به گزارش همشهری آنلاین به نقل از یواسایتودی، بازیگر سرشناس اسپانیایی که بیشتر با فیلمهای «دسپرادو»، «اویتا»، «شرک» و «زورو» شناخته میشود، بهار امسال با بازی در «رنج و شکوه» جایزه بهترین بازیگر مرد را از جشنواره فیلم کن گرفت. منتقدان و کارشناسان معتقدند ایستگاه بعدی باندراس به احتمال زیاد اسکار ۲۰۲۰ است که شاید یک نامزدی یا حتی جایزه بهترین بازیگر مرد را برایش کنار گذاشته باشند.
«رنج و شکوه» که فیلمی زندگینامهای از پدرو آلمودووار است، از این جمعه در سینماهای نیویورک و لسآنجلس روی پرده میرود و به تدریج بر تعداد سینماهای نمایشدهنده آن افزوده میشود. پیشبینی سایتهای معتبر این است که نماینده اسپانیا در اسکار نود و دوم نامزد جایزه بهترین فیلم بینالمللی میشود اما خود باندراس برای بردن اسکار رقیبی بسیار قدر چون واکین فینیکس برای بازی در «جوکر» پیش رو دارد.
بازیگر ۵۹ ساله اسپانیایی که سرگرم کارگردانی و بازی در پروژه «خط کُر» در سرزمین مادریاش مالاگا در اسپانیاست، برای نمایش «رنج و شکوه» در جشنواره فیلم نیویورک به آمریکا سفر کرده است. او در این گفتگو با پاتریک رایان، خبرنگار یواسای تودی درباره همکاری دوباره با آلمودووار، همسر پیشین خود ملانی گریفیث و تاثیر بیماری برای زندگی شخصی و فعالیتهای حرفهایاش سخن گفته است.
- پدرو آلمودووار جای گفته ساختن «رنج و شکوه» نوعی درمان برای او بوده است. برای تو هم همینطور بود؟
بله. حدود دو سال و نیم پیش یک حمله قلبی داشتم و آن بیماری در شناختن شخصیت این فیلم بسیار به من کمک کرد. پدرو به من گفت: «از وقتی سکته کردهای چیزی در تو دگرگون شده است» و من دقیق میدانستم منظورش چیست. او از من خواست پیامدهای بیماریام را پنهان نکنم و با آن دو مفهوم آسیبپذیری و دریافتی دیگر از واقعیت را بهتر درک کنم. هر چه پیشتر برایت اهمیت داشت، پس از سکته ناپدید میشود و تو درمییابی تنها مفهوم بسیار بسیار واقعی و قطعی در این دنیا مرگ است. جز آن همه چیز نسبی است.
- چند سال پیش که از آمریکا به اروپا برگشتی، گفته بودی از هالیوود خسته و سرخورده شدهای. انگار که کلیشه شده باشی اما از آن زمان تا امروز پیوسته کار کردهای. بازی در «رنج و شکوه» باعث شد تو هم به کارنامهات بیشتر فکر کنی؟
آن ماجرا کوتاهی خود من بود نه هالیوود. باید یک نکته را تذکر بدهم: در هالیوود فیلمسازانی هستند که در یک شرایط خاص کار میکنند و فیلمهای مستقل میسازند اما بخشی از سیستم نیستند. داستان «هالیوود هالیوود» متفاوت است؛ یک کارخانه که محصول خاص تولید میکند و اگر تو بخواهی در بازیشان باشی، همین است که هست. سالها پیش یک نفر بود که به من گفت: «آنتونیو مهمترین واژه در هالیوود «نه» است و تو باید یاد بگیری نه بگویی.» شاید گاهی این توصیه را فراموش کردم و این به معنی کنار گذاشتن هالیوود نیست. اگر کسی مثل استیون سودربرگ از من بخواهد، با کمال میل در فیلمش بازی میکنم. دوست دارم کنار مریل استریپ و گری اولدمن باشم که نهتنها بازیگران بزرگ، بلکه انسانهایی فوقالعادهاند و سخاوتمند. البته دیگر بسان گذشته برای کار کردن در هالیوود و آمریکا احساس وظیفه نمیکنم.
- به تازگی در یک گفتگو ملانی گریفیث را «بهترین دوست» خطاب کردی، آن هم سه چهار سال پس از جدا شدن از هم. آیا مدتی طول کشید به این نتیجه برسی که میتوانید همچنان دوست باشید؟
میدانید که جدا شدن یک سونامی و واقعا دیوانهکننده است. تازه بعد از آن نوبت درک واقعیت میرسد و واقعیت درباره من و ملانی این است که ما همچنان همدیگر را دوست داریم. او مادر بزرگترین حاصل زندگی من یعنی دخترم استلاست و همواره جایگاهی خاص در زندگی و قلب من خواهد داشت. من همواره ملانی را تحسین کردهام و ما همین دیروز با هم حرف زدیم.
- پس از حمله قلبی، چشماندازت نسبت به زندگی چگونه دگرگون شد؟
نکته جالب اینکه همه چیز درست خلاف درک و دریافت دیگران است. مردم فکر میکنند من نگرانم، در حالی که اصلا نگران نیستم. حالا دیگر میدانم همه ما یک روز میمیریم. وقتی به یک سن و سال برسی، مساله مرگ همیشه در ذهن تو هست اما ماجرای سکته و حمله قلبی متفاوت است؛ انگار که با مرگ حرف زدهای و او گفته است «من همین نزدیکیهایم.» حالا آنچه برای من اهمیت دارد، فقط حقیقت است. واقعیت چیست؟ من که هستم؟ نقش من در زندگی کدام است؟ بعد ناگهان همه آن آدمهای مهم زندگی برای تو مهمتر میشوند؛ دخترت، خانوادهات، دوستانت. حالا هم دارم تلاش میکنم حرفهام را به روزهای آغازین بازگردانم؛ یک سرگرمی، کاری که واقعا دوست دارم، بدون توجه به چیزی که برای من همراه میآورد.
نظر شما