ترجمه نیلوفر قدیری: اروپا و آمریکا هر دو در ماه‌های اخیر، شاهد تغییرات سیاسی مشهود و تعیین کننده‌ای بوده و خواهند بود.

چند سالی بود که اروپا چندان از رهبری حاکم در آمریکا دل خوشی نداشت و این ناخشنودی را به زبان هم می‌آورد. آمریکا و بسیاری از مقامات این کشور هم از رهبران اروپا ابراز ناخشنودی کرده و از نبود رهبری لازم در این قاره گله‌مند بودند. با تغییراتی که در راه است، این وضعیت ممکن است تغییر کند.

در اروپا حداقل در بعضی کشورهای بزرگ همچون آلمان، فرانسه و انگلیس که در تعیین سیاست‌های این قاره نقشی تعیین کننده دارند، تغییرات سیاسی در ماه‌های آینده با برگزاری انتخابات در راه است.

در آلمان این تغییرات زودتر از بقیه به وقوع پیوست و آنجلا مرکل به قدرت رسید و در واقع نوعی تغییر نسل در میان رهبران آلمان ایجاد کرد. در فرانسه انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی در بهار آینده برگزار می‌شود و این انتخابات هم تغییر نسل رهبران فرانسه را به همراه خواهد داشت.

در انگلیس سرانجام بعد از ماه‌ها گمانه‌زنی، تونی بلر سال آینده قدرت را ترک می‌کند و آن را به گوردون براون می‌سپارد. بنابراین باید در انتظار نسل جدیدی از رهبران در اروپا بود. در آمریکا هم که پیروزی دموکرات‌ها در انتخابات کنگره از هم‌اکنون نوید تغییر قدرت در کاخ سفید را برای اروپا به همراه داشت.

آلمان

مرکل در یک سالی که از به قدرت رسیدنش می‌گذرد، اقداماتی در جهت عادی‌سازی روابط با آمریکا و اجتناب از اصطکاک با سیاست‌های دولت بوش، عادی‌سازی روابط با روسیه و نیز تأکید بر ضرورت همگرایی اروپا و همکاری در ناتو انجام داده است. بنابراین می‌توان گفت اقدامات و تحرکات نمادینی صورت گرفته تا آلمان به سیاست خارجی سنتی این کشور بازگردد.

اما پرسش مهم در اینجا این است که آیا شاهد چیزی فراتر از اقدام نمادین خواهیم بود؟ یکی از مشکلات پیش روی سیاست خارجی آلمان این است که این کشور اکنون دیگر شراکت و همراهی هم‌پیمانی چون فرانسه را ندارد.

معلوم نیست در فرانسه چه اتفاقاتی در جریان است، اما هر چه باشد این نکته قطعی است که فرانسه دیگر مانند گذشته شریک آلمان نیست. این اتفاق در کل سیاست‌های دو کشور تأثیر می‌گذارد و تأثیر آن به ویژه در شش ماهه اول سال 2007 مشخص‌تر می‌شود؛ وقتی آلمان ریاست دوره‌ای شورای اروپا را به عهده بگیرد.

گرهارد شرودر صدراعظم پیشین آلمان با شعارها و تبلیغات ضد آمریکایی در انتخابات 2002 شرکت کرد و به پیروزی رسید. در انتخابات بعدی هم او سعی کرد براساس همین استراتژی پیش برود که انتخاب نشد، اما آرای خوبی به دست آورد. اکنون نیز مرکل با اجتناب از نزدیک شدن آشکار به آمریکا سعی می‌کند افکار عمومی این کشور را با خود همراه کند.

چندی پیش و قبل از آن‌که مرکل برای انجام اولین سفر رسمی‌اش عازم آمریکا شود، در سخنانی، آشکارا از گوانتانامو انتقاد کرد و در این مورد ابراز نگرانی کرد. اما این سخنان مانع از آن نشد که او در آن سفر، پایه‌های رابطه‌ای خوب و بهبود یافته را با واشنگتن بنا کند. اما در این میان دو نکته وجود دارد.

اول این‌که آلمان در سیاست آینده آمریکا در عراق چه نقشی ایفا خواهد کرد و دوم این‌که آیا به افغانستان نیرو اعزام می‌کند یا نه. بنابراین می‌توان گفت که بحث‌های جدی در سیاست خارجی آلمان و ارتباط این کشور با آمریکا، تازه امسال آغاز می‌شود.

آلمان اکنون اقتصاد قدرتمندی دارد و یک قدرت اروپایی است. نرخ رشد این کشور، امسال 5/2 درصد بوده و درآمدهای مالیاتی آن رو به افزایش است. بیکاری رو به کاهش است و با این شرایط، آلمان در عرصه جهانی و در سیاست خارجی، حرف بیشتری برای گفتن دارد. سال آینده وقتی آلمان ریاست دوره‌ای شورای اروپا را به عهده بگیرد، در جهت تصویب و تعیین سرنوشت قانون اساسی اروپا اقدامات جدی انجام می‌دهد.

فرانسه

تحلیل شرایط آلمان و روابط خارجی آن بدون به دست آوردن درکی درست از شرایط و تحولاتی که در فرانسه در جریان است، ممکن نیست. در فرانسه سال آینده انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی برگزار می‌شود. شرایط در فرانسه بسیار پیچیده‌تر از انگلیس و آلمان است. دو نامزد پیشرو در این انتخابات «نیکلا سارکوزی» وزیر کشور کنونی از حزب راست و «سگولن رویال» از حزب سوسیالیست هستند.

حزب سوسیالیست به تازگی بعد از جنجال‌های بسیار، خانم رویال را رسماً به عنوان نامزد خود در این انتخابات برگزید. سارکوزی از راست‌ها هم بیشترین رأی را همراه خود دارد. بین رویال و سارکوزی، این سارکوزی است که گوی سبقت را ربوده و در رأس قرار دارد. او دبیرکل حزب است و در دولت، مرد شماره دو به حساب می‌‌آید.

سارکوزی سیاستمداری بسیار فعال است و در ماه‌های گذشته توانسته با فعالیت‌هایش محبوبیت زیادی برای خود کسب کند. البته ممکن است او تنها نامزد راست‌ها در این انتخابات نباشد و دومنیک دوویلپن هم به این رقابت بپیوندد. در انتخابات قبلی فرانسه 16 کاندیدا حضور داشتند که این باعث پراکنده شدن آرا می‌شد.

این پراکندگی آرا موجب شد لوپن نامزد راست‌های افراطی به دور دوم انتخابات راه پیدا کند و با ژاک شیراک به رقابت بپردازد. بیم از به قدرت رسیدن راست‌های افراطی موجب شد تا شیراک علی‌رغم عدم محبوبیت در این انتخابات به پیروزی برسد.

در این انتخابات احزاب چپ و راست توافق کرده‌اند که از تکرار چنین وضعیتی که در فرانسه به سناریوی لوپن شهرت یافته، جلوگیری کنند و دیگر با تعدد کاندیداها و پراکنده شدن آرا روبرو نشوند. با این حال، رویال گفته بود اگر در انتخابات درون حزبی حزب سوسیالیست برای انتخاب نامزد رسمی این حزب در انتخابات ریاست جمهوری شکست بخورد، به عنوان نامزد مستقل در این انتخابات حضور خواهد یافت.

اما با این تغییر در رهبری فرانسه در سیاست خارجی این کشور و به ویژه در روابط آن با آمریکا چه تغییری ایجاد می‌شود؟ در فرانسه هم مانند اکثر کشورهای دنیا، در سال‌های اخیر، ضد آمریکایی بودن یکی از شرایط و ملزومات پیروزی در انتخابات بوده است. البته این ضد آمریکایی بودن در اکثر مواقع، تنها به معنای صحبت نکردن به سود آمریکا و به طرفداری از سیاست‌های این کشور است.

در نظرسنجی‌ای که اخیراً مؤسسه Pew از مردم 15 کشور دنیا درباره دیدگاه آن‌ها نسبت به آمریکا انجام داده، کشور فرانسه در ردیف هفتم قرار داشته و دیدگاه مردم این کشور در مقایسه با آلمان و اسپانیا متعادل‌تر بوده است. بنابراین به راحتی نمی‌توان گفت که مردم فرانسه طرفدار آمریکا هستند یا علیه آمریکا.

اما واقعیتی را نباید فراموش کرد و آن این‌که سارکوزی سفرهای زیادی به آمریکا داشته و نزدیکی خود با واشنگتن را مخفی نکرده است. او اخیراً در مصاحبه‌ای با روزنامه لوموند در پاسخ به خبرنگار این روزنامه که گفت: «آیا برای پیروزی در انتخابات و قانع کردن رأی دهندگان فرانسوی لزوماً باید ضد آمریکایی بود؟» گفت: «من به اندازه شما در این باره مطمئن نیستم. شما این‌طور فکر می‌کنید که مردم فرانسه ضد آمریکایی هستند، اما من چندان اطمینان ندارم.»

اما سارکوزی با این موضعگیری در حقیقت دست به نوعی قمار در عرصه سیاست می‌زند. مطبوعات فرانسه از هم‌اکنون سارکوزی را آمریکایی توصیف کرده و بر این موضوع به عنوان نقطه ضعف او تکیه می‌کنند. البته این توصیف دقیقی نیست، چرا که سارکوزی آن‌طور که اکنون تبلیغ می‌شود آمریکایی و طرفدار بی‌چون و چرای سیاست‌های آمریکا نیست.

خانم رویال تا کنون چندان درباره سیاست خارجی سخن نگفته است. در این زمینه می‌توان به برنامه کلی حزب سوسیالیست که رویال اکنون نامزد انتخاباتی آن است نگاه کرد. برنامه این حزب در بخش سیاست خارجی نفی بلر و شیراک است. خود رویال در یکی از نوشته‌هایش تأکید کرده است که جهان به اروپا به عنوان تنها نیروی صلح‌آمیزی که می‌تواند جایگزینی برای قدرت فوق‌العاده آمریکا باشد نیاز دارد.

اگر توازن قدرت وجود داشته باشد آن وقت دیگر نمی‌توان یک‌جانبه تصمیم گرفت و از زور استفاده کرد. نکته دیگری که رویال در سخنانش به آن اشاره کرده این است که هم‌پیمانی با آمریکا یک موضوع است و مقابله با جورج بوش موضوعی دیگر و نباید این دو موضوع را با هم خلط کرد. بنابراین او به تعامل با دولت بعدی آمریکا بدون بوش و جمهوری‌خواهان امید بسته است.

انگلیس

تحولاتی که در ماه‌های آینده در انگلیس و در رهبری این کشور روی خواهد داد با دیگر کشورها متفاوت است زیرا این تحولات نتیجه انتخابات نیست. گوردون براون که قرار است جانشین تونی بلر شود به اندازه بلر به رابطه با آمریکا پایبند و متعهد نیست. بعضی در اروپا به شوخی می‌گویند براون از این نظر با بلر تفاوت ژنتیکی دارد.

به این ترتیب، به قدرت رسیدن براون درانگلیس مرحله‌ای جدید در روابط این کشور با آمریکا رقم خواهد زد. البته در شرایط کنونی هر کس دیگری هم که به غیر از براون نخست وزیر انگلیس شود، در سیاست خارجی‌اش فاصله گرفتن از آمریکا را در پیش خواهد گرفت. یکی از اصلی‌ترین دلایل شورش درون حزب کارگر علیه بلر همین نزدیکی بیش از حد به سیاست‌های آمریکا و به ویژه دولت بوش بود. بنابراین جانشین بعدی، این خطا را دوباره تکرار نمی‌کند.

براون به طور کلی به اندازه بلر به بوش نزدیک نیست. درباره سیاست خارجی براون اطلاعات چندانی در دست نیست. از آنجا که او مدت‌ها وزیر دارایی انگلیس بوده، اطلاعات موجود درباره سیاست‌های اقتصادی جهانی‌اش بیشتر از سیاست خارجی او است. مثلا او از تجارت آزاد و ایجاد منطقه تجارت آزاد در دو سوی آتلانتیک حمایت می‌کند.

او به اندازه بلر طرفدار دخالت در جهان نیست. بعضی می‌گویند بلر یک نومحافظه‌کار میانه‌رو است که تلاش می‌کند دنیا را دموکراتیک‌تر کند و در این راه، گاهی به ضرورت شرایط، در نقاطی مانند کوزوو، سیرالئون و نقاط دیگر هم از زور استفاده می‌کرد. معلوم نیست نظر براون در این رابطه و درباره شرایط این کشورها چیست.

او هرگز در این باره حرفی نزده و اظهار نظر نکرده است. فقط این موضوع روشن است که براون به اندازه بلر مشتاق دخالت در امور دیگر کشورها و استفاده از زور نیست. بعضی تحلیلگران می‌گویند: «فاصله گرفتن دولت انگلیس تحت رهبری براون از سیاست‌های آمریکا بیش از آن‌که ریشه‌ای و عمیق باشد نمادین و لفظی است.»

در مورد اروپا و سیاست آینده انگلیس در قبال اتحادیه اروپا باید به این نکته توجه داشت که این براون بود که بلر را از پیوستن به یورو (پول واحد اروپا) باز داشت. استدلال براون این بود که اقتصاد انگلیس روند خوب و نیرومندی را در پیش گرفته و طی می‌کند و پذیرش یورو این روند را تضعیف یا تخریب می‌کند.

نظر براون درباره قانون اساسی اروپا هم منفی است و از بلر می‌خواست کمتر از آن‌چه در این روند دخالت داشت، مشارکت کند. او با کمیسیون اروپا هم مخالف است و آن را در هماهنگی سیاست‌های اقتصادی کشورهای اروپا ناتوان و ناکارآمد می‌داند.

در رهبری آینده انگلیس نباید دیوید کامرون را نادیده گرفت. اگر براون در بهار یا اوایل تابستان آینده به نخست‌وزیری برسد، دو سال بعد باید با انتخابات سراسری روبرو شود که نتیجه این انتخابات و پیروزی محافظه‌کاران در آن چندان دور از ذهن نیست. محافظه‌کاران حزب توری اکنون در نظرسنجی‌ها جلوتر از حزب کارگر قرار دارند.

اگرچه این اختلاف چندان زیاد نیست اما به هر حال در فاصله دو سال تا انتخابات، محافظه‌کاران پیش هستند. حزب کارگر مدتی طولانی است که در قدرت بوده و اکنون با بحران‌های جدی چون مشروعیت قدرت و فساد درون حزب روبرو است. کامرون نیروی جوان و تازه‌نفسی است و جدیت و عزم کافی برای وارد شدن به میدان انتخابات را دارد.

اما براون هم شانس پیروزی در این انتخابات را دارد، زیرا سیاستمداری باهوش است و سابقه بسیار خوبی در اداره یک برنامه موفق اقتصادی دارد. هرچند او به اندازه بلر به ظاهر و جذابیت و عوام‌فریبی اهمیت نمی‌دهد و این ممکن است در میان افکار عمومی انگلیس برای او دردسر ساز شود.

آمریکا

در آمریکا ماه گذشته انتخاباتی برگزار شد که بسیاری آن را سرنوشت‌ساز‌ترین رأی‌گیری در میان انتخابات‌های گذشته کنگره در این کشور توصیف کرده‌اند. در این انتخابات، دموکرات‌ها به پیروزی رسیدند و اکنون در مجلس نمایندگان و سنا اکثریت دارند. این انتخابات در واقع نوعی همه‌پرسی ملی درباره ریاست جمهوری جورج بوش و تصمیمات او بود.

این انتخابات به تنهایی نمی‌تواند تغییر قابل توجهی در سیاست خارجی آمریکا ایجاد کند، اما از آن‌جا که زمینه‌ای برای انتخابات ریاست جمهوری دوسال دیگر ایجاد می‌کند، از هم‌اکنون می‌توان در انتظار تغییرات بود. یکی از زمینه‌های تغییر در سیاست جهانی آمریکا، تغییر در سیاست‌های تجارت جهانی این کشور است.

دموکرات‌ها که در سال‌های گذشته به اتهام سهل‌انگاری در مقابله با تروریست‌ها چند انتخابات را از دست داده‌اند، اکنون با شعار مقابله با پیشروی کشورهایی مانند چین در بازار رقابت جهانی، بخشی از آرای خود را دوباره به دست آوردند.

بوش در دوره دوم ریاست جمهوری‌اش سعی کرد رویکردی  متفاوت از دوره اول در مقابل اروپا در پیش بگیرد. او دریافت که رویکرد دوره اول که در آن اروپا چندان مهم شمرده نمی‌شد، کارساز نبوده و جواب نداده است. جورج بوش در سفر ماه فوریه سال 2005 خود به اروپا تأکید کرد که زمان دیپلماسی فرا رسیده است.

کاندولیزا رایس وزیر خارجه هم در سفرهای خود در دو سال گذشته به اروپا این جمله را تکرار کرده بود. اکنون با پیروزی دموکرات‌ها در این انتخابات، موضع آن دسته از سیاستمداران اروپایی تقویت می‌شود که می‌گویند هنوز می‌توان در واشنگتن با گروهی کار کرد.

اروپایی‌ها دنیای بدون آمریکا نمی‌خواهند، اما دنیایی را می‌پسندند که در آن، آمریکا سلطه چندانی نداشته باشد.

منبع: مؤسسه بروکینگز
نوامبر 2006

کد خبر 10603

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز