جمعه ۹ بهمن ۱۳۸۸ - ۰۷:۵۲
۰ نفر

علیرضا رستگار: آن روز فرودگاه تهران نقطه‌ای بود زیر نگاه جهان. مسافری در راه بود که به خانه بازمی‌گشت

تا داستانی نیمه تمام را تا آخر روایت کند. بازگشتی در جریان بود که می‌توانست بخشی مهم از تاریخ ایران و جهان را در مسیری متفاوت قرار دهد. شب پیش از آن روز برای آنهایی که سال‌ها منتظر آن بازگشت بودند، شب بیم و امید بود.

آیا هواپیما و مسافرش به سلامت از راه می‌رسیدند؟ آیا کار نیمه تمام به پایان می‌رسید؟ مردمی که می‌دانستند بازگشت مسافر انقلاب آغازی خواهد بود برای دنیایی متفاوت، نگران توطئه دشمنان مردم بودند. نگران آن که اجازه فرود به هواپیما داده نشود و یا آن که پس از فرود هواپیما، اتفاق دیگری بیفتد. این نگرانی که آنها را تمام شب از خواب دور کرده بود، صبح فردا درهای تمامی خانه‌ها را باز ‌کرد تا داستان استقبال از مسافر انقلاب را در بر گیرد.

شاید اگر در خانه می‌ماندند اتفاق دیگری می‌افتاد، اما صاحبان انقلاب اسلامی می‌دانستند که نباید در خانه نشست. مسافری می‌آمد که آمدنش برای آنها بود. او می‌آمد تا کلید دروازه‌های آزادی را در دستانشان قرار دهد و آنها را در جاده پیروزی به حرکت در آورد. آن روز، روز مردمی بود که از خانه‌ها بیرون می‌آمدند تا به سوی نقطه بازگشت راهی شوند و از آن نقطه رؤیای گم‌شده را آشکار کنند. تاریخ، بازگشت‌ها و استقبال‌های بسیاری را شاهد بوده است، اما آن بازگشت و میلیون‌ها نفری که به استقبال مسافر انقلاب رفتند، از
 با شکوه‌ترین ماجراهایی بود که تاریخ به‌یاد می‌آورد. آن استقبال چنان بود که راه بر کج خیالی دشمنان ببندد و آنان را مبهوت برجای بگذارد. چه کسی می‌توانست راه بر مسافری ببندد که میلیون‌ها نفر به پیشوازش می‌آمدند تا همراهی‌اش کنند؟چه کسی می‌توانست راه بر مردمی ببندد که از شهرهای دور و نزدیک می‌آمدند تا به شانه‌های یکدیگر تکیه زنند و فریادهایشان را یکی کنند به نشانه همراهی با کسی که می‌آمد تا هر یک از آنان خود مسافری باشد از مسافران انقلاب اسلامی ایران؟

آن روز ایران زیر نگاه جهان در انتظار بود تا پرنده‌ای آهنین در آسمان تهران پدیدار شد و بر زمین نشست. دری گشوده شد و چهره‌ای ظاهر شد که میلیون‌ها ایرانی منتظر دیدنش بودند. مسافر انقلاب اسلامی از راه رسیده بود تا در حلقه یارانش آغاز آخرین پرده نمایش را اعلام کند. آن بازگشت و آن استقبال پایانی بود بر آخرین نفس‌های رژیم‌های استعماری در یکی از مهم‌ترین مناطق جهان. آن روز، روز مردمی بود که به خیابان‌ها ریختند تا محافظ طراح و رهبر انقلاب اسلامی ایران باشند. پس از سه دهه هر بار که به خاطره آن روز می‌رسیم، تصاویری پدیدار می‌شود از میلیون‌ها نفری که چشم به آسمان داشتند تا مهم‌ترین مسافر آن روز جهان از راه برسد. آن روز خاطره میلیون‌ها ایرانی است که مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا را تسخیر کرده بودند تا پیر طوفان‌ساز به دیدار شهدای انقلاب اسلامی برود و در کنار آنان پایان استبداد را اعلام کند. روزی بود که اولین نشانه‌های بهار انقلاب اسلامی پدیدار می‌شد تا هوایی تازه در شهرها جاری شود.

روزی بود که مردم می‌آموختند یکی شدن فریادها و گره خوردن دست‌ها چگونه آتش درون قلب‌ها را شعله‌ور می‌کند و از پس نگاه‌های آتشین، قدرت واقعی را به نمایش می‌گذارد.
صاحبان دست‌ها و فریادهای تنها، در کنار هم می‌آموختند که چگونه می‌توان از پس صف‌های در هم تنیده، قلعه‌های دفاع از انقلاب اسلامی را پدیدار کرد. روزی بود که مردم درون خانه‌ها، برای تغییر سرنوشت خود بیرون می‌آمدند، در حالی که آماده گذشتن از جان بودند و به بازگشت نمی‌اندیشیدند.

حکایت آن روز همچنان در خانه عکس‌های تاریخ باقی‌ است تا یادمان بیاورد که مردمان، چگونه سیل شدن را آموختند. روزی بود که هر کس به هر طرف نگاه می‌کرد، ‌شانه‌ای برای تکیه دادن می‌دید. مردمان از هر طرف موج موج جاری بودند برای همراهی با قاصد رهایی و محافظت از او . حلقه در حلقه، زنجیروار گرد می‌آمدند تا فریاد بزنند: «این ماییم، ‌از جان گذشته، در جست‌وجوی سرنوشت،‌ بی‌ترس از رگبار گلوله‌ها. برای پاسداری از فردایی که باید برای خود بسازیم بی‌باک ایستاده‌ایم.»

12 بهمن یکی از روزهایی بود که مردمان می‌آموختند چگونه ملت پدیدار می‌شود.

کد خبر 100316

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز