فاطمه علمشاهی- خبرنگار:مرد آذری زبان با صدای حزن‌آلودی می‌خواند. شیون و ‌زاری یک لحظه قطع نمی‌شود. با گذاشتن جنازه در داخل قبر، گریه‌ها شدت می‌گیرد. نزدیکان متوفی بی‌قراری می‌کنند و خویشاوندان سعی دارند آنها را آرام کنند.

قبر

کارگران قبر را به سرعت پر می‌کنند و 2نفر از تشییع‌کنندگان تاج گل‌های بزرگی روی قبر می‌گذارند و سریع مراسم خاکسپاری تمام می‌شود.

تمامی کسانی که برای مراسم خاکسپاری آمده‌اند یک به یک می‌روند، به غیر از ‌۲ مرد ناشناس که از ابتدای مراسم، در گوشه‌ای ایستاده‌اند و با فاصله چند متری نظاره‌گر مراسم هستند. وقتی اطراف قبر کاملاً خالی می‌شود آن ۲ مرد به قبر نزدیک می‌شوند و تاج گل‌ها را برمی‌دارند و به سرعت از آنجا دور می‌شوند. کمی آن‌سوتر یک وانت منتظر آنهاست.

تاج گل‌ها را پشت وانت می‌گذارند و محل را ترک می‌کنند. پرایدی نوک مدادی به آرامی پشت سر آنها در حرکت است. وانت خیابان‌های بهشت زهرا(س) را یکی پس از دیگری پشت سر می‌گذارد. به نظر می‌رسد مقصدش بزرگراه بهشت زهرا(س) است. همانجایی که اغلب چند جوان مشغول سر و سامان دادن به تاج گل‌ها هستند. مردان ناشناس تاج گل‌های به سرقت برده را کنار تاج گل‌های دیگر می‌گذارند.

زن و دختری جوان به سرعت قسمت‌های پلاسیده و گل‌آلود تاج گل را جدا کرده و چند گل تازه جایگزین می‌کنند و تاج گل را طوری کنار بزرگراه قرار می‌دهند تا توجه مشتریان را جلب کند. راننده پراید نوک مدادی که کمی آنسوتر توقف کرده است جلو می‌رود و قیمت تاج گل را می‌پرسد. مردی جلو می‌آید و می‌گوید: «۷۰هزار تومان» راننده پراید فرمان ماشین را به طرف پل روگذر کج می‌کند در حالی‌که صدای مرد جوان هنوز در گوشش است که می‌گوید: «پشیمان می‌شوی. همین تاج گل را جای دیگر باید ۱۲۰هزار تومان بخری...»

راننده پراید نوک مدادی با یک ترمز ناگهانی کنار بزرگراه توقف می‌کند و صدای کشیده شدن لاستیک‌ها روی آسفالت توجه چند نوجوان را که کنار بزرگراه دسته‌های گل را در دست دارند به خود جلب می‌کند. ۳ نوجوان همزمان به طرف پراید می‌دوند و آنکه زودتر رسیده، یک دسته گل رز قرمز را از شیشه ماشین داخل می‌برد و می‌گوید: «۵هزار تومان. چند دسته می‌خواهید؟» اما راننده قصد خرید گل ندارد. می‌پرسد: «این گل‌ها را از کجا می‌آورید؟»

بچه‌ها ساکت می‌شوند و قدمی به عقب برمی‌دارند. یکی از آنها که سرزبان‌دارتر است می‌گوید: «ما این گل‌ها را از میدان امام‌حسین(ع) می‌خریم.» و بعد طوری که انگار منظور راننده پراید را از این سؤال دریافته، دوباره می‌گوید: «ما دزدی نمی‌کنیم. شما خودت برو و گل‌های روی قبرها را جمع کن. اگر توانستی از در بهشت زهرا(س) خارج کنی!»

پراید نوک مدادی دوباره در امتداد بزرگراه به حرکت در می‌آید. حاشیه بزرگراه پر است از بچه‌هایی که گله به گله ایستاده‌اند و دسته‌های گل رز و میخک و گلایل را به طرف اتومبیل‌هایی که باسرعت از کنارشان می‌گذرند می‌گیرند. فقط تا غروب آفتاب فرصت دارند که گل‌ها را بفروشند و این بر رقابت آنها برای جلب مشتری می‌افزاید. گل‌ها برخی تازه و با طراوتند و برخی پلاسیده و بی‌رنگ و رخ.

بعضی از گل‌ها را هم از ساقه جدا کرده‌اند و در داخل کیسه‌های پلاستیکی ریخته و به قیمتی بسیار ارزان‌تر از سایر گل‌ها می‌فروشند اما چرا این گل‌ها را از ساقه جدا کرده‌اند و چرا به قیمت ارزان‌تر می‌فروشند؟ دیدن این گل‌های بدون ساقه یا به قول مردم «سرگل» راننده را به یاد حرف‌های پیرزنی می‌اندازد که هفته گذشته او را در بهشت زهرا(س) دیده بود: «گل‌هایی را که روی مزار عزیزانت می‌گذاری حتماً از ساقه جدا کن. در غیر‌این صورت، دزدان گورستان، گل‌ها را برمی‌دارند و دوباره می‌فروشند!»

  • گل‌های نازنین

سنگ قبرش کاملاً خاص و منحصربه‌فرد است. روی سنگ قبر تصویر کتاب‌های علوم، ریاضی و دینی پنجم ابتدایی به‌صورت برجسته تراشیده شده است. بالای این نقش برجسته‌ها تصویر دخترکی معصوم نقش بسته است. نازنین ۱۲سال بیشتر نداشت که در اثر سرطان از دنیا رفت. بعد از فوت نازنین، تنها چیزی که دل پدر و مادرش را آرام می‌کرد آمدن به سر خاک و گذاشتن چند شاخه گل بر سرمزار دخترشان بود.

مادر نازنین اوایل متوجه نبود که هر دسته گلی روی مزار دخترش می‌گذارد به فاصله کمتر از یک ساعت به سرقت می‌رود تا اینکه یک روز از سرخاک دخترش به آسایشگاه کهریزک رفت و در مسیر برگشت دوباره سرخاک نازنین رفت و در کمال تعجب دید گل‌هایی که روی مزار دخترش گذاشته بود ناپدید شده است.

مادر نازنین حالا یک باغچه کوچکی بالای سردخترش درست کرده و در آن چند شاخه گل کاشته است اما گویا این هم چاره کار نبوده است. می‌گوید: «تا حالا چند بار گل‌های باغچه را از ریشه‌کنده و برده‌اند با این حال من همچنان برای آرامش دل خودم به کاشت گل ادامه می‌دهم.»

  • حاضرم به دزدها پول بدهم!

۱۰سالی است که هر شب جمعه برای زیارت قبر پدرش به بهشت زهرا(س) می‌رود. صابون سارقان گل به تن امیر محمدخانی هم خورده است. می‌گوید: «موضوع فقط دزدی گل نیست. هر روز در تهران دزدی‌های خیلی بدتری اتفاق می‌افتد اما نکته با اهمیت در این مورد این است که وقتی کسی متوجه می‌شود گل‌هایی که روی مزار عزیزانش گذاشته بود به سرقت رفته، علاوه بر خسارت مالی، دچار لطمه عاطفی هم می‌شود. من شخصاً حاضرم پول یک دسته گل را به دزدان پرداخت کنم اما آنها دست به گل‌های روی مزار پدرم نزنند.»

  • انگشت اتهام به‌سوی معتادان

حدوداً ۱۸یا ۱۹ساله است. درست روبه‌روی در اصلی بهشت زهرا(س) ایستاده. دسته‌های گل را داخل سطل‌های پلاستیکی قرار داده و در کنار آنها حجم انبوهی از گل‌های بدون ساقه(سرگل) را روی هم انباشته است.

  • این همه سرگل را از کجا آوردی؟

برخلاف همکاران کم‌سن و سالش سعی می‌کند با آرامش به این سؤال پاسخ دهد. با این حال در پشت این آرامش نوعی نگرانی و حتی دلخوری از این پرسش را می‌توان تشخیص داد. می‌گوید: «این گل‌ها ضایعات میدان است. گل‌های ساقه شکسته را از ساقه جدا می‌کنیم و داخل کیسه‌های پلاستیکی می‌فروشیم.» بعد برای اثبات حرفش جعبه‌های پلاستیکی کنار دستش را نشان می‌دهد و می‌گوید: «سرگل‌ها را با این جعبه‌ها از میدان می‌آوریم.»

  • یعنی این گل‌ها را از روی قبرها برنمی‌دارید؟

با ناراحتی می‌گوید: «گل دزدی کار ما نیست. کار معتادان است.» بعد انگشت خود را به طرف مردی با ظاهر ژولیده که چند کیسه پلاستیکی پر از گل در دست دارد نشانه می‌رود و می‌گوید: «او گل‌ها را از روی قبرها برداشته و دارد به رهگذران می‌فروشد.» راننده پراید بعداز این مکالمه دوباره استارت می‌زند و از آنجا دور می‌شود در حالی‌که هنوز یک سؤال در ذهنش بی‌جواب مانده است. چرا مقدار گل‌های بدون ساقه یا به قول گلفروش جوان، ضایعاتی بیشتر از گل‌های سالم است؟

  • بهترین زمان گل دزدی

۱۷ساله است و چندسالی می‌شود که اطراف بهشت زهرا(س) گلفروشی می‌کند. خودش که نه اما یکی از دوستانش هرازگاهی شیطان گولش می‌زند و دستش روی گل‌هایی که مردم روی مزار عزیزانشان گذاشته‌اند کج می‌شود. دوستش به او گفته بهترین زمان برای برداشتن گل‌ها، بعد از غروب پنجشنبه و آغازین ساعت‌های روز جمعه است. در این ساعت‌ها مقدار زیادی گل روی مزارها قرار داده شده و شما فرصت کافی‌داری تا آنها را بفروشی. به‌عنوان مثال شما اگر بعداز ظهر روز جمعه گل‌ها را بردارید دیگر فرصت کافی برای فروش آنها نخواهید داشت.

  • زمانی برای دزدی

ظاهری کاملاً آراسته دارد. شلوار جین و پیراهن گرانقیمتی به تن کرده است. اول به چپ و راستش نگاه می‌کند. بعد در حالی‌که همچنان زیرچشمی اطراف را می‌پاید شروع می‌کند به جمع کردن گل‌های روی مزارها. در همین لحظه صدایی را کنار گوش خود می‌شنود: «ببخشید آقا من هم می‌خواهم گل جمع کنم... اما کمی می‌ترسم.» مرد سرش را بلند می‌کند. زنی با ظاهر نه چندان آراسته کنارش ایستاده است.

زن دوباره می‌گوید: «این گل‌ها را به چه کسی می‌فروشی؟» مرد کمی من و من می‌کند و با‌‌ تردید می‌گوید: «من نمی‌دانم. من... من این گل‌ها را خودم اینجا گذاشته بودم و حالا...!» با دستپاچگی حرفش را ناتمام می‌گذارد و کیسه پلاستیکی بزرگی را که تا نصفه پر از گل کرده برمی‌دارد و با عجله از آنجا دور می‌شود. مرد جوان تند تند گام برمی‌دارد اما تمام حواسش به آن زن پرسشگری است که حالا سوار بر یک پراید نوک مدادی آهسته به دنبالش می‌رود. مرد مرتب به عقب برمی‌گردد و نگاه می‌کند. او که حسابی به راننده پراید مشکوک شده است بجای رفتن به طرف در خروجی، روی دیوار بتنی بهشت زهرا(س) می‌جهد و در یک چشم برهم زدنی پشت دیوار از نظر محو می‌شود.

راننده پراید محو تماشای بلندی دیوار بتنی بهشت زهرا(س) است که صدای پیرزنی را کنار گوش خود می‌شنود: «سلام خانم خبرنگار! تونستی با گل دزدها حرف بزنی...؟» سرش را برمی‌گرداند. همان پیرزنی است که هفته گذشته در بهشت‌زهرا(س) به او توصیه کرده بود گل‌ها را از ساقه جدا کند و بعد روی قبر بگذارد.

کد خبر 407866

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha