چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۹ - ۰۶:۴۴
۰ نفر

سمیه شرافتی: افسردگی اختلالی است که بر تفکر، خلق، احساسات، رفتار و سلامت جسمی شما تأثیر می‌گذارد.

پیش از این عقیده بر این بود که «تمام آن در سر شماست  و اگر واقعاً تلاش کنید، می‌توانید خود را از آن رها کنید.» امروزه پزشکان می‌دانند که افسردگی نوعی ضعف نیست ولی شما به‌تنهایی نمی‌توانید آن را درمان کنید. افسردگی یک اختلال پزشکی با زمینه شیمیایی یا زیست‌شناسی است و گاهی اوقات یک زندگی پراسترس، محرکی برای افسردگی می‌شود. در سایر موارد به‌نظر می‌رسد که افسردگی بدون یک علت تعیین‌شده مشخص و به‌طور خودبه‌خودی روی می‌دهد.با این حال اگر همین الان از خود ما بپرسند که اصلا افسردگی چیست، آیا می‌توانیم تعریف دقیقی از آن داشته‌باشیم؟

شاید هر کدام از ما تعریفی از این اختلال داشته باشیم ولی این اختلال از نظر روانپزشکان به‌گونه‌ای دیگر تعریف شده است؛ تعاریفی که اگر با آنها آشنا شویم دیگر به‌راحتی خودمان را افسرده قلمداد نمی‌کنیم، یا شاید هم برعکس، با آشناشدن با این علائم می‌فهمیم که شاید مدت مدیدی در عین بی‌خبری با این بیماری درگیر بوده‌ایم.دکتر آذرخش مکری، روانپزشک و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران در این گفت‌وگو ما را با علائم این بیماری آشنا می‌کند.

  •  آقای دکتر، مردم افسردگی را چطور تعریف می‌کنند؟

نکته مهم این است که باور مردم در مورد بیماری‌ افسردگی با آن چیزی که در مقوله بیماری‌های روانپزشکی است، 2مقوله کاملا جداست. مثلا مردم می‌گویند فلانی خیلی شاداب بود ولی چون کنکور قبول نشد افسرده شده یا وقتی حتی ما آمار می‌دهیم که 20درصد از مردم مبتلا به افسردگی هستند و این بیماری در خانم‌ها 2برابر آقایان است، این آمار با باورهای غلط مردم ربط پیدا می‌کند.

  • پس ناکامی‌هایی که در طول زندگی با آنها مواجه می‌شویم و در اثر آنها احساس غم‌ و اندوه می‌کنیم، افسردگی محسوب نمی‌شوند؟

ببینید! یک انسان طبیعی اگر شرایط محیطی به ضررش باشد، ناکامی‌هایی به او دست دهد یا اگر شکست بخورد مثلا غمگین می‌شود و احساس ناامیدی می‌کند. در این موارد می‌گوییم شخص حالت افسرده پیدا کرده نه اینکه مبتلا به بیماری افسردگی شده است؛ درصورتی که این دو اصطلاح به اشتباه معادل هم به کار می‌روند. این در حالی است که واکنش طبیعی به مشکلات افسردگی با بیماری افسردگی کاملا متفاوت است. بیماری افسردگی یک ماهیت پیچیده‌تر دارد.

  • منظورتان از این ماهیت پیچیده‌تر چیست؟

برخی افراد ممکن است در زندگی به هیچ‌وجه دچار ناکامی هم نشوند و اتفاقا شرایط برای آنها کاملا نرمال و استاندارد باشد، ولی چنین فردی دچار حالاتی می‌شود که خواب، اشتها و امور روزمره‌اش را دچار اشکال می‌کند، خودش را دائماً سرزنش می‌کند و احساس گناه می‌کند. چنین فردی از زندگی سیر شده یا حتی احساس خودکشی می‌کند، معاشرت‌هایش کم می‌شوند، این علائم بیشتر جنبه بیماری دارند.

  •  پس ناملایمات زندگی هیچ نقشی در بروز این بیماری ندارند؟

البته ناملایمات زندگی در شروع افسردگی می‌توانند مؤثر باشند، به‌خصوص در افرادی که استعداد ابتلا به این بیماری را داشته باشند ولی لزوما یک رابطه علی و معلولی بین این دو نیست و هر ناملایمتی منجر به افسردگی نمی‌شود همانطور که هر افسردگی بیمار‌گونه‌ای هم ناشی از ناکامی و ناملایمات نیست.

  • پس بیماری افسردگی چگونه ایجاد می‌شود؟

در اینجا روانپزشکی دیدگاه‌های مختلفی دارد؛ یک قسمت از این دیدگاه‌ها به بیولوژی و ژنتیک برمی‌گردد؛ به این معنی که بعضی از افراد به‌طور ژنتیک مستعد ابتلا به این بیماری هستند، حتی اگر مشکل خاصی هم نداشته باشند؛ درست مثل بیماری تیروئید. در بعضی از خانواده‌ها حتی خیلی از افراد با هم مبتلا به این بیماری می‌شوند. یک قسمت دیگر هم برمی‌گردد به اینکه دوران اول کودکی اگر به‌گونه‌ خاصی سپری شود، فرد را آماده ابتلا به افسردگی در بزرگسالی می‌کند.

  •  به‌نظر می‌رسد دیدگاه دوم به عقیده فروید برمی‌گردد که معتقد بود مشکلات دوران بزرگسالی ناشی از اتفاقاتی است که در دوران کودکی برای فرد افتاده است؛ به‌خصوص در مورد رابطه مادر با کودک. تا چه حد به این دیدگاه‌ها می‌توان استناد کرد؟

البته در مورد این دیدگاه بحث‌های زیادی بین روانپزشکان هست و نمی‌توانیم موضع قاطعی در مورد آنها داشته باشیم.

  • کدام‌یک از عواملی که نام بردید از اصلی‌ترین عوامل خطر محسوب می‌شوند؟

با قاطعیت نمی‌توان گفت که سهم کدام عامل بیشتر است چون علم هنوز نتوانسته افسردگی را به‌درستی تعریف کند و شاید به همین دلیل باشد که عامل شناخته‌شده آن هنوز برای ما کاملا مشخص نیست. البته ناملایمات عمده در 10سال اول زندگی مثل ازدست‌دادن والدین فرد را مستعد ابتلا به افسردگی می‌کند. ولی به‌طور کلی 20درصد خانم‌ها و 10درصد آقایان با ورود به بزرگسالی این بیماری را همراه با افت کارکرد و حالت‌های این بیماری تجربه می‌کنند. این بیماری تا مدت‌های زیادی به زندگی آنها آسیب‌ می‌رساند، به‌طوری که متأسفانه در عده اندکی این بیماری منجر به ‌خودکشی می‌شود.

  • پس تا وقتی عامل خطر برای ما مشخص نیست، در جلوگیری از عوارض این بیماری هم دچار ابهام هستیم. این‌طور نیست؟

بله، مداخلات درمانی ما جنبه حدس‌ دارند؛ به همین دلیل راه‌های پیشگیری از این بیماری هم براساس حدسیات است و هیچ‌کدام قاطع نیستند. در هر حال تا رسیدن به روز آشکار‌شدن علائم این بیماری، فاصله زیادی داریم.

  • روانپزشکان چه تصوری از این بیماری دارند؟ منظورم این است که آیا ممکن است بر اثر تصور و تشخیص نادرست، بیمار را از سمت‌و‌سوی درمان دور کنند؟

الان روانپزشکی در مورد این بیماری کمی موفق‌تر عمل می‌کند و داستان افسردگی در میان این قشر جنبه عامیانه خود را از دست داده است. علم ما در شرایطی است که لااقل بیماری افسردگی را به رسمیت می‌شناسد، اما در کشور ما مداخلات عمده درمانی بیشتر روی دارو‌درمانی متمرکز است؛ به این دلیل که تجربه و نیروی تعلیم‌دیده برای مداخلات درمانی هنوز در کشور موجود نیست و اگر هم باشد، هزینه‌های آن آن‌قدر بالاست که برای خیلی از بیماران قابل پرداخت نیست.

  •  منظورتان این است که دارو‌درمانی نقش خاصی در درمان این بیماری ندارد؟

البته قسمت عمده‌ای از بار درمانی به‌عهده دارو‌درمانی است. دارو‌درمانی هم در جای خودش بسیار خوب است و در مورد درصدی از بیماران افسرده واقعا معجزه می‌کند ولی هر افسرده‌ای ممکن است به این داروها جواب ندهد؛ مضاف بر اینکه در کنار دارو‌درمانی، شناخت‌درمانی، خانواده‌درمانی و روان‌درمانی را نباید نادیده گرفت.

  • داروهای افسردگی تنها نقش مسکن را دارند یا واقعا درمان می‌کنند؟

خیلی از مردم این فکر را می‌کنند که دارند مسکن مصرف می‌کنند ولی این‌طور نیست. برخلاف عقیده عمومی که گمان می‌کنند این داروها اعتیاد‌آور هستند، درصورت تشخیص درست، این داروها مصداق اعتیاد‌آوری ندارند و حتی عوارضشان هم بعد از قطع مصرف از بین می‌رود. در واقع می‌توان گفت از این لحاظ داروهای افسردگی در حیطه پزشکی خوشنام هستند.

کد خبر 105084

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز