دوشنبه ۷ دی ۱۳۸۸ - ۰۹:۰۷
۰ نفر

گروه اندیشه: نهضت عاشورا و پیام بنیادین آن، یعنی ستم‌ستیزی و دادخواهی، همواره پشتوانه بسیاری از قیام‌ها و نهضت‌های شیعی در تاریخ اسلام بوده است.

بی‌تردید، دستاورد قیام امام‌حسین(ع) و نقش آن در فروپاشی حکومت اموی، انکارناپذیر است اما از نگاهی دیگر عاشورا اندوخته‌ای نظری و عملی برای شیعیانی شد که همواره وضعیت اجتماعی و سیاسی زمانه خود را مثالی از عاشورا می‌دیدند؛ نیز بر همین اساس بود که انقلاب اسلامی پیروزی خود را مدیون این پشتوانه غنی است. با این حال عاشورا هنوز درس‌آموز و غنی می‌داند.

در گفت‌وگویی که  در پی می‌آید، دکتر رسول جعفریان، اسلام‌پژوه و متخصص در تاریخ شیعه کوشیده تا به پیامدهای نهضت عاشورا بپردازد.

  • به نظر شما، تأثیر عاشورا بر سقوط دولت اموی تا چه اندازه بود؟

فاصله سقوط دولت اموی با حادثه عاشورا 72 سال است و بنابراین ممکن است در وهله اول کسی بگوید که این نهضت تأثیری روی سقوط امویان نداشته است اما چنین تصوری نه با مبانی تغییرات و تحولات انقلابی سازگار است و نه با واقعیت تاریخ. به‌طور کلی، سقوط یک دولت، معلول تحولات آنی نیست بلکه ریشه در مسائلی دارد که ممکن است اساس و پایه آنها به چندین دهه پیش از سقوط بازگردد.

درباره تأثیر نهضت عاشورا در سقوط امویان دو مسئله مهم وجود دارد:
1 - زیر سؤال بردن اسلامیت دولت بنی‏امیه؛ این مطلب در سخنان حضرت امام‌حسین(ع) آنجا که به معرفی یزید و ویژگی‌های وی می‏پردازد فراوان است. آن حضرت با تعبیر «و‌عَلَی‌الإسلام‌السلام» اسلامیت دولت یزید و طبعا دولت اموی را زیر سؤال می‏برد. امام، روی سگ‌بازی و مشروب‌خواری یزید انگشت می‏گذارد و از تغییر احکام و رواج بدعت‏ها سخن می‏گوید. دولت اموی که اساس آن با حیله‏گری معاویه آغاز شده بود، تلاش زیادی داشت تا خود را اسلامی نشان دهد. در اوج فساد اخلاقی حاکم بر دستگاه اموی، مسجد‌سازی‌ وجود داشت.

عبدالملک در اوج حمله به حجاز و مسلط کردن حجاج بر مردم، جامع اموی می‏ساخت و مسجد‌الاقصی و مسجد صخره را در بیت‌المقدس تعمیر می‏کرد. حتی به عهد ولید مسجد پیامبر‌(ص) در مدینه را بازسازی و طلا‌کاری کردند. به علاوه فتوحات را پیش می‏بردند. به‌طور مسلم فتوحات عصر بنی‏امیه بیشتر از زمان خلفای اول و بیشتر از زمان عباسیان بوده. اما آیا اینها اسلامیت بود؟ پیشرفت فتوحات و اوضاع تمدنی جدای از آن است که یک دین اساس این دولت است و این دولت به آن باور جدی ندارد یا تفسیری از آن را ترویج می‌کند که با قرآن و معارف اصیل دینی منطبق نیست.

دولت اموی به جای آنکه به فکر حفظ هویت دینی مردم، حفظ اخلاق اسلامی، زنده نگاه داشتن عرفان حقیقی، رعایت عدالت اسلامی و رسیدگی به حقوق مردم باشد، برای به دست آوردن غنائم بیشتر کشورگشایی کرد و برای فریب مردم بود. درباره فتوحات هم باید توجه داشت که بسیاری از مسلمانانی که در جبهه‌های نبرد می‏جنگیدند- طارق‌بن‌زیادها و دیگران-  شاید واقعا مجاهد فی‌سبیل‌الله بودند اما دیدگاه حجاج و سران دولت اموی چیز دیگری بود.

2- نکته دیگر در‌باره تأثیر عاشورا بر سقوط امویان، برخاستن مجدد علویان برابر امویان بود. این دو گروه رقیب یکدیگر بودند. بنی‌هاشم و شاخه علوی آن، به رسول‌خدا‌(ص)‌ ایمان آوردند اما بنی‌امیه، دیر ایمان آورده و عامل ایمان آوردن آنان نیز، تصاحب قدرت بود. این رقابت میان بنی‌هاشم و بنی‌امیه ادامه یافت. به جز این دو گروه، شخص دیگری مدعی حکومت و دولت نبود. از زمانی که معاویه در سال 40 خلیفه شد، با منکوب کردن کامل شیعیان و علویان، تصورشان بر این بود که هیچ جانشین دیگری برای خودشان وجود ندارد و تا ابد حکومت خواهند کرد. نهضت کربلا، نشان داد که علویان همچنان ایستاده و استوارند. یک انقلاب، بدون وجود یک جانشین مناسب برای دولت حاکم امکان تحقق ندارد. این جانشین باید خود را مطرح کند. علویان چه در کربلا و چه در نهضت زید‌بن‌علی در سال‌122 نشان دادند که رقیب جدی امویان هستند. اگر این نکته را کنار نکته اول بگذاریم، حاصل جمع خوبی را در‌باره نقش عاشورا در سقوط امویان خواهیم گرفت.

  • پس چرا علویان جانشین امویان نشدند؟

پاسخ این پرسش البته مهم است. علویان پس از حادثه کربلا، 2شاخه شدند؛ یک شاخه رویکرد انقلابی از نوع نظامی آن را در پیش گرفتند و شاخه دیگر رویکرد فرهنگی و مذهبی را پیشه خود ساختند. زید بن علی از نسل امام‌حسین مردی انقلابی بود. تنی چند از فرزندان امام حسن نیز همین روش را داشتند. زید‌بن‌علی که نفوذی در مردم داشت در جریان قیامش در سال‌122 به شهادت رسید. فرزندش یحیی هم چند سال بعد کشته شد. موقعیت نوادگان امام‌حسن آن زمان چندان نبود که در رأس یک نهضت انقلابی فراگیر باشند. اما شاخه‌ای که رویکرد فرهنگی داشت، امام باقر و فرزندشان امام صادق(ع) بودند. این جریان قصد ایجاد انقلاب نداشت و بیشتر تشیع را به لحاظ فکری و مذهبی و معنوی رهبری می‌کرد و در آن شرایط کار انقلابی را به مصلحت نمی‌دانست.

این یک طرف قضیه در پاسخ پرسش بالا،‌و نکته دیگر این بود که از حوالی سال 123 به بعد و شاید پیش از آن، بنی‌عباس که شاخه‌ای از بنی‌هاشم بودند، خود را از علویان جدا کردند و به‌تدریج با مکر و حیله به نام «الرضا من آل محمد» رهبری را در برخی مناطق در دست گرفتند. ابومسلم عامل آنها بود و او بود که خراسان را به اسم اهل‌بیت شوراند و رهبری را در دست گرفت و در دستان عباسیان گذاشت و خودش هم به دست آنان کشته شد. این مسئله هم نقش مهمی در این امر داشت که نه علویان بلکه عباسیان جانشین امویان شدند.

  • تفاوت قیام امام‌حسین با قیام‌های دیگری که در این دوره صورت گرفت، چیست؟

در فاصله سال‌61 تا 132 قیام‌های مختلفی علیه امویان از سوی خوارج و همچنین شماری از عراقی‌ها صورت گرفت. قیام دیر الجماجم یکی از گسترده‌ترین آنها بود. خوارج نیز شورش‌های فراوانی به راه انداختند. اما واقعیت آن است که آن حرکت‌ها، یک تفاوت اساسی با قیام امام‌حسین(ع) داشت.

برای شرح این مطلب باید عرض کنم: از یک نگاه، دو نوع قیام قابل تصور است؛ نخست قیامی که فی‌حدنفسه با توجه به اهداف خود در یک مقطع تاریخی انجام گرفته و پرونده آن همان‌جا بسته می‌شود؛ چه موفق باشد چه ناموفق. البته ممکن است در عبرت‏های تاریخی از آن یاد شود و مورد بازبینی قرار گیرد و تحلیل شود اما به هر حال پرونده آنها بسته می‌شود. دوم نوعی دیگر از قیام‏ها که تعدادشان واقعا انگشت‌شمار است، قیام‏هایی است که نوعی حالت اسوه برای دوره‌های بعد پیدا می‌کند. برای نمونه در تاریخ ایران، بدون آنکه قصد تشبیه قیام الهی امام‌حسین با آن را داشته باشیم، قیام کاوه آهنگر چنین حالتی پیدا کرده است. خب این تصویری است که فردوسی از آن برای ما ارائه کرده است.

در ادبیات اسلامی، به‌ویژه ادبیات شیعی، قیام امام‌حسین (ع) حالت نوعی الگو و اسوه را پیدا کرده و سبب جاودانه‌شدن آن شده است؛ یعنی از حالت یک واقعه، در یک زمان معین آن هم گذشته درآمده، تعمیم یافته و نوعی بی‏زمانی یا فرازمانی در آن لحاظ شده است. یکی از آثار آن این است که به عنوان یک امر مذهبی و اعتقادی و عاطفی با هویت یک فرد شیعه ممزوج شده و به نوعی جزو معتقدات او درآمده است. روشن است که شمار این قبیل قیام‌ها و شهادت‏ها اندک است.

در شهادت‏ها، می‏توان به شهادت بسیاری از علما و مجاهدان و سربازان اشاره کرد که شهادتشان فراموش می‌شود و در عوض تعدادی از آنها حالت اسوه پیدا می‏کنند که این دلایل خاص خود را دارد. برای مثال شهید فهمیده در تاریخ جنگ ایران و عراق چنین موقعیتی را به دست آورده است؛ چنانکه در تاریخ شیعه، شهید اول و شهید دوم تا اندازه‏ای همین موقعیت را دارند. اینها بسته به نوع شهادت، کیفیت رخداد، دلایل شهادت و شرایطی است که آن حادثه در آنها اتفاق می‏افتد.   نهضت امام‌حسین (ع) از این زاویه، به‌صورت قیامی درآمد که حالت فرازمانی پیدا کرد. دلیلش هم این بود که ارزش‌هایی که در آن مطرح شد، واقعا ارزش‌های زمانی نبود؛ یعنی درست ا ست که علیه یزید بود اما به قدری این ارزش‌ها کلی و فراگیر بوده و هست که مربوط به هیچ زمانی نبوده و نیست.

بنابراین  در زیارت وارث،  امام‌حسین (ع) از زاویه تاریخی و ارزش فراگیر و فرازمانی، در ادامه مسیر انبیاء مطرح می‌شود و وارث آنان تلقی می‏گردد. مسائل دیگری هم در این جاودانگی مؤثر بود. این قیام با کیفیت خاصی انجام شد؛ رهبر آن فردی با اهمیت و نواده پیامبر‌(ص) بود؛ حالت تسلیم‌ناپذیری داشت؛ شمار زیادی از افراد خاندان پیامبر‌(ص) در حادثه یاد‌شده به شهادت رسیدند.

به علاوه به‌دلیل اهمیت مفهوم امام در شیعه، تأکید خاصی روی این قیام صورت گرفت. بعد از آن، این قیام، الگوی همه قیام‌های بعدی شد؛ درحالی‌که در دنیای اسلام، قیام‏های فراوان دیگری از سوی علویان و غیرعلویان صورت گرفت که هیچ‌کدام چنین حالتی را در تاریخ اسلام به‌خود نگرفته است.

  • آیا قیام امام‌حسین‌(ع) تأثیری روی قیام‌های بعدی- چه دوره اموی، چه عباسی- داشت؟

باید توجه داشت که قیام امام‌حسین‌(ع) جدای از آنچه مربوط به عدم‌اجرای شریعت و مبارزه با منکر بود- همانگونه که عرض شد- در اصل خط بطلانی بر مشروعیت سلطنت بنی‌امیه بود. بنابراین یک بار دیگر، پس از تلاش‌های امام علی‌(ع) از سوی امام‌حسین‏ (ع) که نواده پیامبر‌(ص) بود، بر این اصل تکیه شد که امامت، حق امویان نیست. این نکته‏ای است که قیام عاشورا آن را استمرار بخشید و سرلوحه برنامه سایر علویان مانند زید‌بن‌علی و فرزندش یحیی و دیگرانی بود که قیام را پیشه خود ساختند.

نکته دیگر شعارهایی بود که امام‌حسین (ع) مطرح کرد. اگر هدف امام را از قیام در سخنرانی‏های ایشان مرور کنیم، با آنچه به‌عنوان شعار در سایر قیام‌های شیعی- زیدی در دوره‌های بعدی آمده، به مقدار زیادی تطبیق می‌کند. این اهداف معمولا در بحث بیعت مطرح می‌شود؛ یعنی مردمی که با یک رهبر انقلابی موافقت دارند، بر سر تحقق اهدافی با او بیعت می‏کنند. این بیعت از زمان پیغمبر‌(ص) بود و بعدها در زمان خلفای بعد هم تکرار شد چنان که در کربلا نیز. نخستین رکن بیعت در قیام‏های علوی، دعوت مردم به کتاب خدا و سنت رسول(ص) بود که به نوعی اشاره به عدم‌مشروعیت سنت خلفا بود؛ زیرا برای سنیان این ماجرا از زمان خلافت عثمان آغاز شده بود که مبنای بیعت عمل به کتاب خدا، سنت رسول و سنت شیخین باشد؛ چیزی که امام علی‌(ع) نپذیرفته بود.

قیام مسلحانه ضد‌ حکومت جور و در جهت امر به معروف و نهی از منکر در شکل فراگیر آن، در همه این قیام‌ها مورد توجه است. این هدف مهمی بود که امام‌حسین‌(ع) در قیامش مطرح کرد و اصولا مشروعیت به آن داد. می‏دانیم که در میان جماعت اهل سنت، چنین چیزی مقبول نیست و اصولا قیام مسلحانه پذیرفته نیست. طبعا اصل مشروعیت جدای از این است که در یک زمان خاص، قیام مسلحانه به مصلحت است یا نه.

نکته دیگر که از قیام امام‌حسین(ع) به قیام‌های بعدی نفوذ یافت، بیعت بر سر پذیرفتن امامت علویان بود که از ارکان نظریه سیاسی شیعه به حساب می‏آمد و همه‌جا گفته می‏شد امام باید از اهل‌بیت باشد. تعبیر رایج آن در اواخر دوره اموی «الرضا من آل محمد» بود. برای مثال در بیعت حسین‌بن‌علی معروف به شهید فخ که در سال 169 قیام کرد، آمده است: «اُدعوکم إلی الرضا من آل محمد و علی اَن نعمل فیکم بکتاب‌الله و سنه نبیه و العدل فی الرعیه، والقسم بالسویه». حتی در قیام توابین هم این نکته را می‏یابیم که اظهار کردند اگر پیروز شدیم حکومت را به دست اهل‌بیت می‏سپریم. عدالت‌گرایی که با مفهوم تقسیم بالسویه عنوان می‏شد و از زمان امام علی‌(ع) رایج شده بود، در این بیعت‏ها مورد تأکید قرار می‏گرفت.

  • چرا قیامی مانند کربلا توسط امامان شیعه صورت نگرفت؟

عرض کردم که بعد از قیام کربلا، 2 رویکرد در میان علویان پدید آمد؛ یکی مشی انقلابی- نظامی که سبب قیام زید بن علی و بعدها نفس زکیه از نوادگان امام‌حسن‌مجتبی‌(ع) شد و رویکرد دوم، فرهنگی و مذهبی و سیاسی بود که امامان شیعه دنبال کردند. فلسفه این رویکرد این بود که آنان در شرایط حاکم بر دوره اموی و عباسی، قیام انقلابی را به مصلحت نمی‌دانستند بلکه به عکس روی کار فرهنگی و همزمان سیاسی اما در قالب‌های عمومی تأکید داشتند. در این دوره مبارزه با امویان و عباسیان، بیش از آنکه در جهت سرنگونی آنان و دستیابی به حکومت باشد، در جهت نجات اسلام اصیل از دست آنان و ارائه دین و مذهب صحیح به مردم برای حفظ آن برای نسل‌های آتی بود.

  • در‌باره تأثیر خاص امام‌حسین روی جامعه شیعه چه می‌توان گفت؟

جامعه شیعه، در ابعاد مختلفی تحت‌تأثیر حادثه عاشورا قرار داشته است اما اینکه تصور شود این تأثیر تنها در بعد سیاسی بوده، صحیح نیست. به عکس، تأثیر حادثه عاشورا، بیشتر در ابعاد غیرسیاسی بوده است. در اینجا البته مطلب، پیچیدگی خاصی پیدا کرده که نیاز به تبیین دارد.

روشن است که ائمه شیعه، تلاش زیادی در جاودانه‌کردن حرکت کربلا داشتند و تأثیر آن را ورای یک اثر سیاسی صرف مخصوصا قیام مسلحانه، بسیار بالاتر بردند. اولاً کوشیدند تا کربلا را میان امت جاودانه کنند و این با سنت روضه خوانی و زیارت دنبال شد. برای نمونه توصیه امام باقر‌‌(ع) به روضه‌خوانی در منا در ایام حج، یک نمونه قابل توجه است که مانند آن فراوان است. همچنین توصیه در رفتن به زیارت کربلا و حتی برابر‌دانستن آن با حج بلکه افضل‌بودن بر آن در ادامه همین جاودانه‌سازی‌ بود. انشای زیارت‌نامه‌ها، بُعد دیگر این امر را تشکیل می‏داد. اینها در اسوه‌کردن حادثه کربلا اهمیت زیادی داشته است. اکنون پرسش این است: آیا ائمه از این مسئله، اهداف سیاسی داشته‏اند یا نه؟ بدون تردید باید گفت داشته‏اند؛ یعنی همه اینها زمینه‌ای برای همراه ساختن یک شیعه با اهداف امام‌حسین‌(ع) بوده است.

کد خبر 98165

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز