هميشه از زماني كه گهگاهي تورق تاريخ ميكردم برايم جاي سؤال بود كه چه ميشود، امتي كه خود را سر سپرده پيامبرش ميدانست و حتي گاهي از همه هستي خود براي فرستاده خداي خود ميگذشتند، يكباره همه سفارشهاي پيامبر را فراموش كنند و فقط چند روز بعد از رحلت پيامبر قومشان توصيههاي ايشان را ناديده بگيرند؟
به در بسته كه ميخورم هميشه جوابهاي خود را در قرآن پيدا ميكنم. ابتلائات و آزمايشهاي اقوام پيامبران پيشين را كه مرور ميكنيم به داستان قوم موسي برميخوريم. موسي كه به فرموده قرآن براي مناجات با خدا چند روزي به كوه طور ميرود و در ميان قوم خودش هارون را وصي و جانشين خود قرار ميدهد بعد از بازگشت از كوه طور همه بافتههاي خود را پنبه ميبيند:
وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَي مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ أَلَمْ يَرَوْاْ أَنَّهُ لَايُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا اتَّخَذُوهُ وَكَانُواْ ظَالِمِينَ و قوم موسي پس از (رفتن) او (به كوه طور) مجسمه گوسالهاي (ساختند و به پرستش) گرفتند كه صداي گاو داشت، آيا نديدند كه آن با آنان سخن نميگويد و به راهي هدايتشان نميكند؟ آن را (به پرستش) گرفتند درحاليكه ستمكار بودند. اعراف/148
جالب آنجاست كه پس از طرح اين موضوع پاسخ ميدهند كه پيامبر براي خود جانشيني انتخاب نكرده بود و اين دعوا و ماجرا بر سر همين موضوع بوده است. اما باز هم داستان موسي راه را روشن كرده. پيامبران هميشه براي نبود خود برنامه داشتهاند و وصيت كردهاند. موسي كه به اجماع همه مسلمان از لحاظ درجه نبوت و راهبري امت درجاتي پايينتر از پيامبر خاتم دارد براي چند روزي كه ميخواهد به مكاني برود وصيت ميكند و جانشين بعد از خود را انتخاب ميكند. حال پيامبر رحمت و عقل كل عالم براي بعد از وفات خود برنامه ندارد و وصيتي نميكند؟ پيامبري كه تشكيل حكومت داده است حكومت را به حال خود رها ميكند؟
حال آنكه به اجماع همه علماي شيعه و سني اين حديث نبوي قطعا صادر شده است:
[أنت مني بمنزله هارون منموسي إلّا إنّه لانبي بعدي؛ تو به منزله هارون براي موسي هستي براي من جز اينكه بعد من پيامبري نيست.
فضائل الصحابه (صحيح بخاري) وكتاب فضائل الصحابه (صحيح مسلم)]
نظر شما