عزیزی این روزها یک رمان با عنوان «کفشهایم برای غروب» و نیز ترجمه کُردی کتاب «بوف کور» را در دست چاپ دارد. در ادامه گفتوگوی همشهری را با این شاعر بخوانید.
- اولین کتابتان را در چه تاریخی چاپ کردید و حس و حالتان چگونه بود؟
بهتر است ابتدا در معرفی خود بگویم که زادروز من زمانی است که با شعر آشنا شدم. من از شعر زاده شدم و هنر ترجمه در آغوشم گرفت، رُمان شیرم داد و با تحقیق و نویسندگی در مسائل تاریخی و فرهنگی بزرگ شدم. سال ۱۳۸۷ نخستین مجموعه اشعارم تحت عنوان «خاک و مرگ» منتشر شد و در سال ۸۹ کتابی دیگر به نام «زیگ آریای کردی» از زبان فارسی به کُردی ترجمه و توسط نویسندهاش منتشر شد. همچنین در سال ۹۱ کتابی به نام «زرتشت در فرهنگ کردستان» انتشار دادم. در حال حاضر نیز رمان «کفشهایم برای غروب» و ترجمه «بوفکور» صادق هدایت به زبان کُردی را در انتظار چاپ دارم. لازم به توضیح است که با احترام برای همه زبانهای مادری، به زبان مادریام کُردی مینویسم و نوشتهام و اینگونه توانستهام در عرصه نویسندگی خدمتی هرچند کوچک به فرهنگ و تاریخ و ادبیات خود کنم.
- موضوعات شعری خود را بر چه اساسی انتخاب میکنید؟
واقعیت این است که محیط و فرایند زندگی هنرمند، نقش مهمی در رشد و بالندگی آن دارد و کم و بیش در اثر و نوشتههای هر شاعر و نویسندهای قطعه و برشهایی از زندگی واقعی او یافت میشود و آن بخشهایی هستند که مخاطب بیشتر از هر برش دیگری با آن ارتباط برقرار میکند.
- کردستان خاستگاه شاعران و نویسندگان بزرگی بوده که بسیاری از آنها صاحب سبک هستند؛ آیا الگویی در کار ادبی داشتهاید؟
باید اعتراف کنم که متکی بودن(تقلید و پیروی) به دیگران زشتترین و تلخترین واقعیت زندگی هنری هر انسانی است و انسان نباید به آن افتخار کند؛ ولی آموختن از دیگران حسن زیبایی است و من در این رابطه روح استادان بزرگی همچون «قانع»، «نالی»، «ههژار»، «هیمن» «ولی دیوانه» و «حافظ» را میستایم که بنیان و مدرسه آموختن من بودند و هنوز هستند کسانی که قابلیت الگو شدن را در جامعه ما دارند.
- گرایش ادبیتان بیشتر به کلاسیک است، چرا؟
اعتقاد دارم شعر کلاسیک بر اساس نیاز و فطرت درونی بشر فرم گرفته و پدید آمده است و به دنیای بیرونی تراوش کرده است، اما شعر نو ضرورت شعری و ادبیات زمان در ساختن آن دخالت دارد و باید اذعان کنم که شخصیت و هیبت آثار کلاسیک را به این دلیل که دارای سبک و فرم شعری کهن و مانند آینه تمامقد، همه محاسن، ایرادها و صداقت شاعر را نمایان میسازد و دیگر اینکه از گوش دادن به اینگونه شعر که آغشته به ضربآهنگ و موسیقی است، لذت میبرم و بیشتر از هر نوع سبک شعری آن را میفهمم، این سبک را انتخاب کردهام.
- ارتباط شما با انجمنهای ادبی کردستان چگونه است؟
روح من به وسعت همه دشتها، کوههای سر به فلک کشیده و روستاهای سرزمین مادریام تازه و احساسی است و همین امر سبب شده که کمتر به حشر و نشر با انجمنها رغبت کنم و در این مکانها همانند مرغی در قفس هستم زیرا اندکشماری از دوستان نیز در انجمنها برای تبادل آثار دیگران نیامدهاند و من نیز هرگز، شعرهایم که برههای معصوم علفزار صداقت وجودی و نوشتاری من هستند، به چنگ و کنده و ساطور قصابانی بازیگوش نمیسپارم.
- نیازها و کمبودهای جامعه ادبی، فرهنگی و هنری کردستان را در چه میدانید؟
کمبودها از جدا افتادن توده مردم با قشر روشنفکر جامعه شروع شد، این دو دیگر مثل قدیمها همدیگر را نمیفهمند و شکافی به بزرگی بیگانگی در میانشان ایجاد شده است. جامعه ادبی سوای کفزدنها و هورا کشیدنهای سالنی، با همه ادعاها و ژستهای روشنفکری از کوچه و بازار فراری است. در سالهای اخیر این جامعه به اندازه یک سریال بیمحتوای ماهوارهای در جذب مخاطب هیچ قدرتی نداشته و هیچ تاثیری در جلوگیری از آسیبهای وارده فرهنگی ایفا نکرده است. در این کشمکش ما مدعیان روشنفکری، خاکریزهایمان را تا عمق جبهه خودی عقب راندیم و این یک حقیقت تلخ است که دست و پای ادبیات در سنندج به کرختی دچار شده است و اگر با همه دشواریها، ضعفها و سوسوزنان، اندک تولیدات فرهنگی به وجود میآید، اما در آن سوی، بازاری گرم و مصرفکنندهای تشنه وجود ندارد و اگر مردم با شور و شوق کتاب و روزنامه را میخواندند و ما هم هی مینوشتیم رفیق! آخ مینوشتیم.
- بسیاری از نویسندگان برای روشنگری در جامعه هزینههایی را متحمل میشوند. نظرتان در این مورد چیست؟
پرداختن بهای آنچه طلب میکنی دلبخواه نیست، این بها مانند کارت خودپرداز اتوماتیکوار از عمر و دسترنج ما پرداخت میشود، چهبسا بعضی وقتها بیشتر از آنچه گیر میآوریم قیمت میپردازیم. برای مثال تهیه یک نان سنگک احتیاج به صرف وقت در صف نوبت ایستادن و پرداخت بهای خود نان دارد که هیچکدام از اینها دلبخواه نیست، چون گرسنگی امری طبیعی است و در این داد و ستد نیز همین انسان را مجبور میکند که بهای بیشتری را از آنچه دریافت میکند بپردازد و این قانون زندگی است که زندگی را باید صرف زندگی کرد.
- با توجه به مشکلاتی که در زندگی روزمره خود دارید، آیا با فعالیتهای فرهنگی شما اصطکاک پیدا نمیکند؟
باید اذعان کنم که زندگی یک جبر است و کار یک ضرورت، اما در زمان و مکانی که همه معیارها و الگوهای جامعه ما تکیه بر ستون اقتصاد زده است و در این زمانه کنار آمدن با مشکلات زندگی و راضی نگهداشتن خانواده برای هنرمند، هنر دیگری است که هنرمند باید آن را بیاموزد و با کیاست تمام آن را بهکار بگیرد.
- شما به عنوان یک شاعر، درد و رنج را در چه میدانید و خوشبختی را چگونه تحلیل خواهید کرد؟
نهایت خوشبختی انسان درد کشیدن و رنج بردن است، چون این دو مجموعهای به نام زندگی و زنده بودن را تشکیل میدهند. انسان باید از آن روز وحشت داشته باشد و خود را سیهبخت بداند که قرار باشد درد نکشد و رنج نبرد، چون در غیر این صورت انسان بدون احساسات، انسان نیست و شاید این آدم زنده نباشد.
- چه آثاری در دست اجرا دارید؟
باید بگویم آینده من، زمان حال من است، چون همان آیندهای بوده که در گذشته در پس پنجره با آرزوها و برنامههای بسیاری در انتظارش نشسته بودم. امروز باید آن را پاس بدارم و آنچه از دستم برمیآید در خدمت به فرهنگ و مردمم دریغ نکنم.
نظر شما