رابعه تیموری و زهرا بلندی-خبرنگار: وقتی در محله دولت‌آباد قدم می‌زنی حسرت یک کف دست گل و گیاه به دلت می‌ماند وهرم آفتاب تند و تیزی که در کوچه‌ها و خیابان‌های قدیمی آن پهن شده لذت تماشای بازارعربی محله را به کامت تلخ می‌کند.

باغستان

اما وقتی به خیابان شهید هوشمندی می‌رسی درختان تنومندی که در حاشیه خیابان دست به هم داده‌اند احساس آرامش خوشایندی را در ذهنت می‌نشانند. در کوچه ۳۷ این خیابان، جنگلی سرسبز و باغی خرم قرار گرفته که حکم برکه آبی را در یک کویر خشک و تشنه دارد. در این جنگل زیبا انواع درختان مثمر و بی‌ثمر و گل‌ها و گیاهان مختلف و متنوع یافت می‌شوند که با تلاش و عرق جبین «‌حسن رستمی» به ثمر رسیده‌اند. رستمی یکی از جوانان محله دولت‌آباد است که ۴ هزارمتر از فضای بایر محله را جنگلکاری و درختکاری کرده است.

 از ابتدای خیابان شهید هوشمندی نوک درختان رعنای سرو و چنار و نارون کوچه ۳۷ پیداست و هرچه به این کوچه نزدیک‌تر می‌شوی عطر سبزه و خاک خیس را بیشتر احساس می‌کنی، اما برای تماشای درختان سربه فلک‌کشیده و گل‌ها و سبزه‌های کوچه باید تا رسیدن به انتهای خیابان طولانی شهید هوشمندی صبوری کنی. کوچه ۳۷ شبیه جنگلی انبوه است که خانه‌های ویلایی اهالی در حاشیه آن قرار گرفته‌اند. در همسایگی درختان کاج و سرو و صنوبر و نارون، درختان میوه پربرکتی قد کشیده‌اند. بسیاری از آنها به بار نشسته‌اند و توت‌های قرمز و سفید روی شاخه‌های پربرکت درخت، دلربایی می‌کنند. آلبالو و گیلاس‌ها هم کاملاً رسیده‌اند و سرخ و آبدار شده‌اند. تک و توک زیتون‌هایی که روی درخت دیده می‌شود هنوز کال هستند و رهگذران به انتظار شهریور و رسیدن زیتون‌ها نشسته‌اند. اهالی صبح زود گل‌های محمدی را چیده‌اند و شاخ ‌و بار درخت سبک شده است. گل‌ و بوته‌هایی که لابه‌لای درختان روییده‌اند این تابلو زیبا را تکمیل کرده‌اند. ردیف‌های منظمی از سنگ‌های صخره‌ای مرز فضای جنگلی را از سواره‌رو خیابان جدا کرده‌اند. مقابل بسیاری از خانه‌های ویلایی، خیابان فضای سبز باصفایی دیده می‌شود، اما هیچ یک از این فضاها، سرسبزی و طراوت محوطه مشرف به منزل خانواده «‌رستمی» را ندارند.

  • پارکینگ اتوبوس‌های فرسوده
    به وجودآمدن این باغ و جنگل انبوه و سرسبز حکایت دور و درازی دارد. «‌حسن رستمی» می‌گوید: «سال ۱۳۷۳ که به محله دولت‌آباد آمدیم اینجا یک بیابان برهوت و پر از خاک بود. تابستان هوایی کویری داشتیم و از گرمای شدید رنج می‌بردیم و زمستان اگر نم بارانی به زمین می‌نشست، خاک‌ها به گل و لای تبدیل می‌شد. دور تا دور کوچه را دیوارهای گلی کوتاه حصار کرده بودند و فقط چند خانواده سکونت داشتند.» عریض و طویل ‌بودن این کوچه دنج و خلوت سبب شده بود به‌عنوان پارکینگ اتوبوس‌های فرسوده شرکت واحد مورد استفاده قرار گیرد و اهالی کوچه هر روز صبح با سروصدا و بوی دود اگزوز اتوبوس‌ها از خواب بیدار شوند. تصمیم برای خرید خانه، خانواده رستمی را به محله دولت‌آباد کشاند. آنها که در محله خزانه بخارایی زندگی می‌کردند با دیدن باغچه باصفای خانه تصمیم به خرید گرفتند، اما وقتی ساکن شدند شرایط کوچه آزارشان می‌داد و از خرید خود رضایت نداشتند. حسن‌آقای جوان با آنکه عمرش را در عالم موسیقی گذرانده بود و از کشت و کار و باغبانی سررشته‌ای نداشت تصمیم گرفت با کاشت درخت و نهال حال و هوای کوچه را تغییر دهد. او در فضای روبه‌روی خانه‌اش باغچه‌ای نقلی درست کرد و داخل آن نهال توت کاشت، اما صبح که از خانه بیرون آمد نهال را از ریشه درآورده بودند. این اتفاق باعث دلگیری حسن شد، ولی او را دلسرد نکرد و فردای آن روز چند نهال توت و گردو در باغچه کاشت. این نهال‌ها هم سرنوشت بهتری نداشتند و فقط یک نهال گردو جان سالم به در برده بود که حسن آن را به باغچه حیاط خانه‌اش برد.  

  • نذر کاشت درخت
    رستمی نمی‌دانست افرادی را که به سبزشدن کوچه علاقه‌ای نداشتند با چه زبانی قانع کند که مزایای زندگی در یک کوچه سرسبز بیشتر از داشتن فضای پارک وسیع در مراسم و مهمانی‌های خانوادگی است. مادر مقداری تخم گل لاله عباسی را که چند سال در قوطی نگه داشته بود به او داد تا در باغچه کوچه بکارد. رستمی خوشبین نبود که این بذرها نهال شوند و به بار برسند، ولی پیشنهاد مادر را پذیرفت و آنها را کاشت. چند ماه بعد با دیدن گل‌های لاله عباسی که از زمین سربرآورده بودند آنقدر ذوق‌زده شد که تلخی اتفاقات گذشته را از یاد برد. او با مشقت زیادی‌لایه آسفالت ۳۰ سانتی‌متری کوچه را تراشید و پس‌انداز اندک چند ساله‌اش را صرف خرید و کاشت تعداد زیادی نهال کرد، اما این بار گوش به زنگ بود که رهگذران به نهال‌ها آسیب نرسانند. حسن‌آقا با سطل از حیاط خانه آب می‌آورد و به پای درختان می‌ریخت. گاهی هم که با شیلنگ آنها را آبیاری می‌کرد با عبور خودروها شیلنگ‌ها از هم جدا می‌شدند و مقدار زیادی آب هدر می‌رفت. درختان جوان زرد و پژمرده می‌شدند و تلاش حسن‌آقا برای حفظ آنها به جایی نمی‌رسید. این شرایط سبب شد خانواده حسن‌آقا به فکر چاره بیفتند. حسن به اقوام و همسایه‌ها پیشنهاد کرده بود برای حاجات خود درخت نذر کنند و بسیاری از آنها از این پیشنهاد استقبال کرده بودند. قطعه طلای نذری خواهرش و مبلغ اهدایی پدرش این مشکل را حل کرد و امکانات لازم برای آبیاری درختان مهیا شد.  
  • ۹ سال تلاش کردم

درختان در حاشیه خیابان قرار گرفته بودند و گاهی رانندگان سهل‌انگار با سرعت و بی‌توجهی خود به آنها آسیب می‌زدند. در همان زمان طرح توسعه ایستگاه‌های مترو در محله دولت‌آباد اجرا می‌شد. باغبان جوان قطعات سنگ‌ بدون استفاده‌ای را که باقی ‌مانده بود با چرخ‌دستی به محوطه درختکاری‌ شده آورد و دور آن حصاری سنگی کشید. خانواده رستمی نام جنگل زیبایی که در حصار سنگ‌ها به وجود آورده بودند «‌سنگلستون» گذاشتند. رستمی می‌گوید: «رنج و مشقت زیادی کشیدم تا سنگلستون سرسبز شود، ولی وقتی اهالی در سایه درختان دورهم جمع می‌شوند و با چیدن توت و جنگلک لحظات خوشی را می‌گذرانند سختی‌های گذشته را فراموش می‌کنم.» به وجود آوردن سنگلستون حدود ۹ سال به طول انجامیده و رستمی بیش از ۲۰۰ میلیون ریال برای سبز کردن آن صرف کرده است. شهرداری منطقه از این قدم بزرگ و ارزشمند رستمی استقبال کرده و آب مورد نیاز برای آبیاری سنگلستون را تأمین می‌کند. تلاش‌های خانواده رستمی، بسیاری از همسایه‌ها را بر سر ذوق آورده و با کاشت درخت و سبزه در فضای مقابل منزل خود به کوچه ۳۷ طراوت و نشاطی خاص بخشیده‌اند.

کد خبر 449518

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha