یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۵ - ۱۶:۲۰
۰ نفر

مونا سیفی: در اینکه نویسندگان حوزه کتاب کودک و نوجوان، به نسبت دیگر حوزه‌ها کمتر شناخته شده هستند، شکی نیست و اینکه این روزها اگر در سبد خریدمان کتاب کودک و نوجوانی هست، بیشتر آثار ترجمه شده از دیگر زبان‌هاست.

محمدرضا یوسفی در سال2000 کاندیدای جایزه بین‌المللی اندرسن شد. او همچنین دیپلم افتخار جشنواره هلند را برای مجموعه «ستاره‌ای به نام غول» و کسب جایزه کتاب سال با کتاب «افسانه بریناس جادوگر» را در کارنامه خود دارد.

  •  چند سالی است که وقتی حرف از ادبیات کودک و نوجوان به میان می‌آید، حرف از تعداد زیاد مخاطبان این رده سنی و در مقابل، فروش نداشتن کتاب‌هایی که ویژه آنها نوشته می‌شود، در صدر صحبت‌هاست. می‌خواهیم با شما هم درباره این موضوع حرف بزنیم.

 متأسفانه این موضوع که شما می‌گویید، همان معضل تیراژ است که البته گریبانگیر کل ادبیات داستانی ماست؛ چه کودک و نوجوان و چه بزرگسال. کمبود مخاطب در هیچ کدام از رده‌های سنی نداریم، اما تیراژ کتاب‌هایمان معمولاً سه هزار نسخه است. در حالی که کشورهای اروپایی با اینکه مخاطبانی بسیار کمتر از ما دارند، تیراژ کتاب‌هایشان میلیونی است.

  •  فکر می‌کنید چه اتفاقی باعث شده است، نشر کتاب به این وضع دچار شود؟

وضعیت کتابخوانی و حوزه نشر ارتباطی دو سویه با  همدیگر دارند، یعنی هر قدر جامعه‌ای کتابخوان باشد، حوزه نشر کتاب هم در جامعه روز به روز پررونق‌تر می‌شود و بالعکس. حالا در جامعه ما یکسری عوامل بیرونی و درونی بر این موضوع تأثیر گذاشته است. منظور من از عوامل بیرونی، شرایطی است که به جامعه ما و جامعه بین‌المللی تحمیل شده است. نظیر رسانه‌های جدید و فراوانی که به وجود آمده و سرگرمی‌های تازه‌ای به همراه آورده است. کامپیوتر، اینترنت و گسترش برنامه‌ها و تولیدات تلویزیون در این گروه جای می‌گیرند. همین رسانه‌ها طیف وسیعی از مخاطبان کتابخوان را جذب کرده‌اند.

  •  پس به نوعی این رسانه‌های مدرن و پیشرفت زندگی است که نقش و اهمیت کتاب را در زندگی‌های امروز کمرنگ می‌کند؟

 بله، و طبیعتاً راه گریزی از آن نیست. باید منتظر گذر زمان بود تا اینکه کتاب و کتابخوانی دوباره جایگاه خود را در میان این قشر باز کند. البته در دو سه ماهه اخیر در ایران یک سری اتفاقات رخ داده که من از آنها به عوامل درونی نام می‌برم. این عوامل، همان فراز و نشیب‌هایی است که به دلایل سیاسی و اجتماعی در کشور ما به وجود آمد و بار منفی این تحولات روی شانه کتاب قرار گرفت.

  •  روشن‌تر بگویید.

 ما در دهه شصت، شاهد تضعیف بخش خصوصی و تقویت بخش دولتی در حوزه نشر بودیم. از این دوران، آرام آرام، ناشران خصوصی بخش کودک و نوجوان، کنار می‌روند. از اوایل این دهه، چیزی که مورد نظر قرار می‌گیرد و طیف وسیعی از نویسندگان را دنبال خود می‌کشاند، بحث آموزشی آثار است. یعنی ادبیات به نوعی سفارشی می‌شود و ادبیت آثار، کاهش می‌یابد. وقتی مخاطب کودک و نوجوان هم که با کتاب‌هایی که همگی مطابق یک سفارش الگو نوشته شده، مواجه می‌شوند احساس می‌کند که همه اینها شبیه هم هستند و به همین دلیل، رغبت او برای خواندن کتاب کم می‌شود. 

  •  و همین کمبود مخاطب، باعث می‌شود نویسندگان اندکی در این حوزه فعالیت کنند.

 این تنها یکی از عوامل است و دلایل بسیاری به جز این وجود دارد. بسیاری از نویسندگان کودک و نوجوان به سمت رسانه‌هایی چون تلویزیون گرایش پیدا کرده‌اند. چرا که نویسنده‌ای که قرار است یک رمان برای این گروه سنی بنویسد، اگر همان وقت و زحمت را برای تلویزیون بکشد، هم درآمد بسیاری خواهد داشت، هم اعتبار و شهرت بیشتری کسب می‌کند که با نوشتن کتاب قابل مقایسه نیست. در حقیقت در حال حاضر، تنها نویسندگانی در این حوزه باقی مانده‌اند که واقعاً عاشق این کار هستند.

  • به نظر می‌رسد کم‌کاری نویسندگان داخلی در حوزه کتاب کودک و نوجوان، جای پای کتاب‌های خارجی ترجمه شده را در بازار کتاب محکم کرده است و همین موضوع باز هم به مشکلات نشر کتاب کودک در کشورمان دامن می‌زند.

 همین طور است. اگر شما سری به بازار کتاب کودک و نوجوان بزنید، به وضوح خواهید دید ترجمه بازار کتاب را پر کرده است. توجه ویژه ناشران به ترجمه آثار و بها ندادن به نویسندگان داخلی و به ویژه نویسندگان جوان تازه کار باعث شده است بسیاری از همین نویسنده‌ها دست از تألیف بردارند و به ترجمه رو بیاورند.

  • شما به موضوع‌ کتاب‌های آموزشی در حوزه نشر داخلی اشاره کردید، با توجه به این چارچوب‌های آموزشی قاعدتاً خانواده‌ها باید گرایش بیشتری به این کتاب‌ها داشته باشند. اما در عمل، چنین اتفاقی نمی‌افتد و خانواده به ادبیات ترجمه بیشتر علاقه نشان می‌دهد.

تجربه در جهان ثابت کرده است مخاطب کتاب کودک کسی است که کتاب را انتخاب می‌کند و می‌خرد. کودک، قدرت انتخاب ندارد یا بهتر است بگویم اصلاً این حق را به او نمی‌دهند. در واقع ما به عنوان بزرگسال، در کنار نهادهای دولتی و کتابخانه‌ها برای او کتاب انتخاب می‌کنیم، آن هم کتاب‌هایی که پر است از نصیحت. از طرف دیگر، دنیای کودکان خیلی بزرگ شده است. کودکان ما با خواندن کتاب توقع دارند با حوادث و وقایع ملموس‌تری روبه‌رو شوند، اما جای آن را در داستان خالی می‌بینند و به نوعی از کتاب خواندن زده می‌شوند. پدر و مادرها هم که از این روند خشنود نیستند، به ناچار سراغ کتاب‌هایی می‌روند که تبلیغات رسانه‌ای پشت آنها است.

  •  با وجود این مشکلاتی که به آنها اشاره کردید، آیا راهی برای آشتی دادن مخاطبان با کتاب‌های کودک و نوجوان وجود دارد؟

چندی پیش در سفری به آلمان آن قدر کودک کتابخوان دیدم که تصور آن برایم شگفت‌انگیز بود؛ کودکانی که حتی در متروها مطالعه را رها نمی‌کردند. به طوری که به طور متوسط از هر 10 کودکی که در مترو بود، پنج نفرشان کتابی در دست گرفته بودند و می‌خواندند. شما آرزو به دلتان می‌ماند که در ایران کودکی ببینید که در اتوبوس مشغول مطالعه باشد. فکر می‌کنم نیازمند فضایی گسترده و دور از چارچوب‌های دست و پا گیر هستیم تا نوجوان‌ بدون نیاز به تبلیغات رسانه‌ای کتابی را بخرد و بخواند.

کد خبر 17535

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز