چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۷:۲۳
۰ نفر

حورا نژادصداقت: بعدازظهر یک روز پاییزی، در سکوت سبزوار و حالت نیمه‌تعطیل مغازه‌های شهر، جوان سبزواری خودش را به مغازه «ایران باستان» در چهارراه سونالوکس می‌رساند تا از هنری بگوید که برای نخستین بار آن را به زادگاهش آورده است؛ هنری که شاید با آموزش‌های او و جذب هنردوستان، روزی در سبزوار فراگیر شود.

قلمی آغشته به هنـر

 در يك سال اخير، حامد شعباني‌منش حدود 40نفر هنرجو در رشته قلمزني آموزش داده كه برخي از آنان به طور حرفه‌اي روزانه مشغول قلمزني هستند و برخي، از روي هنردوستي به اين آموزش و يادگيري روي آورده‌اند. شعباني‌منش در تعريف شهرش مي‌گويد: سبزوار شهر هنرخيزي است كه هم هنروران خوبي دارد و هم هنرمندان حرفه‌اي؛ فقط جاي اندكي حمايت از اين هنرمندان خالي است.

  • من، اولين...

پرهيجان است و با روحيه‌اي لطيف. صحبت را خيلي ساده شروع مي‌كند؛ «در درجه اول، به نام خدا. بنده حامد شعباني‌منش هستم. متولد 1366در سبزوار.

اولين كارگاه و فروشگاه صنايع‌دستي سبزوار را من با نام «ايران باستان» افتتاح كرده‌ام. اكنون مدتي است كه مردم، بيشتر از قبل مرا مي‌شناسند و مي‌دانند كه صرفا اجناس صنايع‌دستي را نمي‌فروشم بلكه در اين حرفه مشغول كار هستم، آن را آموزش مي‌دهم و حتي تحصيلات دانشگاهي‌ام متناسب با رشته‌ام است.

البته سن نسبتا كم من موجب مي‌شود كه بعضي حتي مرا مسخره كنند و بگويند بچه است و هنوز نمي‌داند راهي كه مي‌رود آينده‌اي ندارد. ولي بعضي از مشتريان خوش‌ذوقم تا از تحصيلاتم آگاه مي‌شوند و حتي كتابم را مي‌بينند، مرا به‌شدت تشويق مي‌كنند و بسيار خوشحال مي‌شوند كه من براي يادگيري هنر قلمزني به اصفهان رفته‌ و اكنون به شهرم بازگشته‌ام تا آن را به همشهريان خودم آموزش دهم.

وضعيت درآمدم هم بد نيست. بالاخره درآمدي حاصل مي‌شود. ولي درآمد من دو بُعد دارد؛ يكي مادي و ديگري معنوي. بُعد مادي آن از طريق فروش اجناس صنايع‌دستي و آموزش به هنرجويان در همين مغازه است و بُعد معنوي آن، دل دادن به كاري كه دوستش دارم و آموزش دادن آن به ديگران و احساس رضايت از اين يادگيري.

من از تمسخرها نمي‌ترسم و دلخوش تشويق‌ها نمي‌شوم. نه از روزهايي كه كسي حتي براي سلام داخل مغازه‌ام نمي‌شود، باكي به دل راه مي‌دهم و نه از كار پيوسته روزها و شب‌هايم خسته مي‌شوم. كارم را با عشق شروع كرده‌ام و به راهم مطمئن هستم و مي‌خواهم آن را ادامه دهم.»

  • رفتن به راه دل

دوران نوجواني براي حامد شعباني‌منش مثل خيلي‌هاي ديگر، زمان مهمي بود كه تصميم بگيرد در آينده مي‌خواهد چكاره شود. از همان روزها به صنايع‌دستي علاقه‌مند مي‌شود و پا در راهي غريب ولي دوست‌داشتني مي‌گذارد كه هيچ يك از اعضاي خانواده او سابقه‌اي در اين رشته نداشته‌اند. سال 80 نخستين دوره رشته صنايع‌دستي در سبزوار برپا مي‌شود و شعباني‌منش در هنرستان، رشته صنايع‌دستي مي‌خواند.

البته اين روايت ساده ماجراست. در پس اين تصميم‌گيري روان و ساده، هنرمند متفاوت سبزوار، هم با تشويق‌هايي مواجه بوده است و هم با مخالفت‌هايي. از آنجا كه رشته صنايع‌دستي در هنرستان كمال‌الملك براي نخستين بار هنرجو مي‌پذيرفت، خانواده او كمي دل‌نگران آينده فرزندشان بودند، گرچه آنها هم هنردوست بودند. همه مي‌گفتند كامپيوتر بخوان. كامپيوتر تكراري‌ترين لغتي بوده كه شعباني‌منش نوجوان از ديگران مي‌شنيد. ولي او بالاخره راهي را كه دلش به او نشان داد، پيش گرفت.

شعباني‌منش بعد از اتمام هنرستان، براي ورود به دانشگاه مقداري درس مي‌خواند و با دلهره و البته شوقي كه به اين رشته پيدا كرده بود، منتظر پاسخ كنكور مي‌ماند. وقتي در زمان اعلام نتايج مي‌بيند در مقطع كارداني در رشته قلمزني در آموزشكده فني و حرفه‌اي شماره 2 اصفهان (سروش) قبول شده، از خوشحالي در خيابان مي‌دود و خبر قبولي‌اش را بلند به شكل عمومي(!) به همه اعلام مي‌كند. اتفاقا رشته قلمزني در همين آموزشكده نيز براي نخستين‌بار با حدود 30 نفر هنرآموز پذيرفته‌شده برپا مي‌شود. اينجا دوباره صداي مخالفت‌هاي پدر و مادر شعباني‌منش بلند مي‌شود كه اين راه را رها كن ولي بالاخره شعباني‌منش با عنوان نخستين گروه فارغ‌التحصيلان رشته قلمزني وارد دنياي انتخابي جديد خود مي‌شود.

سال‌هاي تحصيل در اين رشته، فرصت مناسب براي تحقيق و پژوهش و البته كار عملي را در اين رشته براي او فراهم مي‌كند. بعضي از استادان اين رشته از هنرمندان اصيل و بنام قلمكاري نبوده‌اند و همين انگيزه‌اي شد براي او تا خود را به بازار استادان زبردست اين رشته برساند و شاگردي‌اش را براي آموختن حرفه‌اي آغاز كند.

  • روزهاي شيرين شاگردي

شعباني‌منش چنان با افتخار از شاگردي كردن و زانو زدن‌ در برابر استادانش مي‌گويد كه نمي‌توان به سادگي از خاطرات آن دورانش گذشت و آنها را ناديده گرفت. گرچه او هنوز خود را شاگردي بيش نمي‌داند كه راهي دراز در پيش دارد.

شعباني‌منش سبك برجسته را نزد آقاي حميد حاتمي آموزش مي‌بيند و سبك ريزه‌كاري عكسي را نزد محمدمهدي باباخاني؛ استاد جوان و هنرمندي كه كارش را در سطح بين‌المللي ارائه مي‌دهد.
شاگردي‌هاي شعباني‌منش كه از همان دوران دانشجويي آغاز شده بود، با يادگرفتن قيرسازي شروع شد. قير يكي از مواد مهم قلمزني است و به 2 علت مورد استفاده قلمزن قرار مي‌گيرد: اول) قير كمك مي‌كند تا قلمزن بتواند فرم دلخواه خود را از يك فلز آماده كند؛ يعني در ريزه‌كاري با يك ضربه آرام چكش و در برجسته‌كاري با ضربه‌اي سنگين طرح را درآورد. قير به قلمزن كمك مي‌كند تا ضربه چكش به اندازه دلخواه فرو رود و فلز فرم خاص مدنظر را بگيرد. دوم) جلوگيري از سر و صداي بي‌مورد. ضربه زدن به يك ظرف فلزي، سر و صداي زيادي ايجاد مي‌كند كه هم موجب آزار هنرمند و هم اطرافيان او مي‌شود (البته شعباني‌منش تأكيد مي‌كند كه يك هنرمند هيچ‌گاه از صداي كارش اذيت نمي‌شود) و قير مانع ايجاد اين صدا مي‌شود.

گمان نكنيد، اين قير همان قير ساختماني است؛ يعني هم هست و هم نيست. قير قلمزني انواع مختلفي دارد كه هنرمند متناسب با سبك كار خود مي‌سازد؛ يعني قير برجسته‌سازي و مشبك و ريزه‌كاري قلم با يكديگر متفاوتند. قيرها به 2 دسته شل و سفت تقسيم مي‌شوند و در ساخت آن از گچ (يا خاكستر) و روغن استفاده مي‌شود. استفاده از اين مواد همه بستگي به سبك قيرسازي هنرمند دارد و نمي‌توان يك قاعده خيلي خاص و از پيش تعيين‌شده براي آن درنظر گرفت.

ساخت قير يك كار تجربي است. هنرجو بايد آنقدر قير بسازد تا ديگر بدون امتحان كردن و فقط با نگاه تشخيص دهد كه كدام ماده قير كم است و كدام زياد و شعباني‌منش اين كار را زود ياد گرفته است. برخي از هنرجويان بعد از 6يا 7‌ماه تمرين همچنان توانايي ساخت قير را ندارند ولي هنرمند سبزواري در كمتر از 10بار قيرسازي چنان مورد تشويق استادش قرار مي‌گيرد كه هنوز شيريني طعم آن موفقيت را به ياد دارد.

در قيرسازي بايد محتاطانه عمل كرد و هنرجو بايد ياد بگيرد كه هم‌زدن قير شيوه خاص خودش را دارد. البته تا رسيدن به مهارت در اين نكات، بارها و بارها پوست هنرجو آسيب مي‌بيند. همانگونه كه امروز دست‌هاي شعباني‌منش مملو از جاي زخم‌هايي است كه ناشي از تاول‌ها و سوختگي‌هاي تجربه ساختن قير خودش يا هنرجويانش است.

  • دست‌هايي كه سوزش قير را فراموش مي‌كنند

شعباني‌منش نزد استاد نصرت‌الله محمودي، سبك شبكه‌كاري يا مشبك را ياد گرفته است. هنوز هم خاطرش هست، يك‌بار كه با سرعت زيادي در حال هم زدن قير بوده، استاد محمودي او را مي‌بيند و پس از نوازش پس گردن او(!) با لهجه شيرين اصفهاني، بلند مي‌گويد: حامدي! چكار مي‌كني؟ بچه‌جان قير الان مي‌ريزد بيرون!

اتفاقا در همان تاب آخر، يك تكه بزرگ از قير روي دست هنرجوي عجول و علاقه‌مند آن روزها مي‌افتد. البته چنين سوختگي‌هايي هيچ‌گاه موجب نشده تا او پايش به بيمارستان و دكتر و دوا و درمان باز شود. تجربه سوختگي‌ها نيز كم‌كم به او آموخته كه براي درمان چه بايد كرد.

خلاصه آنكه، بدانيد امكان سوختگي در ساخت قير زياد است؛ زيرا در اين قير مذاب، حباب‌هايي ايجاد مي‌‌شود كه گاهي مي‌تركد و يك قطره قير را مهمان دست هنرآموز مي‌كند.

هنرجويان قلمكاري بايد قدرت بدني‌شان را بالا ببرند زيرا همين قير داغ را پس از آماده شدن، بايد براي زماني اندك دست‌نخورده نگه دارند. بعد آن را با دست جمع كنند و پشت ظرف مورد نظر نصب كنند. اگر دستشان خشك باشد، مسلما قير نيمه‌داغ به دستشان مي‌چسبد. بنابراين، ابتدا دست را در ظرفي از آب مي‌كنند و بعد سريع كار را انجام مي‌دهند. شعباني‌منش تأكيد مي‌كند كه گرچه آب، سوزش را تا حدي كم مي‌كند ولي بدانيد كه واقعا دست مي‌سوزد... مي‌سوزد... و فقط عشق به قلمزني مي‌تواند تحمل اين سوزش را ممكن كند و هنرجو را همچنان مشتاق نگه دارد تا به ذوق ضربه‌هايي كه بر فلز وارد خواهد كرد، داغي آماده‌سازي پيشين آن را متحمل شود. لذت به پايان رسيدن كار نيز موجب مي‌شود تا هنرجو سوزش‌هاي نصب قير را فراموش كند و با همين فراموشي، دوباره به سمت قيرسازي برود.

خلاصه اين چرخه سوزش از قيرسازي و ميل به ساخت و خرسندي از اتمام اثر و دوباره سوزش و ساخت و خرسندي ادامه‌دار است تا حدي كه بعضي‌ها عمر طولاني در اين راه سپري كرده‌اند.

  • هنري كه پايان ندارد

استاد علي ظريفي، معروف به درويش فلزات، يك‌بار درباره هنر با جوان سبزوار سخني مي‌گويد مبني بر اينكه كلمه هنر از 3حرف «ه»، «ن»، «ر» تشكيل شده است. «ه» هنر را از هستي مي‌گيرند و «ن» هنر را از نيستي و «ر» هنر را از رهايي. اين جمله آويزه گوش شعباني‌منش است و همواره براي شاگردانش تكرار مي‌كند.

اين روزها، حامد شعباني‌منش استاد قلمزني هنرجويانش در سبزوار است. گرچه خود به‌شدت تأكيد دارد كه نبايد او را استاد خطاب كرد زيرا هنوز هنرجو است و همچنان هر كار جديدي كه انجام مي‌دهد، تصوير آن را سريع براي استادانش در اصفهان مي‌فرستد تا نظر خود را بيان كنند. در هر صورت، هنرمند اين روزهاي سبزوار از سال 83تاكنون زندگي‌اش را صرف قلمزني كرده و خوب مي‌داند كه اين 10سال تلاش، او را به مانند استادان حرفه‌اي و زبردست نكرده است و راه همچنان ادامه دارد. او معتقد است كه ادامه‌دار بودن مسير هنرآموزي براي همگان تا هميشه باز است و هيچ‌كس نمي‌تواند بگويد كه من ديگر به آخرين حد فلان هنر رسيده‌ام. هنرمند هرچه جلوتر مي‌رود، تجارب و ظرايف بيشتري از كارش به‌دست مي‌آورد.

شعباني‌منش مثل بسياري از هنرمندان، در ديگر رشته‌هاي هنري دستي داشته ولي چون در هيچ يك از آنها مهارت كافي نيافته، حاضر به آموزش آنها نيست؛ مثلا او رشته ميناكاري را نيز آموخته و مدتي در اين رشته كار كرده ولي چون هنوز در اين زمينه به قول خودش حرف جديدي براي گفتن ندارد، حاضر به آموزش آن نيست. ضمن اينكه ميناكاري، فرايندي است كه به 3هنرمند نياز دارد كه همزمان با يكديگر مشغول كار شوند و هنري فردي نيست؛ گرچه آثار ميناكاري همكاران و دوستان هنرمندش را در «ايران باستان» كه اين روزها به‌سان خانه دوم و عزيز او است، به فروش گذاشته است.

  • هنرمند مولف

شعباني‌منش در سال 92كتابي با نام «قلمزني، تاريخچه، آموزش و اساتيد بنام» را تاليف و توسط مؤسسه جمال هنر منتشر كرد. او حدود 5سال براي تهيه محتواي اين كتاب زحمت كشيده است. علت طولاني شدن مدت زمان تاليف اين كتاب، آن بوده كه شعباني‌منش استادان معتبر اين شاخه از صنايع‌دستي را پيدا ‌كرده و با آنان گفت‌وگو مي‌كرده است. اين كتاب اكنون مراحل آماده‌سازي‌ براي چاپ دوم را طي مي‌كند.

  • از ضربه بر فلز تا آواز

شعباني‌منش گاهي موقع كار آواز مي‌خواند. از آنجا كه دوست دارد همواره بهترين‌ها را به‌دست بياورد، ‌بيش از همه حافظ و سعدي مي‌خواند. آوازخواني‌اش هم دلي است؛ مثل آوازي از شعر سعدي كه حين ديدارمان تحرير كرد:
تو را سري است كه با ما فرو نمي‌آيد *** مرا دلي كه صبوري از او نمي‌آيد

هنرمند قلمزن دلي درس خوانده، دلي آواز مي‌خواند و دلي قلمزني مي‌كند. او زمان خاصي را طي روز براي قلمزني‌هايش تعيين نكرده است بلكه هر وقت حس و حال قلمزني دارد، به سراغ آن مي‌رود. صبح يا نيمه شب نيز برايش فرقي نمي‌كند ولي خوب به ياد دارد كه شب‌بيداري‌هاي زيادي براي خلق آثارش چشيده است.

آفرينش هنري كه شعباني‌منش از جان براي آن مايه مي‌گذارد، ديدني است و گرچه دل كندن از آنها براي فروش دشوار است ولي در هر صورت راضي مي‌شود زيرا معتقد است كه فروش اثر خلق‌شده با دست و رساندن آن به هنروران، نيز ارزش‌خاص خود را دارد. ولي اگر بحث مسائل‌مالي و تأمين معاش نبود، در راه آرزويي ديگر كه ساخت يك موزه شخصي از آثار قلمزني است، قدم برمي‌داشت.

کد خبر 284921

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha