کوهنوردان حرفهای معمولا سالی یک یا ۲مرتبه به قله دماوند صعود میکنند؛ اما جالب است بدانید یکی از امدادگران هلالاحمر که کارش نجات کوهنوردان حادثهدیده در دماوند است، تاکنون ۵۱مرتبه به قله صعود کرده و حتی در یک روز مجبور شده ۳ مرتبه برای نجات جان کوهنوردان حادثهدیده در صعودی برقآسا به دماوند برود. این کوهنورد ۲۸ساله محمد صادقیفر نام دارد. او در گفتوگو با همشهری از چگونگی علاقهمند شدنش به امداد و نجات گفت و چند مأموریت نفسگیرش ازجمله پیدا کردن پیکر فرناز دولتخواه را بازگو کرد.
- چطور شد که به کار کوهستان و همکاری با هلالاحمر علاقهمند شدید؟
من اهل منطقه علیمستان آمل هستم. زمانی که ۸ساله بودم، یک کودک معلول در جنگلهای نزدیک علیمستان گم شده بود و خانوادهاش برای او بیقراری میکردند. آن زمان گروهی از هلالاحمر برای پیدا کردن این کودک به منطقه ما آمده بودند اما کمک لازم داشتند. من با اینکه سن کمی داشتم، بهعنوان راهبلد با آنها رفتم و کمکشان کردم و کودک آسیبدیده پیدا شد. ۲هفته بعد از این حادثه دوباره اتفاق دیگری افتاد و گروهی ۶نفره از گردشگران در جنگل گم شدند. اینبار هم همراه امدادگران هلالاحمر رفتم و چون منطقه را مثل کف دستم بلد بودم، با راهنمایی من این گروه پیدا شدند. از آن زمان بود که به همکاری با هلالاحمر و نجات جان انسانها علاقه پیدا کردم.
- از چه زمانی همکاریتان را بهطور رسمی با هلالاحمر آغاز کردید؟
از بهار سال۹۱ بعد از گذراندن دورههای مختلف امداد و نجات وارد سازمان داوطلبان هلالاحمر شدم و نخستین مرتبه همراه استادم داوود لشکری به دماوند صعود کردم و تا پناهگاه۳ در ارتفاع ۴۲۰۰متری رفتم و تجربیات زیادی از ایشان آموختم و همکاریام با هلالاحمر تاکنون ادامه دارد.
- در این مدت بیشتر در چه مأموریتهایی شرکت داشتید؟
من و چند نفر دیگر از دوستانم هرسال از تیر تا شهریور در بارگاه سوم دماوند مستقر میشویم و به کوهنوردانی که دچار حادثه میشوند کمک میکنیم. در این بین گاهی مجبور میشویم چندمرتبه به قله دماوند صعود کنیم.
- تاکنون چند مرتبه به قله دماوند صعود کردهاید؟
در این مدت حدود ۵۱مرتبه به قله صعود کردهام اما یکی دیگر از موفقیتهایم این است که یک مرتبه در یک روز ۳ مرتبه صعود کردم.
- چطور شد که مجبور شدید در یک روز ۳بار به دماوند صعود کنید؟
آن روز یک مرتبه صبح به قله صعود کردیم و برگشتیم. افرادی که به دماوند صعود کردهاند میدانند که مسافت بین ارتفاع ۴۲۰۰متری تا ۵۶۱۰متری بین ۶ تا ۷ساعت طول میکشد. اما ما همین مسیر را ۲ساعته صعود میکنیم. آن روز بعد از برگشت از قله، حدود ساعت۷ شب بود که خبر دادند یکی از کوهنوردان در ارتفاع ۵۲۰۰متری بیهوش شده است. دوباره مجبور شدیم صعود کنیم و مسیر را در زمانی حدود یکساعت و ۴۰دقیقه طی کردیم و دوباره به پایین برگشتیم. اما سومینبار حدود ساعت۶ صبح بود که خبر رسید باز هم یک کوهنورد در ارتفاع ۵هزار متری بیهوش شده است که اینبار هم در حدود یکساعت و ۳۰دقیقه خودمان را به او رساندیم و توانستیم جانش را نجات دهیم. در هر مرتبه صعود کولهپشتی که دستکم ۱۰کیلو وزن دارد را با خودمان حمل کردیم و هنگام برگشت هم مصدوم را با تجهیزات مخصوص به پایین منتقل کردیم.
- در این مدت کدام عملیاتی که در آن شرکت داشتید خطرناکتر بود؟
همین عملیاتی که چندماه قبل برای پیدا کردن خانم فرناز دولتخواه رفتیم، یکی از سختترینها بود. چند روز قبل یک کوهنورد دیگر هم مفقود شده بود. ۴روز از او هیچ خبری نبود و ما هم با بالگرد و هم بهصورت پیاده منطقه را جستوجو کردیم تا اینکه ساعت۶ بعدازظهر درحالیکه در ارتفاع ۴۳۰۰متری بودیم خبر رسید که این کوهنورد در ارتفاع ۴۷۰۰متری پیدا شده است. باید پیش از تاریک شدن هوا خودمان را به او میرساندیم. او ۴روز در شرایط سختی بود و اگر دیر میرسیدیم مرگش حتمی بود. با همه توان به سوی او رفتیم. در راه از یخچالی دائمی باید عبور میکردیم؛ جایی که بسیار خطرناک بود و چندین مرتبه کوه ریزش کرد. با وجود این بهسختی از آنجا عبور کردیم. آن زمان نفس توی سینهام حبس شده بود تا اینکه به فرد گمشده رسیدیم و با کمک بالگرد توانستیم او را نجات دهیم. همان روز بود که خبر رسید پیکر خانم دولتخواه هم پیدا شده است.
- در اینباره بیشتر توضیح دهید.
خانم دولتخواه بعد از ۵روز جستوجو پیدا شده بود. اما جایی که ایشان به آنجا سقوط کرده بودند جایی سختگذر بود که به این راحتی نمیشد به پیکر ایشان دسترسی پیدا کرد. ایشان تقریبا زیر سنگ و برف و یخ مدفون شده و بخشی از لباسش بیرون مانده بود. بهسختی خودمان را به محل حادثه رساندیم. زمان زیادی طول کشید تا سنگها را کنار زدیم و به پیکر ایشان رسیدیم. اما همان موقع از بالادست سنگهای زیادی سقوط کرد. این سنگها که بعضی از آنها یکمتر قطر داشت، وقتی سقوط میکرد صدای وحشتناکی در کوهستان میپیچید. میخواستیم پناه بگیریم اما فایدهای نداشت و مجبور شدیم سر جایمان بمانیم و تعدادی از سنگها با شدت زیادی از کنارمان عبور کردند و بهطور معجزهآسایی با ما برخوردی نداشتند. بعد از آن ۴نفری توانستیم پیکر را بعد از ۷ساعت کوهنوردی به پایین منتقل کنیم.
- تا به حال شده در جریان عملیات سختی که شرکت کردهاید امید خودتان را از دست بدهید؟
تنها چیزی که در کوهستان به ما انرژی میدهد امید است. مثلا در عملیات انتقال پیکر خانم دولتخواه طبق دستورالعملهایی که به ما آموختهاند اگر جانمان در خطر بیفتد باید اول جان خودمان را نجات دهیم اما ما حاضر نشدیم پیکر ایشان را رها کنیم و با هر سختی که بود آن را به پایین منتقل کردیم. ما در عملیاتی که شرکت میکنیم مصدومان و حادثهدیدگان را نمیشناسیم اما حاضریم جانمان را برایشان فدا کنیم. خانواده ما هم همیشه چشمانتظارمان هستند اما ما در عملیات نجات همه تلاشمان را میکنیم و هیچوقت کوتاهی نمیکنیم.
نظر شما