چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۸ - ۱۱:۵۶
۰ نفر

دوچرخه: داستان‌های نویسنده‌های نوجوان و یادداشت جعفر توزنده‌جانی، مسئول بخش نویسنده‌های نوجوانان دوچرخه، درباره بعضی از آنها.

آن روز

سرم خیلی شلوغ بود. قرار بود عموی پدرم از شهرستان به خانه ما بیاید. من هیچ‌وقت او را ندیده بودم؛ ولی خیلی دوست داشتم ببینمش! عمو صالح استاد دانشگاه بود و شخصیت بالایی داشت، باید آبروداری می‌کردم. مادر و پدرم رفته بودند گل بگیرند و عمو را از ترمینال بیاورند. کارها خیلی زیاد بود و وقت کم. برق هم رفته بود و باید با جارودستی خانه را جارو می‌کردم. داشتم پنجره را دستمال می‌کشیدم که دیدم مردی پشت در نشسته و سرش را به دستش تکیه داده است. اهمیت ندادم. باید همه جا برق می‌زدو همه چیز آماده می‌شد! نگران بودم و می‌ترسیدم یک جای کارم اشتباه باشد. در این وضعیت تلفن مرتب زنگ می‌زد. دیدم شماره غریبه است، جواب ندادم. ولی مگر تمام می‌کرد؟!

چای دم کردم و منتظر شدم تا عمو صالح برسد. صدای آواز یک پرنده می‌آمد. کسی توی ساختمان پرنده نداشت؟! ای پرنده مزاحم!! الان چه وقت خواندن است؟!

تصویرگری: الهه صابر، تهران

با خودم فکر کردم که عمو صالح حتماً خیلی خسته است، صدای این پرنده نمی‌گذارد عموجان استراحت کند. رفتم جلوی پنجره ببینم صدا از کجاست که دیدم آن مرد هنوز جلوی در نشسته. هر لحظه ممکن بود عمو صالح برسد، دلم می‌خواست آن مرد زودتر برود و عمو صالح دیرتر بیاید. رفتم جلوی در و با لحن عصبانی پرسیدم: «چه می‌خواهید؟» آن مرد که خسته و رنگ پریده به نظر می‌رسید، گفت: «من صالح شجاعی هستم! مسافرم، تویی مصطفی جان؟!»

- عمو صالح؟! نگفتید زود می‌رسید!

- هر چه تلفن زدم کسی جواب نداد. بیا این وسایل را ببر بالا مواظب باش قفس پرنده به دیوار نخورد. این همان یادگاری پدربزرگ است ها!

آن مرد عمو صالح بود... آن پرنده... هیچ چیز آن‌طور که فکر می‌کردم نبود!

پارمیس رحمانی از تهران

و ناگهان شترق...

امشب، آسمان جور دیگری است. گویی فاصله ماه با پشت‌بام خانه‌ها، فقط یک نردبان است. پسرک نردبان را وسط پشت بام می‌گذارد، از آن بالا می‌رود. دستش را دراز می‌کند.
نزدیک است، ماه نزدیک است...

و ناگهان شترق...

نصیحت پدر به پسر: «دِ، آخه پسره نادان! چه‌قدر بهت گفتم از این فیلم‌های سوپرمن و مرد عنکبوتی نبین. همین کارها رو کردی که کله‌ات شیش تا بخیه خورد...» و اما پدر هیچ‌گاه نمی‌فهمد که گاهی هم ماه نزدیک پشت‌بام خانه‌ها می‌شود.

مهتاب قبادی از کرج

حذف جزئیات بیهوده

داستانک را داستان کوتاهِ کوتاه تعریف کرده‌اند. داستانک برخلاف داستان کوتاه تا حد ممکن جزئیات اضافی را حذف می‌کند و ایجاز را هدف اصلی قرار می‌دهد. در این داستان نویسنده افتادن پسرک را با یک شترق نشان داده و بعد بدون هیچ حرف اضافه‌ای داستان را قطع کرده به نصیحت پدر. اما کاش نویسنده در داستانک خود تا این حد خست به خرج نمی‌داد. می‌توانست برای رفع ابهام، حتی اگر شده در چند کلمه بگوید که چرا  پسرک سراغ ماه می‌رود یا نردبانی که از آن استفاده می‌کند، چگونه است؟ از نوع یک طرفه است و باید به دیوار تکیه داد یا از نوعی که دوپایه دارد و می شود رفت رویش ایستاد؟

تصویرگری :هانیه رضایی ، تهران

کمک

به طرف خانه حرکت می‌کنم. یک خیابان تا خانه فاصله دارم. پیرزنی خمیده جلوتر از من لنگان لنگان راه می‌رود و کیسه بزرگی را با زحمت دنبال خود می‌کشد. به طرفش می‌روم و می‌گویم: «مادر، بگذار کمک کنم.» می‌گوید: «دستت درد نکند جوان. ان‌شاءالله پیر شوی.» و بعد او جلو می‌افتد و من کیسه را که خیلی هم سنگین است پشت سرش می‌آورم. وقتی به خانه پیرزن می‌رسیم در را باز می‌کند تا کیسه را به داخل خانه ببرم. داخل خانه پیرزن می‌گوید: «الهی هر چی از خدا می‌خواهی بهت بدهد.» و بعد از یکی از اتاق‌ها یک مشت شکلات می‌آورد و کف دستم می‌گذارد. وقتی به طرف خانه می‌روم یکی‌یکی شکلات‌ها را می‌خورم. چه‌قدر خوشمزه‌اند.

رسول کشاورز از پرند

عکس

توی این دنیا، ‌بعضی از آدم‌ها، تمام عمرشان توی صف اتوبوس‌اند؛ بعضی‌ها هم توی بیمارستان، عروسی، حمام، در حال مرگ، گریه کردن،  حرف زدن، نزدن، کتاب خواندن، سرکار رفتن، سرکار نرفتن، دعوا کردن و...

این آدم‌ها هیچ وقت نشده یک‌جا، مثلاً توی قاب دوربین من، جمع شوند؛ آن‌وقت دسته‌جمعی بگویند: س‌ ی ی ی ب!

تیمور قادری از کامیاران

ایجاز

ایجاز یعنی نویسنده بتواند دنیایی از حرف را گاه در یک جمله یا حتی یک کلمه بیان کند. در داستانک‌ها یا همان داستان‌های مینی‌مال ایجاز حرف اول را می‌زند. در این داستانک ایجاز به خوبی رعایت شده. اوج داستان هنگامی است که راوی حسرت یک عکس دسته‌جمعی از مردم دنیا را می‌خورد که در آن لبخند حاکم باشد. اما نباید فراموش کرد که زیبایی داستان در بندهای اول آن است. نویسنده با نشان دادن آدم‌ها در حالت‌های مختلف کثرت آن را نشان داده که این خودش عکسی دسته‌جمعی از مردمان دنیاست. عکسی برای نشان دادن وحدت آنها در عین کثرت.

کد خبر 93786

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز