پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۵ - ۱۱:۱۴
۰ نفر

گروه شهری: شاخصه‌های محله و کارکردهایی که این اجتماع کوچک به عنوان یک عرصه عمومی در شهرهای ایرانی ایفا می‌کند، یکی از موضوعاتی است که در گرایش‌های شهروندان برای حضور در عرصه‌های عمومی، تأثیرات مهمی دارد.

وقتی به نظام محله‌ای در شهرهای قدیم نگاه می‌کنیم، نظام محله‌ای صرفاً یک نظام شهری نبود، بلکه نوعی نظام اداره شهر و به نوعی نظام حمایت از شهروندان نیز بوده ‌است؛ به این ترتیب که کسانی که در یک محله زندگی می‌کردند حامی هم بودند، روابط یا خویشاوندی قومی یا زبانی خاص هم با هم داشتند و این باعث می‌شود که در بسیاری از محله‌های گذشته، افراد ثروتمند، متوسط و کم‌درآمد در کنار هم زندگی کنند و از این که در کنار هم هستند، احساس ناراحتی نداشته باشند چون روابطی فراتر از روابط اقتصادی آنها را به هم پیوند می‌داد.

در آن زمان محله درواقع یک ساختار کالبدی مشخص داشت و یک شهر از تعدادی محله تشکیل می‌شد. همه اینها با هم نظام منسجمی را تشکیل می‌دادند اما امروزه از لحاظ کالبدی، اصلاً نظام محله‌ای وجود ندارد.

یکی از مشکلات پیش رو این است که در عصر حاضر نه تنها یک تعریف واحدی برای بخش‌های مختلف شهری به وجود نیاورده، بلکه کاملاً در جهت عکس عمل کرده و می‌توان گفت چندگانگی شدیدی پدید آورده‌ است و یک شهروند متعلق به یک بخش واحد شهری وجود ندارد.

 در عین حال وقتی از لحاظ کالبدی به شهر نگاه می‌کنیم،‌ بخش‌های مختلف شهر دارای ویژگی‌های مشترک کالبدی نیستند. ما یک نواحی وسیعی را می‌بینیم که از ساختمان‌های دوطبقه، سه‌طبقه و چهارطبقه تشکیل شده، برخی نواحی از برج‌ها تشکیل شده، یک بخش‌هایی از بخش‌های دیگر کاملاً مستقل شده‌اند، بنابراین هویت کالبدی، شهری و اجتماعی تعریف‌شده‌ای برای بخش‌های شهری وجود ندارد.

این موضوع نشان می‌دهد شرایط اجتماعی، شرایط تاریخی و شرایط کالبدی ما به گونه‌ای نیست که بخواهیم به نظام محله‌ای قدیم برگردیم. چنین پدیده‌ای نه مطلوب است و نه شدنی. اما ما می‌توانیم به تعاریف جدیدی از عرصه‌های شهری امروز فکر کنیم؛ یعنی متناسب با مقتضیات امور زمان فکر کنیم که مثلاً تهران را چه ‌طور می‌توانیم عرصه‌بندی کنیم.
از این منظر، بعد فرهنگی و کالبدی شهر شدیداً به یکدیگر مرتبط هستند، همدیگر را باز تولید می‌کنند و با هم شهر را شکل می‌دهند. مسأله دیگری که وجود دارد، این است که مدیریت شهری مطابق آرمان‌ها نبایستی به این شکل درمی‌آمد.

زمانی که در سال‌1285 قانون ایالتی و ولایتی نوشته شد، اصل بر این بود که نوعی تمرکززدایی از بالا وجود داشته باشد و اختیارات خاصی به نهادهای محلی و مردمی واگذار شود، درحالی زمان نشان داد که دولت مایل است این اختیارات را به طرف خود جلب کند. در این فرایند، هم مشارکت جمعی تخریب شد و هم مسأله برنامه‌ریزی محله‌ای.

یکی از مهم‌ترین مسائل در عدم توسعه مشارکت شهروندان، تمرکز قدرت در ایران است و در این میان، تشکیل شوراهای شهر را می‌توان به عنوان قدم مثبتی دانست که در دهه اخیر در ایران برداشته شده است.

دو مسأله در اینجا مطرح می‌شود؛ اولاً با تمرکزی که وجود دارد و دولت همه‌چیز را در اختیار خودش گرفته همین نهاد دچار مدیریت ناهماهنگ هست. این موضوع باعث می‌شود که اساساً نتوانیم هیچ سیاستی را با مشارکت مردم و با هویت‌سازی از سوی مردم دنبال کنیم.

طبعاً در شهر فعالیت‌های بسیار مختلفی وجود دارد که مردم خودآگاه یا ناخودآگاه در آن سهیم هستند. گذشته از مسأله سکونت، مسأله آموزش، موضوع گذران فراغت و همه اینها از فعالیت‌هایی هستند که مردم در آن سهیم هستند. نکته مهم این بود که بتوان نهادهایی را ایجاد کرد که براساس این نهادها مردم واقعاً در امور سهیم شوند.

وقتی به شهر نگاه می‌کنیم باید تصمیمات به‌گونه‌ای باشد که در یک نظام اجتماعی صورت بگیرد نه مسئولان از بالا تصمیمی را بگیرند. این طبیعی است که خودبه‌خود حد مشارکت مردم کاهش پیدا کند.

وقتی که دولت بخش عمده‌ای از فعالیت‌ها را در دست دارد، خودبه‌خود نقش مردم و بخش خصوصی کاهش پیدا می‌کند. مثلاً اگر زمانی عمیقاً پیگیری شود که شهردار هر محله توسط ساکنان همان محله انتخاب شود و این انتخاب خیلی شفاف باشد، بسیار مفید خواهد بود؛ به شرطی که خارج از فرایند‌های سیاسی باشد.

کد خبر 10869

پر بیننده‌ترین اخبار آسیب اجتماعی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز