جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۸۵ - ۱۶:۱۹
۰ نفر

حالا دیگر پسر یاغی فیلم‌های اواخر دهه 70، فروتن شده است. ستاره مطرح سینمای ما با فیلم‌هایی که با دلش انتخاب می‌کند نه با این چیزی که دیگران حسابگری می‌گویند

و او اعتقادی به آن ندارد با حرارت حرف می‌زند حتی وقتی به این مساله برسد که سوالم خیلی بیزینسی و تجاری است اما همان سوالات را هم با همان حرارت ویژه پاسخ می‌دهد.

راستش قضیه دلی خیلی برایم روشن نبود وقتی که با یک بازیگر حرفه‌ای حرف می‌زنی و برای همین هم رفتم سراغ داستین هافمن که می‌گویند خیلی کمال گراست اما این سوال و مثال هم به جایی نرسید و آن وقت بود که در سرزمین احساسات شاعرانه و عاشقانه همه چیز می‌تواند خیلی متفاوت باشد از آنچه باید باشد و حتی یک بازیگر موفق و ستاره هم می‌تواند به دلش رجوع کند برای کاری که می‌تواند برای دل باشد یا نباشد.

البته بعدا گفت: ببین. یک وقت است که یک کار مزخرف است و کار مزخرف را دلت هم قبول نمی‌کند. کار دلی مربوط است به جایی که تر است، تازه است، عشق است، طراوت است، خوبی است و چیزهای خوب در آن فراوان است. وقتی می‌گویم دلی کار می‌کنم اینطوری است. بعد می‌گوید که از قضیه داستین‌هافمن بگذرم که می‌گذرم.

سوال بعد که شروع می‌شود می‌رود سراغ جوابش اما بعد جواب را قطع می‌کند و گویی که پرانتزی باز کند، می‌گوید: البته شما سوال خودت را بپرس و من سعی می‌کنم راحت جواب بدهم و جواب می‌دهد با این توضیح که البته از جنس مصاحبه من خوشش نمی‌آید و دوستانی را مثال می‌زند که مصاحبه کردن آنها را دوست دارد و مصاحبه من را نه.

یک جا هم به شوخی می‌گوید: من تو را خفه می‌کنم با این سوالاتت و می‌خندد و این جایی بود که پرسیده بودم آیا نمی‌ترسید با بازی در نوک برج از نوک برج بیفتید؟

به هر حال مصاحبه ما قرار نبود خیلی تخصصی باشد که می‌بینید نیست. اما چیزی که من در این گفت‌وگو و حواشی آن به نظرم رسید آن بود که بیشتر از هر چیزی رفیق است و عاشق. از آن جنس آدم‌ها که می‌شود به آنها اعتماد کرد، دوستشان داشت و خوشحال بود از اینکه ستاره است و می‌تواند الگوی مناسبی باشد.

اگر این گفت وگو صریح است لابد از راحت بودن خود اوست.

شما دو فیلم داشتید در جشنواره امسال: به آهستگی و وقتی همه خواب بودند.
فیلمنامه به آهستگی را پرویز شهبازی نوشته، کارگردانش هم مازیار میری است. در این فیلم نقش یک کارگر راه آهن را دارم. وقتی همه خواب بودند هم که به کارگردانی فریدون حسن پور است با نوشته‌ای از خودش. فیلمی است که در بخش سینمای معناگرا حضور دارد. یک فیلم عشقی و دلی.

این فیلم را هم خیلی دوست دارم. فیلمنامه به آهستگی را هم بسیار بسیار دوست داشتم که همانطوری که گفتم نوشته پرویز شهبازی است و یک فیلم رئال اجتماعی خیلی‌خیلی خوب است.

در فیلم آقای حسن پورهم که یک نقش اجتماعی دارید؟
بله. در آنجا نقش یک روستایی ساده دل که یک کم شیرین می‌زند را بازی می‌کنم. یک روستایی گیلانی که لهجه هم دارد.

خیلی جالب است که در هر دو کارتان طبقه اجتماعی نقش‌هایی که تاکنون بازی کرده‌اید خیلی تغییر کرده.کارگر راه آهن فیلم به آهستگی هم طغیان می‌کند؟
بله. طغیان هم می‌کند. یک لحظاتی هست که طغیان می‌کند. معمولا هر نقشی و هر فیلمی را ببینید یکی آن وسط هست که طغیان می‌کند. اگر اینطور نبود که سینما درست نمی‌شد.

معمولا بازیگران سعی می‌کنند بین نقش‌هایی که بازی می‌کنند تعادل برقرار کنند.
نه. من خیلی عشقی و دلی می‌روم جلو. اصلا اینکه نمی‌دانم سیاست مدارانه کار کنم و این حرف‌ها در وجود من نیست. ریموت من روی عشق و علاقه و دوست داشتن من است.

کاری را که دوست داشته باشم می‌روم جلو.کارهایی هم بوده که به خاطر دلم رفته ام و باعث افت من شده. مثل ملاقات با طوطی و هشت پا. آقای داوودنژاد را خیلی دوست دارم ولی این فیلم‌ها را دوست ندارم. یعنی این سینمایی نیست که من دوست داشته باشم در آن باشم. امیدوارم که دیگر توی این سینما بازی نکنم.

یعنی می‌خواهید بعد از این دیگر به دلتان اعتماد نکنید؟
نه اینکه به دلم اعتماد نکنم. من آن موقع فیلمنامه فیلم را نداشتم. این جزو دو، سه فیلمی بوده که داوودنژاد خودش هم فیلمنامه ننوشته بود. وقتی یک فیلمنامه را می‌خوانم متوجه می‌شوم که کار من هست یا نیست. این دو تنها کارهایی بوده که من فیلمنامه را نخواندم.

یقینا اگر فیلمنامه داشت و می‌خواندم، بازی نمی‌کردم. من با اعتماد و علاقه‌ای که به داوودنژاد داشتم کار را قبول کردم. شاید هم با بازی کردن در این فیلم‌ها راه‌هایی برایم باز شده و به یک نکاتی رسیدم و یک معانی دیگری برایم باز شده که حتما باید می‌رفتم و بازی می‌کردم.

 یکی از نکاتی که به آن رسیدید این نیست که وقتی فیلمنامه را نخواندید بازی در فیلم را قبول نکنید؟
داوودنژاد را به خاطر مصائب شیرین اش خیلی دوست داشتم. نیاز را هم که اینقدر تعریف می‌کنند، من تا حالا ندیده ام. اما به خاطر مصائب شیرین خیلی دوست داشتم با اوکار کنم. تصور این را داشتم که یک کار جذاب خواهد شد. سر صحنه هم ارتباط با خود داوودنژاد به عنوان کارگردان خیلی برایم جذاب بود اما مجموعا نتیجه کار، فیلم‌هایی نیست که من دوست داشته باشم.

بعد از این هم داوودنژاد رادوست دارید؟
قطعا. چه ربطی دارد. تفکیک می‌کنم. من این دو فیلم را دوست ندارم. اما خودش را همیشه دوست دارم.

در فیلم آقای حسن پور بازیگردان هم بودید؟
نه نه. کی گفته؟

جالب است که الان هم که چندین سال از آن سال‌ها گذشته و حرفه‌ای تر شده‌اید وستاره شده اید، باز هم همین حس را دارید و حس تان عوض نشده.
بله.ولی الان دوست دارم کار خوب بکنم. احساس می‌کنم که یکی دو کار را نباید بازی کنم. البته به جز این دو فیلم، از تمام فیلم‌های دیگری که کار کردم پشیمان نیستم.

شما امسال دو فیلم طنز هم داشتید.تجربه بازی درنقش طنز چطوربود؟
می‌خواستم بگویم این فروتن تلخ، گاهی وقت‌ها می‌تواند یک لبخند هم بزند و حرفی بزند و کاری بکند که یک لبخند هم به لب تماشاچی بیاورد. حسرت یک کار طنز فوق العاده را داشتم و گیر نمی‌آوردم.

فکر می‌کنم آرزویم بود که همیشه با حمید جبلی و ایرج طهماسب و گروهش یک کار طنز کنم ولی فکر می‌کنم که نمی‌شد، با توجه به اینکه آنها به هر حال کادر خودشان را دارند. مجردها که پیش آمد، فیلمنامه نوشته شده بود اما بدبختانه رفتند شخصیت را براساس اینکه من می‌خواهم بازی کنم تغییر دادند. یعنی بعد از دو ماه که فیلمنامه را دادند دست من، تبدیل شده بود به یک شخصیت جدی و خشک(خنده).

من به آقای توحیدی گفتم که من وقتی آمدم مجردها را کار کنم، به این خاطر بود که در نقش‌های قبلی ام نمانم. شما تازه آمدید نقش را براساس نقش‌های قبلی من نوشتید. نه براساس خودم.گفت راستش را بخواهید من اصلا تصوری راجع به این که تو می‌توانی آدم طنزی باشی و لبخند داشته باشی، نداشتم.

خلاصه ما در این نقش هر جوری که بود به همکاری مجید صالحی و دوستان دیگر و تمرین‌ها و بداهه گویی‌ها و اینها یک کمی شکر ریختیم و شیرینش کردیم و سعی کردیم که زهرش را بگیریم. بعد هم که نوک برج پیش آمد که آن هم فیلمنامه‌ای نبود که من بخوانم و از دست کاراکترش قهقهه بزنم و بخندم. از اول تا آخرش را هم که خواندم، نخندیدم جز یکی دو مورد که یک لبخند به لبم آمد، ولی گفتند کار طنز است وخنده دار است.

ما هم قبول کردیم به خاطر آقای پوراحمد که خاطرات خوبی از او دارم. شب یلدا را با او کار کردم، تماشاخانه را با او کار کردم، خوشحالم گل یخ را با او کار نکردم (خنده) و رفتیم و گفتیم روز از نو روزی از نو.حتما آقای پوراحمد این فیلمنامه متوسط را خوب در می‌آورد، بعد نشد. یعنی این کار مشخصی بود که می‌دانستم دارم چه کار می‌کنم و آنچه پیش آمد هم دور از انتظار من نبود.

وقتی نوک برج را کار کردید که تقریبا نوک برج بودید. نترسیدید که نوک برج شما را از نوک برج بیندازد.
(خنده) من به این مساله فکر نکردم که از نوک می‌افتم چون من در آن نوک برجی که شما می‌گویید نبودم.

ولی به هر حال برای علاقه‌مندانتان قابل قبول نبود که فروتن از این نوع فیلم‌ها کار کند.
ببینید. عموم مردم با نوک برج و مجردها به شدت ارتباط برقرار کردند. سینماگرها نه. از من ایراد گرفتند که در این دو فیلم بازی کردم.

مخصوصا ملاقات با طوطی.
آن فیلم را که هر دو گروه ایراد گرفتند. یعنی هم اکثر مردم دوست نداشتند و هم دست اندرکاران سینما. منتها فیلم‌هایی مثل بازنده، نوک برج و مجردها تکلیف شان مشخص است. تو نمی‌توانی بگویی که من الان می‌خواهم بروم یک فیلم درام عمیق و آنچنانی بازی کنم.

من خواستم یک فیلم سرگرم کننده و مفرح برای تماشاچی داشته باشم، برای همین این فیلم‌ها را کار کردم. این آدم را از بالا نمی‌اندازد پایین. من راستش را بخواهید در زندگی مرزی برای بالاو پایین قایل نمی‌شوم. ترجیح می‌دهم یکپارچه باشم.

 یعنی فکر می‌کنم من می‌خواهم کاری را بکنم که دوست داشته باشم. دوست داشتن من و علاقه من در کارم آن یکپارچگی را برایم به وجود می‌آورد. ملاقات با طوطی و هشت پا کارهایی نبود که در وجود من و در دل من جایی برای خودش پیدا کند؛ کارهایی بود که به من تعلق ندارند و مال من نیستند.

این سیر هم در کارتان جا افتاد. یک مدت فیلم‌های فرهنگی و تاثیرگذار کار می‌کردید، چند فیلم هم کار کردید که به قول خودتان مخاطبان عام تری داشت امسال هم دو فیلم کارکردید که خوشبختانه جواب داد و...
این برای خودم یک تجربه جدید بود که بخواهم در یک کار طنز بازی کنم. مگر ما به جز اجاره نشین‌ها و یکی دو کار دیگر چقدر کار طنز خوب داشتیم. حتی اجاره نشین‌ها هم اگر اسم کارگردانش را عوض کنی، در سینمای ما خیلی جدی گرفته نمی‌شود. ولی چون مهرجویی ساخته فیلم کمدی و طنزی است که خیلی جدی به آن نگاه شده.

غیر از نوک برج و مجردها حتی فیلمی هم با قاسم جعفری کار کردید...
... نه. من اصلا پشیمان نبودم...

می دانم. منظورم این است که آن فیلم هم یک سری مخاطب جدید داشت.
بله. من باز هم برای حضور در آن کار دلیل داشتم و اصلا هم برای آن حضور پشیمان نیستم.

فیلم، فیلم موفقی بود. بعد هم اینکه مخاطبانی که دو سه سال قبل از آن برای فیلم‌هایتان داشتید به نظر می‌رسید که دیگر آن مخاطبان را نداشته باشید، از این فیلم خوششان آمد و این باعث شد که فیلم بفروشد؛ مخاطبان فیلم‌هایی مثل زیر پوست شهر با مخاطبان فیلمی مثل مجردها فرق می‌کنند.

آرزوی من و هدف من این است که در کارهایی که وجه فرهنگی اش و عمقش طوری است که می‌تواند تاثیرگذاری خوبی داشته باشد، کار کنم ولی احساس می‌کنم باید یک سری کارهای طنزمثل نوک برج و اینها داشته باشم که برای کار طنز جدی تر هم بیایند سراغ من.

البته کسانی که به این راحتی بتوانند تجربه‌های متفاوتی داشته باشند، خیلی کم هستند.
آفرین. بیشتر محاسبه می‌کنند ولی من وقتی کار می‌کنم زیاد محاسبه نمی‌کنم. روزی هم که کار آقای قاسم جعفری را قبول کردم خیلی‌ها تعجب کردند که من می‌روم سر این کار ولی من هیچ وقت پشیمان نبودم و نیستم که با ایشان کار کردم.

گفتید سریال. چرا سریال کار نمی‌کنید؟
اگر یک کارجدی خوب باشد، دوست دارم.

مثل اینکه قرار بود در سریال آقای جوزانی بازی کنید؟
بله. ولی از بس که اذیت شدم نشد که بروم. به خاطر آنکه می‌خواستند کار را شروع کنند ولی خوابید و به خاطر این از یکی دو کار افتادم. متن کار آقای جوزانی خیلی عالی بود و من هم خیلی دوست داشتم که در آن بازی کنم.

بعدا هم که دوباره آمدند سراغ من خیلی دل چرکین شده بودم و نرفتم. خیلی دوست دارم که در یک کار مثل هزاردستان و یا یک کار مذهبی فوق العاده دیگر کار کنم. اینکه مثلا حضرت موسی بخواهد ساخته شود. فیلمنامه شهر آشوب را هم خواندم و سر قیمت به توافق نرسیدیم.

یکی از ویژگی‌هایی که دارید این است که اگر قصه‌ای را دوست داشته باشید پای آن می‌ایستید و خیلی کارها را هم به خاطر آن از دست می‌دهید...
بله. درست است. به آهستگی هم همین طور بود.

تا حالا از این بابت پشیمان نشدی ؟
نه. اصلا و ابدا. من مثلا الان خوشحالی ام این است که پای فیلم به آهستگی ایستادم. به سختی پای به آهستگی ایستادم.(خنده)

چرا در فیلم‌های اخیر آقای کیمیایی نبودید؟
چون همزمان بود با فیلم به آهستگی و من می‌خواستم در این فیلم بازی کنم.

نظر شما درباره آقای کیمیایی چیست؟
سینمای متفاوتی دارد. طرفداران خودش را دارد. دیالوگ‌های خودش را دارد. خیلی جاها تاثیرگذار است. چند تا فیلم خیلی خوب هم داشته که اگر 50 فیلم بد هم درست کند، همیشه کیمیایی است.

شما جزو طرفداران فیلم‌های ایشان هستید؟
بله. خیلی از فیلم‌هایش را دوست دارم.

در فیلم‌هایی که برای کیمیایی کار کردید از کدام کار بیشتر خوشتان می‌آید؟
فیلم اعتراض را خیلی دوست دارم و نقشم را در فریاد دوست دارم.

من دقیقا برعکسش را فکر می‌کردم.
من که از شما نپرسیدم. (خنده)

در فیلم‌هایی که دیدید کدام کاراکتر است که دلتان می‌خواست آن را بازی کنید؟
من نقش راننده را در فیلمنامه مقصد بیضایی خیلی دوست دارم.

از فیلم‌های خارجی چطور؟
من اینطوری نیستم که فکر کنم کاش فلان نقش را بازی کرده بودم. لابد قسمتش بوده که بازی کرده.

در فیلم‌هایی که دیدید نقشی بوده که ببردتان و در واقع جذبتان کند؟
اینکه نقشی باشد که خیلی برایم حسرت باشد نه. ولی به طور مثال وقتی فیلمنامه مهمان مامان را خواندم، دیدم خیلی دوست داشتم که نقش ننه مریم را پسرش کنند و جوانش کنند و بدهند من بازی کنم. (خنده) به آقای مهرجویی هم گفتم.

منظورم فیلمهای خارجی بود.
آنقدر که شما می‌گویید شاید من به فیلم‌های خارجی دقت ندارم. اینطوری نگاه نمی‌کنم. همینطوری نگاه می‌کنم و می‌گذارم. کمتر با حسرت نگاه می‌کنم. همیشه فکر می‌کنم که واقعیت قضیه این بوده که این فیلم با این بازیگرها ساخته و اجرا شود.

اینکه بیایم بنشینم و بگویم که عجب نقشی بود که کاشکی من بازی کرده بودم، نه. هیچ وقت چنین اتفاقی برایم نیفتاده.

خیلی زیادی واقع بین هستید.
شاید. تنها جایی که همیشه فکر می‌کنم کاشکی جای این بودم، ورزشکاران هستند. همیشه از سلامتی و تازگی که در زندگی دارند لذت می‌برم همیشه وقتی یک ورزشکار خیلی خوب می‌بینم، می‌گویم کاشکی من جای او بودم.

مثلا چه کسی؟
ورزشکار خاصی را نمی‌توانم مثال بزنم. روحیه ورزشکاری را دوست دارم.آنها را که می‌بینم یک مقدار حسرت می‌خورم و می‌ گویم که کاش من هم می‌توانستم پنج صبح بلند شوم.

این روحیه‌ها رادوست دارم. تنها چیزی که می‌توانم بگویم وحسرتش را دارم؛ روحیه ورزشکاری را خیلی دوست دارم.

بالاخره باید یک کاراکتر را بگویید.از کتاب‌هایی که خوانده‌اید چطور؟ آیا نقشی هست که دوست داشته باشید؟
حالا که خیلی اصرار دارید می‌گویم ولی من به این چیزها خیلی توجه ندارم. حالا که اصرار می‌کنید در کتاب بامداد خمار خیلی دوست داشتم نقش آن پسر را بازی کنم.

نظرتان راجع به قیمت چیست؟ یکجا گفتید که چون سر قیمت به توافق نرسیدید بازی در فیلم را قبول نکردید.می خواستم بپرسم که اگر یک فیلم باشد که..
... سوالت خیلی بیزینسی است، تجاری است و آب دوغ خیاری است، اینها را خواهش می‌کنم که حتما در مصاحبه بیاور. البته معذرت می‌خواهم ولی از آنجایی که شاید سوالت خوب باشد ولی از جنس جواب‌های من نیست، می‌گویم؛ قیمت من سر هر فیلم و سر هرکارم بستگی به اینکه چقدر فیلم را دوست داشته باشم و چقدر تشخیص بدهم که باید باشد، فرق می‌کند.

یعنی حاضرید که اگر از کاری خوشتان بیاید این قضایا را در نظر نگیرید؟
بله. خیلی جاها بوده که از این کارها کرده ام. البته برایتان بگویم که بازیگران پولی نمی‌گیرند که بخواهی راجع به قیمتشان صحبت کنی. همیشه این را بگو. مردم همیشه فکر می‌ کنند که هنرمندان و بازیگران خیلی پول دارند. این را توضیح بده که بازیگران و اصولا فیلمسازها اصولا پولدار نیستند و اگر هم دارند از پدر و مادرهایشان به آنها به ارث رسیده وگرنه خیلی نمی‌توانند پولدار شوند.

آنهایی که راجع به قیمت و پول و این چیزها باید حرف بزنند بازاری‌ها و پولدارها و این چیزها هستند. ازسر قیمت هم زود بگذریم.

اگر بخواهید به یکی از کارهایی که بازی کرده‌اید جایزه بدهید به کدام کارتان جایزه می‌دهید؟
من به هیچ کدام از کارهایم جایزه نمی‌دهم. من فقط عادت دارم از کارم لذت ببرم.

پس بگویید از کدام کارتان بیشتر لذت می‌برید؟
از همه کارهایی که کردم لذت می‌برم. با عشق و لذت انجامشان داده ام جز نصفه آخر فیلم هشت پا، شاید به این خاطر که نسبت به آن کار دلسرد بودم.البته سعی خودم را کردم ولی شاید عشق در درونم کار نمی‌کرد اما از همه کارهایی که انجام داده ام لذت بردم. بزرگترین پاداشی هم که در زندگی ام دارم، لذتی است که بردم. جایزه هم یک شوخی است.

کدام کارگردان است که دوست دارید با اوکارکنید؟
دوست دارم دوباره با خانم رخشان بنی اعتماد کار کنم و همچنین با پرویز شهبازی و کامبوزیا پرتوی هم خیلی دوست دارم کار کنم، البته اگر آنها هم دوست داشته باشند با من کار کنند.

کد خبر 2088

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز