همشهری آنلاین-سید محمد بهشتی:
چرخوفلک کلیترین تعبیری است که در تاریخ ادبیات ما برای توصیف شکلی و ساختاری هستی به کار رفته است. این تعبیر، سه مشخصه عمده جهان هستی را در خود ذخیره کرده: ۱ ـ هستی، مجموعهای از اجزاء مختلف است که همه با هم هماهنگاند. ۲ ـ جهان هستی در حرکت است. ۳ ـ حرکت عالم وجود، هدفمند است و تکراری نیست. ۴ـ لاجرم آنچه در هستی رخ میدهد هدفمند و حسابشده است و به قصدی معین انجام میگیرد و تصادف در آن راه ندارد.
ما انسانها معمولا به این ابعاد اعتنایی نداریم. بخش قابل ملاحظهای از ما، اتفاقاتی را خوب و مفید میدانیم که برای ما سودمندند و هنگامی واقعهای را بد مینامیم که برای ما و منافع ما بد بوده باشند. چنین برداشت خامی، ما را بر آن میدارد که هر چه بیشتر از لذایذ و امکانات زندگی بهرهمند شویم ولو به ضرر خودمان یا دیگران باشد. مضحک اینجاست که معمولا کسی را خوشبخت میدانند که توانسته باشد در بیشترین حالت از زندگی خود لذت برده باشد (در این معنا خرید ماشین، خانه، مسافرت داخلی و خارجی، صرف غذاهای رنگارنگ و خوشمزه و حساب بانکی پر و پیمان از ارکان خوشبختی محسوب میشود). الان به ماهیت این لذات نمیپردازیم اما از سنتی یاد میکنیم که یکی از اصول مهم عالم هستی است. بر اساس این اصل، اگر انسان برای نعمتی که دریافت کرده، شاکر باشد، نعمتهای بیشتری دریافت خواهد کرد. جالب اینجاست که حتی اگر کسانی نسبت به این نعمات شاکر نباشند، عالم هستی بخشش خود را دریغ نخواهد کرد اما در فرایندی گریزناپذیر، امکان التذاذ و بهرهمندی از ناسپاسان گرفته خواهد شد.
چنین است که غذا به جای آنکه جذب بدن شود و انرژی و قدرت پدید آورد، بدل به چربی میشود و عارضه کشنده چاقی را ایجاد میکند (و این یکی از دلایل مهم بروز چاقی است)، آب، هدر میرود، پول (ابزاری برای تسهیل مناسبتهای اقتصادی انسان) تبدیل به عنصری آزاردهنده میشود که طالبان خود را گرفتار حرص و آز و بخل میکند، هوا آلوده میشود، میوهها مسموم میشوند، حیوانات مفید از بین میروند و شهرها بیرویه گسترش مییابند و محیط زندگی ما از دود و اصوات زیانآور آکنده میشود، ارتباطات انسانی دستخوش آسیب میشوند و گاه میبینی همهچیز هست اما آرامش و راحتی نیست: دل خوش سیری چند؟
اگر شما هم از خود میپرسید که چرا وضعیت شهرهای ما سامان درستی ندارد، اول سراغ شهروندان باید رفت. البته نقش مدیران و متولیان امور شهری را ناچیز نمیکنم منتها چیزی که هست، ما شهروندان، شهرها را میسازند و شهرها نسلهای بعدی شهروندان را تربیت میکنند. چاره کجاست؟ به نظر میرسد جز بازگشت به فهم اصیل و کهن خودمان گریزی نداریم. همان باورهایی که به ما گوشزد میکنند:
ابر و باد و مه و خورشید فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری!
زندگی امروز ما شهروندان در سایه غفلتی محتوم، از شیوههای درست فاصله گرفته اما در اینکه می توان آب را به سرچشمه برگرداند و طرحی تازه بر انداخت و فلک را شکافت و سقفی نو بنا نهاد اصلا تردیدی نیست. باید بپذیریم و باور کنیم که این چرخ نیلگون، در حرکتی هدفمند و به سوی نقطهای معین میرود. ما مالک مطلق نیستیم و عمر جاودانه نداریم و آنچه رخ میدهد تصادف نیست. باید بپذیریم که آن چنان که باید و شاید نسبت به دهشهای هستی، شکرگزار نبودهایم.
نظر شما