همشهری آنلاین- سید محمد بهشتی: من، تو، او، ما، کیستیم؟ بدیهیترین پاسخ این سوال، در معرفی شناسنامهای خلاصه میشود. اسم و رسم و نام پدر و محل تولد. «هویت» یعنی همین و اگر چه لغتی عربی است اما به نظر میرسد در زبان فارسی، کاربستی منحصر به فرد داشته باشد. هویت در عربی یعنی: سجل الاحوال، همان اطلاعات شناسنامهای اما در فارسی، جستجوی هویت کسی یا چیزی عبارت است از تعریف ذات او. معرفتی بسیار فراتر از از اسم و رسم سجلی. در این معنا هویت دو رکن دارد: ۱ ـ خون ۲ ـ خاک
۱ ـ خون یعنی: فرزند که هستی؟ پدرت کیست؟ نگاه کنید به جایگاه پدر در اساطیر و تاریخ و سنت. سهراب پدر خود را نمیشناسد بنا بر این علی رغم همزبانی، قادر نیست با او همدلی کند. با او میجنگد و کشته میشود. اصلا ماجرای نبرد او با رستم ضمن جستجوی سهراب برای یافتن پدرش کلید میخورد. همه چنینند. من دیدهام آدمهایی را که به عنوان فرزندخوانده پدر و مادری ثروتمند بزرگ شدهاند اما باز هم در جستجوی پدر و مادر واقعی خود هستند. این آدمها آرام نمیگیرند تا گمشده خود را پیدا کنند و «هویت» خویش را باز یابند. خون یعنی همین و اگر بر آن تأکید افراطی شود نژاد پرستی زاییده میشود.
۲ ـ خاک عبارت است از تعلق جغرافیایی. ملیت محصول این بخش از هویت است. اهل کجا هستی؟ اهل کجا بودن هم بسیار وسیعتر از تعلق جغرافیایی صرف است. امروز میدانیم که ویژگیهای جغرافیایی در ژنهای ما نهفته هستند و تا نسلها بعد انتقال مییابند. رنگ پوست، شکل اندام، خصلتهای روانی مثل زود خشمی، مهربانی، دست و دلبازی یا خست ذاتی بخشی از ویژگیهای نهفته در خاک هستند. باور بکنید یا نه، این ویژگیها به صورت ژنتیک در ما موجود است هر چند که محیط خانواده و اجتماع در تعدیل یا تشدید این خصائل مؤثر است و هر چند میتوانیم با خودسازی برخی از آنها را اصلاح کنیم. تأکید افراطی بر این رکن از هویت، باعث پدید آمدن ناسیونالیسم و میهنپرستی متعصبانه میشود.
تجلی این مفاهیم، در «اسم» نهفته است. اسم یعنی عنوانی که «پدر» به فرزند خویش بخشیده. یعنی هویت. کسی که نام خود را نداند، اصلا نیست! عدم حساب میشود! فنجان را در نظر بگیرید. بدون اینکه اسمش را بر زبان بیاورید، بگویید چیست. اگر جواب دهید وسیلهای است که در آن چای مینوشیم، خواهم گفت: نه. آن را توصیف نکنید. بگویید چیست، و مطمئن باشید نخواهید توانست جواب دهید. و فنجان از عالم وجود محو میشود. چنین است که میگویند: اسم و مسما عین هماند. چنین است که هستی فرد، با هویت او و هویت او (که همان هستی اوست) با «اسم» پیوند میخورد. تذکر این نکته، خالی از لطف نیست که در بعض ممالک پیشرفته، انتخاب اسم را حق فرزند میدانند. تا سیزده یا چهاردهسالگی او را به نام کوچک پدر صدا میزنند و بعد، او میتواند اسمی را که دوست دارد انتخاب کند. در این معنا، انتخاب اسم، از حقوق فردی و شهروندی است.
ممکن است بپرسید: خب. که چی؟ بله. عرض کنم که هویت (همان خون و خاک) به دو بخش هویت فردی و اجتماعی تقسیم میشود و نشانههایی همراه خود میآورد که بسیار با اهمیتند چون مؤید وجود هویتی درست و اصیل هستند. طرز لباس، سبک زندگی، اخلاق، مناسبات فردی و اجتماعی، سنتها و در یک کلمه، فرهنگ فردی و اجتماعی از نشانههای بازشناسی «هویت» هستند. وقت آن رسیده که نگاهی به خودمان بیندازیم (قبل از اینکه به اجتماع و به دیگران) نظر بیفکنیم. ماکیستیم؟ ذات ما و شخصیت ما و هویت ما چقدر با سبک زندگی، مناسبات اجتماعی، معماری، اخلاق و رفتار فردی و در یک کلمه، فرهنگ برآمده از هویت ما شباهت دارد؟ شاید باید یک بار دیگر از خود بپرسیم: تو من، تو، او، ما کیستیم؟
نظر شما