شب در منزل نشسته بود که توپخانه شروع به زدن خانههای بستان کرد. کامدی درباره آن روزها میگوید: «ما پیش از آن فقط در فیلمها توپ را دیده بودیم. پدرم فوت کرده بود و مسئولیت اداره زندگی برادران و خواهران کوچکم را بر عهده داشتم. بچهها خیلی ترسیده بودند. صبح زود بیدار شدم و رفتم به مغازه. هر قدر از اجناس را که میتوانستم برداشتم و آمدم به منزل. باید زودتر از شهر خارج میشدیم.» کامدی اعضای خانواده را یک به یک، با موتور عمویش از شهر خارج و نزدیک یک پل در 5 کیلومتری بستان مستقر میکند. در راه آمبولانسها را میبیند که به سوی بستان در حرکتند و مردمی که به سمت سوسنگرد میروند و از همدیگر میپرسند، ماجرا چیست و چه باید کرد.
در همین راه بود که کامدی فهمید نخستین شهید بستان، همسر رئیس بانک ملی شهر است که اصابت بمب، سر را از تنش جدا کرده. خانواده کامدی مدتی در سوسنگرد به سر میبردند، اما سوسنگرد هم محاصره شد. کامدیها باز عقبتر نشستند. تا 10 کیلومتری هویزه و در یک روستا پناه گرفتند. خانواده تصمیم گرفت به اهواز بیاید و تا پایان جنگ در اهواز ماندند. غلامحسین کامدی که حالا مردی میانسال است، در سال 62 و هنگام نخستین بازسازی بستان به شهرش باز گشت و ساندویچفروشی باز کرد، اما با برخورد بمب به مغازهاش دوباره به اهواز رفت. او در دوره دوم بازسازی بستان، دوباره به شهر خود برگشت. ساندویچفروشی را احیا کرد و یک سال بعد، خانوادهاش را هم به بستان برد. او هنوز هم در همان ساندویچفروشی کار میکند. کامدی به «همشهری» میگوید: «تا ظهر 7، 8 ساندویچ میفروشم. گاهی تصمیم گرفتهام که شغلم را عوض کنم، اما چه کار کنم؟ کاری در بستان وجود ندارد.»
حاج عبدالعلی جهانبخش، فرمانده گروهان عشایری بستان است. او در زمان جنگ، مسئول نیروهای مردمی داوطلب منطقه بوده، اما در هنگام آزادسازی بستان در شهر حضور نداشت.
او روزی را به یاد میآورد که پس از آزادسازی بستان، از ماموریتی در نجفآباد با گل و شیرینی به شهرش باز گشته و رزمندگان را در آغوش گرفته بود. پیش از جنگ، او در بستان2 کارخانه آردکوبی و یخسازی داشت که در کنار هم بودند.
به گفته جهانبخش، در دوره بازسازی، مسئولان تجهیزات اولیه و البته قدیمی را برای کارخانه یخسازی فراهم کردند، اما برای کارخانه آردکوبی فقط آجری تدارک دیدند تا جهانبخش دیواری دور آن بکشد. این کارخانه هنوز بدون استفاده مانده است و فقط دیواری دور خود دارد.
جهانبخش به «همشهری» میگوید: «هنوز هم خانههایی که آثار جنگ را بر خود داشته باشند، در بستان به چشم میخورد. حدود 20، 30 خانه بدون بازسازی رها شده که البته بهدلیل پیگیری نکردن صاحبخانهها، بازسازی در آنها انجام نشده است.» به گفته او، هنوز بستان کاملا به روزگار پیش از جنگ باز نگشته است.بازسازی در بستان هنوز ادامه دارد. بسیاری از شهرهای جنوب همچنان در حال بازسازی است.
عزیز ساعدی، شهردار فعلی بستان، پیش از اینکه خدمت در بستان را شروع کند در خرمشهر معاون شهردار بوده است. او خود اهل بستان است و به خوبی شهر و مردمش را میشناسد.
ساعدی میگوید: «پیش از جنگ، جمعیت بخش بستان به همراه روستاهایش 50 تا 70 هزار نفر بود، اما پس از جنگ جمعیت شهر به 9 تا 11 هزار نفر رسیده، در حالی که جمعیت کشور بیش از 2 برابر شده است.» به گفته وی پیش از جنگ فقط یکی از روستاهای اطراف بستان، 18 هزار نفر جمعیت داشت.
عمده شغل مردم بستان دامداری، کشاورزی و صید ماهی است. صید ماهی پس از اینکه رودخانه هور خشک شد، نابود شده است و به گفته شهردار بستان، صیادان بیکار نشستهاند. دامداری نیز وضعی شبیه به صیادی دارد.
به گفته شهردار، نرخ بیکاری در بستان 75 درصد است و هیچ شرکت، کارخانه و مؤسسهای که بتواند کاری برای اهالی این شهر درست کند، وجود ندارد. تعداد کمی از بستانیها کارمند دولتند و برخی در بازارچه مرزی که در سال 82 افتتاح شده است کار میکنند، بقیه تقریبا بیکارند. بازارچه مرزی روزانه در حدود 800 شهروند اهل بستان را بهخود مشغول میکند، اما این کارها به درد افراد تحصیلکرده بالای دیپلم نمیخورد. کار در بازارچه مرزی، کارگری حملونقل کالا بین مرز ایران و عراق است. ساعدی میگوید: «اگر یک روز بازارچه مرزی تعطیل شود، معیشت روزانه مردم با مشکل روبهرو خواهد شد و حتی در تامین گوشت و سبزی و میوه به دردسر میافتند.»
فهرست سایر مشکلات
در بستان بیمارستان وجود ندارد. در شبکه بهداشت شهر یک پزشک عمومی مستقر است که 3 روز در هفته و فقط بعدازظهرها از سوسنگرد به بستان میآید. سالها پیش، بیمارستانی برای بستانیها ساخته شد، اما با تغییر کاربری، نیمی از آن به دانشگاه پیام نور اختصاص یافته و نیمی از آن به وزارت نفت واگذار شده است. حجتالاسلام موسی کروشاتی، رئیس شورای شهر بستان، به «همشهری» میگوید: «آزمایشگاه بستان چندان فعال نیست. قرار بود واحدهای رادیولوژی و دندانپزشکی برای شهر راه بیندازند که هنوز این اتفاق نیفتاده است. ما در زمینه امور بهداشتی واقعا مشکل داریم.»
بستانیها در زمینه آموزش عمومی هم با مشکل مواجهاند. دانشآموزان در این شهر میتوانند تا سال آخر دبیرستان درس بخوانند، اما رشته ریاضی و فیزیک در شهر تدریس نمیشود. فضای آموزشی لازم برای بستان فراهم شده است، اما هنوز به میزان کافی معلم و تجهیزات موجود نیست.
کشاورزی بستان هم در معرض نابودی است. کروشاتی که رئیس شورای شهر و از کشاورزان قدیمی منطقه است، میگوید: «در گذشته به بستان میگفتند سوق که به معنی بازار است. یعنی شهر فقط محل خرید روستاییان منطقه بوده است. بستان به یمن روستاهای اطرافش سرپا بوده است، اما حالا 34 روستای بستان فاقد سکنه است. کمبود آب موجب شده است که کشاورزی که کار اصلی روستاییان است، با خطر روبهرو شود.» قسمتی از رودخانه کرخه که به 2 شاخه سعیدیه و خرابه تقسیم میشود، آب کشاورزی بستان را تامین میکند که در چند ماه از سال خشک است.
کروشاتی میگوید: «اکنون در فصل کشت که اول مهر تا 15 آذر است، رودخانهها بیآبند و این برای مردم خیلی نگرانکننده است.»
با اینکه راههای جادهای منتهی به بستان بسیار فرسوده است و آخرین بار در 25 سال پیش، آسفالت بر آنها ریخته شده است، به تازگی به فضای سبز و امکانات شهری بستان بیشتر توجه شده است. اغلب اهالی فعلی بستان بین 29 تا 33 سال و
در سن اشتغال قرار دارند.
مسئولان شهری خواهان صدور مجوزهای انحصاری در بازارچههای مرزی، تاسیس شعبههایی از شرکتهای نفتی در منطقه و تسهیلاتی هستند که بتواند اقتصاد مردم شهر را متحول کند.