مرد دوم اما به شکلی کشته شد که در آثار جیمزباندی سابقه نداشت؛ وحشیانه، بیرحمانه، چندشآور و دلآشوب. فیلم «کازینو رویال»، تازهترین فیلم جیمزباند که سه هفته پیش روی پرده سینماهای جهان رفت، با این سکانس سیاه و سفید آغاز شد که نشان میداد چگونه مرد جوانی به نام باند، کارش را به عنوان یک قاتل درندهخو شروع کرد و بعد در سرویس جاسوسی بریتانیا ترفیع گرفت و به مقام مأمور مخفی دارای نام مستعار «007» ارتقاء یافت.
بازیگری به نام دانیل کریگ که نقش این مأمور تازهکار را برای اولین بار ایفا میکرد (ششمین باند سینمایی) در اولین نگاه، برازنده این نقش به نظر نمیرسید. بسیاری از هواداران فیلمهای باند، او را مناسب ایفای نقش نمیدانستند و حتی پایگاهی اینترنتی به نام craignotbond.com به راه انداخته بودند تا علیه انتخاب او رأی جمع کنند.
اصلا آدم رمانتیکی نبود، چندان خوشقیافه به حساب نمیآمد، معمولا نقشهای منفی بازی میکرد و از همه مهمتر، درندهخویی اولین چیزی بود که میشد از قیافهاش خواند. اتفاقا همین نکته باعث شد که مارتین کمپبل - کارگردان - او را برای نقش مورد نظرش انتخاب کند چون میخواست نقبی به خشونت و سبعیتی بزند که همیشه زیر پوشش چهره خوب و رفتار مؤدبانه این شخصیت پنهان میشد. حتی برای آنکه خوی وحشی و انگیزههای غریزی پشت ظاهر متمدن قهرمان اکشن را آشکارتر کند، او را روی میلههای جرثقیل به اعمالی فیزیکی واداشت که بیشباهت به جستوخیز میمونها بر سر درختان نبود.
بازنگری در شخصیتی که به یک کلیشه سینمایی بدل شده و پرداختن به ریشههای او، همان نکتهای است که موجب شده تا این فیلم اکشن از منتقدین نشریات معتبر سینمایی جهان نمره بسیار بالایی بگیرد و در جایگاهی بسیار بالاتر از بسیاری از فیلمهای بهاصطلاح هنری و منتقدپسند قرار گیرد.
قلب تاریکی
در سالهای اخیر، موجی از فیلمهایی که به جستوجوی ریشههای قهرمانان مجموعههای تثبیتشده میپردازند، به راه افتاده که «کازینو رویال» محصول سال2006 یکی از فیلمهای این موج است.
از جمله آثار دیگر واجد این ویژگی، میتوان به «بتمن آغاز میکند»(2005)، «جنگهای ستاره ای/ اپیزود اول؛ تهدید شبح»(1999) و دو اپیزود بعدی آن، «حمله کلونها»(2002) و «انتقام سیث»(2005)، «اژدهای سرخ»(2002) - که گذشته دکتر لکتر آدمخوار «سکوت برهها»(1991) و «هانیبال»(2001) را زیر ذره بین میبرد- و «جنگیر؛ سرآغاز» اشاره کرد. البته سنت ساختن پیش- دنباله(یا بهاصطلاح پریکوئل) در ادبیات داستانی به نیمه قرن بیستم و نگارش آثاری مانند «دریای وسیع ساراگاسو» در سال1966 که به ریشه رفتاری شخصیتهای رمان «جین ایر»(1847) میپرداخت و «برادرزاده جادوگر» (1955) در ریشهیابی «شیر، جادوگر و گنجه لباس؛ وقایعنگاری نارنیا»(1950) برمیگردد.
از دهه1970 سینماگران نیز این شیوه را پی گرفتند و فیلمهایی مانند «پدرخوانده، قسمت دوم»(1974)، «باچ و ساندنس؛ روزهای اول»(1979) و «ایندیانا جونز و معبد مرگ»(1984) ساخته شد. اما موج اصلی این جریان در پایان قرن بیستم و دوران اوجگیری پستمدرنیزم به راه افتاد.
یکی از ویژگیهای نگرش پستمدرن، بازنگری در گذشتهها و بررسی ریشهها در بستر دوران معاصر است که نمونه بارز آن را در همین فیلمهای پیش- دنباله میتوان دید. جالب است که این آثار، معمولاً برخلاف دنبالههای مرسوم (که به آنها سیکوئل میگویند) از ارزشهای هنری و محتوایی والایی برخوردارند و گاهی از فیلم اول و اصلی مجموعه نیز پیشی میگیرند. اینگونه آثار در ژانرهای اکشن و آثار ابرقهرمانی، مجال بروز بیشتری یافتهاند و حوزه فیلمهای ترسناک یکی از بهترین عرصهها برای خودنمایی آنهاست.
«کشتار با اره برقی تگزاسی؛ سر آغاز» که حدود 2ماه از آغاز نمایش آن میگذرد، نمونهای از فیلمهای ترسناک اخیر است که نشان میدهد شخصیتهای درنده و آدمکش این مجموعهفیلمهای پر تماشاگر که تاکنون انگیزه کارهایشان چندان مشخص نبود، چرا از آن کلبه مخوف و دورافتاده سر درآوردهاند و قاتل صورتچرمیچه کسی است یا فیلم «جنگیر؛ سرآغاز» که جوانی پدر مرین - کشیش فیلم «جن گیر» - و اولین رویارویی او با مشکلی که در فیلم اصلی با آن آشنایی کامل داشت را به تصویر میکشد.
فیلمسازان بااستعدادی مانند کریستوفر نولان و مارتین کمپبل، در برخورد با ابرقهرمانهای کمیکاستریپ و قهرمانهای اکشن، به گذشته آنها نقب زدهاند و توانستهاند از این طریق وجوهی انسانی به آنها ببخشند و آنها را از یک «تیپ» فراتر ببرند و به جایگاه «شخصیت» برسانند. نکته مشخصی که در رجوع به گذشته شخصیتهایی مانند «بتمن» و «جیمز باند» به چشم میخورد، تیرهوتاربودن گذشته آنهاست.
گویی این شخصیتها از قلب تاریکی بیرون آمدهاند. اما گذشته سیاه و مخوف قهرمانان اکشن فقط برای خوشایند تماشاگران ساخته و پرداخته نشده و دلیل فلسفی آشکاری دارد که به خاستگاه اجتماعی و تاریخی آنها برمیگردد.
هر یک از این افراد، یکی از قهرمانان تمدن پیشرفته سرمایهداری است و نوعی از قهرمان که به خود و بیش از هر چیز به اعمال فیزیکی خود متکی است. تمدن و جامعهای که او به آن تعلق دارد، در این روزگار سعی دارد فقط میراثی را که از مادر خود -تمدن یونان- به ارث برده به رخ بکشد و نشان بدهد که حامل ارزشهایی مانند دموکراسی و مداراست.
اما گاهی فیلمساز یا نویسندهای هم پیدا میشود که یادآوری کند این تمدن، پدری همچون امپراتوری روم داشته که میراث خون و خشونت و سبعیت آن، همچنان باقی مانده است.