صداها ما را به گذشته‌های خیلی دور می‌برند. اصلا بخشی از جان ما می‌شوند و چه بخواهیم و چه نخواهیم

شجریان

 گاهی از لابه‌لای انبوه صداهای درون مغزمان خودشان را بیرون می‌کشند و به ما یادآوری می‌کنند، مثل صدای مریم نشیبا وقت قصه‌های شبانه، صدای گیتی خامنه لابه‌لای کارتون‌هایی که دوست داشتیم و صدایی که می‌گفت «قصه ظهر جمعه». صداهای ماندگار دیگری هم هستند که روحانی‌اند و جدای از زمینی که رویش چسبیده‌ایم. صدای اذان رحیم موذن‌زاده و البته حالا که روز اول ماه مبارک است، صدای ربنای محمدرضا شجریان. اصلا اسم افطار ماه مبارک رمضان که می‌آید، حال و هوای روزه‌داری که کم‌کم به سراغ‌مان می‌آید، غیرممکن است مناجات ربنا لاتزغ قلوبنا در جان‌مان نپیچد... امروز روز اول ماه مبارک است و 39 سال می‌گذرد از وقتی که شجریان 39 ساله آیات ربنای چهار سوره از قرآن را با آواز ایرانی خواند. او سال 58 بنا بر ندای دلش، دم افطار با خدای خود مناجات کرد و خودش هم نمی‌دانست از این به بعد، افطار رمضان گره می‌خورد به ربنای او و به جان مردم ایران. چه آنها که روزه می‌گیرند، چه آنها که نمی‌گیرند. این اثر حتی متعلق به مردم ایران هم نیست. متعلق به تمام مسلمانان است و به قول «سایه» باید این ربنا را دستت بگیری و ببری و به همه‌شان نشان بدهی. نه تنها ازین باب که هرگز کسی دیگر نمی‌تواند مثل‌اش را بیافریند، از این باب که حق همه‌شان و همه‌مان است که با گوش جان بشنویم‌اش... باشد که بعد از آنکه دل‌های ما به سمت حق رفت، دیگر به سمت باطل میلی نداشته باشد. ما اینجا یادی کردیم از این مناجات آوازگونه، به خاطر همه خاطرات شیرین و روحانی گره خورده با این ربنا، در تمام سال‌های گذشته...

ماجرای «ربنا» به تیرماه 58 برمی‌گردد. هنوز خبری از سازمان صدا و سیما نیست و به جای آن اداره رادیو و تلویزیون داریم. همه تازه‌کار هستند و تولید برنامه کار سختی است. یکی به شجریان می‌گوید بیا و فکری برای برنامه دم افطار ما بکن. او هم به خانه می‌رود و فکری می‌کند و تعدادی شعر انتخاب می‌کند و بعد از ظهر می‌رود استودیو. برای نمونه خودش کار را می‌خواند و به شرکت‌کننده‌ها‌‌ می‌دهد و می‌گوید مثل همین بخوانید. نواری ضبط می‌شود و می‌دهد دست همان کسی که از او برنامه‌ای برای دم افطار خواسته بود. بعد اما می‌بیند جای صدای بچه‌ها که آن همه هم برایش زحمت کشیده بود، صدای خودش را پخش کرده‌اند.

بعدها شجریان می‌گوید :«در مورد ربنا می‌گفتم این کار من نیست و شانه خالی می‌کردم... سوره‌ بقره و آل عمران بود، فکرکنم. چند آیه آن را قبلاً مرحوم ذبیحی خوانده بود. من می‌خواستم چیزی نزدیک به آنچه ذبیحی خوانده باشد اما مهر خودم روی آن بخورد و صدا و حال و هوای خودم باشد. چون مردم به آن عادت کرده بودند و نمی‌خواستم خلاف عادت مردم حرکت کنم. آیات را انتخاب کردم و درباره مقام‌هایی که می‌خواستم اجرا کنم یک طرح مختصری بر آن زدم. بقیه‌اش را گذاشتم ببینم حال و هوایم در استودیو چطور است. آن روز در حال و هوای نزدیک افطار رفتم استودیو. چون حس و حال را زیاد حس می‌کردم، یک مناجات با خدای خودم کردم. بالاخره وقتی شما با خلوصی کاری را انجام می‌دهید این تأثیر خوب را می‌گذارد.» شجریان در آن زمان 39 سال داشت و آواز ربنای خود را در دستگاه سه گاه ‌خواند و آن را با مدگردانی هایش در افشاری، عراق، راست و عجم به یک مرکب خوانی بدل می‌کرد. ربنا آیاتی مناجات‌گونه از سوره بقره، آل‌عمران، کهف و مومنون است. آیاتی که همگی با ربنا آغاز می‌شوند. محمدرضا شجریان درباره لحن این اثر می‌گوید: «لحنی که من برای این اثر انتخاب کردم چیزی بین قرائت قرآن و آواز خواندن است. من مرکب‌خوانی و سه‌گاه را برای ربنا انتخاب کردم که هم در قرائت قرآن در آن استفاده می‌کنیم و هم در آواز تا هم کسی که به عربی و قرآن آشناست لذت ببرد و هم کسی که از آواز ایرانی شناخت دارد.»

این مناجات آوازگونه چنان در دل و جان مردم نشست که تبدیل به حافظه جمعی مردم ایران شد و دیگر هرگز کسی نتوانست مانند این ربنا را خلق کند. به قول هوشنگ ابتهاج، حتی خود شجریان هم دیگر قادر به انجامش نیست. ابتهاج یک روز با صدای ربنا منقلب می‌شود و در اشک می‌پیچد و می‌گوید: « این کاری‌ست که می‌توانی دست بگیری و ببری و به تمام کشورهای عربی و با افتخار بگویی اگه می‌توانید مثل این بخوانید. این کار نظیر ندارد! شاهکار بزرگ شجریان است. هیچ‌کس نمی‌تواند این‌طور بخواند... هیچ‌کس... حتی خود شجریان.» مصطفی غلوش، قاری مصری هم یک بار که به ایران می‌آید و ربنا را می‌شنود، می‌گوید یک نسخه از این اثر را به من بدهید تا ببینم می‌توانم مثلش را بخوانم! دو سال بعدی کسی غلوش را می‌بیند و از ربنا می‌پرسد. او می‌گوید: «کار من نیست! چراکه اوجی که در ربنا هست، کار هر خواننده‌ای نیست.» ربنا از روی خلوص خوانده شده و یکبار برای همیشه. شجریان جای دیگری می‌گوید: «ربنا را در سال 58 برای مردمی خواندم که با اخلاص روزه می‌گیرند و نزدیک افطار حال و هوای خاصی دارند و در واقع یک مناجات برای آنهاست. ربنا متعلق به من هم نیست. متعلق به مردم است.»

  • متن مناجات ربنا

شجریان در این قطعه، چهار دعا را که با ربنا آغاز می‌شوند می‌خواند. این چهار قطعه از سوره‌های آل عمران، مومنون، کهف و بقره انتخاب شده اند و جز در مورد ربنای نخست در سه مورد دیگر همه آیه قرائت نمی‌شود بلکه از سر کلمه «‌ربنا» خوانده می‌شود.
مناجات این دهان
مناجاتی که شجریان در مثنوی افشاری می‌خواند برگرفته از اشعار مولانا و از مثنوی معنوی است:
این دهان بستی دهانی باز شد
کو خورنده لقمه‌های راز شد
لب فـروبند از طـعـام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
گـر تو این انبان ز نان خالی کنی
پـر ز گوهر های اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش بـا ملک انباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طـعام
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شب‌ها خواب را گشتی اسیر
یک شبی بیدار شو دولت بـگیر

  • ربنای نخست

سوره آل عمران از سوره های مدنی، آیه شماره 8:
رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ.
بارالها، دل های ما را به باطل میل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی، و به ما از لطف خویش اجر کامل عطا فرما که همانا تویی بخشنده بی‌منت.

  • ربنای دوم

سوره مومنون از سوره‌های مکی، آیه شماره 109:
إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ.
طایفه ای از بندگان صالح من روی به من آورده و عرض می‌کردند بارالها ما به تو ایمان آوردیم، تو از گناهان ما درگذر و در حق ما لطف و مهربانی فرما که تو بهترین مهربانان هستی.

  • ربنای سوم

سوره کهف از سوره‌های مکی، آیه شماره 10:
إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا.
آنگاه‌ که آن جوانان کهف(از بیم دشمن) در غار کوه پنهان شدند از درگاه خدا مسئلت کردند بارالها تو در حق ما به لطف خاص خود رحمتی عطا فرما و بر ما وسیله رشد و هدایتی کامل مهیا ساز.

  • ربنای چهارم

سوره بقره از سوره‌های مدنی، آیه 250:
وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ.
چون آنها در میدان مبارزه جالوت و لشکریان او آمدند از خدا خواستند که بار پروردگارا به ما صبر و استواری بخش و ما را ثابت قدم دار و ما را بر شکست کافران یاری فرما.

  • به یاد پدر

حاج‌علی‌اکبر طبسی از ملاکان بزرگ مشهد بود و صدای بسیار خوشی داشت. اما به دلیل جایگاهش کمتر کسی از قدرت آوازخوانی‌اش آگاه بود. او تنها برای دوستان سرشناس و مهمانان خود می‎خواند. حاج علی‌اکبر فرزندش مهدی را همراه خود به جلسات قرآن می‌برد. تلاش می‌کرد به شیوه او قرآن بخواند، آن هم وقتی هنوز صدای مهدی شکل نگرفته بود. پسر تا 12 سالگی تحت تربیت و تعلیم پدرش آوازخوانی را یاد گرفت. مدتی هم آواز خواند اما بعد از درگذشت حاج علی‌اکبر و توسط دوستان پدر به خدمت حاج سیدمحمد عرب رفت تا صدای خوش خود را در خدمت تلاوت قرآن تربیت کند. مهدی پس از استادش به جایگاه اول قاریان مشهد رسید. او شاگردان زیادی به سبک قرائت استادش تربیت کرد؛ از جمله پسرش محمدرضای شجریان را. محمدرضا وقتی به دنیا آمد که پدر 29 سال داشت. از چهارسالگی به محافل قرائت قرآن رفت و در 12 سالگی قرائتش از رادیو مشهد پخش شد. شجریان در کنار آواز به قرائت قرآن ادامه داد و سال 56 در مسابقات تلاوت قرآن کشوری، اول شد. سال 57 هم که شرکت «دل‌آواز» را راه انداخت، در مسابقات جهانی تلاوت قرآن در مالزی، درست هنگامی که قاری ایرانی قادر به شرکت در مسابقه نبود، بدون هماهنگی و آمادگی قبلی، به‌ عنوان نمایندۀ ایران معرفی شد و رتبۀ دوم جهان را نیز به دست ‌آورد. حاج مهدی با آوازخوانی پسر موافق نبود تا اینکه بعد از دیدار با استاد احمد عبادی نوازنده نامی سه‌تار، دلش قرص شد که پسر بی‌راهه نرفته و به این کار او رضایت داد اما از او خواست که بخشی از تلاوت‌هایش را منتشر کند. حاج مهدی شجریان در سال 75 درگذشت و پسر در مراسم ختم پدر بار دیگر قرآن خواند و دو سال بعد از آن آلبوم «به یاد پدر» را منتشر کرد، کاری که پدر از او خواسته بود. شجریان می‌گوید: «پدر بزرگم (علی اکبر) صدای بسیار رسایی داشته و به زیبایی آواز می‌خوانده ‌است. او از مالکین بزرگ مشهد بود و از خواندن در جمع پرهیز داشته، گاه برای دوستان سرشناسی که به دیدارش می‌آمده‌اند می‌خوانده‌است. پدرم مهدی از صدای پر طنین و رسا برخوردار بود و در جوانی آواز خواندن را شروع می‌کند ولی خیلی زود در محیط بسته و سنتی به قرائت قرآن روی آورده و تا آخر عمر بر همان عقیده باقی ماند و آواز را رها کرد و در قرائت قرآن جایگاه خاصی در مشهد پیدا نمود و شاگردان زیادی برای تلاوت قرآن تربیت کردکه از جمله خود اینجانب است.

تمام وقت من از شش سالگی به خواندن قرآن با صدای خوش می‌گذشت. در دوازده سالگی شهره خاص و عام بودم و در مجامع بزرگ مذهبی یا سیاسی آن موقع تلاوت اول برنامه با من بود. به علت توانایی در تلاوت قرآن با صدای خوش، چشم و چراغ همه اعضا و دانش آموزان مدرسه و مردم بودم.»

شجریان: در مورد ربنا می‌گفتم این کار من نیست و شانه خالی می‌کردم... سوره‌ بقره و آل عمران بود، فکرکنم. چند آیه آن را قبلاً مرحوم ذبیحی خوانده بود. من می‌خواستم چیزی نزدیک به آنچه ذبیحی خوانده باشد اما مهر خودم روی آن بخورد و صدا و حال و هوای خودم باشد. چون مردم به آن عادت کرده بودند و نمی‌خواستم خلاف عادت مردم حرکت کنم

از مناجات‌خوانی پدر تا سعدی‌خوانی پسر

اهل آواز هم که نباشی صدای ربنایش را از کودکی شنیده‌ای. ربنای کسی که در مشهد زاده شد و در کودکی همراه پدر به جلسات قرآن می‌رفت. آنقدر کم سن بود که آخرهای مجلس خوابش بگیرد و «شاطر» دوست پدرش بگوید این بچه را بغل کن و ببر، خسته شده است. از همان وقت‌ها شیدای صدای خوش بود و دوست داشت فقط آن دو سه نفری قرآن بخوانند که صدای خوبی دارند. صدای خوب را از همان وقت را می‌فهمید. پنج‌سالش که بود تا در اتاقی تنها می‌ماند می‌زد زیر آواز. یادش نیست چه می‌خوانده. اما مادر هم به خاطر دارد که در تنهایی خودش می‌زد زیر آواز. پدرش هم صدای خوشی داشت. شب‌های ماه مبارک رمضان، طبق رسم قدیمی‌ها مناجات‌خوانی می‌کرد. یک شب از صدای خوش مناجات‌خوانی پدر به قدری منقلب می‌شود که می‌زند زیر گریه. مادر با هول بالای سرش می‌آید و می‌پرسد که چرا؟ مریضی... سرت... دلت... آخر مجبور می‌شود که بگوید از صدای مناجات‌خوانی پدر گریه‌اش گرفته... تعریف می‌کند که «مادر گفت چه غلطا! بگیر بخواب... شاید شش سال داشتم... نه رادیو داشتیم و نه سازی... اما صدای خوش را می‌شناختم.»

مدرسه رو که می‌شود از قضا سر راه مغازه سمساری بوده که گرامافون داشته و گاهی صفحات آوازی می‌گذاشته و او می‌ایستاده به حظ بردن و برای اولین بار آنجا صدای آواز برخی از قدیمی‌ها را می‌شنود. بعدها که بزرگتر شد، برنامه گلها پا گرفت و او در خانه دوست و آشنا به برنامه گوش می‌کرد. خودشان رادیو نداشتند. قدغن بود، اما عشق به آواز از همان نوجوانی وادارش می‌کند که خانه دوستی که ویلون می‌زند، برود و آواز بخواند. آن وقت‌ها در مشهد معلم بود، مدرسه‌ای در خارج از شهر که مدیرش هم بود. 18 سال داشت و از همان وقت جدی به تمرین آواز پرداخت و صدای هر دستگاهی را می‌شنید، نامش را می‌پرسید و در خاطرش می‌ماند. کم کم همه را یاد گرفت. همزمان رادیو خراسان هم می‌رفت و اشعار عرفانی و مذهبی می‌خواند و قرآن. کسی از پدرش خواسته بود که محمدرضا بیاید و در رادیو بخواند. او هم گفته بود، برو... ثواب دارد. حضورش در رادیو افتخاری بود.

  • این شهرستانی‌ها خارج می‌خوانند!

تابستان 45 بود که به تهران آمد تا در رادیو امتحان بدهد. دوستی هم داشت که گفت بیا، تو را پیش پیرنیا می‌برم. وقتی برای ضبط در استودیو رفتند کسی نمی‌آمد تا ساز بزند و او بخواند. می‌گفتند؛ «این شهرستانی‌ها خارج می‌خوانند!» تا بالاخره کسی می‌آید و فلوت می‌زند؛ سه‌گاه و او هم می‌خواند و صدا ضبط می‌شود. با هم نوار را پیش پیرنیا می‌برند. اتاق کوچکی که در استودیوی گلها بود. پیرنیا مشغول کار بود و دقیقه‌ای بعد به رفیقش گفت، کارت چیست و او هم گفت نواری آورده‌ام گوش کنی و پیرنیا هم گفت بگذار دردستگاه و دوباره مشغول به کار شد. او هم جلوی در ایستاده بود. صدا پخش شد و پیرنیا یکباره دست از کار کشید. قلمش را روی زمین گذاشت و رو به شجریان کرد و پرسید «شما خوانده‌ای؟» گفت مخالفش را هم بگذار بشنوم. شنید و سریع گفت «آره.. می‌خواهم... بخوان...»

فردای همان روز باز به اتاق پیرنیا رفتند و رضا ورزنده هم آمد. پیرنیا گفت، رضا برو در استودیو یک چیزی با این آقا بزن. رفتند. ورزنده هی می‌پرسید، چی می‌خوانی؟ او هم می‌گوید هرچه بزنی... اصرار می‌کند «چی؟» آخر می‌گوید «افشاری خوب است؟» او هم می‌گوید خوب است. می‌زنند و می‌خوانند و پیرنیا خیلی خوشش می‌آید که یک پسر شهرستانی آمد و راحت خواند. گفت می‌خواهم پخشش کنم و یکبار دیگر تکرار کنید. قطعه‌ای که خواندند 3 ماه بعد از رادیو پخش شد. همان وقت پیرنیا روی کاغذ برایش تاریخ پخش را نوشت. پرسید به چه نامی؟ نگفت محمدرضا شجریان. نمی‌خواست پدرش متوجه شود یا مشهدی‌ها بروند و به پدر بگویند و خاطرش را آزرده کنند. گفت بنویسید «سیاوش بیدکانی» می‌پرسد بیدکانی چیست و جواب می‌شنود که «گوشه‌ای در دشتی.»

  • انتقالی به تهران و شروع کار حرفه‌ای

با ورزنده دوست می‌شوند و یکباری که او به مشهد می‌آید شجریان ورزنده را با اصرار به خانه خودش می‌برد. عصری بوده که ورزنده می‌رود جایی، اما دوباره برمی‌گردد سازش را بردارد و به شجریان می‌گوید تو هم بیا. او قرص و محکم می‌گوید: «من جایی نمی‌آیم. اینجا مشهد است. کسی نمی‌داند من با ساز می‌خوانم.» ولی ورزنده می‌گوید «اگر نیایی از خانه‌ات می‌روم.» می‌روند خانه محمود فرخ. مهمانی داشتند و همه شعرا هم جمع بودند و گویا به ورزنده گفتند برو سازت را بیاور. او هم می‌گوید من مهمان جوانی هستم که دو دنگ صدایی هم دارد. می‌گویند او را هم بیاور. گلچین معانی و پرهیزکار و... بودند آن شب. شجریان در حیاط می‌نشیند و انگار آنها نگران بودند مبادا پرت و پلا بخواند و آبرویشان برود. ورزنده شروع به زدن می‌کند و او هم از سعدی می‌خواند «ای که گفتی هیچ مشکل جز فراق یار نیست...» خیلی خوش‌شان می‌آید و فرخ می‌گوید چطور تو مشهدی هستی و ما خبر نداشتیم. از اصل و نسبش می‌پرسند و فرخ می‌گوید پدرت را می‌شناسم، پس چرا نمی‌دانستیم که پسرش آواز می‌خواند؟ او می‌گوید که پدرم هم خبر ندارد! آن شب تا سه و چهار صبح 12 دستگاه را دور می‌کنند و هی فرخ به ورزنده می‌گوید: «بی‌انصاف 2 دنگ؟ اینکه 6 دنگ می‌خواند!» شجریان درخواست انتقالی به تهران داده بود و موافقت نشده بود و فرخ از طریق دوستی این کار را برایش می‌کند. 20 روز بعد از پخش نوار صدای شجریان در مشهد، او به تهران منتقل می‌شود. پدرش هم کم کم متوجه می‌شود و با گریه زیاد او را در ایستگاه قطار بدرقه می‌کند. محمدرضا را خیلی دوست داشت. در تهران برای تدریس به دبیرستان صفوی رفت و برنامه گلها را هم شروع کرد. بعدها که پدر می‌فهمد آواز می‌خواند در رادیو کسی به او می‌گوید «نگران نباش، راهش را درست می‌رود.» بعدها وقتی همراه عبادی به مشهد می‌رود و عبادی هم صحبتی با پدر می‌کند، پدرش به او ‌گوید: «بابا تو راهت را درست رفتی و شیرت پاک بوده و خوشحالم که با این مرد(عبادی) آشنا شدی.» مادر برای او تعریف می‌کند که وقتی صدایش از تلویزیون پخش می‌شود، گوش می‌دهد. به محض اینکه صدای ساز می‌آید گوش‌هایش را می‌گیرد. تا اینکه بعد از انقلاب فتوا می‌آید که موسیقی حرام نیست و پدر با دل راحت به صدای محمدرضایش گوش می‌دهد.

  • یک سال از ثبت ملی ربنا گذشت

19 اردیبهشت ماه سال 1396 معاون رئیس‌جمهوری و رئیس سازمان میراث‌فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری، لوح ثبت‌ ملی دعای مشهور به «ربّنا» را با اجرای محمدرضا شجریان در دفتر ریاست سازمان میراث‌فرهنگی به همایون شجریان، فرزند این هنرمند اهدا کردند. «زهرا احمدی‌پور» معتقد است: «استاد شجریان یکی از سرمایه‌های ملی ایران است و سازمان میراث‌فرهنگی به‌ دلیل علاقه و اهمیتی که مردم ایران برای ربنای شجریان قائل هستند و خاطرات‌شان در ماه مبارک رمضان با این نوای آسمانی گره خورده است، اهتمام خود را معطوف به ثبت این اثر در فهرست میراث ناملموس کرد.»

به گفته محمدرضا شجریان، انگیزه اصلی او از خواندن این دعا، تدریس آن به دو هنرجو بوده و این اثر در یکی از استودیوهای رادیو ضبط شده‌است. شجریان ربّنا را در دستگاه سه‌گاه خوانده و با مرکب‌خوانی سری به دستگاه‌ها و آوازهای دیگر ردیف موسیقی ایرانی از جمله آواز افشاری و گوشه عراق (صبا) می‌زند و سپس به سه‌گاه برمی‌گردد. ربّنا در نواری که محمدرضا شجریان با نام «به‌یاد پدر» ضبط کرده، منتشر شده است. این اثر با شماره ١٣٩٦در فهرست ملی میراث فرهنگی ناملموس ایران ثبت شده است.

دعای ربنا یکی از آثار محمدرضا شجریان و شامل ۴ دعا از آیات قرآن است که همه با عبارت ربنا آغاز می‌شوند. این اثر در تیرماه سال ۱۳۵۸ ضبط شده و برای مدت ۳۰ سال، جزو برنامه‌های اصلی رادیو و تلویزیون ایران در ماه رمضان بوده ‌است.

  • فقط ربنا را پخش کنید

سال 74 بود که شجریان بابت پخش بی اجازه آثارش از صدا و سیما نامه ای به رئیس وقت رسانه ملی نوشت و گفت که دیگر هیچ یک از آثارش از تلویزیون نباید پخش شود. در متن این نامه که خطاب به علی لاریجانی آمده بود:‌ « به صراحت اعلام می‌کنم که مایل نیستم صدای من از صدا و سیمایی پخش شود که بی اعتنا به حقوق هنرمندان است. قاطعانه از جنابعالی می‌خواهم دستور دهید هیچ اثری از من مطلقا از رادیو و تلویزیون پخش نشود. جناب آقای دکتر لاریجانی! من بارها ناخشنودی خود را از کار صدا و سیما اعلام کرده‌ام. من تنها به دنبال حقوق خود نیستم، هرچند اگر به دنبال این هم بودم، باز خرده‌ای بر من وارد نبود. من فقط قصد دارم یک نکته را به این دستگاه عریض و طویل یادآوری کنم و آن رعایت حقوق دیگران است. صدا و سیما باید بیاموزد که حقوق آثار هنری و حتی بسیار گسترده‌تر از آن، هر اثر فرهنگی متعلق به پدیدآورندگان است و ملک مطلق این دستگاه عظیم نیست.»

اما او در پایان همین نامه پخش دعای ربنا را بلامانع دانست و نوشت: «چون در ماه مبارک رمضان هستیم، تنها به احترام این ماه مبارک و ادای دین به نیک سرشتی مردمی که در دامان آن‌ها پرورش پیدا کرده‌ام، پخش «مناجات» و «ربنا» را اجازه می‌دهم.»

14 سال بعد هم خواننده و صاحب اثر ربنا نامه دیگری به عزت‌اله ضرغامی، رئیس وقت صدا و سیما نوشت و به ادامه پخش آثارش از این رسانه اعتراض کرد. شجریان در این نامه خود چنین نوشته بود: «همان طور که اطلاع دارید صدا و سیما در شرایط فعلی مستمرا اقدام به پخش سرودهای میهنی اینجانب به ویژه سرود «ای ایران ای سرای امید» می‌کند. اینجانب در سال 1374 نیز اعلام کردم راضی به پخش آثار خود از صدا و سیما نیستم. مجددا تقاضای خود را تکرار کرده و تاکید می‌کنم آن سازمان هیچ نقشی در تهیه این آثار نداشته و شایسته است به حکم شرع و قانون سریعا کلیه واحدهای آن سازمان از پخش صدا و آثار من خودداری کنند.»

  • حرف‌های اهالی هنر و رسانه

سید محمود دعایی | مدیر مسئول روزنامه اطلاعات: صدای شجریان صدای آشنایی است و مردم به آن علاقه دارند. در سال‌های اخیر در فضای مجازی نظرات عموم شهروندان برای شنیدن دعای ربنا شجریان در مقابل عملکرد رسانه ملی قرار گرفته است و از نظر بنده این تقابل صورت خوشی ندارد. از این رو صدا و سیمای جمهوری اسلامی باید در این زمینه پاسخگو باشد.

داریوش طلایی | نوازنده تار و سه‌تار: «در لحظه افطار پخش شدنش جنبه آسمانی و قدسی هم داده است و دیگر این تاثیر را صدچندان کرده...»

حسین علیزاده | آهنگساز و نوازنده تار : «چیزی را در تاریخش ثبت کرد که فراتر از آوازش است...»

کامبیز روشن روان | آهنگساز : «شنیدن این مناجات روحانیت افطار را بیشتر و بیشتر می‌کند و این حسی معنوی سال ها است که با ما همراه است. ارتباط بسیار نزدیک این اثر با فرهنگ ایرانی و اجرای فوق العاده محمد رضا شجریان از رموز ماندگاری این ربنای تاریخی است.»

داریوش پیرنیاکان | نوازنده، استاد دانشگاه و پژوهشگر موسیقی: «همه فاکتورهای این مناجات صحیح و بجا است، اول اینکه یک استاد آواز این ربنا را خوانده است و همین طور به لحاظ درست خواندن و تجوید این آیه ها هیچ مشکلی ندارد.

مجید انتظامی | آهنگساز: «من زمانی که این مناجات را می‌شنوم از خود بی‌خود می‌شوم.»

  • در ذهن و جان

مجید اخشابی |  خواننده، آهنگساز: طنین صدای ربنا که در گوشم می‌پیچد، پرت می‌شوم در روزهای نوجوانی در باغ پدری‌ام در شهسوار. بانگ ربنا را اولین بار از طریق بلندگوی مسجد همجوار خانه‌مان در آن فضای ویژه شنیدم. طنین و صلای دلکش‌اش از دور به گوش می‌رسید و هنوز بعد از گذشت سال‌ها آن را به خوبی به یاد دارم. آن روزها کار موسیقی را تازه شروع کرده بودم و آن صدا برایم جذاب و دلربا بود. نزدیک اذان که می‌شد، شنیدن ربنا هر شخصی را وادار می‌کرد تا هر کاری دارد، زمین بگذارد و فقط دل به صدای ربنا بسپارد. کافی‌ست صدای ربنا به گوش‌‌مان برسد، قدرت تخیل و ناخودآگاه‌مان آن قدر فعال می‌شود که به سادگی تمام حس و حال‌مان به سال‌های دور برمی‌گردد. قطعا این آثار ساده خلق نشده‌اند که ساده کنار گذاشته شوند.
من هم مثل خیلی‌ها نمی‌دانم این اثر مربوط به چه سالی است و چه اتفاقی منجر به خلق آن شده است. اما بدون تردید ربنای شجریان یک اثر تمام عیار و بی‌بدیل است. اجرای بسیار توانمند و بی‌نقص با بهره‌گیری از فضای موسیقی ایرانی کار را صدچندان زیباتر کرده است. استفاده صحیح از موسیقی ایرانی در دستگاه شور، مایه افشاری، گوشه مثنوی که با کلام ایرانی و عربی تلفیق شده بیش از پیش برای ایرانی‌ها دلنشین است. ربنا شاخص‌ترین اثر موسیقی آئینی شجریان است و به اثری ملی تبدیل شده و با ماه رمضان گره خورده است. این کار عجین شده با روح و روان و اندیشه ایرانی‌ها ست و گلایه‌های هر دو طرف از هم علت مناسبی برای پخش نشدن این اثر در صدا و سیما نیست.

علاوه بر ربنای شجریان، دعای افسون‌کننده سحر و اسماء الحسنی ،گروه تواشیح و کری که «هادی آرزم» خوانده از شاهکارهای موسیقی ماه رمضان به شمار می‌روند. ما نسلی هستیم که خاطرات کودکی‌مان با موسیقی‌های فاخر ثبت و ضبط شده و دسترسی به دورترین خاطرات ذهنی تنها با شنیدن صوتی چون ربنا آسان می‌شود. اولین بارهایی که آن را شنیدم به خاطر دارم.7 سالم بود و به خوبی تلاش کودکانه‌ام را برای بیدار شدن سحر به یاد دارم. آن روزها بچه‌ها را راضی می‌کردند تا با سنت و آیین ماه رمضان همراه شوند و روزه کله‌گنجشکی بگیرند. همه خانواده خانه پدربزرگ جمع می‌شدند.از آن مهمانی‌های سحری که حالا به خاطرگرفتاری‌های روزمره به کلی فراموش شده اند. با هم دعا خواندن و به حس و حال معنوی رسیدن لذت بی‌حد و حصری داشت که امروز جای خالی آن حس می‌شود و حسرت تکرار آن برایمان باقی مانده است. خیلی از عزیزانی که آن روزها دور یک سفره کنارشان می‌نشستیم حالا در قید حیات نیستند. هنوز هم لحظه‌های اذان و افطار منتظر شنیدن ربنا هستم. امیدوارم امسال تمام رسانه‌ها این اثر را تمام و کمال پخش کنند. این اثر در ذهن و جان مردم است و حذف‌شدنی نیست.

  • جای خالی ربنا حس می‌شود

حسام‌الدین سراج | خواننده موسیقی ایرانی: دعای ربنایی که آن سال‌ها شجریان خواند، کاری آزمایشی بود به درخواست استاد حسین صبحدل. صبحدل می‌خواست یکی از خواننده‌های آن زمان این کار را به عنوان الگو برای شاگردانش بخواند. شجریان شروع به خواندن کرد و این اتود شد همان ربنای معروف این سال‌ها. خیلی‌ها بعد از آن تلاش کردند که دعای ربنا را بخوانند اما صبحدل همان کار به دلش نشست و صدای شجریان را بدون ضبط دوباره روی آنتن رادیو فرستاد. قدرتی که در صدای شجریان هست قدرتی بی‌نظیر است. لحن ربنا کاملا عربی نیست و خلوص کلام در آن رعایت شده و تمام این معیارها کنار هم دعای ربنا را برای ایرانی‌ها دلپذیر کرده است.

من سال‌های 59 در کلاس‌های شجریان شرکت کردم؛ انتخاب ایشان از اشعاری با مضامین عارفانه و عاشقانه‌ و همچنین شیوه خواندن‌شان به نوعی شاهکار بود. جای خالی دعای ربنا سال‌هاست در ساعات افطار حس می‌شود. ربنا را قبل از شجریان ذبیحی خوانده بود، از زمان افطار مردم صدای او را می‌شنیدند و سحر با صدای او بیدار می‌شدند تا آداب سحر را به جای بیاورند. مردم آنقدر با این دعا مانوس شده بودند که آن را از بر ‌کردند. هنوز هم خیلی‌ها از همان سال‌ها دعای سحر را حفظ‌ هستند و می‌دانند در کدام فراز دعای سحر چقدر تا اذان مانده. ارتباط مردم را نباید با دعاهایی چون ربنا و دعای سحر قطع کنیم، آن هم زمانی که این چنین با آنها انس گرفته‌اند. پخش نکردن این اثر لجبازی تلویزیون است. دعا کنیم حال استاد خوب و همواره صحیح و سلامت باشند.

  • روزنامه همشهری - پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷
کد خبر 405699

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha