دوشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۸۷ - ۱۶:۳۳
۰ نفر

آرش نصیری : موزه هنرهای معاصر تهران، اکنون میزبان نمایشگاه مروری بر آثار بانوی بزرگ و پیشکسوت هنرمعاصر «ایران درّودی» است.

این نمایشگاه قرار است تا اواسط خرداد ماه دایر باشد. آخرین نمایشگاه انفرادی او 6 سال پیش در خانه هنرمندان برگزار شده بود و  به همین دلیل او،  با توان و علاقه بسیار این نمایشگاه را آماده‌سازی کرد.

می‌گوید از سال‌ها قبل به بهانه‌های مختلف آثارم را منتقل کرده‌ام به وطنم تا اینجا بمانند. بسیاری از آثارش هم در دست مردم است و می‌خواهد فراخوان بدهد که صاحبان آن آثار،  آنها را قرض بدهند تا در نمایشگاهی  به‌نمایش درآیند.

لابد خوشحال هم خواهد شد که آنها را دوباره ببیند هرچند آثاری که از دل برآمده باشند بر لوح دل نقش می‌بندند و دیگر نیازی به دیدن با چشم سر نیست.

 خانم درودی با برپایی بیش از 54 نمایشگاه انفرادی در خارج از کشور و ایران، در محافل هنری دنیا چهره ای شناخته شده است. گذشته  از نقاشی از او کتاب «در فاصله  دو نقطه... !» را که زندگی نامه اوست خوانده‌ایم که یکی از زیباترین و شیواترین اتوبیوگرافی‌ها‌یی است. کتاب نفیس نقاشی‌های او به نام «چشم شنوا» هم چند سال قبل منتشر شد.

ایران درودی در نمایشگاه دوسالانه تهران عضو هیئت داوران این نمایشگاه بود. ما برای این نمایشگاه به سراغش رفتیم و با او به گفت‌وگو نشستیم. نمایشگاهی ازیک عمر خلاقیت و فعالیت یک هنرمند بزرگ صاحب سبک.

  • بگذارید مصاحبه را با صحبت درمورد آثارتان آغاز کنیم؛ اگر نگاه عمیق‌تری به سیر آثارتان داشته باشیم به‌نظر می رسد این آثار ارتباط و تاثیر پذیری ویژه‌ای از مسائل اجتماعی و جامعه شناسی هر دوره دارد .

 بله، همین طور است. برای مثال اثر «چهار سوار مرگ» یا (آپوکالیپس) که در آن حتی آسمان هم یخ بسته نمایشگر شبی است که ایران 9 بار موشک باران شد.چند روز قبلش «خورشید شب» و «پایداری» تحت‌تأثیر فاجعة اصابت موشک به «مسجد جامع» اصفهان خلق شد. تاریخ روز تابلوها هم به همان وقایع بازمی‌گردد.

کم کم این یخ‌ها همراه با بلور برای من این امید را به وجود آوردند که همه چیز در یخ حفظ می‌شود.

حوادث تلخ را به دست یخ سپردم تا مسجد جامع را با وجود فاجعه‌ای که برایش پیش آمده حفظ کنم و درون یخ‌ها از گزند حوادث محفوظ بماند.شاید اینها، ناخودآگاه نشانه‌هایی از چگونگی نگاه من به زندگی است که در عین حال نوعی امید هم در آن وجود دارد.

  • در نقاشی به دنبال چه ارزش هایی هستید ؟

در مرحلة اول نگاه من به انسان و ارزش‌های اوست و رسیدن به نور. این همان مفهوم فرهنگ عرفانی است که در تاریخ و فرهنگ ما حضور چند هزار ساله دارد. در نگاهم به هستی و معنا دادن به آن تحت‌تأثیر دیدگاه‌هایی مثل دیدگاه شعرای بزرگمان حافظ و مولانا هستم. برای بهتر نشان دادن این حس، عناصر نور و بلور را به کمک می‌گیریم.

 همان طور که نوشته‌ام «به‌دنبال بلوری هستم که در تراش‌های شفاف آن تابش نوری را که سهم هستی کوچک من است با تلألو رنگ‌ها تکثیر کنم. شاید لحظه‌ای آن بلور چند تراش را بشکنم و تکه پاره‌هایی از آن را برای کسانی که عشق را نمی‌شناسند هدیه ببرم.اگر روزی نور را در رنگ سفید به اسارت قلم مو درآورم و آن را در نقاشی‌هایم رها کنم آسمانی را نقاشی خواهم کرد که دیگر آسمان نیست، اما پرواز است».

  • خلاقیت را چه  می‌دانید؟

خلاقیت برایم همان وصل شدن به نیروی آفرینش مطلق است؛ به جهانی که فراسوی این جهان هستی وجود دارد؛ چیزی مقدس و در عین حال متعالی. خلاصه بگویم خلاقیت یعنی دسترسی به ذهن هستی. جزئی، از کل موعود.

  • آیا نگران قضاوت و نظر دیگران نسبت به آثارتان هستید ؟

به کاری که می‌کنم ایمان دارم و نگران قضاوت‌ها و نظرات دیگران نیستم. از کسی یا مقامی هم، نه انتظار پاداش دارم، نه نظری می‌خواهم. به‌عنوان زن نقاش، از حسادت و نیش زبان‌ها هم واهمه‌ای ندارم. همیشه زندگی دردناک رامبراند که حسادت همکاران و رقبا باعث شد در فقر بمیرد مد نظرم هست. در این مرحله از زندگی به هیچ‌چیز، جز نقاشی فکر نمی‌کنم... نقاشی فضای زندگی مرا پر کرده و من از عشقی که به آن دارم اشباع هستم.

تمام  فرصتی که برایم باقی مانده  را صرف نقاشی می‌کنم. در واقع کارهای جنبی و اضافی را حذف کرده و سعی دارم آنچه را می‌باید به‌عنوان یک نقاش بگویم در نقاشی‌هایم بگنجانم. همه چیز برایم تازگی دارد و هر لحظه  آن کشف تازه‌ای است. ولی ناگفته نگذارم که این چند ماه اخیر چقدر اذیت شده‌ام. هر وقت وارد یک کار گروهی می‌شوم احساس این را دارم که دیگران فکر می‌کنند من آمده‌ام جای کسی را بگیرم غافل از اینکه در دنیای به این بزرگی جا برای همه هست.

  • کیفیت تصویری شهرها هم در آثارتان حضور ویژه‌ای دارند؛ اگر امکان دارد در این مورد توضیح دهید.

این شهرها شهرهای آرزوهای من است که دیوارهای آن از بلور ساخته شده. این اساس فکری من و چیزی است که به عرفان ما تکیه دارد، چون انسان هر چیزی را که دوست دارد از آن خودش می‌داند و من  چون عرفان و فرهنگ ایران را بسیار دوست داشتم به آن پرداختم، اما به هیچ وجه دنبال عینیت بخشیدن به اشعار نیستم. سعی دارم خودم را از درون بسازم تا نزدیک به آن چیزی که می‌خواهم باشم و شهر به‌خصوصی مدنظرم نیست، ولی اکثراً  اشعه نورطنابی است که می‌خواهد شهر را بکند و به آسمان ببرد و حتی من صدای نور را می‌شنوم.

  • سال‌ها زندگی در خارج از ایران چه تأثیری بر شما داشته است ؟

سال‌ها زندگی در خارج از ایران هرگز هویت فرهنگی مرا از من نگرفته است، بلکه برعکس، در برخورد با فرهنگ‌های متفاوت به ریشه‌های فرهنگی ایرانی‌ام و تفاوت بنیانی آن با دیگر فرهنگ‌ها پی برده‌ام. در زمینة نقاشی به خاطر عدم‌وجه مقایسه، برخوردم متفاوت شده است. فرهنگ ایرانی موازی با فرهنگ فرانسه باعث بروز سبکی در نقاشی من شده که شاید بتوان آن را به نوعی در ردیف مکتب سورئالیسم قرار داد. گرچه سعی کرده‌ام از چارچوب تعاریف و مکاتب فراتر روم  و سبک خاص خودم را که نه اکسپرسیونیسم است نه سوررئالیسم، به وجود بیاورم.

 جهان هستی را بلورگونه و شفاف می‌بینم و از نظم کهکشانی فرمان می‌برم. اکنون باید دید، ذهن من چقدر فراتر از واقعیت ملموس رفته و تا به کجای غیرقابل دسترسی‌ها راه یافته است  و آیا این نحوه نگرش تا چقدر از فرهنگ غرب تاثیر گرفته؟

  • این خیلی عجیب است که سال‌ها زندگی در فرانسه تأثیری در شخصیت و هویت آثارشما نداشته است؛ چگونه این هویت را حفظ کرده‌اید ؟

تأثیرپذیری من از فرهنگ فرانسه اجتناب ناپذیر بوده و هست. باید اعتراف کنم گرچه من نقاشی را در فرانسه یاد گرفته‌ام، ولی ریشه‌هایم در فرهنگ ایران نضج گرفته و از فرهنگ سرزمینم سیراب شده‌ام و در نقاشی سعی‌ام بر این است که هویت ملی و فرهنگی‌ام را بازگو کنم. دوران کودکی و حادثة جنگ جهانی دوم و زندگی در شهر مشهد تا 9 سالگی در نقاشی‌ام تأثیر بسیار از خود به جای گذاشته است و امروز در نقاشی‌هایم حضور پیدا می‌کنند.

ذهن من تحت‌تأثیر دهکده‌ای  نزدیک مشهد به نام شاندیز که در دورة جنگ جهانی در آن مخفی بودیم، شکل گرفته است. آنجا بود که از نزدیک با طبیعت آشنا شدم، رنگ‌ها را کشف کردم، خاک را شناختم، حس‌هایم را تجربه کردم. این خاطره‌ها را به تفصیل در کتاب «در فاصلة دو نقطه...!» نوشته‌ام. برای یک کودک، خیلی مهم است که بداند خانواده‌اش به چه ارزش‌هایی اهمیت می‌دهند.

شاید یکی از دلایل عشق بی‌پایان من به سرزمینم نحوة نگرش پدرم به ملیتش باشد. فراموش نکنیم که  پدرم علاقه خاصی به نقاشی داشت و نقاشی جمع می کرد. باید نظر روان‌شناسان  راکه معتقدند ذهن انسان در کودکی شکل می گیرد پذیرفت.

 اساس ذهنی و شخصیت انسانی را که امروز می بینید در کودکی شکل گرفته و بعد به مرور از فرهنگ‌های اروپایی  ازجمله فرانسه تاثیر پذیرفته است. من در عمق وجودم کودکی باقی ماندم که پدرش به حفظ هویت ایرانی اش اهمیت می داد و در تربیت فرزندانش به رعایت اصول و اخلاق و به‌خصوص سنت‌ها تاکید داشت.

می دانید بارها برایم پیش آمده که با خود بگویم ای‌کاش همه چیز به عقب بر می گشت و من از پدرم نظرش را درباره نقاشی های اخیرم و زنی که هستم سؤال می‌کردم. او در قضاوتش درباره نقاشی بسیار سختگیر بود و درباره ارزش‌ها سخت‌گیرتر.

  • آیا شهرهایی که در آثار شما به تصویر کشیده شده اند، شهرهای خاصی مثل شهرهای ایران هستند؟

من شهر خاصی را نقاشی نمی‌کنم. سعی دارم حس دهکده‌ها یا شهرهای غوطه ور در نور ایران را با دیوارهای شیشه‌ای انتقال دهم. در این تصاویر، مناظر شهرِ به‌خصوصی مد نظرم نیست. این تصاویر همراه با فضاهایشان در ذهن من وجود دارند. گرچه شهر مشهد زادگاهم با مناره‌هایش تصویر پررنگ تری دارد. بین واقعیت‌های ملموس و آرزوهایم زندگی می‌کنم و می خواهم از ورای دیوارهای شیشه‌ای به ذرة نور برسم، آن را بشکافم و با فضا یکدست کنم.

  •  نور در اغلب آثار شما نقش و حضور ویژه دارد. چه توضیحی در این خصوص در زمینه هنر نقاشی دارید ؟

می دانید که بدون تابش نور رنگ وجود ندارد. اما استفاده از نور به‌عنوان تکنیک هنری وادارم می‌کند که بگویم تعریف من و شما از این مقوله یکی نیست. اگر بتوان نور را چون یک ابزار به کار برد اثری می‌شود که نقاشی است. اینکه در تاریکی ذهنم به ذره یا جرقة نوری رسیده‌ام بسیار امیدوارم می‌کند، چه برسد به اینکه به تکنیکی برسم که پُر از نور باشد... به هر حال، غیرممکن نیست که روزی من و نقاشی‌هایم از نور انباشته شویم... .

  • نقش بلور در آثارتان از کجاست ؟

برای من، شفافیت پیش از آنکه مسئله‌ای عینی و بافت بلورگونة آن باشد، یک مسئلة پاکی و پاکیزگی است. در شفافیت بلورهاست که پاکی تکثیر و سیاهی‌ها زدوده می‌شود. تلالو و شفافیت بلور حتی جواهرات و مروارید و قطره‌هایی که در بعضی از نقاشی‌هایم می‌بینید، به‌کار گرفتن این خاصیت است.

  • هر انسانی، افسانة شخصی خودش را دارد تا به آن تحقق بخشد و این دلیل وجودی او در این جهان است. افسانة شخصی، در شیفتگی او به آنچه می‌کند متجلی می‌شود. فکر می‌کنید اگر «ایران درّودی نقاش» با تجلی این افسانه نبود، خلأیی در دنیا احساس می‌شد؟

نه، هیچ اتفاقی نمی‌افتاد و کمبود در جهان هستی پیش نمی آید. من پیش خودم ایران درّودی نیستم. همان «ایران جان» مادرم هستم. زندگی و نقاشی را با عطش سیراب نشدنی دوست دارم.

با اینکه دردهای بسیاری را در این زندگی متحمل شدم، با این‌همه فکر می‌کنم نقاشی مهم‌ترین موهبتی است که خداوند به من عطا کرده است و من با آن، توانسته‌ام افسانه   شخصی ام را بسازم. افسانه شخصیتم را ساخته‌ام . باید آموخت که لحظه‌ها را چگونه به کاربرد.  فقط می‌دانم که فرهنگ مملکت و تاریخ ما را هنرمندان نوشته‌اند .

  • چقدر به ماندگاری اعتقاد دارید؟

در مورد خودم اصلاً فکر نمی‌کنم. ولی دوست دارم بزرگان فرهنگ و هنر جاودان بمانند همانطور که تا حالا تاریخ کشورمان را هنرمندان نوشته‌اند. تاریخ را هنرمندان به وجود می آورند نه مردان سیاسی!

  • دنیا را چگونه می‌بینید؟

جهان در نگاه عاشقانه‌ای که به آن دارم بسیار زیبا و شکوهمند است. سعی دارم با دو چشمم هرچه بیشتر زیبایی‌های آفرینش را ببلعم و با تمام حواسم آن را حس کنم.  برایم جهان به ابعاد آرزوهایم لایتناهی، به رنگِ عشق‌هایم ملوّن و پرتلألو، و به اندازة صداقت هایم شفاف و بلورگونه است. گرچه این خون و خون‌ریزی بیرحمانه زمان ما شدیداً متاثرم می‌کند، تصورم بر این است که بشریت در جهت نابودی و اضمحلال خودش پیش می رود. 

  • آیا تمام آثارتان در ایران است ؟

خیر. تعدادی در فرانسه دارم و تعدادی نیز در گالری‌های مختلف دنیا؛ ولی اکثر کارهایم را چند سال پیش با خودم به ایران آوردم تا پس از مرگم در ایران باقی بمانند. مطمئن هستم روزی در هنر معاصر ایران ارزش‌ها جای خودشان را به دست خواهند آورد. 

  • چگونه توانستید وارد فضای نقاشی معاصر جهان شوید ؟

چینی‌ها معتقدند که یکی از سجایای انسان صداقت اوست. با اعتقاد به  این اصل، سعی دارم با صداقت در مقابل انسان‌ها و حوادث زندگی قرار بگیرم و با اعتراف به ندانسته‌هایم راه را برای فراگیری باز کنم. شاید به این خاطر است که با جرأت و اعتماد به نفس بیشتری پیش رفته‌ام و به جاهایی که می‌خواستم تا حدودی راه یافته‌ام. برپایی نمایشگاه‌های زیادی در کشورهای مختلف از ژاپن گرفته تا مکزیک، از آمریکا گرفته تا اروپا، باعث راه یافتن و آشنایی من  با محافل هنری دنیا شد. ولی امروز رغبتی به برپایی نمایشگاه حتی در شهر پاریس ندارم. هر کاری زمانی دارد .حالا باید از زحمات گذشته‌ام بهره بگیرم. البته اگر بگذارند.

  • کمبودها و مشکلات زیادی در فضای هنری و به‌خصوص نقاشی وجود دارد.در این فضا چطور می‌توان به پیشرفت هنر نقاشی در ایران کمک کرد ؟

اولین راه، شناساندن فرهنگ این هنر به مردم و عادت دادن چشم آنها به دیدن نقاشی‌های خوب است. خوشبختانه در سال‌های اخیر، با چاپ آثار بسیاری در زمینة تاریخ نقاشی، نقد هنری، زندگی نامة نقاشان و... تا حدودی دانش عمومی در این زمینه ارتقا یافته است. البته کماکان در مرحله ابتدایی کار قرار داریم و باید بیش از پیش به این هنر پرداخت و آن را برای مردم ملموس‌تر کرد. این روزها که کار جوانان را در بی ینال تهران دیدم خیلی از اینکه ما هنرجویان مستعد زیاد داریم خوشحال شدم. به‌نظر من اصل تدریس درست مهم‌ترین عامل پرورش این استعدادهاست.

گرچه فناوری جدید می‌تواند در این زمینه کمک بسیار مؤثری باشد و بسیاری از کمبودهای آموزشی را جبران کند، با استفاده از کامپیوتر می‌توان به دیدن موزه‌ها و آثار هنرمندان بزرگ رفت و چشم را به دیدن آثار آنان عادت داد.دیگر اینکه هنرمندان ما باید با روند تکاملی این هنر آشنا شوند و از شکست‌هایی که الزاماً پیش می‌آید نهراسند. حقیقت این است که ما کار را از آخر شروع کرده‌ایم؛ پس باید جرأت شنیدن قضاوت‌های تلخ هنرمندان سایر کشورها را داشته باشیم.

کد خبر 50188

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز