شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷ - ۰۶:۴۷
۰ نفر

ندا رجبی: اواخر دهه70، صنعت سینما با ساختن فیلم‌های استخوان‌داری که نقش‌ها از کوچک و بزرگ یک تعریف روشن و شناسنامه‌ای کامل و بی‌نقص داشتند رفته رفته نقش‌های کوتاه را برای بازیگران حرفه‌ای معنا کرد.

بازیگران در چنین نقش‌هایی توانایی خودشان را محک زدند. این امر هرچه گذشت برای بازیگران پرآوازه جذابیت خاصی پیدا کرد.

بهناز جعفری از آن دسته بازیگران توانمندی است که در همان سال‌های اول در چندین کار موفق و متفاوت مثل «آب و آتش»، «نگین» و «خانه‌ای روی آب»  نقش‌های متفاوت  و کوتاهی را برعهده گرفت.

 در فیلم «خانه‌ای روی آب» سیمرغ بلورین بازیگر نقش مکمل زن را دریافت کرد.با او به بهانه بازی در چند مجموعه تلویزیونی و تله‌فیلم که وی را در زمره پرکارترین بازیگران تلویزیون قرار می‌دهد، گفت‌وگو کردیم.

  • ظاهرا این روزها مشغول بازی در یک فیلم هستید؟

بله، تله‌فیلمی به کارگردانی آقای حجت قاسم‌زاده اصل و تهیه‌کنندگی آقای محمدرضا تختکشیان، با نام موقتی «دلتنگی».

  • یادم می‌آید چند وقت پیش که تماس گرفتم، گفتید گریمتان طوری است که نمی‌توانید عکس بیندازید، تراشیدن ابرو و...

همین‌طوره، در فیلم «تاوان» نقشی برعهده داشتم که به‌دلیل شیمی‌درمانی و ماجراهایش، ابرویم را که تراشیدم، زمان طولانی‌ای گذشت تا دوباره حال و هوایم و همینطور صورتم به حالت عادی برگشت.

  • این علاقه شما به نقش‌های خاص و گریم‌های آزاردهنده هم خصوصیت قابل‌توجهی است، این را باید پای ازخودگذشتگی‌تان برای رسالت بازیگری و سینما گذاشت یا واقعا برایتان جذاب است؟

راستش من تا زمانی که «آب و آتش» را کار نکرده بودم، به این جسارتی که اشاره می‌کنید،  فکر نکرده بودم.  بعد از نمایش فیلم، از نقدها و نظرها و واکنش‌ها فهمیدم، تن دادن به این‌گونه گریم‌های عجیب و خاص، سخت است.  دوستی می‌گفت: تو با آن گریم سوختگی، چطور با یک‌چهارم صورتت بازی می‌کردی؟! گویا این خواسته اکثر بازیگران دنیاست که متفاوت بازی کنند طوری که حتی تا دقایق اولیه فیلم شناخته نشوند. معتقدم، گریم خاص، لباس خاص، گویش خاص و... همه ابزاری هستند در جهت بهتر ارائه دادن نقش، اتفاق اصلی مربوط به درون بازیگر است.

  • معمولا بازیگران خانم زیر بار چنین نقش‌هایی نمی‌روند، البته درمورد بعضی از آقایان بازیگر هم این مسئله صدق می‌کند.

اتفاقا مواردی را می‌بینیم که اخیرا خیلی هم از این مسئله استقبال می‌کنند، چه خانم چه آقا، ولی متأسفانه انگار فقط همان ماجرای جذابیت و هیجان و در بعضی موارد تجربه، ظاهرا مهم است و باوراندن شخصیت به تماشاچی فراموش می‌شود. معتادهای تکراری و تودماغی، سرتراشیده‌های طغیان‌گر و صورت‌سوخته‌های آسیب‌دیده روانی و...! زیبایی این نقش‌های خاص در آفرینش مجدد و عمیق آنهاست.

  • البته گریم هم به‌تنهایی نمی‌تواند دلیل بر خاص بودن نقش باشد. چون گاهی در بعضی از فیلم‌ها بازیگران از این ماجرا استفاده کرده‌اند که خاص جلوه کنند. با این حال نقش‌های شما به‌طور نسبی این خصوصیت را داشته‌اند و با وجود کوتاه بودن نقش‌های‌تان در فیلمنامه، نقش‌هایی متفاوت و مؤثری بوده‌اند.

بله، وقتی که مرور می‌کنم می‌بینم شخصیت‌های پرمسئله و پیچیده و درگیر، کم بازی نکرده‌ام!

  •  مثلا نقشی که در سریال «بیداری» داشتید و اخیرا پخش شد هم خاص‌ترین نقش این مجموعه بود. نقشی که چند بار ما را به قضاوت‌هایی دچار می‌کرد که همه اشتباه بود و درنهایت با زنی روبه‌رو شدیم که قضاوت درباره‌اش سخت بود.

خودم هم همین حس را داشتم و در عکس‌العمل کسانی که کار را دیده بودند پروسه‌های مختلفی طی شد. اول کار گفتند شادی زن بدجنسیه، بعد دیدند که نه، آنقدرها هم بد نبوده، می‌شود یک‌جورایی به او حق داد، در کل متن کار آنقدر خوب بود که مختومه اعلام کردن پرونده آدم‌ها در قصه کار راحتی نبود.

  •  بهرام عظیم‌پور را از کجا می‌شناختید؟

ایشان همکار قبلی من و همینطور بازیگر سریال «خاک سرخ» بود.  بازیگردان و مسئول انتخاب بازیگر نیز بودند، مستندساز، نویسنده، شاعر و مجرب  هم هستند. وقتی برای این کار دعوت شدم باتوجه به فیلمنامه جذاب و حساسیت‌های خاص آقای عظیم‌پور نقش را پذیرفتم.

  • به نظر می‌رسد همیشه مخصوصا در کارهای تلویزیونی پی نام‌های بزرگ و کارگردان‌های شاخص هستید.

نه، مسئله این است که ما همیشه انتخاب می‌شویم.

  • به هر حال بله یا نه گفتن یعنی حق انتخاب!

قبول دارم، اما من گاهی به کسانی که کار اولشان هم بوده و آدم‌های گمنامی هم بوده‌اند، بله گفته‌ام و رفته‌ام سر کارشان. به چیزهایی مثل متن و گروه و نتیجه کار، خیلی رؤیاپردازانه نگاه کرده‌ام و برای کار کلی انرژی گذاشته‌ام، اما نتیجه اصلا قابل قبولم نبوده، گاهی اقرار می‌کنم در یک رودربایستی  شدید سر کاری رفته‌ام و افتاده‌ام در مخمصه‌ای که نه راه پس داشتم نه راه پیش.

گاهی برای آشنایی اولیه، شخص کارگردان از کارهای قبلی آنقدر تعریف و تمجید می‌کند که از همکاری با یکدیگر، احساس غرور می‌کنم، اما نتیجه کار همیشه پیش‌بینی نشدنی‌ترین بخش ماجراست، بنابراین حق انتخاب ما پشتوانه‌ای ندارد. قطعا گروه کارگردانی مطلع‌تر از من بازیگر هستند برای انتخاب نقش‌هایم، زیرا توانایی‌هایم در چندین کار و از طرف عموم سنجیده شده. حالا از خوش‌شانسی با چندین کارگردان خوب کار کرده‌ام، هرچقدر هم آرمان‌گرا باشم و ایده‌آلیست نمی‌توانم تا ابد منتظر همکاری با این بزرگواران بمانم. ناچارم به همان یک تجربه، یک کار خوب، یک اتفاق بسنده کنم و پیش بروم. این چرخه صنعت باید بچرخد و ما در این جریان شریکیم، همه با هم.

  • اما هر چرخه‌ای هم برای هر چرخیدن به قانون نیاز دارد. نمی‌تواند باری به هر جهت باشد.

ببینید متأسفانه هیچ نظمی، برنامه شفافی و قانون قطعی‌ای در حرفه‌ ما یعنی بازیگری وجود ندارد، لااقل در این نقطه جغرافیایی، هر کسی در هر شرایطی اشتباهاتی می‌کند که خیلی هم باب طبعش نیست.

  •  البته انتخاب‌های شما به‌لحاظ کیفی خوب بوده اما به‌لحاظ کمیت اگر حساب کنیم کم‌کار هستید و مدتی هم به‌طور کل تمرکزتان در تئاتر بود.

بله، دو سال پیش که از سفر برگشتم، احساس کردم فضای مورد علاقه‌ام بیشتر در تئاتر است، تجربه‌های خوبی هم داشتم، «گوشه‌نشینان آلتونا»، «بدون خداحافظی»، «آرامش از نوعی دیگر»، «عشقه»، تجربه‌های متفاوت و تکرار نشدنی بودند. متأسفانه به‌لحاظ اقتصادی تصمیم به انجام کار تصویری گرفتم!

  • البته شما با کارگردان‌های سختگیری مثل ابراهیم حاتمی‌کیا یا کیانوش عیاری که به تمرین و تکرار معتقدند تجربه خوبی داشتید که تجربه‌های تئاتری شما در سبک کار این کارگردان‌ها حتما مؤثر بوده، این طور نیست؟

باید بگویم برعکس آقای حاتمی‌کیا، آقای عیاری خیلی اهل تکرار و تمرین نیستند، درباره تنها تجربه‌ام با آقای حاتمی‌کیابایدبگویم در خاک سرخ، گروه بازیگران و فضای کلی کار بسیار انرژیک و پرشور بود. در خاک سرخ انگار من یک سال مدرسه بازیگری بودم، همیشه حضور، همیشه تمرین و جوشش و یکپارچگی در شهرستان، من را از خودم دور کرده بود.

جست‌وجو و کنکاش عجیبی در نقش و آدم‌های اطرافم به‌عنوان اولین تجربه بلند تلویزیونی داشتم؛ از طرف دیگر کار کردن با آقای عیاری به‌گونه دیگری بود، در فیلم «بیدار شو آرزو» فضای کار وحشتناک بود، مملو از استرس و تنش، مملو از یأس، مرگ، درد، خاک، فریاد و... 10 روز بعد از زلزله بم در آن محل مستقر شدن و لحظه به لحظه، فیلمی را خلق کردن، اصلا شوخی نیست.

 در اولین تجربه‌ام با آقای عیاری آنقدر شرایط کاری سخت بود که هیچ تصوری از بازیگری پس از آن کار نداشتم، از نتیجه کار کاملا بی‌اطلاع بودم و خود را با تمام بضاعت‌های احساسی در اختیار کارگردان گذاشته بودم، چون جاهایی از کار، کاملا می‌بریدم. قرار بود 7 یا8  روز، بم باشیم ولی چیزی بیش از 3 ماه آنجا بودیم. متن و فیلمنامه روز به روز و لحظه به لحظه شکل می‌گرفت، از دل حادثه‌های پیش‌رو، از اخبار تلخ روزنامه‌ها یا از درددل‌های مردم آواره.

آقای عیاری در بازی‌گیری بسیار سختگیر هستند و البته بسیار واقف. خصوصیت بارز کارهای آقای عیاری طراوت است که دیالوگ‌ها و قصه تو را دعوت به پیگیری می‌کنند، دیالوگ‌های روزگار قریب همه امروزی‌اند و گویا از یک ذهن کودکانه در عین تعمق نشأت گرفته‌اند، هیچ دیالوگی شبیه به دیگری نیست، انگار چندین نفر اینها را نوشته‌اند نه یک نفر واحد و... در ضمن در همکاری اخیر، در روزگار  قریب  متوجه وسواس ایشان درباره بازیگران فرعی و بازی هنروران شدم که در هیچ کار دیگری تا این حد برایم سابقه نداشت.

  • برای همین است که حتی هنرورهای کار او هم با هنرورهای کارهای دیگر فرق دارند، اصلا خود شما با آن همه سختی که در «بیدار شو آرزو» کشیدید و از بازیگری هم خسته شده بودید، چطور دوباره در «روزگار  قریب » جلوی دوربین ایشان رفتید؟

شاید تلخ‌ترین خاطره‌ها،فراموش‌نشدنی‌ترین‌ها هستند. خود آقای عیاری را الگو قرار دادم، صبور بود و فریادهای کارگردانی‌اش را می‌زد، غمگین بود ولی با بچه‌ها شوخی‌هایش را می‌کرد، زندگی همین تناقض‌هاست، چیزی یا رنگی که پس از چند روز کوتاه دوباره در شهر دمیده شد و رونق گرفت، اولین چراغ مغازه‌ای که در بم روشن شد، پس از غسالخانه، آرایشگاه و سلمانی بود، زندگی جریان جادوواری دارد که نمی‌توان از آن غافل شد. سعی کردم واقع‌بینانه در افسردگی فرونروم، من داشتم از جریان زندگی جا می‌ماندم.

  • ولی باز انگیزه کار دوباره با ایشان، نتیجه‌ای است که از آن همه کار سخت روی پرده یا صفحه تلویزیون می‌بینید.

درست است، پاداش آن همه رنج نتیجه مطلوب کار است، فکر می‌کنم با تمام مستندگونه بودن کار، از آثار ماندگاری است که ثبت شد، حیف که هرگز به اجرای عمومی گذاشته نشد. «بیدار شو آرزو» می‌توانست یک نهیب یا هشدار محکم به مردم باشد درباره مرگ و زندگی، بودن یا نبودن! بعد از این کار فکر نمی‌کردم دوباره فرصت همکاری با ایشان نصیبم شود که پیش آمد و باز هم تجربه جالبی بود، مرشد بلقیس دو قسمت بازی داشت و شخصیتی است که با استنادات تاریخی و واقعی شکل گرفته، گویا مادر خواننده‌ای قدیمی بوده و در ایستگاه ماشین دودی تکدی می‌کرده، برایم هر دو تجربه با آقای عیاری غنیمت بود.

  • شما ضمنا از آن دسته بازیگرانی بودید که ثابت کرد نقش‌های مکمل چقدر می‌تواند اهمیت داشته باشد.

نقش مکمل اگر درست و خوب پرداخت شده باشد واقعا کوتاه بودنش اهمیتی ندارد. گاهی حتی دوست‌داشتنی‌تر از نقش اصلی هستند شاید به این دلیل که در طول فیلم وجوه شخصیتی نقش مکمل مرموزتر و رازآلودتر باقی می‌ماند. گاهی نقش مکمل تحول دراماتیک اساسی‌ای در کار به‌وجود می‌آورد که از نقش اصلی کار به‌یادماندنی‌تر است.

  • خیلی از همکاران بازیگرتان معتقدند که تله‌فیلم برای سینما و بازیگر مهلک است، شما این عقیده را رد می‌کنید؟

مدتی است که تله‌فیلم شیوع پیدا کرده و عده‌ای از اهالی سینما را درگیر خود کرده ولی متأسفانه در همین مدت هم در سینما، ساخت فیلم بسیار تنزل کرده، نمی‌دانم این اتفاق از کجا نشأت گرفته و مسئولان چه تصمیماتی برای سینما و تئاتر و تلویزیون گرفته‌اند، پیش خودم دچار عذاب وجدان بودم که چرا تله‌فیلم کار می‌کنم درحالی‌که از آن طرف هیچ روزنه امیدوارکننده‌ای در سینما نیست.

دوستی می‌گفت این تولیدات تله‌فیلم‌ها راه افتاده تا صدمه به بدنه اصلی سینما بزند، نمی‌دانم،  من هم نظرم این است که تولید انبوه این تله‌فیلم‌ها شده شبیه یک مینی بالیوود ایرانی، تولیداتی نامرغوب گاهی از نسخه‌های خارجی و کپی‌برداری واو به واو از بعضی فیلمنامه‌های خارجی، منظورم از به‌کارگیری بالیوود تولید انبوه‌اش است نه کیفیت، چون گاهی این میان کارهای خوب و خلاقانه‌ای هم ساخته می‌شود، اما چون هنوز تله‌فیلم دارای تعریف مشخص و محکمی نشده، خشک و تر با هم می‌سوزند، بعضی‌هایشان حتی به یک بار دیدن هم نمی‌ارزند و بعضی‌هایشان را می‌گویی حیف، کاش امکانات بهتر و بیشتری داشت و سینمایی می‌شد.

  • می‌گویند پیشنهادات مالی در تله‌فیلم‌ها برای بازیگران وسوسه‌آور است. شایعه است یا صحت دارد؟

قطعا شایعه است، بودجه‌ تله‌فیلم‌ها محدودتر از محدود است، به همین خاطر است که با بودجه کم و زمان محدود و امکانات کمتر، بازدهی کار نامرغوب‌تر می‌شود و سطح کیفی کارها تنزل می‌کند.

  •  و این زمان کوتاهی که به جمع کردن کار اختصاص می‌دهند برایتان آزاردهنده نبوده و احساس نکردید به کار شما لطمه می‌زند؟

با این‌که در کار تصویری امکان تکرار بیشتر وجوددارد و هزینه کمتری به نسبت سینما می‌برد، اما زمان محدود و عجله گروه به‌ضرر بازیگر تمام می‌شود، بازیگر بیچاره باید از همه بیشتر تلاش کند. کمتر استراحت کند، از همه آماده‌تر باشد و امکان تمرین و تمرکز کمتری دارد، چون همه عجله دارند و... البته بیننده هم این موضوع را فهمیده و به همین دلیل تله‌فیلم‌ها را سرسری می‌گیرد.

  • در این صورت جالب است که صاحب فیلم دلش نمی‌آید آن‌را در تلویزیون نشان دهد، می‌برد مجوز اکران می‌گیرد و تبدیلش می‌کند و سرنوشت کار چیزی می‌شود که اندازه پرده سینما نیست اما اگر در تلویزیون نمایش داده می‌شد می‌توانست نسبت به این تله‌فیلم‌ها کار متفاوتی باشد.

بله، متأسفانه همین‌طور است، دریغ و افسوس از این سال‌های عمر که می‌گذرند و از بلاتکلیفی و تصمیماتی که آزمایشی گرفته می‌شود، تنها معلق بودن ما در بین زمین و هوا می‌ماند.

کد خبر 50659

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز