یکشنبه ۷ مهر ۱۳۸۷ - ۰۹:۳۹
۰ نفر

ترجمه - کیکاووس زیاری: جان کیوزاک در انیمیشن کامپیوتری «ایگور» که حال‌وهوایی کمدی و فانتزی دارد، صدایش را به کاراکتر اصلی قصه، یعنی ایگور قرض داده است.

دراین کمدی پرجنب‌وجوش و عجیب و غریب، ایگور یک موجود گوژپشت (شبیه گوژپشت نتردام) است که به عنوان دستیار در لابراتواریک دانشمند نیمه‌دیوانه کار می‌کند. در شهری که آنها زندگی می‌کنند هر سال یک مسابقه بزرگ علمی برپا می‌شود. شهر به 2 دسته تقسیم شده و مخترعین شیطانی و دانشمندان نیمه دیوانه در آن با هم رقابت دارند. دانشمند اصلی قصه موجودی بسیار مستعد است و دستیارش ایگور خالصانه برایش کار می‌کند. ایگور می‌خواهد مثل استادش تبدیل به یک دانشمند دیوانه شود. نمایشگاه سالانه محل خوبی برای نمایش توانایی‌ها و استعداد او است.

ایگور و استادش می‌خواهند مقام اول این نمایشگاه را به دست بیاورند. «ایگور» با حال‌وهوا و قصه‌ای که دارد، ژانر سینمای کلاسیک هیولایی را به چالش می‌طلبد. کیوزاک که سال 1966 در شهر نیویورک به دنیا آمد، هیچ‌وقت تبدیل به یک ستاره پر سروصدا نشد، اما  او توانسته برای نزدیک به 3 دهه در مقام یک بازیگر موفق باقی بماند و این نکته‌ای است که بارها و بارها از سوی رسانه‌های گروهی مورد تاکید قرار گرفته است. او کار بازیگری را از سال 1983 با فیلم «کلاس» شروع کرد. تا به حال در فیلم‌هایی چون «متقلب‌ها»، «هال سیتی»، «هواپیمای حمل محکومین»، «خط سرخ باریک»، «جان مالکوویچ بودن»،«هویت»، «هیات منصفه فراری»، «گریس رفته است» و«1408» بازی کرده و «شانگهای» را نیز آماده نمایش دارد.

  • قبل از این در انیمیشن «آناستازیا» هم صدای خود را به یک کاراکتر کارتونی قرض داده‌اید. کار لذتبخشی است؟

100درصد. اگر از تجربه این انیمیشن راضی نبودم، محال بود دوباره با یک پروژه انیمیشن همکاری کنم. انیمیشن‌ها شما را به یک دنیای تازه و ناشناخته می‌برند و شرایطی را برای شما فراهم می‌کنند که در یک فیلم زنده نمی‌توانید آنها را تجربه کنید. وقتی می‌خواستم «آناستازیا» را کار کنم کمی می‌ترسیدم. اولین بار بود که داخل استودیو جلوی میکروفن می‌رفتم و با نگاه به صحنه‌های فیلمی که در جلویم نمایش داده می‌شد، از خودم صدا درمی‌آوردم. ولی همان‌جا بود که دنیای جدیدی را کشف کردم. این شما هستید که به یک موجود غیرواقعی جان و نیرو می‌دهید. تا زمانی که شما صدایتان را روی این کاراکتر انیمیشنی نگذاشته‌اید، معلوم نیست او کیست و قرار است چگونه حال‌وهوایی داشته باشد. در حقیقت، این شما هستید که به او جان و هویت می‌دهید. هنگام کار روی «ایگور» دیگر آن اضطراب و ترس اولیه را نداشتم.

  • کدام بخش کار در یک انیمیشن را بیشتر از بقیه قسمت‌های آن دوست دارید؟

خب، زمانی که شما دارید کار ضبط را انجام می‌دهید، آن‌ها فعالیت شما را ضبط و فیلمبرداری می‌کنند. کارگردان فیلم خیلی دقت دارد که شما چگونه کلمات را ادا می‌کنید و لب شما چگونه تکان می‌خورد. او دستورات لازم را می‌دهد که تمام حرکات شما و کاراکتر کارتونی روی پرده همراه و یکسان شود. این بخش مشکل‌ترین و در عین حال هیجان‌انگیزترین قسمت کار است. در این شرایط اوضاع خنده‌داری ایجاد می‌شود. کارگردان انتظاراتی از شما دارد که می‌خواهد برآورده شود و شما می‌بینید که وضعیت کاملا متفاوت از آن چیزی است که انتظارش را داشته‌اید. وقتی کار تمام می‌شود شما از ته دل نفس راحتی می‌کشید و می‌گویید شکر خدا که تمام شد! زمانی که محصول آماده شده را می‌بینید لذت خاصی می‌برید و تمام خستگی از تن‌تان به در می‌رود. در این حالت می‌گویید: «ای وای! این کاری است که من انجام داده‌ام!» به هر حال، این یک کار بسیار هیجان‌انگیز است که وقتی همه چیز در کنار هم قرار می‌گیرد و یک فیلم کامل را تشکیل می‌دهد، تازه می‌فهمید چه کاری صورت گرفته است.

  • هنگام ضبط صدا در داخل استودیو تنها بودید یا کار ضبط صدا را در کنار دیگر بازیگران انجام داده‌اید؟

تنها بودم. می‌دانید، وقتی قرار شد به جای ایگور حرف بزنم در اروپا بودم و کار خیلی زیادی هم داشتم. به این ترتیب،  از کل پروژه دور بودم. بقیه همکاران فیلم در استودیویی در آمریکا کار می‌کردند و من در نقطه‌ای بسیار دورتر از آنها باید کارم را انجام می‌دادم. به همین دلیل، حساسیت خیلی زیادی نسبت به کار من وجود داشت؛ بعضی وقت‌ها، سازندگان فیلم نگران نوع لب زدن من بودند و با اصرار می‌خواستند بدانند من کارم را چگونه دارم انجام می‌دهم. این نوع کار کردن- که تو تنها هستی و کسی در کنارت نیست- حس خاصی را در من ایجاد می‌کرد. کمی گیج و دل‌شکسته بودم. این‌جور کار کردن کمی مشکل است. تو در یک استودیوی دور دیالوگ‌های خودت را می‌گویی و آنها در نقطه‌ای دورتر دیالوگ‌هایشان را می‌گویند. بعد، همه اینها در کنار هم قرار گرفته و میکس می‌شود. در پایان کار همه صداها باید با هم و با حال‌وهوای کلی صحنه هماهنگ باشد و این کار خیلی مشکلی است.

  • چطور می‌شود که حس و حال چند بازیگر که در فاصله دوری از هم قرار دارند، یکسان باشد؟

بعضی وقت‌ها کار به ضبط مجدد و دوباره کشیده می‌شد، تا آن حس یکسان و هماهنگ ایجاد شود. من اول صدایم را ضبط می‌کردم و چند روز بعد صدای همکارانم به دستم می‌رسید و آنها را گوش می‌کردم. با گوش کردن به لحن صدای آنها بود که تلاش می‌کردم به آن حس هماهنگ برسم. می‌دانید، صدای هر بازیگری برای کاراکتر خودش است و باید مستقل عمل کند. ولی مجموعه این صداها و کاراکترهاست که یک فیلم را تشکیل داده و خلق می‌کند.

  • فیلم‌های انیمیشن را هم مثل فیلم‌های زنده انتخاب می‌کنید یا نوع انتخابتان فرق می‌کند؟

فرق زیادی نمی‌کند. مهم‌ترین نکته این است که وقتی فیلمنامه‌ای پیشنهاد می‌شود، آن را بپسندم. کل ماجرا همین است. وقتی فیلمنامه را می‌خوانی، خیلی سریع یک حس درونی به تو می‌گوید که آن را دوست داری یا خیر. نمی‌توانی آن را توضیح بدهی یا دلیل قانع‌کننده‌ای برایش ارائه بدهی؛ یا می‌گویی بله یا نه. پس از فیلمنامه، حالا نوبت به این می‌رسد که قرار است هم بازی‌هایت در این کار چه کسانی باشند. در انیمیشن و فیلم زنده، سبک کار است که کمی فرق می‌کند و متفاوت است. کاراکترهای کارتونی ارژینال‌تر هستند و جذابیت بیشتری دارند. البته ایگور  شبیه کاراکترهای انیمیشن‌های شرکت کامپیوتری پیکسار و کمپانی والت دیزنی نیست و هنگام دیدنش نباید منتظر فیلمی مثل «شرکت هیولاها»‌یا «قصه اسباب‌بازی» باشید. این فیلم سبک و استیل خاص خودش را دارد و راه خودش را می‌رود.

  • ایگور حال‌وهوای خاص و بانمکی دارد و چرخش‌های آن خوب و تماشایی است.

خواست کلی و اولیه سازندگان فیلم این بود که می‌خواستند تمام بچه‌ها به تماشای آن بنشینند و از دیدن آن لذت ببرند. خنداندن بچه‌ها و والدین آنها بحث اصلی خالقین فیلم بود. تمام دیالوگ‌هایی که کاراکترها می‌گویند و همه حرکاتی که انجام می‌دهند درخدمت این مسئله است. در عین حال، بچه‌ها از طریق این قصه و کاراکترهای آن با یک‌سری از مسائل و مشکلات موجود در جامعه هم آشنا می‌شوند، ولی آشنایی با این مشکلات آن‌قدر نیست که از قصه و ماجراجویی و خنده دور بیفتند. حرف‌های فیلم منظورهای دوگانه دارند که بچه‌ها و بزرگ‌ترهای آنها، هر‌یک برداشت‌های خاص خود را خواهند داشت.

  • آیا شما هم عقیده دارید که فیلم حامل پیام‌های سیاسی است؟

خب، هر فیلمی که این روزها ساخته می‌شود انعکاسی از شرایط جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم و نمی‌تواند دور از این چیزها باشد. وقتی فیلم را دیدم، خیلی زود متوجه این نکته شدم که شهر دانشمندان دیوانه در تاریکی به سر می‌برد و کل فضای شهر براین اساس ساخته شده است. موقعیت کاراکترها و حرف‌هایی که می‌زنند، شما را به یاد چیزهای مشابهی در جامعه خودمان می‌اندازند. پس نمی‌توان گفت فیلم حامل هیچ پیام یا حرف سیاسی‌ای نیست. تمام خلاقیتی که کاراکترهای قصه به خرج می‌دهند، این است که سلاح‌های مخرب و شیطانی می‌سازند تا بتوانند به کمک آنها دنیا و تمدن آن را از بین ببرند؛ این همان چیزی است که گروهی از سیاستمداران ما به دنبال آن هستند.

از این نظر، من  ایگور  را فیلمی ضدجنگ می‌دانم که پیام صلح با خود دارد و ضد سلاح‌های کشتار جمعی است. ولی در قصه فیلم، تلاش زیادی صورت نگرفت تا این نکته خیلی رو و علنی باشد. این یک بحث پیچیده است که هنگام ساخت یک انیمیشن برای بچه‌ها، باید توجه ویژه‌ای به آن داشت. این لحن ضدجنگ – که شما آن را در طول فیلم خیلی خوب درک و احساس می‌کنید- باید غیرمحسوس و پنهان در دل قصه جا‌ می‌گرفت و زبان کمدی، جذاب و سرگرم‌کننده آن را تحت تاثیر قرار نمی‌داد. بچه‌ها در وهله اول یک فیلم ماجراجویانه و سرگرم‌کننده تماشا می‌کنند و در کنار آن با این حس هم آشنا می‌شوند که سلاح‌های مخرب و کشنده چیز خوبی نیستند. این همان قصد اولیه و اصلی فیلمنامه‌نویس و کارگردان فیلم بود که من هم 100درصد با آن موافق هستم.

 movie online

کد خبر 64472

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز