جمعه ۹ شهریور ۱۳۹۷ - ۱۷:۲۷
۰ نفر

مرد ۳۹ ساله‌ای که دو سال پس از طلاق توافقی همسرش را به قتل رسانده و فرار کرده بود پس از گذشت ۸ روز خودش را تسلیم کرد.

متهم

به گزارش همشهری، چند روز پیش به قاضی ولی مرادی، بازپرس ویژه قتل تهران خبر رسید زن جوانی در خانه‌ای در پایتخت به قتل رسیده است. وقتی تیم تحقیق در محل حادثه حاضر شد، با جسد مقتول که به‌دلیل خفگی جانش را از دست داده و دست و پای او با پارچه‌ای بسته شده بود روبه‌رو شد.

روی جسد چادر سفید عروسی دیده می‌شد که روی آن با ماژیک قرمز نوشته شده بود: «با چادر سفید عروسی به خانه‌ام آمدی و با همین چادر سفید از زندگی‌ام بیرون برو.» شواهد نشان می‌داد که این زن توسط شوهر سابقش به قتل رسیده است.

برادرشوهر مقتول به مأموران گفت:‌ برادرم و مقتول 16سال قبل با یکدیگر ازدواج کردند. با اینکه دو فرزند داشتند اما اختلافاتشان باعث شد که دو سال قبل از یکدیگر جدا شوند.

در این مدت همسر سابق برادرم گاهی بچه‌ها را به دیدن پدرشان می‌برد. امروز (روزحادثه) هم پسرشان را به خانه برادرم برده بود که گویا با یکدیگر درگیر شده‌اند و برادرم او را به قتل رسانده است. او پس از حادثه با من تماس گرفت و گفت همسر سابقش را کشته است.

زمانی که او جنایت را رقم زد، پسر 4ساله‌اش در اتاق دیگری بوده و پس از آن با جسد مادرش روبه‌رو شده بود. اظهارات این مرد را پسر 4ساله مقتول هم تأیید کرد و به این ترتیب تحقیقات برای دستگیری قاتل فراری شروع شد. درحالی‌که جست‌وجو برای دستگیری این مرد ادامه داشت وی روز دوشنبه پنجم شهریور‌ماه پس از گذشت 8روز از زمان حادثه به اداره دهم پلیس آگاهی تهران رفت و خودش را معرفی کرد. مرد جوان انگیزه‌اش از جنایت را تصمیم همسر سابقش برای ازدواج با فردی دیگر عنوان کرد و با دستور قاضی مرادی برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان جنایی قرار گرفت.

  • می‌خواهم زودتر قصاص شوم

متهم به قتل 39ساله است و در پرونده‌اش یک سابقه کیفری دارد و آن، ضرب و جرح همسر سابقش است. به گفته خودش عاشق همسر سابقش بوده و چون نمی‌توانست با او زندگی کند نقشه قتل وی را کشید و حالا تنها خواسته‌اش این است که زودتر قصاص شود.

  • تو که عاشق همسرت بودی چرا از او جدا شدی؟

حدود 3سال پیش به اتهام ضرب و جرح همسرم به زندان افتادم. آن روز با همسرم در خانه درگیر شدم. چون دخترمان را دعوا کرد و من هم نسبت به دخترم حساس بودم و دلم نمی‌خواست با صدای بلند با او صحبت کند. پس از درگیری از خانه بیرون رفتم و بعد همسرم با من تماس گرفت و گفت داخل کلانتری است.

به آنجا رفتم و متوجه شدم که همراه بچه‌ها به کلانتری رفته تا با مشاور صحبت کند. یک چمدان بزرگ هم همراهش بود. آنجا بود که فهمیدم قصد جدایی از مرا دارد. عصبانی شدم و در کلانتری او را به باد کتک گرفتم و حتی مامورانی را که برای میانجیگری وارد دعوای ما شدند هم کتک زدم که همین باعث شد به زندان بیفتم. در آن زمان هر هفته همسرم به ملاقاتم می‌آمد تا اینکه در آخرین ملاقات‌مان گفت باید وکالت‌نامه طلاق توافقی را به او بدهم تا رضایت بدهد. من هم قبول کردم و مدتی بعد با رضایت او و مامورانی که آنها را کتک زده بودم آزاد شدم اما پس از آزادی متوجه شدم که همسرم به ‌صورت غیابی از من طلاق گرفته است.

  • بعد چه شد؟

من عاشق همسرم بودم و هر شرایطی را که تعیین می‌کرد می‌پذیرفتم. او از من خواست خانه‌ای همان حوالی اجاره کنم تا بتوانم روزها با بچه‌ها باشم. من هم خانه‌ای در نزدیکی خانه او اجاره کردم. روزها خانه او بودم. حتی روزهای تعطیل پیش بچه‌ها بودم و شب‌ها به خانه خودم می‌رفتم.

  • یعنی 2سال به همین شکل زندگی کردید؟

تا 6‌ماه پیش زندگی‌مان اینطوری بود. البته هربار که از او خواهش می‌کردم تا دوباره با هم عقد کنیم، بهانه می‌آورد تا اینکه 6‌ماه پیش متوجه شدم یک گوشی موبایل دیگر هم داردکه از من پنهان کرده بود. بر سر این موضوع با هم درگیر شدیم و کتکش زدم. تمام وسایل خانه را بهم ریختم و او به همراه بچه‌ها از خانه رفت. مدتی از او بی‌خبر بودم تا اینکه یک روز زنگ زد و به او اطمینان دادم که دیگر اذیتش نمی‌کنم و کتکش نمی‌زنم.

یک روز پیش از حادثه به خانه برگشت. دخترمان همراه مادرم به سفر رفته بود اما پسرم پیش ما بود. آن روز وقتی به حمام رفته بودم صدایش را شنیدم که با تلفن حرف می‌زد و فهمیدم قصد ازدواج با فرد دیگری را دارد. دنیا روی سرم آوار شد و با خودم گفتم دیگر نمی‌توانم با زنی که دوستش دارم زندگی کنم. همان لحظه نقشه قتل او را کشیدم. قرار بود شب به زندگی او پایان بدهم اما نشد.

  • چرا نشد؟

داخل دوغ داروی خواب‌آور ریختم اما همسرم آن را نخورد. من ولی آنقدر حواسم پرت بود که همه دوغ را خوردم و تا صبح بیهوش شدم. صبح وقتی بیدار شدم به سراغ همسر سابقم رفتم. او می‌خواست به همراه پسرمان از خانه خارج شود. صدایش کردم و از پشت سر با دستانم او را گرفتم و با روسری خفه‌اش کردم.

  • پسرت متوجه نشد؟

یک لحظه وارد اتاق شد اما اجازه ندادم چیزی ببیند. از او خواستم به اتاق دیگر برود. بعد هم برایش کارتون گذاشتم که سرگرم شود. به اتاق برگشتم و روی همسرم را با چادر سفید عروسی پوشاندم. بعد به پسرم گفتم که مادرش را کشته‌ام. او را به خانه خاله‌اش فرستادم و به دیدن دخترم در شهرستان رفتم تا به او هم بگویم که مادرش را کشته‌ام.

  • در این مدت چه می‌کردی؟

یک روز در شهرستان پیش دخترم بودم و وقتی برگشتم در ایستگاه‌های بی‌آرتی و پارک‌ها می‌خوابیدم تا اینکه تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم تا زودتر قصاص شوم. من هنوز عاشقش هستم و می‌خواهم زودتر قصاص شوم تا به پیش او بروم.

کد خبر 415033

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha