چهارشنبه ۵ دی ۱۳۸۶ - ۱۸:۵۱
۰ نفر

زهرا سپیدنامه: مونا مبرقع عاشق پلنگ است و برای مطالعه روی این حیوان چندین‌بار به زیستگاهش سفر کرده است

صدای خش‌خش می‌‌آید. کمی آن‌سوتر از جایی که مونا ایستاده، علف‌ها تکان تکان می‌خورند؛ انگار با یک حرکت سریع، جسم متحرک خال خالی از چند قدمی او می‌گریزد. یک جای پای تازه اینجاست؛ بله، پلنگ اینجا بوده و طبق معمول مونا را زودتر دیده است. پلنگ به‌ندرت پیش چشم آدم‌های زنده ظاهر می‌شود؛ هر قدر که آن آدم نترس باشد؛ هر قدر هم که پلنگ نقطه مهم زندگی آن آدم باشد. حالا مونا دلش به همین جای پاها خوش است؛ این تکان‌های ناگهانی بوته‌ها؛ همین گریختن‌های اسرارآمیز. مونا معتقد است پلنگ، سلطان واقعی حیوانات است؛ مقتدر، باهوش، مرموز و دوست داشتنی.

گوش‌اش به حرف هیچ کس بدهکار نیست؛ از جمله آنها که معتقدند سفرهای چند روزه یک دختر تنها به مناطق بکر طبیعت، عاقلانه نیست .عاشق پلنگ است و هیچ کس و هیچ چیز نمی‌تواند او را از رفتن به زیستگاه پلنگ و یوزپلنگ ایرانی باز دارد. «مونا مبرقع» دختر 25 ساله‌ای است که به خاطر سفرهایش به محل زندگی پلنگ‌ها و مطالعه روی این حیوانات، برای خودش  شهرتی به دست آورده است.

گوش‌اش به حرف هیچ کس بدهکار نیست؛ نه آنها که معتقدند سفرهای چند روزه یک دختر تنها به مناطق بکر طبیعت، عاقلانه نیست؛ نه آنها که با شنیدن نام پلنگ رنگ از رخسارشان می‌پرد و فرار را برقرار ترجیح می‌دهند. عاشق پلنگ است و هیچ کس و هیچ چیز نمی‌تواند او را از رفتن به زیستگاه پلنگ و یوزپلنگ ایرانی باز دارد. «مونا مبرقع» دختر 25 ساله‌ای است که به خاطر سفرهایش به محل زندگی پلنگ‌ها و مطالعه روی این حیوانات، برای خودش شهرتی به دست آورده است.

آنها در ایران هستند

خیلی‌ها فکر می‌کنند پلنگ و یوزپلنگ ایرانی بیشتر افسانه است تا واقعیت. شاید چون هر چند وقت یک بار خبر انقراض نسل آنها به گوش می‌رسد و هر چند وقت یک بار هم عکسی از آنها می‌بینیم که بله این یوزپلنگ ایرانی است و بس؛ «زمانی، یوزپلنگ در کل آسیا پراکنده بود ولی متاسفانه نسل آنها در همه کشورهای آسیایی منقرض شده و از آنها تعداد بسیار کمی در ایران باقی مانده است. به همین دلیل هم به این نوع یوزپلنگ، یوزپلنگ ایرانی می‌گویند. محیط زیست هم از این تعداد انگشت‌شمار محافظت می‌کند. یک پروژه بین‌المللی هست به نام پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی و زیستگاه‌های مرتبط با آن که من هم با این پروژه همکاری می‌کنم. فعالیت اصلی این پروژه، محافظت از یوزپلنگ ایرانی است».

رساله‌ای برای پلنگ‌ها

اما ماجرای مونا و پلنگ‌ها به سال 84 بر می‌گردد؛ زمانی که مونا موضوع پایان نامه فوق‌لیسانس‌اش را «ارزیابی زیستگاه پلنگ» انتخاب کرد؛ موضوعی که بعدها به خاطر آن بارها به زیستگاه این جانور رفت؛ جایی که به گمان خیلی‌‌ها رفتن به آن برای مردها هم خطرناک است، چه برسد به یک دختر تنها! «طبیعت را دوست دارم. به نظرم پلنگ، نماد طبیعت بکر است. پلنگ‌ها موجوداتی دوست داشتنی هستند که نسلشان رو به تهدید است و همین نگران‌کننده است.

موضوع پایان نامه‌ام را پلنگ انتخاب کردم چون دوست داشتم به آنها نزدیک شوم و سر از زندگی‌شان درآورم. پلنگ‌ها موجودات جالبی هستند و همیشه از آدم‌ها یک گام جلوترند؛ زودتر از اینکه ما انسان‌ها حضور آنها را دریابیم، آنها به حضور ما پی می‌برند؛ چون حس بویایی‌شان بسیار قوی است. آنها موجودات باهوشی هستند و تا زمانی که ما انسان‌ها کاری به کارشان نداشته باشیم، کاری به ما ندارند. هیچ وقت از آنها نترسیدم و هیچ وقت برای رفتن به زیستگاه آنها دو دل نشدم چون معتقدم هیچ خطری انسان‌ها را بیشتر از خودشان تهدید نمی‌کند. وقتی انسان‌ها از خودشان در امان باشند، از باقی موجودات عالم هم در امان هستند!».

تنها در خانه پلنگ

بله، مونا این کار را می‌کند. او تک و تنها با وسایل کمپینگ شامل چادر، کیسه خواب و... سوار اتوبوس شاهرود می‌شود. صبح اول وقت وقتی هنوز هیچ پرنده‌ای در شهر پر نمی‌زند، به مقصد می‌رسد و از آنجا به پارک ملی توران می‌رود. حالا دیگر با محیط‌بانان پارک آشنا شده. آنها آنجا منتظرش هستند تا او را به منطقه ببرند.

محل اتراق مونا پاسگاه پارک است. در آنجا به او اتاقی داده‌اند که وسایلش را در آن می‌گذارد و شب‌ها را آنجا سر می‌کند؛ «البته گاهی اوقات لازم است که شب‌ها بیرون بخوابم؛ وقتی که می‌خواهم روی طعمه‌ها مطالعه کنم. پلنگ‌ها هم بیشتر شب‌زی هستند، بنابراین برای دیدن پلنگ‌ها بهتر است شب‌ها در منطقه پروژکتور کار گذاشت!». مونا همیشه هم تنها به منطقه نمی‌رود؛ «گاهی اوقات با دوستانم یا همکلاسی‌هایم هستم. یاد گرفته‌ام که طبیعت همیشه با من مهربان است چه با دوستانم باشم، چه تنها! خوبی با دوستان بودن این است که با نظرات بیشتر، تحقیقات مفصل‌تر می‌شود».

آنها آدم نمی‌خورند!

«نمی‌دانم چه کسی گفته که پلنگ آدم می‌خورد؟ چه کسی گفته که یوزپلنگ به گله می‌زند؟ اگر خطری از ناحیه آنها ما را تهدید کند، تقصیر خودمان است. حیوانات گوشتخوار در 2 صورت به آدم حمله می‌کنند؛ یکی وقتی که بخواهیم به بچه‌هایشان آزار برسانیم و یکی زمانی که بخواهیم غذایشان را بگیریم. در غیر این صورت، کاری به کار انسان ندارند. در تمام این مدت که در زیستگاه پلنگ رفت و آمد کرده‌ام، در کوهی که می‌دانم پلنگ دارد، در غاری که می‌دانم محل‌ تردد پلنگ است، هیچ وقت احساس ترس نکرده‌ام، خطری هم برایم پیش نیامده است. البته بیشتر اوقات سرپرست منطقه با اسلحه همراه من می‌آید اما این اسلحه بیشتر برای مقابله با شکارچی‌های غیرقانونی و آدم‌هایی است که مزاحم زندگی حیوانات هستند، نه خود حیوانات».

یک قدم مانده به پلنگ

تحقیق روی جانور گوشتخواری مثل پلنگ دشوار است. اولین و بزرگ‌ترین مشکل هم این است که نمی‌شود پلنگ را به راحتی پیدا کرد و بدون اینکه به او آسیبی رساند، روی او تحقیق کرد. روشی که مونا برای تحقیقاتش استفاده کرده، بررسی نمایه‌هاست؛ «نمایه‌ها اثری هستند که حیوان از خودش در طبیعت به جا می‌گذارد. من آثاری را که پلنگ از خودش به جا می‌گذارد، بررسی می‌کنم و با مطالعه روی آنها به محل احتمالی زندگی آنها، غذایی که می‌خورند و وضعیت زیستگاه‌شان پی می‌برم.

گاهی اوقات جای پای پلنگ‌‌ها تازه تازه است، می‌فهمم که پیش پای من پلنگی از اینجا گذر کرده است. نمایه مهم دیگری هم که همیشه بررسی می‌کنم، سرگین است. پلنگ‌ها مثل ما آدم‌ها نیستند که حیوانات را پوست بکنند و پاک کنند و بعد بخورند. آنها حیوانات را کامل می‌خورند؛ بنابراین در سرگین‌شان موی حیوانات پیدا می‌شود و از بررسی سرگین‌شان می‌توان به عادات غذایی‌شان پی برد». قسمت دیگر تحقیقات مونا بررسی روی طعمه‌ها است؛ «طعمه‌ها همان حیوان گیاه‌خوارند؛ مثل قوچ و میش و کل و بز. با تحقیق روی این حیوانات و شمارش آنها می‌توانیم بفهمیم که آیا تعداد آنها برای شکار پلنگ‌ها کافی هست یا نه و اصلا وضعیت آنها در چه حالی است؟». مونا برای عملی‌کردن تحقیقاتش با چند تا از دوستان‌اش شب‌ها در پارک ملی توران نزدیک آبشخورهای این حیوانات چادر می‌زدند و صبح زود زمانی که طعمه‌ها برای آب خوردن به آبشخور می‌آمدند، آنها را می‌شمردند و باقی خصوصیات آنها مثل سن و سال و جنسیت آنها را ثبت می‌کردند. تحقیقات مونا البته هنوز به پایان نرسیده است. مونا تا به حال 10 بار برای پایان‌نامه‌اش به زیستگاه پلنگ سفر کرده است و این طور که خودش می‌گوید باید چند بار دیگر هم به منطقه برود.

مشکل اصلی، باورهاست

مونا با آدم‌هایی که درکش نمی‌کنند، مشکل دارد؛ با آدم‌هایی که سعی می‌کنند دلش را خالی کنند؛ با آنها که سرراه مسافرت‌هایش سنگ می‌اندازند؛ «خیلی‌ها می‌گویند تو می‌خواهی بروی زیستگاه پلنگ؟ تو؟ تو که دختری؛ چطور می‌خواهی بروی به یک منطقه بکر طبیعت؟ جایی که پلنگ و یوزپلنگ مثل شهروندان عادی در آن تردد می‌کنند! شب را کجا می‌خواهی بگذرانی؟ به این محیط‌بانان که این قدر تعریف‌شان را می‌کنی، اعتماد کامل داری؟ و... همین طرز فکرها، همین باورهای غلط از توانایی‌های زنان، باعث می‌شود تا من هر دفعه با چه زحمتی برای ورودم به پارک و تحقیقاتم مجوز بگیرم. به نظر من، حالا دیگر دوره این حرف‌ها سپری شده؛ زن‌ها به فضا می‌روند و در خیلی کارها از مردها جلوترند. اینکه زن‌ها بترسند یا احساس کنند از پس کارها بر نمی‌آیند، بیشتر به باور خودشان از قابلیت‌هاشان بر می‌گردد».

طبیعت در پیش‌رو

اما چه شد که مونا از میان این همه راه برای زندگی، پلنگ و محیط زیستگاه او را انتخاب کرد؟ «به خاطر خانواده‌ام بود؛ همیشه اهل سفر و طبیعت بودیم. پدر و پدربزرگ مادرم در کرمانشاه در دل طبیعت زندگی کرده‌اند، پدربزرگ‌ام از کرمانشاه به تهران آمده بود و همین که زندگی برایشان فرصتی می‌گذاشت به طبیعت برمی‌گشت. همین مسئله باعث شد که از بچگی به سفر و کمپینگ عادت کنم. رشته دبیرستانم تجربی بود و زمانی که کنکور دادم، پزشکی تهران - شمال و منابع طبیعی دانشگاه تهران قبول شدم و به خاطر عشق به طبیعت، تصمیم گرفتم منابع طبیعی بخوانم».

«شدم دانشجوی مهندسی منابع طبیعی با گرایش محیط زیست. وقتی وارد دانشگاه شدم، کمی‌ توی ذوقم خورد اما به درست بودن انتخابم ایمان داشتم. مشکل اینجا بود که بیشتر همکلاسی‌هایم از روی ناچاری این رشته را انتخاب کرده بودند؛ فقط برای اینکه دانشگاه بیایند و مدرک داشته باشند؛ همین. بیشتر آنها مثل من عاشق طبیعت نبودند و صرفا می‌خواستند واحدهای درسی را پاس کنند. روحیه آنها اما در من تاثیر نگذاشت. رشته  من علاقه شخصی‌ام بود؛ رشته‌ای بود که با ادامه دادن آن می‌توانستم به حیواناتی که به آنها علاقه‌مند بودم ـ‌ یعنی گربه‌سانان ـ نزدیک شوم».

مونا بالاخره دوره کارشناسی را تمام کرد و موضوع جلسه بحث کارشناسی‌اش را هم پلنگ انتخاب کرد اما کار اصلی‌اش در مورد پلنگ‌ها همان پایان‌نامه ارشدش بود؛ «فارغ‌التحصیل که شدم در رشته علوم محیط زیست در گرایش تنوع زیست و زیستگاه‌ها پذیرفته شدم. رشته‌ام باعث شد با خیال راحت سراغ پلنگ‌ها بروم و در مورد زیستگاه آنها تحقیق کنم».

تنها با حیات وحش

سکوت وهم‌انگیز صحرا، صدای عبور ملایم پلنگ‌ها

از پشت نزدیک‌ترین پرچین و عطر گل‌های تازه روییده با طلوع خورشید؛ به راستی چه جذابیتی در دل طبیعت نهفته است که امثال مونا را به سوی خود می‌کشد و باعث می‌شود قدم به مکان‌هایی بگذارند که ورود به آنجا برای دیگران ناممکن به نظر می‌آید؟

 آقای احمد عجمی ـ ‌رئیس منطقه ـ و مونا دارند با دوربین‌شان لحظات ناب طبیعت را شکار
می‌ کنند.

جای پای پلنگ تازه است، حواستان باشد پلنگ همین‌جاست؛ در چند قدمی‌. نگران نباشید تا وقتی کاری به کارش نداشته باشید، کاری به کارتان ندارد.

پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی و زیستگاه‌های مرتبط با آن

«پروژه یوزپلنگ در ایران 5 سایت دارد که این 5 سایت در حقیقت مناطقی هستند که ثابت شده در آنها یوزپلنگ وجود دارد؛ یکی از این مناطق توران است که من روی زیستگاه پلنگش کار کرده‌ام. بقیه این مناطق هم  دره انجیر، نایبندان، بافق و پارک ملی کویر هستند. مناطق دیگری هم هستند که هنوز نمی‌دانیم در آنها یوزپلنگ وجود دارد یا نه. پروژه تحقیق روی این مناطق را به گروه‌های فعال محیط زیست یا  چند NGO سپرده‌ایم تا ببینند آیا در این مناطق یوزپلنگ ایرانی وجود دارد یا نه، تا اگر وجود داشت، از این مناطق حفاظت بیشتری شود. روش کار آنها هم استفاده از دوربین‌های تله‌ای و گشت‌زنی‌های صحرایی برای پیدا کردن سرگین و رد‌پاست. این‌طور که برآورد شده در ایران تنها در حدود 60 تا 100 قلاده یوزپلنگ وجود دارد که اگر این یوزپلنگ‌ها از بین بروند، نسل یوزپلنگ آسیایی به طور کامل نابود می‌شود. پروژه یوزپلنگ قرار است کار‌های بسیار مهمی ‌بکند  که مقداری از آن انجام شده از جمله این کارها سرشماری طعمه‌های یوزپلنگ است. با سرشماری آنها می‌فهمیم تعداد طعمه‌های یوزپلنگ در منطقه کافی هست یا نه. کار خیلی مفیدی که این پروژه انجام داد، استفاده از گردنبندهای رادیویی بوده است. در حقیقت گردنبند رادیویی اولین بار توسط همین پروژه به ایران آمده است. این گردنبند‌ها به شکل قلاده‌هایی است که به گردن حیوان می‌بندند. روش کار هم به این صورت است که برای یوزپلنگ‌ها تله‌ای می‌گذارند که به هیچ‌وجه به آنها آسیب نمی‌رساند. وقتی حیوان به تله افتاد، بیهوش‌اش می‌کنند و گردنبند را به گردن او می‌اندازند. این گردنبند‌ها به سیستم جی‌پی‌اس مجهز هستند و ظرف 18 ماهی که به گردن حیوان‌اند، محقق را از محل تردد او مطلع می‌کنند.

 بزرگ‌ترین راز حفاظت از یوزپلنگ‌ها توانمند کردن و آگاهی دادن به مردم منطقه است. این یکی از اهداف پروژه یوزپلنگ است و اینها هم بچه‌هایی که دارند آموزش می‌‌بینند.

 بایستید. دارید وارد قلمروی پلنگ می‌شوید. پلنگ با این شیار‌ها که می‌بینید به شما هشدار داده. او با این شیارها قلمروی خود را مشخص کرده است.

این هم یک خراش دیگر روی درخت، برای آنها که زیر پایشان را نمی‌بینند و ندانسته وارد قلمروی پلنگ می‌شوند.

 نمی‌گویند اینجا لانه پلنگ است، می‌گویند این کوه یک پلنگ دارد. پلنگ‌ها انگار در یک غار و دخمه خلاصه نمی‌شوند. اینجا تونل حلوایی است. نمایه‌ها می‌گویند پلنگ این کوه این روزها بیشتر اوقاتش را در این تونل سپری می‌ کند.

این هم جناب سلطان پلنگ ایرانی. عکاس آن آقای بیژن فرهنگ دره‌شوری است؛ پدر محیط زیست ایران؛ تنها کسی که می‌تواند پلنگ را غافلگیر کند و از او عکس بگیرد.

دوربین تله‌‌ای

دوربین تله‌ای هم وسیله‌ای است که خیلی به کار محققان می‌آید. با توجه به اینکه بیشتر حیوانات گوشتخوار شب‌ها تردد می‌کنند و دیدن و عکس‌برداری از آنها بسیار مشکل است، مونا و دوستان‌اش از دوربین‌هایی استفاده می‌کنند که به طور کامل مستتر می‌شوند، این دوربین‌ها را بچه‌ها در طبیعت ـ جایی که گمان می‌رود یوزپلنگ از آنجا عبور می‌کند ـ جاسازی می‌کنند. این دوربین‌ها حساس به حرارت و حرکت هستند و هنگام عبور حیوانات از آنها عکس می‌گیرد. این عکس‌ها خیلی به کار بچه‌ها می‌آید.

وقتی ترسم ریخت

مونا بالاخره اعتراف می‌کند که از روز اول مثل حالا از امن و امان بودن حیات وحش و بی‌خطر بودن پلنگ‌ها مطمئن نبوده تا اینکه اتفاقی برایش افتاده؛ «استادی داشتم؛ جناب مهندس علیزاده که حالا مدرک دکترایشان را گرفته‌اند. ایشان نقش بسزایی در آشتی دادن بچه‌ها با طبیعت داشتند و من بسیاری از موفقیت‌هایم را مدیون ایشان هستم. بار اولی که پا به دنیای وحش گذاشتم، با همراهی ایشان بود. یادم نمی‌رود شب شده بود و می‌ترسیدم. استاد گفت برو از جنگل هیزم بیاور. آن‌موقع شب می‌ترسیدم. نمی‌دانستم چه کار کنم، بالاخره دل به دریا زدم و برای آوردن هیزم به جنگل رفتم، وقتی در دل شب هیزم‌ها را جمع کردم، ناگهان ترسم ریخت. دیدم اینجا انگار آرام‌ترین و امن‌ترین جای دنیاست. وقتی به استراحتگاه برگشتم، استاد گفت من تمام راه پشت سرت می‌آمدم!

 

کد خبر 40076

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار محیط زیست

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز