را باختهاند. خیلیها هم خود را به شکل معنوی ساختند. بعضی باختند و بعضی هم به شکل معنوی خود را ساختند و بعضی هم سوءاستفادههایی به شکل اقتصادی کردند و خیال میکنند که خودشان را ساختهاند
محل لانه جاسوسی محل اعزام چند ده هزار رزمندهای است که تعداد زیادی از آنها شهید شدند. محل اعزام از همین کوچه پشت حوزه حمل و نقل ترافیک شهرداری تهران بود. تک تک موضوعاتی که این بچهها داشتند، دارای پیامهای فرهنگی و مبتنی بر فرهنگ لا اله الا الله بود. در محاصرههای سخت و حتی محاصره نعل اسبی که دیگر راهی برای خروج نیست، روحیه همین بچههای تهران دیدنی بود. در گردان شهادت، لشکر ۲۷ نوجوانی تهرانی داشتیم که در رفتارش در قبال جنگ روانی دشمن فراموشنشدنی بود. دشمن واحدی به عنوان جنگ روانی داشت؛ دشمن در فاصله ۳۰ متری ما با بلندگو میگفت یک پارچه سفید بالا ببرید تا شما را زنده بگیریم و حتی وقتی میخواست فریب دهد، میگفت مگر نمیخواهید زیارت امام حسین بروید، یک پارچه سفید بالا ببرید. نوجوان بسیجی ۱۵ ساله تهرانی آمد پیش من و گفت یک چیزی به عربی بنویس تا جوابش را بدهم. گفتم ما که بلندگو نداریم. گفت با شیپوری آر پی جی میگوییم. گفتم شیپوری آر پی جی که کار بلندگو را نمیکند. یکدفعه دیدم با شیپوری آر پی جی یک مارش هم زد. گفتم چی بنویسم. گفت شما یک پارچه سفید نشان بدهید تا ما شما را ببریم زیارت امام رضا(ع) ...
توان نظامی فرمول دارد، فراگیری علوم و فنون و تکنولوژی ضربدر روحیه مساوی است با توان. یکی از اساسیترین موضوعات، روحیه است. فنون را که اول نداشتیم و بعدها در حین کار فرا گرفتیم. علوم و تکنولوژی را هم که بعدها خودمان به دست آوردیم؛ اما روحیه را از همان اول داشتیم. چون روحیه بود، علوم و تکنولوژی را فرا گرفتیم و اگر همه این مولفههای توان نظامی وجود داشته باشد و روحیه نباشد، بقیه هیچ ارزشی ندارند.
این را هم بگویم که اتفاقا شناخت من از وضعیت حضور تهران در دفاع مقدس، از جنبه نقش شهرداری تهران در دوران دفاع و پس از آن هم قابل روایت است. رابطهام با شهرداری تهران، نسبی است. مرحوم پدرم ارباب جمعی شهرداری بودند و از پنج شش سالگی با شهرداری آشنایی دارم. شهرداری تهران چراغ خاموش و بدون ادعا بهترین مجموعه خدمترسانی بوده و هست و در دفاع مقدس هم از ابتدا درخشید. روزی که اخبار سیما اعلام کرد جنگ شروع شده و خودروهای شاسی بلند و تعدادی عوامل لازم است، نیروهای شهرداری تهران از اولینهایی بودند که به جبهه رفتند. مرحوم پدرم هم از پادگان اردناس ارتش در عباسآباد، به عنوان کارمند شهرداری به ستاد مشترک ارتش مامور و به جبهه اعزام شد. همچنین تعدادی از دوستان و همکاران ایشان هفته اول جنگ به عنوان رزمنده از شهرداری تهران اعزام شدند. نقش شهرداری تهران در جنگ چنان بود که در طول جنگ وقتی شهر فاو را در بهمن ماه ۶۴ به تصرف درآوردیم، شهردار فاو از میان مدیران مجموعه شهرداری تهران انتخاب شد. در آن دوره مرحوم محمدنبی حبیبی شهردار تهران بود و برادر بسیجی حاج عباس غدیری شهردار منطقه ۱۴ و برادر حاج مجتبی قاسمی شهرداران فاو شدند. شهرداری تهران در طول دوران دفاع هیچ گاه دور از جنگ نبود و توان خود را گذاشت. در حال حاضر هم افرادی در تیم مدیریتی شهرداری تهران حضور دارند که چراغ خاموش و بدون هیچ ادعایی در سطح مدیریت ارشد و معاونین شهرداری ایفای نقش میکنند و از رزمندگان بسیجی دوران دفاع مقدس هستند. شاید کمتر کسی این را میداند که دکتر حناچی شهردار تهران رزمنده گردان نصب پل و عبور از مرداب بود در عملیات خیبر یا دکتر مظاهریان معاون برنامهریزی و منابع انسانی شهرداری تهران از رزمندگان واحد مهندسی، دکتر جوادی یگانه معاون فرهنگی و اجتماعی از رزمندگان دوران دفاع، مهندس کاظمی مشاور و مدیرکل حوزه شهردار تهران از رزمندگانی هستند که در عملیات خیبر در روستای روته عراق عمل کرد. ولی نشان در بینشانی، ویژگی بسیجیهاست و مصادیقاش هم همین عزیزانی هستند که بیادعا خدمت کردهاند. در ادوار گذشته هم فرمانده لشکر داشتهایم؛ آقای قالیباف فرمانده لشکر نصر و فرمانده تیپ امام رضا(ع) بودند.
اپیزود پنجم: تدوین آموزههای دفاع | ابتکار تخریبچیها برای ثبت خاطرات دوران دفاع ؛ اما ناکافی!
الآن عکسهای پرسنلی برخی فرماندهان شهید ما را ببینید، تعجب میکنید که مگر ممکن است یک فرمانده دفاع مقدس خط ریش چکمهای داشته است؟ بله، چرا ما میآییم یک هالهای از قدس دور اینها میکشیم که جوان امروزی خیال کند آن بچهها اهل مد نبودند ...
ماهانه و در چهارشنبه آخر هر ماه، رزمندههای تخریب همدیگر را در قراری دو ساعته میبینیم. از استانهای مختلف اعم از گیلان و مازندران و ... همرزمانی داریم که برای آن دو ساعت هر ماه از شهرستان به تهران میآیند. نام این جمع را هیئت بیهیبت گذاشتهایم و از راننده تا مسئولان کشور در این هیئت حضور دارند. دو ساعت از بهشت است که به راحتی گیر نمیآید. دیگر در این دو ساعت، عناوین حجتالاسلام و دکتر و سردار و ... نداریم و همدیگر را به اسم کوچک و با همان لحن زمان جنگ صدا میکنیم، دور هم هستیم و تکرار خاطرات داریم. البته این کافی نیست چون ناگفتههای زیادی داریم. هنوز همانند یک گنگ خوابدیدهایم و جامعه قطعا نسبت برخی مباحث ما غریب است. طی ۲۴ سال گذشته در فضاهای فرهنگی شهرداری به طور مستقیم مشغول هستم و با سوالهایی مواجه میشوم که میبینم هیچ چیز به جوانها نگفتهایم. ما چهل سال از فرهنگ انقلاب و دفاع مقدس مطلب داریم و پیشنیازهای پدید آوردن پیروزیها را داریم که باید مطلب شنیدنی برای جوانها باشند اما آنها را نگفتهایم و در عین حال از جوانان میخواهیم که تعهد داشته باشد. این تعهد یک تعهد من غیر علم و نیمبند است. نتوانستیم هنرمندانه به جوانان بگوییم. مثل گنگ خوابدیده، خواب دیدهایم و میخواهیم به دیگران تفهیم کنیم؛ ولیکن هنوز هم به زبان هنر ارائه نکردهایم. خیلی راه نارفته داریم. البته زحمتهایی که تا کنون انجام شده را ستایششدنی میدانم اما معتقدم قطرهای از دریای وظایف هنوز انجام نشده است.
در خصوص دفاع مقدس روزی فرهنگسرای پایداری داشتیم که در ادوار مختلف کمرنگ شد و به تدریج فتیلهاش پایین کشیده شد. این فرهنگسرا حدود سال ۷۹ تاسیس و چند سال بعد تعطیل شد. این اتفاقات برای خودمان نگرانکننده است. اگر با همان نگاهی که این فرهنگسرا ایجاد شد، کار را توسعه میدادیم، امروز قطعات مختلف هنری در حوزه دفاع مقدس داشتیم؛ اما به جای اینکه آن رویکردها را تکثیر کنیم، همان را هم در ادوار مختلف تعطیل کردیم.
نظر شما