پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۹:۰۷
۰ نفر

بی شک تاریخ ادیان الهی بهترین مصداق برای پیروزی خیر بر شر و امید بر یاس و نومیدی است.

پرچم فلسطين

همشهری آنلاین - جواد شعرباف: تاریخ بشر، از همان ابتدای آفرینش و سفر نخست، با ستیز و نابرادری ممزوج است. گویی دوگانه‌ های متعددی از روز اول در گل آدمیان توسط آن یگانه سرشته شده است،  صلح و فردایی بی‌ستیز و ظلم، آرزو و امید دیرینه نوع بشر بوده است که همواره در حسرت دستیابی به آن، جان های بسیاری بر سر آن نهاده شده است. تاریخ مملو از دوگانه های لشگریان خیر و شر، جهل و عقل، ظلم و عدل، خوبی و بدی است و هر کدام از این گروه، سربازان خویش را دارد. نام سربازان خیر،نیکی، عقل، مهر و دانش، ماندگاری بیشتری از خود نشان داده است. هرچند سال‌های بسیاری از جنگ‌های استقلال و مبازرات ضداستعماری گذشته است، اما خاطره مردان و زنان مبارز آن سال‌ها، تا ابد درخشان می‌ماند. کاملاً

نلسون ماندلا از بزرگترین شخصیت های سیاسی تاریخ معاصر است. فرزند کارگر مزرعه ای که بخاطر ظلم بی حدسفیدپوستان و نظام حاکم مبتنی بر نژادپرستی و استعمار، راه مبارزه با بی عدالتی را در پیش گرفت. در این راه سالیان دراز در تبعید و زندان و تحمل سختی ها و مرارت های بی پایان به سر کرد. اگرچه بر سر در زندان ربین آیلند ننوشته بودند که "ای آن که وارد شده ای دست از امید بشوی" اما همه عوامل دست به دست هم داده بودند تا امید را از او و هم رزمانش سلب کنندو انگیزه مبارزه را از آنان بگیرند. ماندلا نمی توانست و نمی خواست به جرم برخورداری از هدیه رنگین الهی (پوستی رنگین) آزادی و شرافت ملتش سلب و حقوق طبیعی و فطری آنان نادیده انگاشته شود. ابداً

    ماندلا خود و هم رزمان آزاده اش را سپربلای  تن نحیف و رنجور ملتش کرد. مهمترین راهبرد او در مبارزه با ظلم و بی عدالتی، امید بود. دوگانه سیاه و سفید را تعالی بخشید و تبدیل به حق و باطل کرد. امید را در مقابل یاس نشاند و ایمان به پیروزی را از دست نداد. تابع زمان و زمانه نشد و اراده خود را با تحمل مشقات بسیار، اما صبورانه بر نظام سلطه تحمیل کرد. کتاب "به سوی آزادی" او که خوشبختانه به فارسی هم ترجمه شده، پر است از شرایط تلخ و اندوه بار، دلسردی های مکرر و بازیابی روحیه امیدوارانه اش. نقل است که در لحظات سخت و بن بست روحی حاصل سالیان دراز زندان و تحمل شرایط تبعید، بارها ترسیده، وامانده، درمانده و خسته می شده؛ اما امید او به درستی راهش و اطمینان به تحقق آرزوهایش، همه آن دست اندازهای روحی را به کناری نهاده بود. ماندلا برای نسل جوان،مصداق عینی و حاضر پایداری در راه هدف، غلبه مظلوم بر ظالم و تحقق امید به آینده است. امید به پیروزی حقیقت، برای نسل های حال و آینده خانه امن می سازد بر روی واقعیت های مجازی. حقیقتاً

     بی شک تاریخ ادیان الهی بهترین مصداق برای پیروزی خیر بر شر و امید بر یاس و نومیدی است. تقریبا همه پیامبران الهی در شرایطی به عرصه تبلیغ اندیشه خود و ابلاغ پیام الهی پا نهاده اند که هیچ کورسوی امیدی در تحقق آرمانهای شان و تغییر شرایط نداشته اند. تصور ما از موسا با ید و بیضایش و رهبر یهودیان پس از خروج به سوی سینا و عبور از دریا و  رهایی از چنگال فرعون، نباید راهزن اندیشه بشود. موسای روزهای اولیه ابلاغ پیام الهی، چندان از هیبت فرعون و فرعونیان در خود فرو رفته بود که برای دیدار و گفتگو با او و ابلاغ پیام الهی، دلگرمی و حمایت و همراهی برادرش را با خدا شرط کرده بود! نگرانی های عیسای سامری از ابلاغ پیام الهی به احبار و رهبان یهود و رومیان و و مبارزه پیگیر او در تحقق آرمان هایش،کم از برادرش موسا نداشت. نقل است که در آخرین فقرات حیاتش، پیامبر الهی زبان به شکوه باز کرده بود که خدایا چرا مرا تنها گذاشتی. اما اینک و پس از قرن ها، گوشه ای از جهان نیست که گوش به سخنان پسر خدا نسپرده باشد. امید واراده الهی در حمایت از مظلوم، مرز و زبان و زمان نمی شناسد. مطمئناً

     پیامبران و مردان الهی دیگری که در مقابل ظلم و جور طاغیان زمانه ایستاده بودند نیز، کم از همتایان خود نداشتند. دستکم می توان به دو آیه از قران اشاره کرد که تصویری واقعی از شرایط سختی که پیامبران و مردان الهی با آن مواجه شده و دچار تردید عمیق و یاس شده اند را نشان می دهد. "حَتَّی إِذَااسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا" در جای دیگر خداوند متعال به پیامبرش و  گروهی که بر اثر دعوت او به حق گرویده اما در برابر سختی های روزگار و شداید مومنانه، دچار تردید و تزلزل شده بودند، وعده نصر می دهد و آن را محقق می کند. أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتی‏ نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَریبٌ. پیروزی بی تردید در راه بود و بل می رسید؛ قریباً

      داستان راستان و همه پیامبران و برگزیدگان، داستانی خوش سرانجام بوده است اگرچه جان بر سر ایمان خویش نهاده اند اما نتیجه آن را اینک و در پی گذشت قرن ها، همه ما به عیان می بینیم. نه اثری از ظلم و ستم فرعونیان برجاست و نه یادبودی از رومیان و دیگر مستکبران و قلدران. به تعبیر زیبای جبران خلیل جبران در قطعه ماندگار " نحن و انتم"، ما پابرهنه گان و کوخ نشینان جهان، همه آن کاخ های ظلم و ستم را با اشک چشم و خون دل و جان بر کف نهاده مان، روفته ایم و جاروب کرده ایم و دیگر اثری از آنها نمی یابید. امید و ایمان به تحقق آن، باور کاذب دشمن به قدرت عریانش را درهم می کند. حتماً

     تاریخ نیز شواهد متعدد در زمینه پیروزی حق بر باطل و تحقق أراده و امید ملی مردمانی دارد که به ظاهر و در مقابل قدرت های بزرگ، متحمل شکست و پذیرش امر واقع شده اند. امپراطوری عثمانی برای کشور گشایی خویش هدف متعالی و نیت خیر هم داشت. قصد و نیت، ظاهرا اعتلای کلمه الله از طریق شمشیر و کشورگشایی و ظلم و ستم بر خلق الله بود!عثمان اول بنیانگذار، محمد، فاتح استانبول و بعدها سلیمان قانونی، از این کشورگشایی ها، قصد توسعه اسلام این دینرحمت و آسمانی را داشتند. سلطان غازی! نامیده شد و قتل و کشتار بسیارها انسان، تجاوز به دیگر مناطق و غارت و انضمام و اشغال کشورهای مختلف برای سالیان دراز، بر ذمه او ماند و لابد قربه الی الله! مصر، تونس، الجزایر، عربستان، سوریه بزرگ، لبنان، فلسطین، بالکان، عراق و اردن کنونی تحت سلطه امپراطوری درآمدند و هریک با صدها هزار کشته و آواره و مجروح. جمعا حدود 32 ایالت و ولایت و کشور در زیر نگین خونین خلیفه مسلمین و امیر مومنین. اصالتاً و نیابتاً!

    در آن پنج سده امپراطوری، از فتح قسطنطنیه تا تصرف باب عالی و تبعید آخرین خلیفه نقاش به سوئیس، هر گونه تحرکات ملی گرایانه و مبتنی بر هویت ملی، خصوصا در مناطق اشغالی به شدت سرکوب می شد. اما نور امید به تغییر أوضاع و آرزوی إتمام اشغالگری و تجربه زندگی واقعی و تلاش در جهت احیای هویت ملی هیچ گاه خاموش نشد. گرچه مدتی به درازا کشید اما "امید"، در لابه لای سطور نشریات و کتاب هایی که در مصر نوشته و در دیگر بلاد عربی خوانده می شد جریان داشت. در قهوه خانه های بغداد، در کافه های الجزایر، در محافل ادبی دمشق و حلب، در مقدونیه و صربستان و یونان بزرگ. شور بازگشت به هویت ملی و مواجهه با سوال شرقی و مرد بیمار اروپا (تعبیری برای امپراطوری رو به زوال) و ایمان راسخ به إتمام اشغالگری، زوال نداشت. صرب ها اوایل دهه اول قرن نوزدهم انقلاب کردند و پس از سی سال هویت خویش را بازپس گرفتند، یونانی ها جنگیدند و استقلال خویش را در 1820 جشن گرفتند. بتدریج مولداوی، کریمه، رومانی و دیگر کشورها. هریک بعد از پنجاه، صد، دویست و سیصد سال اشغال! امید هیچ گاه نمی میرد اگر أراده ای معطوف به قدرت و مبتنی بر احیای هویت همراه و مقوم او باشد. یقیناً

     لهستان دو بار در سال های 1722 و 1793 توسط کشورهای همسایه اش (امپراطوری اتریش مجارستان) و سپس روسیه تزاری تجزیه شد. در سال 1795 به طور کامل از روی نقشه محو شد و اثری از این کشور با تاریخ هزارساله اش باقی نماند. طی 130 سال تلخ، کشوری به نام لهستان وجود نداشت و ذکر نام آن، در نشریات و آثار نویسندگان جرم انگاشته و ممنوع شمرده شده بود. صبر و بردباری مردمان و امید به پیروزی و بازیابی دوباره کشور، در میان آحاد مردم اعم از روشنفکران، وکلا، سیاسیون، شعرا و همه پایندگان ملی، سبب شد تا پس از جنگ جهانی اول، لهستان احیا شود و همسان با سایر کشورها هویت از دست رفته خویش را بازیابد. گرچه مجددا طعمه تعامل سوء شوروی و آلمان نازی(قرارداد مولوتف و ریبن تروپ) شد و در جنگ باردیگر به اشغال درآمد اما امید و أراده ملی، باز هم مانع تحقق خواست اشغالگران شد. تماماً

    مثال دیگر، محو کشورهای متعدد در دوران قدرت اتحاد جماهیر شوروی و در دهه چهل میلادی است. بسیاری از کشورهای مستقل نظیر لیتوانی، لتونی، استونی و ده کشور دیگر به اجبار تحت حاکمیت مرکزی شوروی درآمدند. بیش ازنیم قرن اثری از این کشورهای مستقل بر روی نقشه های سیاسی جهان وجود نداشت. مسکو برای سالیان دراز، علاوه بر سرزمین، هویت ملی، زبان، دین و تعلقات دیگر آنها را نادیده گرفته و ستانده بود. جابجایی های حیرت انگیز قومی و تلاش برای هضم ملیت ها و هویت ها با تمام قوا انجام می شد و کمونیسم استالینی و اتحاد اجباری، چشم و ذهن و زبان همه را پر کرده بود. اما امید و آرزوی بازگشت به خویشتن و احیای هویت ملی به سان فریضه واجب اما به محاق فراموش اجباری سپرده شده، در کشورهای پانزده گانه عضو اتحاد جماهیر شوروی! راه خود را ادامه می داد. نهانخانه دل نویسندگان و شعرا و دیگرعلمداران هویت ملی، کار خود را کرد و صبر و استواری در خواسته و هدف، بتدریج نتیجه داد. هنوز صدای شکستن استخوان های کمونیسم جهان را فرا نگرفته بود که استونی، لتونی و لیتوانی اعلام استقلال کردند. در کمتر از یک سال، هویت های نادیده گرفته شده و تحت سلطه قدرت مرکزی ناتوان، سربرآوردند و موجودیت خویش را اثبات کردند. قدرت عریان نظامی و نهاد ناآرام سلطه، در مقابل اراده آدمیان شکست سختی خورد و اینک از آن امپراطوری جز غباری باقی نمانده است. واقعاً

     در این میان تجربه اشغال فلسطین در قیاس با شواهدی که در تاریخ و جغرافیای همین منطقه ذکر شد، تجربه ای تلخ اما چندان طولانی محسوب نمی شود. اگرچه اشغال خانه و کاشانه و سرزمین و هویت یک ملت، ولو برای لحظه ای، ناگوار، تلخ،فراموش نشدنی و غیر قابل تحمل است، اما تاریخ سرشار از این تجارب و شواهد است. جامعه جهانی، نظام مبتنی بر بقای انسب و اشرف و اتقی نیست. تصویر دقیق آن را در لویاتان هابز و شاهزاده ماکیاوللی می توان به خوبی ملاحظه کرد. انسان گرگ انسان است و نظام حاکم بر جهان، نظام جنگل است. چنین نظامی تنها زمانی برای ارزش های والای انسانی، مقدسات، اماکن باستانی و تولیدات هنری و ایمان علایق انسانی ارزش قائل است که تحت سلطه مرکز قرار داشتهباشند. استقلال، آزادی، هویت ملی و ارزش ها، تنها ذیل این گفتمان معنا می یابد و کسی که به شیر جامعه جنگلی شده نزدیک تر است پاره های بیشتر از گوشت و استخوان سایر ملت ها نصیبش می شود. اصالتاً

    نگاه اشغالگران فلسطین و این ادعای معروف " ملت بدون سرزمین (یهود) برای سرزمین بدون ملت(فلسطین)" ناظر بر این نکته استعماری است که دولت اشغالگر أساسا هیچ شانی انسانی برای ساکنان اصلی و فلسطینی قائل نبوده و نیست. مشابه همین ادعا را دیگران هم داشتند و هنگامه های عظیمی در آلمان، اتحاد جماهیرشوروی و عثمانی در هدم و حذف و هضم هویت های دیگری مزاحم! از خود نشان داده بودند. اما نتیجه آن همه کشتارهای سازمان دهی شده و پاکسازی های نژادی و انسانی به کجا انجامید؟ بر خرابه های آن امپراطوری های گسترده و در پی غبار آنها، سوارانی امیدوار برآمده اند و شاهد مقصود را خسته و خونین و درهم شکسته اما مغرور و سربلند، در آغوش کشیده اند. امید به تغییر شرایط و تلاش برای آن و فداکاری در راه دستیابی به هدف مقدس بازگشت به سرزمین اصلی و دامان مادری و جانفشانی در این راه و تعیین سرنوشت خویش، زمینه را برای حل مسئله به شکل تاریخی و سنت الهی فراهم می کند. سنتاً

    دوام مشکل در جغرافیای فلسطین حاکی از آن است که هنوز امید زنده است و تا امید و پایداری و مقاومت زنده است، فلسطین زنده باقی می ماند.  تاریخ نشان داده است که پیروزی و حاکمیت بر زمین، از آن کسانی است که امید را از دست نداده اند. کلام را با این تعبیر زیبای شاعره بزرگ فلسطینی فدوی طوقان ممزوج می کنم که چه زیبا سرود:

سأرجَع لا بُدَّ مِن عَودَتِی

سأرجَعُ مَهما بَدت مِحنَتی

قِصهُ عارِی بِغیرِ النِهایه

سأنهَی بِنفسی هذه الرَوایه

در حقیقت آنهایی باقی می مانند و پایدار و ماندگارند که امیدشان بیشتر، رویاهایشان انسانی تر و آرزوهایشان کمتر آغشته به خون و خاک دیگران است. در نزاع بی پایان میان ظالم و مظلوم در پهنه تاریخ، همواره کفه امیدواران، سنگین تر از قدرتمندان و زورمداران بوده است. جولان باطل چون غبار راه است و حق چونان زمین پایدار و ابدی. به قول نیچه در کتاب سپیده دمان" امید ماندنی است گرچه نسل ها می روند".حقیقتاً

کد خبر 514009

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار غرب آسیا

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha