دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۷ - ۲۱:۲۳
۰ نفر

همشهری‌آنلاین: عباس ملکی نام آشنای عرصه‌ عکاسی، حرفه خود را از کارگری در یک لابراتوار در سال 1340 آغاز کرد

 و اولین بار در سال 1344 به عکاسی در روزنامه کیهان پرداخت و در سال 1368 بازنشسته شد. این ثبت‌کننده لحظه‌های تکان‌دهنده حوادث انقلاب و جنگ، روز هفدهم شهریور 57، مامور شد تا از تظاهرات میدان ژاله که بعدها به میدان شهدا تبدیل شد عکاسی کند و جمعه سیاه را به تصویر بکشد.

عباس ملکی به مناسبت سالروز فاجعه 17 شهریور و شهادت جمعی از تظاهرکنندگان تهرانی در میدان شهدا(ژاله) در سال 57 به گفت‌وگو با خبرنگار سرویس تاریخ‌واندیشه ایسنا پرداخت و در بیان خاطرات خود از عکاسی و به تصویر کشیدن وقایع آن روز گفت: برای روایت هفدهم شهریور و فهم بیشتر حوادث آن، باید به کمی عقب‌تر برویم. شروع انقلاب تقریبا از بهمن ماه سال 56 بود. به همین خاطر، من به عنوان یک عکاس در نشریه‌های محدود آن زمان کیهان و اطلاعات، در تمام جریان‌ها حضور داشتم.

ملکی، سرآغاز حوادث تلخ منجر به هفدهم شهریورماه را جریان به شهادت رسیدن مردم حاضر در تظاهرات قم دانست و تصریح کرد:‌ حادثه شهدای قم، اولین حادثه تلخ بود. پس از آن اولین جرقه‌های انقلاب در تبریز رخ داد. چند نفری در تبریز شهید شدند. مراسم چهلم این شهدا را در اصفهان برگزار کردند و من نیز در مراسم اصفهان عکاسی کردم. یادبود شهدای قم، سرآغاز فعالیت‌های جدی بود. مراسم اصفهان منجر به اولین حکومت نظامی در این شهر شد و من چند روزی با مردم اصفهان در این حوادث زندگی کردم.

وی اضافه کرد: طی ماه رمضان از تظاهرات گسترده مردم قم عکاسی کردم. مردم شب‌ها تا صبح تظاهرات می‌کردند و روزها هم به دلیل روزه بودن، استراحت می‌کردند. در آن زمان عکاسان، آزادی امروز را نداشتند. ساواکی‌ها، ما را عکاسان مردم می‌دانستند که برای ایجاد وحشت در مردم عکاسی می‌کنیم. مردم هم ما را ساواکی می‌دانستند و می‌گفتند شما عکس ما را می‌گیرید تا ساواک ما را دستگیر کند.

با مشکلات زیادی فعالیت می‌کردیم

عکاس انقلاب و جنگ در ادامه به ایسنا گفت: گاهی هر دو طرف، مردم و ساواکی‌ها، ما را مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند؛ حتی برخی اوقات ماشین ما را آتش یا خودمان را کتک می‌زدند. واقعا با مشکلات زیادی فعالیت می‌کردیم. هیچ کس عکاس را نمی‌شناخت، نه نظامیان و نه مردم.

ملکی اظهار کرد: مردم و نظامیان فکر می‌کردند عکاس، کسی است که می‌تواند علیه آنها کار کند و نمی‌دانستند که عکاس خود وظیفه خاص دارد. در هرحال، به تهران بازگشتم و برای مراسم عید فطر و برگزاری نماز در قیطریه برای عکاسی رفتم و سیل راهپیمایی‌های بزرگ تهران از آن جا شروع شد.

عکاس انقلاب و جنگ، راهپیمایی روز عید فطر را بزرگ و گسترده خواند و افزود: مردم از خیابان دکتر شریعتی تا میدان ولی‌عصر و در انتها تا میدان آزادی راهپیمایی کردند و در میدان آزادی قطعنامه‌ای قرائت شد تا روز جمعه هفدهم شهریور ماه 56، در میدان ژاله جمع شوند.

وی افزود: متن قطعنامه را به یاد نمی‌آورم. من در محل خواننده قطعنامه مستقر نبودم و در حاشیه عکاسی می‌کردم و خبرنگاران به دنبال قطعنامه بودند.

ملکی در ادامه یادآور شد: همان شب شانزدهم شهریور 56 که به منزل برگشتم، دولت در تهران و یازده شهر دیگر حکومت نظامی اعلام کرد تا اینکه صبح فردا اجتماع مردم محدود باشد درحالی که قرار بود مردم در میدان ژاله جمع شوند.

وی افزود: به‌دلیل اعلام حکومت نظامی، صبح زود به روزنامه رفتم و در آنجا گفتند تا در اطراف میدان شهدای کنونی مستقر شوم تا از نیروهای نظامی مستقر در میدان و مردم عکاسی کنم.

ملکی، صبح زود روز هفدهم شهریور ماه را به یاد آورد و گفت: من از ابتدای میدان بهارستان به سمت میدان وارد شدم. اجازه نمی‌دادند تا ماشین‌ها وارد محوطه شوند، مردم هم دسته دسته به سمت میدان شهدا می‌رفتند و یک نفر نظامی پشت بلندگو، مردم را از اجتماع برحذر می‌داشت و می‌گفت امروز روز اجتماع نیست و حکومت نظامی است. ممکن است کشته شوید.

وی ادامه داد: من از نظامیان عکس گرفتم، تقریبا ساعت 9 صبح بود، دیدم مردم از سمت میدان خراسان وارد شده‌اند و خیابان‌ها شلوغ شده بود و آتش روشن کرده بودند.

عکاس فاجعه تاریخی 17 شهریور افزود: دود همه خیابان را گرفته بود.من رفتم بالای درختی روبه‌روی پمپ بنزین و سعی کردم از بالا از جمعیت حاضر عکس بگیرم که یکی از نیروهای انتظامی مردمی به من گفت که اگر تیر هوایی هم بزنند، تو را از بالای درخت مثل گنجشک به پایین می‌اندازند. من هم از درخت پایین آمدم.

ملکی در ادامه گفت: وسط میدان قرار گرفتم و دیدم از سمت نیروی هوایی هم جمعیت گسترده‌ای رسید.انتهای جمعیت معلوم نبود.حتی شاید صد هزار نفر جمعیت در میدان جمع شده بود. ساعت 9 و 30 دقیقه بود. وقتی جمعیت از طرف میدان امام حسین (ع) و خراسان به میدان شهدا رسیدند، جمعیت خیابان نیروی هوایی هم رسید و میدان شهدا در محاصره جمعیت قرار گرفت. از این طرف همه مردم، زن و بچه‌ها، تماشاچی بودند و در سوی دیگر، یک نفربر نظامی در میدان بود تا فضا کنترل شده باشد. من هم یک لحظه دیدم هیچ عکاس دیگری جز من نیست و من تنها وسط میدان مانده بودم، هیچ عکاسی را نمی‌دیدم. نیروهای نظامی هم دائما اذیتم می‌کردند که عکس نگیرم و تهدید می‌کردند.

ملکی در ادامه اضافه کرد: مردم شعار می‌دادند و یک لحظه دیدم، بیسیم زنگ خورد و فرمانده‌ای گفت که "ما تنها 60 نیرو اینجا داریم، مردم اگر بخواهند جلو بیایند ما را پرس می‌کنند. ما کاری نمی‌توانیم انجام بدهیم، برای ما کمک بفرستید".

وی افزود: حدود 10 یا 15 دقیقه بیشتر طول نکشید که یک هلیکوپتر روی ساختمان اداره برق نشست. ارتش هم از سوی میدان امام حسین (ع) آمد و مردم را از پشت سر محاصره کرد.

تیراندازی شروع شد - مردم جنازه یا زخمی‌ها را روی شانه می‌بردند

ملکی به یاد آورد: در بیسیم صدایی آمد که همه را محاصره کنید، تیراندازی شروع شد. من در بین نیروهای نظامی ایستاده بودم. بین مردم هم می‌رفتم اما آن لحظه وسط نیروهای نظامی بودم. مردم پا به فرار گذاشتند. نیروهای نظامی تیرهوایی می‌زدند. مردم وحشت‌زده بودند و هر جا کوچه‌ای یا گذری می‌دیدند فرار می‌کردند. من دیدم که شش نفر روی هم ریخته بودند تا یک نفر فرار کند. مردم تا آن روز در تهران چنین اتفاقی را ندیده بودند.

تصویرگر فاجعه کشتار میدان شهدا ادامه داد: تیراندازی چند دقیقه بیشتر طول نکشید اما دیدم که دیگر هیچ کس اطراف میدان نیست. یک نفر یکی از جنازه‌ها را می‌کشید و یک نفر هم، جنازه دیگری را در آغوش گرفته بود. شهدا بر روی زمین بودند. مردم همه وسایل‌شان مثل دوچرخه را رها کرده بودند و فرار کردند. آمبولانس‌ها اطراف میدان نمی‌آمدند و مردم جنازه یا زخمی‌ها را روی شانه‌ها می‌بردند، زیرا اگر ارتشی‌ها جنازه را می‌بردند، خانواده‌ها را اذیت می‌کردند.

تعجب‌آور بود که در تظاهرات خیابانی، تیربار آورده بودند

وی ادامه داد: سربازان بالای سر جنازه‌ها ایستاده بودند و تعجب‌آور بود که در تظاهرات خیابانی، تیربار آورده بودند. عکس آن را هم گرفتم. آنها خشاب تفنگ هم آورده بودند، من از همه صحنه‌ها عکس گرفتم که سرگردی از میان نظامیان متوجه من شد. به سربازی گفت که دوربینم را بگیرد. من هم پا به فرار گذاشتم. جوان‌تر از سرگرد بودم. 32 ساله بودم و توانستم فرار کنم. سرگرد به سرباز گفت که بزن! اما سرباز وقت تلف کرد، ایست گفت و یک دقیقه بعد، تیر هوایی زد. من هم فرار کردم.

عکاس حادثه هفدهم شهریور روایت کرد: روبه‌روی میدان ساختمان شهرداری رسیدم، زن و بچه‌ها آنجا اجتماع کرده بودند. من میان آنها مخفی شدم، زن‌ها گریه می‌کردند و ناراحت بودند.تیراندازی برطرف شده بود. من نگران رساندن عکس‌ها به روزنامه بودم. یک تاکسی از خیابان کناری بیرون آمد. به تاکسی گفتم 30 تومان تا توپخانه می‌دهم. تاکسی هم مرا به خیابان سعدی رساند اما وقتی پیاده شدم، 3 تومان گرفت و گفت در موقعیتی که تو بودی، حالا یک حرفی زدی!

عکس‌های فاجعه 17 شهریور روی زمین اتاق عکس پخش بود و همه گریه می‌کردند

ملکی در ادامه به ایسنا گفت: عکس‌ها را برای ظهور به همکارانم دادم. من در شرایطی بدی بودم و ترسیده بودم. همکارانم کار لابراتوار بلد بودند و در آن موقعیت همه کمک می‌کردند. آقای پرتوی، عکس‌ها را در قطع 30×40 ظاهر کرد. عکس‌ها را روی زمین اتاق عکس پخش کردند؛ همه گریه می‌کردند و هیچ کس باور نمی‌کرد در تهران چنین اتفاقی افتاده باشد. عکس از مردم قم، اصفهان، همدان و... گرفته بودیم اما این عکس‌ها جور دیگری بود.

عکاس انقلاب و جنگ، اولین تیراندازی در تهران را در تاریخ هفدهم شهریور ماه دانست و تشریح کرد: قبلا در اصفهان این اتفاق افتاده بود اما ما نبودیم و مردم را متفرق کرده بودند و شیشه‌ها را شکسته بودند، ما 24 ساعت دیر رسیدیم. مردم هتل عباسی و آتش‌نشانی اصفهان را آتش زده بودند. اولین بار حکومت نظامی در اصفهان رخ داد اما وقتی رسیدیم، تیراندازی تمام شده بود. در تبریز هم، چنین اتفاقی افتاده بود اما به شدت و بزرگی تهران نبود. بعد از اینکه عکس‌ها را دیدیم، آقای جلال هاشمی، مسوول سرویس حوادث با من مشاجره کرد که چرا از پشت بام عکس نگرفته‌ام. من هم با حال بدی که داشتم، عصبانی شدم. اما آقای بلوری فضا را آرام کرد.

ملکی ادامه داد: دبیر سرویس سیاسی مرا از فضای روزنامه به منزل هدایت کرد تا استراحت کنم. کیهان، آن زمان خانه همه نوع اندیشه‌ای بود. چپ‌ها و راست‌ها بودند، گفت که اگر بمانی، ساواک تو را می‌گیرد. به منزل برو. دوربین را برداشتم و از روزنامه خارج شدم.

از عکس‌هایم تا فروردین 58 هیچ خبری نشد

وی در ادامه متذکر شد: من حتی یک حلقه را هم نتوانستم عکاسی کنم و 32 فریم عکس گرفتم. من با یک دوربین FTV مدل canon، عکاسی کردم، به هرحال من به منزل رفتم و از ترس حرفی نزدم. همسرم هم نگران شد. بعدازظهر همه خیابان‌های تهران، شلوغ شدند و مردم تظاهرات کردند و من دوباره در خیابان‌ها گشت می‌زدم و عکس می‌گرفتم اما به روزنامه نرفتم. از عکس‌هایی که گرفتم هیچ خبری نشد تا تقریبا فروردین 58 و بعد از پیروزی انقلاب، عکس‌هایی را که مخفی کرده بودند، دیدم. اگر عکس‌ها قبلا دست ساواک می‌افتاد، دردسر می‌شد. بعد از انقلاب، چون همه عوض شده بودند، همه عکس‌ها را پیدا نکردم؛ تنها تعدادی از عکس‌ها در آرشیو کیهان مانده بود.بعدها فهمیدم که احتمالا کسی عکس‌ها را برداشته است.

ملکی با اشاره به ناپدید شدن عکس‌ها گفت: اولین نشریه ایرانی که عکس‌های هفدهم شهریور را چاپ کرد، مجله زن روز بود، سردبیر مجله صحبتی کرد و در 2 صفحه عکس‌ها را چاپ کرد. بعد از آن همه نشریات عکس‌ها را چاپ می‌کردند و همه فهمیدند این عکس‌ها وجود دارند. روزنامه داخلی و خارجی عکس‌ها را چاپ می‌کردند و هر کتابی درباره انقلاب چاپ می‌شد، عکس‌ها روی جلد آنها قرار می‌گرفت.

مردم عکس‌هایم را از روزنامه بریده و به دیوار و شیشه مغازه‌ها چسبانده بودند

عکاس انقلاب و جنگ اظهار کرد: زمانی‌که امام (ره) به قم رفتند، من به عنوان نماینده عکاسان کیهان به قم رفتم. وقتی در خیابان‌های قم گشت می‌زدم، دیدم مردم عکس را از روزنامه بریده‌اند و به مغازه‌ها چسبانده‌اند و فهمیدم این عکس‌ها طرفدار دارد.

ملکی با اشاره به بحرانی بودن شرایط اوایل انقلاب تشریح کرد: من عکس‌ها را پوستر کردم. فرش منزلم را فروختم و با 30 هزار تومان عکس‌ها را پوستر و به همه شهرستان‌ها ارسال کردم. همان روزی که عکس‌ها را ارسال کردم، دوازدهم اردیبهشت ماه، آیت‌الله مطهری شهید شد و مردم به خیابان‌ها ریختند. اما من به دلیل چاپ تصاویر دستگیر شدم زیرا برخی تصور کرده بودند که این پوسترها می‌خواهد بین ارتش و مردم را بهم بزند. مرا در دادستانی تهران بازداشت کردند. منشی دادستان به عکاسی علاقه داشت و مرا در اتاق خود نگهداشت تا تکلیفم روشن شود. فردا صبح از من تعهد گرفتند تا عکس‌ها و پوسترها را جمع کنم. دادستانی همه را جمع کرد و از من تعهد گرفتند تا دیگر از این عکس‌ها استفاده نکنم.

وی اضافه کرد: این حادثه در زمان دولت موقت بود و دیگران از آن عکس استفاده کردند اما خود من هرگز نتوانستم این کار را کنم. بعدها آقای قطب‌زاده، وزیر امور خارجه به من گفت که عکس‌ها را برای تبلیغ به خارج بفرستم اما من هزینه این کار را نداشتم. او هم برعهده نگرفت و عکس‌ها بایگانی شد.

ملکی با اشاره به مفقودشدن عکس‌های حادثه هفدهم شهریورماه گفت: سال 63، صدا و سیما برای اولین بار درباره این عکس‌ها صحبت کرد و با من مصاحبه‌ای انجام شد.

وی درباره وضعیت روزنامه کیهان در اوایل انقلاب گفت: سیاست‌ها چندان مشخص نبود و مدیر مشخصی نداشتیم. گروه‌هایی مثل انجمن اسلامی حاکم شده بودند اما مدیر ثابت نداشتیم تا اینکه آقای مهدیان به عنوان نماینده امام (ره) در کیهان مستقر شد و بعد از او دکتر یزدی آمد. قرار شد شهید عراقی مسوولیت کیهان را به عهده بگیرد که شهید شد اما از نظر سیاست داخلی، روزنامه هم چپ و هم مجاهد داشت. منافق هم در کیهان زیاد بود. همه تفکرات مختلف حاکم بودند. عده‌ای هم مخفیانه برای حزب توده و جبهه ملی کار می‌کردند. تنها عده کمی به کار خود می‌پرداختند. روزنامه شورایی اداره می‌شد و هر روز در شورا درگیری ایجاد می‌شد.

وی همچنین گفت: از اواخر شهریور تا بهمن 57، ساواکی‌ها همه در روزنامه بودند. روزنامه مدتی تعطیل شد و در اعتصابات شرکت کرد. همه کار می‌کردند اما روزنامه در زمان اعتصاب منتشر نمی‌شد. بعد از انقلاب اصلا عکس‌های چاپ شده در قطع 30×40 حادثه 17 شهریور را ندیدم. معلوم نشد دست چه کسی است.

ملکی با اشاره به حادثه ضرب و شتم روحانیون در قم در تیر57 گفت: بهترین عکس‌ها را اوایل شروع جریان انقلاب قبل از 17 شهریور، در حادثه ضرب وشتم روحانیون قم در گرمای تابستان 57 گرفتم. برای 3 عکس، یک نصف روز روی پشت بام سینه‌خیز بودم.

وی در ادامه به بیان خاطرات فاجعه کشتار مردم در 17 شهریور 57 اشاره کرد و افزود: فرماندار نظامی احتمالا دستور شلیک را داد و احتمالا او بود که از پشت بیسیم فرمان داد. در آن زمان اویسی، فرماندار نظامی تهران بود. از فرمانداری می‌توانستند دستور شلیک دهند و سرگرد هم احتمالا کاری نمی‌توانست انجام دهد. من در دادگاه سرگرد فاجعه هفدهم شهریورماه هم حضور داشتم و عکاسی می‌کردم.

ترس مردم از نظامیان ریخته بود

ملکی بیان کرد: ترس مردم قبل از هفدهم شهریور از نظامیان ریخته بود. مردم قم شب تا صبح در خیابان‌ها تظاهرات می‌کردند، اواخر شهریورماه همان سال اولین بار بعد از فاجعه میدان شهدا، روزنامه کیهان عکس امام (ره) را چاپ کرد. من آن زمان در قم بودم. به تهران زنگ زدم و درحال صحبت بودم که دیدم، مردم عکس امام (ره) را در صفحه اول کیهان در دست گرفته‌اند و شعار می‌دهند؛ تلفن را قطع کردم و دنبال مردم تا 10 شب عکاسی می‌کردم و مردم دیگر نمی‌ترسیدند.

ملکی در ادامه گفت: بیشترین تلفات تظاهرات مردم در بعدازظهر 17 شهریور و پس از فاجعه میدان شهدا در چهار راه کوکاکولا بود.

مردم در 17 شهریور سنگ تمام گذاشتند

تنها عکاس حادثه هفدهم شهریور 57 روایت کرد: در روز هفدهم شهریور، مردم سنگ تمام گذاشتند. شروع جریان انقلاب، عصر هفدهم شهریور ماه 57 بود. من هیچ کس جز مردم عادی را نمی‌دیدم و اکثرا جوان‌ها اجتماع را راهنمایی می‌کردند. صف اول جمعیت، جوانان بودند. مردم شعار "مرگ بر شاه" و "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" را سر داده بودند. همچنین شعار می‌دادند "برادر ارتشی! چرا برادرکشی؟".

عباس ملکی در پایان خاطر نشان کرد: من فریاد "مرگ بر شاه" را اولین بار در قم شنیدم؛ جریان‌های قم شدت بیشتری داشتند. هادی غفاری را روز شانزدهم بعد از نماز عید فطر دیدم اما جمعیت هفدهم آنقدر زیاد و فضا رعب‌انگیز بود که من دنبال چهره‌های آشنا نبودم.

کد خبر 62872

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز