جمعه ۱۰ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۷:۲۳
۰ نفر

مهدیه تقوی راد-خبرنگار: سؤال اصلی جامعه ایران در ساعت‌های گذشته این است؛ چرا نجفی؟ چرا مرد دوست داشتنی و آرام عالم سیاست، پایان کارنامه‌اش با پرونده قتل بسته شد؟

کالبدشکافی یک فاجعه

اصلا این اتفاق کشور را به یک بهت فرو برد؛ محمد علی نجفی که با روی کار آمدن دولت حسن روحانی، معلمان کشور در طوماری خواستار انتخاب او به‌عنوان وزیر آموزش و پرورش شدند و چند صباح بعد وقتی شهردار تهران شد همه می‌گفتند خودش را باید برای دور بعدی ریاست‌جمهوری آماده کند، چرا مرتکب قتل شده است؟

تصورش هم حتی سخت است که محمد علی نجفی نفر اول کنکور، دانشجوی نمره اول دانشگاه شریف در رشته ریاضی، تحصیلکرده دانشگاه ‌ام‌ای‌تی آمریکا، استاد دانشگاه شریف، وزیر اسبق علوم و تحقیقات، محبوب‌ترین وزیر آموزش و پرورش بعد از انقلاب، رئیس اسبق سازمان برنامه و بودجه، عضو پیشین شورای شهر، رئیس اسبق سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و در نهایت شهردار اسبق تهران به قتل همسرش اعتراف کند.

پرونده قتل همسر دوم محمد علی نجفی در شرایطی تازه باز شده است که پرونده یکی از کار کشته‌ترین سیاستمداران کشور بسته شده؛ سیاستمداری که توفانی‌ترین روزهای زندگی‌اش را در پیش دارد و هیچ‌کس دیدن عکس او با لباس زندان به‌دلیل قتل همسر دومش را باور نمی‌کند.

یکی از شاگردان نجفی در اینستاگرامش برای او یادداشتی نوشته بود: از من اگر بپرسید استادمان چگونه تا انتهای تباهی رفت، پاسخم «اعتماد به نفس بیش از حد» بود. همیشه حس عجیبی از کنترل کامل بر اوضاع داشت. همیشه همه جواب‌ها را می‌دانست. بر قله‌ هوش و منطق نشسته بود و فکر می‌کرد آنجا جایش امن است. ولی در این جهان هیچ جا برای فرزندان آدم امن نیست.

دکتر نجفی نمای آدم‌های مطمئن را داشت. مطمئن به‌خودشان، به هوششان، به شانس‌شان و مطمئن به اینکه باز هم حلش خواهند کرد. من از آدم‌های مطمئن می‌ترسم. هیچ‌چیز از هیچ انسانی بعید نیست و ما هم انسانیم. داستان استاد ما را که می‌شنوید، بدانید: «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد.»

گفتار- پرونده نجفی جای جریان‌سازی‌ سیاسی نیست


مجید رضائیان- استاد دانشگاه و پژوهشگر روزنامه‌نگاری 

حادثه‌ای که برای شهردار اسبق تهران اتفاق افتاد و پوشش رسانه‌ای آن را باید از ۳زاویه مورد بررسی قرار دهیم؛ نخست اینکه رسانه‌های ما در حادثه اتفاق‌افتاده به ظاهر آن فقط توجه می‌کنند و پوشش خبری برای لحظه‌ای است که اتفاق افتاده و این در حالی است که برای پیگیری خبری باید به سراغ ریشه‌های این حادثه رفت و به ظاهر آن توجه نکرد؛ چراکه این حوادث ریشه‌ها و دلایلی دارد که ابتدا باید تا حدی که ضرورت دارد، به آنها پرداخته شود و بعد باید به ادامه ماجرا که زوایای پنهان دارد، توجه کرد.

نکته دومی که در این ماجرا وجود دارد، کلیدواژه‌ای است که در اعترافات محمدعلی نجفی وجود دارد و باید به آن توجه کرد. اینکه در اعترافات گفته می‌شود «می‌خواست اسرار من را فاش کند و من یک سال درگیر این ماجرا بودم» این کلیدواژه نشان می‌دهد که احتمال دارد این مسئله فراتر از موضوعی خانوادگی بوده و جریاناتی در پشت صحنه وجود دارد که ابعاد آن مشخص نیست. در ادامه باید به این کلیدواژه پرداخته شود که چه دست و یا دست‌هایی در پشت سر این خانم بوده که اصرار داشته اسرار همسرش را برملا کند.
نکته آخر مربوط به جنبه فردی دکتر نجفی است.

شخصیتی در سطح دکتر نجفی با این سطح از هوش، نابغه‌بودن، استاد دانشگاه بودن و افتخاراتی که داشته، چطور ممکن است از مسیر اصلی زندگی خود خارج شده و عنان اخلاق را از دست بدهد. درس اخلاقی این ماجرا باید برای همه مطرح شود، اینکه هیچ‌کس مصون از خطا نیست و این اتفاق ممکن است برای هر فردی پیش بیاید. اگر این ۳ زاویه را بررسی کردیم، بعد باید سراغ بی‌طرفی رسانه‌ها برویم.

مسئله تأسف‌برانگیز در ماجرایی که برای دکتر نجفی اتفاق افتاد، این است که برخی رسانه‌هایی که ادعای ارزشی و اخلاقی‌بودن دارند، با اینکه از پایگاه اجتماعی و سیاسی دکتر نجفی مطلع بودند، سعی کردند از موضوعی که فراتر از مواضع سیاسی است، با بی‌اخلاقی جریان‌سازی‌ کنند. این حادثه، موضوعی نیست که فردی بخواهد از آن دفاع و یا بهره‌برداری سیاسی کند. افراد و رسانه‌ها باید از نظر اخلاقی به درجه منهای صفر رسیده باشند که بخواهند از این مسئله بهره‌برداری سیاسی کنند. این مسئله آینه‌ای را در مقابل چشمان مخاطبان قرار داد که برخی از نظر اخلاقی به‌طور کامل فروپاشیده شده‌اند و به هیچ‌چیزی توجه نمی‌کنند. به هر حال خبرنگار صداوسیما در پوشش خبر این حادثه شایسته بود که بی‌طرفی کامل را رعایت می‌کرد که این رسانه دچار ریزش مخاطب نشود.

گفتار- افسردگی در چهره نجفی مشهود است


  امیرمحمود حریرچی-مددکار اجتماعی و روانشناس

این روزها خبر تأسف باری نقل محفل همگان شده که از چند جهت تکان‌دهنده است و بهت بسیاری را به همراه داشته است. چرا که اتفاقی که رخ داده مربوط به فردی است که همواره و در هر مرحله‌ای از زندگی خود خوشنام، نخبه و تأثیرگذاربوده وحتی زحمات بسیاری را نیز برای انقلاب و نظام متحمل شده است. حالا دور از انتظارهمگان، اتفاقی رخ داده که انواع اتهامات، قضاوت‌ها و نقدها به سویش نشانه می‌رود. ازسیاسیون گرفته تا جامعه شناسان و روانشناسان و حتی مردم عادی همه و همه در باره‌اش صحبت می‌کنند.

اما آنچه بیش از همه جای تأسف دارد بهره برداری‌های سیاسی است که از این ماجرا در حال انجام است. موضوعی که تبدیل شده به یک مسئله سیاسی و جناحی؛ آن هم برای موضوعی که هنوز چرایی آن شفاف و روشن نیست. اما هزاران استدلال و اظهارنظر از هر طیف و سن و سالی شنیده می‌شود. قضاوت‌هایی که درست یا نادرست بودن‌شان باید منوط شود به روشن شدن نهایی قضیه اما در جامعه ما این روال گویی عادی شده که با هر رخدادی هر کسی در هر منصب و جایگاهی به‌خود اجازه می‌دهد تا اظهارنظرهای متعددی داشته باشد.

حتی شاهد هستیم که افراد به اظهارنظر و نقد بسنده نمی‌کنند و به تحلیل‌هایی توامان با نیش و کنایه نیز رو می‌آورند. این در حالی است که هیچ فردی تا در وضعیت مشابه قرار نگیرد نمی‌تواند شرایط موجود را درک و قضاوت کند، اما کاری که در میان مردم ما بسیار مرسوم شده این است که به‌راحتی یکدیگر را قضاوت می‌کنند؛ بدون اینکه شرایط روحی و روانی و حتی جسمی فرد مورد نظر را بشناسند و آن را درک کنند.

خوب است بدانیم همه ما در لحظاتی از زندگی خود می‌توانیم دچار اختلالات روان شویم به‌خصوص اینکه یک چهارم جامعه ما بنابر آمار به‌گونه‌ای با موضوع اختلالات روانی درگیرهستند. پس چگونه انتظار داریم که یک مسئول ازاین مسئله دور باشد؟ درحالی‌که رخ دادن چنین اتفاقی برای هرکسی در هر سطحی از جامعه می‌تواند رخ دهد. ضمن اینکه وضعیت موجود نشان می‌دهد که آقای نجفی نه وضعیت جسمانی مطلوبی را در چندماه اخیرداشته‌اند و نه وضعیت روحی و حتی افسردگی در وجود ایشان مشهود است و خونسردی بیش از حد پس از وقوع جرم نیز خود به نوعی گویای همین موضوع است.

از نظر روانشناسی موضوعات ریشه‌ای و زمینه‌های بسیاری وجود دارد که می‌تواند سبب شود تا فردی هر چند آرام و خونسرد و متین دست به اقدامی بزند که بدون شک پشیمانی به همراه دارد و باید بررسی شود که چرا شخصیتی با چنین مشخصاتی دچار چنین فروپاشی می‌شود؛ اما آنچه وجود دارد این است که جنون در انسان اتفاقی است و دریک لحظه که فرد اصلا متوجه نیست رخ می‌دهد؛ یعنی اینکه آستانه تحمل او آن‌چنان پایین بیاید که نتواند خود را در زمان رخداد یک موضوع از قبل پیش‌بینی نشده کنترل و مدیریت کند و در نهایت فاجعه‌ای این چنینی رخ دهد.

ما با جامعه‌ای پر تنش روبه‌رو هستیم که تاب آوری در آن به‌شدت کاهش پیدا کرده است و این موضوع نجفی و مردم عادی نمی‌شناسد و به همین دلیل معتقدم باید افراد یاد بگیرند که چگونه با مشکلات کنار بیایند، استرس هایشان را مدیریت کنند و براعصاب خود مسلط باشند. به‌خصوص افرادی که در جامعه شناخته شده و یا به نوعی سلبریتی و الگو محسوب می‌شوند و هر رفتار ناهنجارشان می‌تواند تبدیل به حادثه اثرگذار تلخ در جامعه بدل شود. بدون شک تبعاتی که رفتار سوء این افراد برجامعه دارد بیش از افراد عادی خواهد بود و بدون شک خشونت از سوی این قشر بیشتر می‌تواند سبب بروز پرخاشگری و خشونت در جامعه شود.

ضمن اینکه قبح یک سری موضوعات در جامعه هم می‌ریزد. در سال‌های اخیر نگاه کنید تاچه اندازه خشونت در میان مردم بیشتر شده است. از نزاع‌های خیابانی گرفته تا رفتار مردم با یکدیگر ما شاهد بروز خشم و عصبانیت هستیم و به همین دلیل ریشه‌های بروز خشونت در جامعه به شکل‌های مختلف باید مورد توجه قرار گیرد؛ به‌خصوص خشونت در کانون خانواده‌ها جایی که باید ترویج ‌دهنده مهر و محبت باشد.

خانواده باید الگویی باشد برای فرزندان ما به‌عنوان آیندگان ما اما آنچه این روزها دیده می‌شود این است که بحران در کانون خانواده‌ها و به‌دنبال آن جامعه بیداد می‌کند. جامعه ایران چه مسئولان بخواهند بپذیرند و چه آن را رد کنند؛ دچار خشم، افسردگی و عصبانیت گسترده شده و باید ریشه‌های آن را شناسایی و برطرف کرد و پرونده تلخ محمدعلی نجفی می‌تواند یک نشانه هشدار آمیز باشد.

یادداشت-داستان زوال یک نمره اول 

امیرحسین جلالی ندوشن- روانپزشک

کارنامه علمی و اجرایی محمدعلی نجفی طی ۲ روزی که از ماجرای تلخ و تراژیک قتل همسر دوم وی میترا استاد می‌گذرد، بسیار بسیار گفته ‌و خوانده شده. او در بیشتر دوران تحصیل در ایران و آمریکا و در رشته دشواری چون ریاضی نمره یک و یا ممتاز بوده است. وی تا بالاترین مقامی که یک شخصیت سیاسی غیرروحانی در جمهوری اسلامی ایران می‌تواند طی کند یعنی ریاست‌جمهوری نیز مطرح شد و بسیاری کسان وی را بهترین گزینه برای نامزدی یک جریان سیاسی در یکی از ادوار اخیر انتخابات می‌دانستند. منهای ۸سالی که برکنار از سیاست بود، او از سال ۱۳۵۹ همواره دست‌اندرکار پست‌های وزارتی و اجرایی مهمی بوده ‌و البته در جریان سیاسی خود، همواره چهره‌ای مورد احترام و بانفوذ. از سویی، حتی همسر وی که حدود ۴۲ سال با او سابقه زندگی مشترک دارد، بعد از این همه داستان بدنام‌کننده، بدون گلایه و کناره‌جویی، صبح روز بعد از دستگیری نجفی به اتهام قتل، لب به ستایش از مردی اخلاقی می‌گشاید که طی یک‌سال، راه نابودی و زوال را با سرعتی کهکشانی طی کرد.

داستان محمدعلی نجفی را باید در زمان مناسب و البته با اتکا به اطلاعات دقیق‌تر مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. به دلایلی مختلف بر این باورم که باید با محمدعلی نجفی و با پاره‌ای از نزدیکان او فراتر از بحث‌های سیاسی و جناحی روزمره گفت‌وگوهایی عمیق شکل گیرد تا پرده از رازهایی برداشته شود که بیش از داستان‌های سیاسی و جنایی و امنیتی برای جامعه امروز ایران و تبیین وضعیت کنونی آن می‌تواند ارزشمند باشد. این وجه سمبلیک در زمانی که جامعه از تولید و زایش الگوهای خوب ناتوان است و الگوهای سیاسی رسانه‌ای، اجتماعی و اقتصادی آن غرق در فساد و ناکارآمدی و میانمایگی هستند، ذبح یک الگوی خوب معنایی فوق‌العاده بااهمیت دارد که باید مورد کنکاش جدی قرار گیرد.

در فیلم «بید مجنون» ساخته درخشان مجید مجیدی استاد دانشگاه نابینا و متدین زمانی که بینایی خود را بازمی‌یابد، چشم خود را باز بر جهانی می‌بیند که با آرمان‌های او فاصله‌ای بسیار دارد و تازه متوجه می‌شود دلش چیزهایی را می‌خواهد که عمری از آنها دوری کرده و از خداوند می‌خواهد او را دوباره نابینا کند. این تحلیلی موجز و ساده از یک هنرمند آشنا به زمانه آن هم سال‌ها پیش در مورد وضعیت نسلی است که به جای نیازهای خود با ایدئولوژی وصلت کردند.

بی‌پروایی پاره‌ای از سیاستمداران در زندگی مالی یا جنسی یا تجملاتی که از بعضی سراغ داریم را می‌توان بازشدن چشم در زمان نامناسب و احساس خسران در وضعیتی نامتناسب تحلیل کرد. اما به باور من مورد محمدعلی نجفی موردی متفاوت است. او مردی دنیادیده و بهره‌مند از بسیاری فرصت‌ها بوده و نمی‌توان تحلیلی را که برای عده‌ای که دچار محرومیت بوده و حالا خود را بر سفره‌ای گشاده می‌بینند در تحلیل زوال او به‌کار برد. محمدعلی نجفی دست به‌خودزنی زد، به باور من، به جهت آنکه او نمونه کسانی بود که ۴۰سال در جنگ و محدودیت‌ و در تحریم و حصر کشور به در و دیوار زدند تا ایران را به‌گونه‌ای دیگر بسازند.

این مردان اکنون ناکام‌تر از همیشه بربادرفتن همه رویاهای یک عمر خود را می‌بینند. فریادهای او در مورد فساد و رانت در شهر تهران نمونه‌ای از آخرین تلاش‌های یک فرد ناکام برای پس‌گرفتن آرمان‌های خود بود. او که نمی‌توانست از کس دیگری انتقام بگیرد، پس دست به انتقاد از خود زد و این‌چنین فجیع به قتل خود دست یازید.
از طلا بودن پشیمان گشته‌ایم -  مرحمت فرموده ما را مس کنید

کد خبر 442343

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha