محمدرضا شفیعی کدکنی در مقدمه منطق‌الطیر عطار نیشابوری گذری کرده است بر معنی سیمرغ در اوستا.

سيمرغ

سیمرغی که از دو جزء ترکیب شده است؛ saēna و merәgho که جزء دوم همان مرغ است با تحولاتی که در این کلمه یافته است. اما جزء اول هیچ ربطی به کلمه سی (عدد) ندارد بلکه همان کلمه‌ای‌است که بعدها به‌صورت شاهین درآمده است. بنابراین معنی باستانی کلمه سیمرغ چیزی است در حدود «شاهین مرغ» یا «شاهین». در موارد کاربرد این کلمه در اوستا اینطور استنباط کرده‌اند که در عین حال این پرنده چهره‌ای افسانه‌ای دارد. در روزگار باستان هم عقیده بر این بوده که اگر سایه او بر کسی بیفتد از رستگاری و پیروزی بهره خواهد برد.

اما این پرنده در نزهت‌نامه علایی چهره و جایگاه دیگری دارد که قابل توجه است: «سیمرغ اندر دریای کبود محیط باشد و اندر جزیره‌ای نزدیک خط استوا و مردم بدان جای نرسند و هوا و زمین و آب خوش دارد و درختان بسیار و جانوران بزرگ بی‌حد و بی‌قیاس،   مانند پیل و گاومیش. و سیمرغ به بسیاری از همه فزون‌تر تا بدان حد که چون بال از هم بگشاید مانند بادبان و شراع کشتی باشد و منقاری دراز دارد مانند کلنگ آهنین و چنگالی تیز کژ که بدان پیل برباید و خطری ندارد. و چون پرد سنگ‌ها از کوی بجنبد و بلرزند.»

سیمرغ در شاهنامه هم مرغی است قوی، کارگشا، کمک‌کننده... اما در نوشته عطارجور دیگری است. نشانی است از حق که بی‌نشان است. مظهر حق که همه به‌دنبال او هستند و باید به راهی بروند که نه نشانی دارد و دنبال کسی باشند که ناپیداست. عطار نیشابوری در منطق‌الطیر از مرغان برای گفتن نغزترین مفاهیم عرفانی استفاده کرده، چون در ادبیات صوفیانه جان انسان به مرغ و جسم او به قفس تشبیه شده است.   این مرغ هم که همواره مشتاق فرار از قفس است.

این نوع از ادبیات بیشتر از هر چیزی بازگوکننده شوق رهایی از این قفس است. ماجرای منطق‌الطیر اینطور شروع می‌شود که «مرغان همه گرد آمدند و گفتند ما را پادشاهی باید که به پادشاهی او تسلیم شویم و او را به پادشاهی بشناسیم. بیایید در طلب او به راه افتیم و او را بیابیم و در سایه او زندگی کنیم و در ریسمان او آویزیم. فرمان‌بردار او باشیم و گوش به اوامر او داریم و پیرو احکام او شویم. ما شنیده‌ایم که پادشاهی است که او را سیمرغ می‌خوانند فرمان او در خاور و باختر جریان دارد.

بیایید نزد او برویم و خویشتن بدو بسپاریم. در پاسخ گفته شد دریا ژرف است و راه تنگ و مسیر سنگ‌ناک و کوه‌هایی سربلند و بیابان‌هایی بی‌فریاد در میان و دریاهایی ژرف و پرخیزاب و آتش‌هایی سوزان. هرگز شما را به پیوستن بدو امکان نخواهد بود. بهتر همان است که در آشیان‌های خود بمانید و... پس در طرقی رهسپار شدند که اگر به سوی راست می‌رفتند سرمای رجا ایشان را می‌گرفت و اگر به سوی چپ می‌رفتند گرمای خوف آنها را می‌گداخت...»

مرغ‌ها نماد روندگان به راه حق هستند و به طلب سیمرغ که جلوه حق است، می‌روند؛ سمت کوه قاف. هدهد هم راهنما و پیر طریقت‌شان است. اول راه هم مرغان هرکدام بهانه‌ای می‌آورند تا نیایند. هدهد با صبوری جواب هرکدام را می‌دهد. جایی هم داستان شیخ صنعان را روایت می‌کند و مابقی مرغان را به ادامه راه ترغیب می‌کند. مرغان در این مسیر سخت هفت وادی را باید پشت سر بگذارند که نماد هفت‌وادی سلوک است؛ طلب، عشق، معرفت،   استغنا،   توحید، حیرت، فقر و فنا... در این هفت‌وادی بسیاری از مرغ‌ها از پای در می‌آیند و در نهایت فقط سی‌مرغ باقی می‌مانند که به جایگاه سیمرغ می‌رسند. در واقع سیمرغ خود این سی‌مرغ هستند که پس از عبور از هفت وادی «سیمرغ» شده‌اند.

خویش را دیدند سیمرغ تمام
بود خود سیمرغ سی مرغ تمام
چون سوی سیمرغ کردندی نگاه
بودی آن سیمرغ این کآن جایگاه

کد خبر 430404

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha