معرفی کتاب: بیرون با نزدیک‌شدن شب دمای هوا به‌سرعت پایین می‌رفت و به همین زودی به ۲۰ درجه زیر صفر رسیده بود. توی کلبه هوا چند درجه‌ای بالای صفر بود، اما باز هم انقباض مرگ جسد اینار را رها نمی‌کرد.

دوچرخه شماره ۸۵۳

زيگ خيره ماند و خيره ماند. او هم روي صندلي يخ زده بود و منتظر بود پدرش از جا بلند شود، باز لبخند بزند و شروع كند به حرف‌زدن، اما اين‌طور نشد. مي‌گويند مرده‌ها قصه‌اي ندارند، ولي اشتباه مي‌كنند. حتي مرده‌ها هم قصه‌اي دارند.

رمان «شش‌لول» درباره‌ي مبازره براي بقاست، در سرمايي استخوان‌سوز. داستان در قطب شمال مي‌گذرد. پدر زيگ در راه خانه بر اثر سرما جان خود را از دست مي‌دهد. زماني نمي‌گذرد كه مرد عظيم‌الجثه‌اي با اسلحه به كلبه‌شان مي‌آيد و درباره‌ي سهمش از طلاي دزديده‌شده‌اي صحبت مي‌كند.

زيگ از موضوع طلاها خبر ندارد، ولي مي‌داند جايي در كلبه شش‌لولي پنهان است. فكر زيگ مشغول شده است: اين مرد خرس‌مانند كيست؟ ماجراي طلاها چيست؟ آيا مي‌تواند پيش از مرد شليك كند و جان خودش و خانواده‌اش را نجات دهد؟

نويسنده‌ي اين رمان 239 صفحه‌اي «ماركوس سدويك» است و «آرزو احمي» آن را ترجمه كرده است. انتشارات پيدايش (66401514) آن را با قيمت 17‌هزار تومان در مجموعه‌ي «رمان‌هايي كه بايد خواند» منتشر كرده است.

 

  • زندگي حلزوني

حلزون‌هاي پيرتر هميشه پچ‌پچ‌كنان براي بقيه‌ي حلزون‌ها توضيح مي‌دادند: «سنجاب جيغ مي‌زند و از شاخه‌اي به شاخه‌ي ديگري مي‌پرد. سهره و زاغ به‌سرعت پرواز مي‌كنند، يكي آواز مي‌خواند و يكي قارقار مي‌كند. گربه و سگ با‌سرعت مي‌دوند، يكي ميوميو مي‌كند و يكي واق‌واق.

ولي ما حلزون‌ها آهسته و بي‌صدا هستيم. زندگي همين است ديگر، نمي‌توان آن را عوض كرد.» اما ميان حلزون‌هاي چمنزار حلزوني بود كه با وجود اين‌كه زندگيِ خيلي آهسته و هميشه پچ‌پچي حلزوني را قبول كرده بود، باز هم مي‌خواست دليل آهسته بودنش را بداند.

«كشف بزرگ حلزون» ماجراي حلزوني است پر از سؤال. او مي‌خواهد بداند كه چرا آهسته راه مي‌رود و چرا اسم ندارد. حتي وقتي حوصله‌ي بقيه‌ي حلزون‌ها سر مي‌رود، او دست از سؤال‌هايش برنمي‌دارد و به دنبال جواب آهسته راه مي‌افتد.

نويسنده‌ي اين داستان «لويس سپولودا» است و مترجم آن «محيا كربلايي». كتاب‌هاي داركوب (87762740) اين كتاب 80 صفحه‌اي را با قيمت 10‌هزار تومان منتشر كرده است.

 

دوچرخه شماره ۸۵۳

 

  • تنها در جزيره

مدتي درباره‌ي اسلحه فكر نكردم تا اين‌كه شبي سگ‌هاي وحشي به پاي صخره آمدند و زوزه سر دادند. صبح‌هنگام رفته بودند، اما نه چندان دور. در طول روز آن‌ها را ديدم كه دزدانه در ميان بوته‌ها مي‌گردند و مراقب من هستند.

شب آن روز دوباره به طرف دماغه آمدند. من آن‌چه را كه از شامم باقي مانده بود زير خاك كرده بودم. اما آن‌ها در حالي كه خرخر مي‌كردند آن را بيرون كشيدند و سر تكه‌هاي غذا با هم كشمكش كردند.

بعد در حالي كه هوا را بو مي‌كشيدند اطراف صخره به آمدورفت پرداختند، زيرا مي‌توانستند بوي مرا استشمام كنند و مي‌دانستند كه جايي نزديك آن‌ها هستم.

«جزیره‌ي دلفین‌های آبی‌رنگ» مشهورترین کتاب «اسكات اودل» است؛ داستان دختر 12‌ساله‌ای به نام كارانا که در جزیره‌اي در اقیانوس آرام تنها زندگی مي‌كند. كارانا و برادر كوچك‌ترش، رامو، تنها جاماندگان کشتی نجاتي هستند که تمام ساكنان جزيره را با خود برده است.

در مدت کوتاهی رامو به شكل دردناكي از بين مي‌رود و كارانا در جزیره تنها می‌شود. او 18 سال در جزیره تنها زندگی می‌کند و كم‌كم ياد مي‌گيرد براي خودش غذا پيدا كند، لباس درست كند، سلاح بسازد و...

مترجم اين رمان كلاسيك 184 صفحه‌اي «منوچهر آتشي» است و كتاب‌هاي پرنده‌ي آبي (انتشارات علمي و فرهنگي 88774569) آن را با قيمت 9‌هزار تومان منتشر كرده است.

 

دوچرخه شماره ۸۵۳

 

  • اسطوره‌ي پتش‌خوآرگر

داستان ابرمردي اسطوره‌ای که نیمی انسان است و نیمی اهریمن. «مردي از تبار اژدها» عنوان جلد دوم از مجموعه‌ي «پتش خوآرگر» است که بر مبنای اوستا و بندهش نوشته شده است.

جلد اول اين مجموعه «حماسه سرآغاز» نام دارد. نويسنده‌ي اين داستان‌ها «آرمان آرين» است و نشر افق (66413367) اين جلد را در 440 صفحه به قيمت 19500 تومان منتشر كرده است.

... غريد: «پيغامتان چيست؟! آن را به من بدهيد و گورتان را گم كنيد...»

راهبر خود-روشن نگاهش كرد و با متانت پاسخ داد: «پيامي است بس محرمانه... چنان كه چشم كسي در اين جمع جز اربابت توان خواندن آن را نخواهد داشت!»

ديوها خرناس كشيدند و شلوغ كردند تا ديو سپيد بر مداري كوتاه گرد آن‌ها به چرخش افتاد و غريد: «پيغام را بده و بعد مثل يك جوجه‌مرغ خوب بال بزن و برگرد همان جا كه بودي تا آن بال‌هاي خوشگلت را براي شام شبم به سيخ نكشيده‌ام.»

رفقايش خنديدند و چنگال‌هايشان را آماده‌ي نبرد كردند. پيدا بود كه به‌هيچ‌وجه ياراي صبوري بيش از آن در برابر اين مه‌پيكران آسماني را ندارند و با يك جهش آن‌ها را خواهند بلعيد، اما راهبر بال‌داران ديگر بار و به اميد انجام كار بدون نبرد زمزمه كرد: «براي واپسين بار به شما هشدار مي‌دهم كه از مقابل ما كنار برويد!»

 

دوچرخه شماره ۸۵۳

کد خبر 352542

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha