جاويد قرباناوغلي . ديپلمات ارشد در ستون سرمقاله روزنامه شرق«تغيير صحنه برخورد با ايران» نوشت:
اگر از ياد نبرده باشيم، قبل از انتخابات سال ٩٢ شرايط ايران در عرصه مناسبات خارجي بهگونهاي بود كه مردم به شعار و برنامه تعامل با جهان آقاي حسن روحاني، بهعنوان يكي از نامزدهاي انتخابات رياست جمهوري، رأي دادند. در آن زمان به دليل سياستهاي دولت نهم و دهم روابط ايران با دنيا بهشدت متشنج بود. برنامه هستهاي ايران در كانون توجه جهاني قرار داشت و بههمیندليل جهان غرب به رهبري ايالات متحده اجماعی جهاني را عليه ايران ايجاد كرد. آنها توانستند ايران را در ذيل قطعنامههاي ششگانه شوراي امنيت سازمان ملل قرار دهند كه منشعب از آنها تحريمهاي بينالمللي و يكجانبه اتحاديه اروپا و آمريكا عليه ايران وضع شد. در آن دوران همه چيز دست به دست هم داده بود تا ايران از نظر روابط خارجي در يك حالت انزوا قرار گيرد و از نظر تأثيرات آن بر مناسبات اقتصادي، بهگونهاي شده بود كه اقتصاد كشور به بنبست رسيده و معيشت مردم بهشدت از اين مسئله متأثر بود. ازهمينرو مردم با درك اين شرايط و خطراتي كه ميتوانست در ادامه اين سياست خود و كشور را تهديد كند، از رويكرد حسن روحاني حمايت كردند. به بيان بهتر در انتخابات سال٩٢ مردم به رويكرد سياست خارجي آقاي روحاني براي برونرفت از مناقشه هستهای، ترميم روابط با جهان و برونرفت از شرايط وخيم اقتصادي رأي دادند. اينک پس از گذشت پنج سال از آن رويداد، بار ديگر ايران در کانون سياستهاي خصمانه آمريکا قرار گرفته و شرايط حاکم بر روابط تهران- واشنگتن با سرعت به سمت تقابل در حال پيشروي است.
جريانهاي مختلف در داخل آمريکا، رژيم صهيونيستي و برخي دولتهاي منطقه در حال لابيگري در جهت تسريع در تصميمگيري هيئت حاکمه جديد آمريکا براي برخورد با ايران هستند. با رويکارآمدن ترامپ و چينش تيم بهشدت ضدايراني در نهادهاي تصميمگيري ايالات متحده آمريکا، کشتيبان کاخ سفيد را سياستي دگر آمد. استراتژي تعامل اوباما در ميان ساکنان جديد کاخ سفيد بهسرعت تبديل به رويکرد تقابل و برخورد با ايران شد. اسرائيل، عربستان، آيپک و ديگر لابيهاي طرفدار اسرائيل، جان گرفتهاند و براي تأثيرگذاري بر تصميمهاي ضدايراني در کاخ سفيد از هيچ کوششي دريغ نميکنند. شکلگيري اين استراتژي آمريکا درباره ايران را بايد در حلقه چنين رايزنيهاي سياسي و لابيهاي ضدايرانيای جستوجو کرد. از اين منظر در خوشبينانهترين حالت سه سال باقيمانده از رياست ترامپ بر کاخ سفيد دورهاي سخت و پرتنش خواهد بود و بايد اين دوره را با تدبير و کمترين هزينه پشت سر گذاشت. در کنار اين تحولات، منطقه متشنج خاورميانه نيز در حال تبديلشدن به مکاني براي آغاز مجدد جنگ سرد در مناسبات جهاني است. باوجود پيروزي سوريه و متحدانش بر داعش، بحران در اين کشور در شکلي ديگر رخ نموده و بيم آن ميرود با برهمخوردن ائتلافها و قطببندي جديد در معادلات اين کشور و نقشآفريني قدرتهاي منطقهاي و بينالمللي، نقشه جغرافياي اين کشور دچار دگرگوني شده و به کانتونهاي شبهمستقل که هر يک حوزه نفوذ يکي از بازيگران است، تبديل شود. تحولات چند روز گذشته يمن نيز با وجود اينکه رويدادي به ظاهر خوشايند و در جهت برهمخوردن ائتلاف ضدحوثيها و آغاز رقابت بين امارات متحده عربي و عربستان است ولي نگراني از تجزيه و تبديل آن به دو کشور شمالي و جنوبي، ميتواند در راستاي تحولات سوريه و تغيير نقشه جغرافيايي اين کشور باشد.
در افغانستان پس از گذشت ١٧ سال از اشغال کامل اين کشور از سوی نيروي نظامي آمريکا، طالبان در حال پيشروي است و براساس برخي گزارشها دولت مرکزي کنترل خود را بر بخشي از مناطق اين کشور از دست داده است. مديريت اين دوره نيازمند الزاماتي در سياست خارجي و البته در مديريت داخل کشور در موضوعات اقتصادي، سياسي و فرهنگي است. داخل کشور نيازمند بازگشت به شرايطي است که رشتههاي وحدت ملي را تحکيم کند. از ياد نبريم که در ٤٠ سال گذشته وحدت مردم ضامن عبور از عقبههاي سخت و نفسگير و خنثيکردن توطئهها بوده است. ضروري است با کنارگذاشتن اختلافها و جايگزين کردن آن با عطوفت از همه نيروهاي لايق و کارآمد کشور براي تحکيم رشتههاي مودت و وحدت و همدلي استفاده شود.
در سياست خارجي چنانچه ملاحظه شد تدبير حاکميت در رويکرد نرمش قهرمانانه و جهتگيري درست دولت و بهرهگيري از ديپلماسي هوشمندانه و کارآمد، کشور با حفظ حقوق حقه خود توانست با حفظ عزت و کرامت ملي، مناقشه هستهاي را پشت سر بگذارد و با دستيابي به توافق با شش قدرت جهان، کشورمان را در حاشيه امن قرار دهد. امروز نيز در مواجهه با ماجراجوييهاي ترامپ نيازمند همان تدبير و برهمزدن ائتلافهايي هستيم که آمريکا در قالبي ديگر در حال شکلدهي عليه کشورمان است. اروپا، روسيه و چين با ماجراجوييهاي ترامپ در توافق هستهاي مخالف هستند، بااينوجود، تحولات نمايانگر تلاش آمريکا براي تغيير زمين بازي، جلب نظر متحدان اروپايي به مباحث موشکي، تحولات منطقه و افزايش تنش و آغاز دوباره مرحله جديدي از جنگ سرد با روسيه و چين است تا همگي آنان را به همراهي با استراتژي خود درباره ايران وادار کند. از اين منظر آمريکا تلاش خواهد کرد با تغيير صحنه برخورد با ايران، مواضع کشورهاي حامي برجام در رابطه با ايران را تحت تأثير قرار دهد. در زمینه تحولات منطقه و اتهامزنی ترامپ به ايران، پيروزيهاي عراق و سوريه بر داعش و نقش برجسته ايران در اين دستاورد، فرصت مناسبي براي انعطاف در سياستهاي منطقهاي ايران در رابطه با کشورهاي منطقه و برهمزدن ائتلافهاي گذشته را فراهم کرده است که اين تحولات را در راستاي منافع خود تفسير ميکنند. ازاينرو بازگشايي کانالهاي مذاکره براساس منطق برد- برد، با وجود دشواريهايي که ناشي از عميقشدن کدورتهاست، هنوز ميتواند راهکار مناسبي براي ناکارآمدکردن سياستهاي آمريکا براي استفاده ابزاري از کشورهاي منطقه براي برخورد با ايران باشد.
- بده بستان يا شايستهسالاري؟
زهرا كريمي در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
خرداد ماه سال 1392 وقتي كه آقاي روحاني قدرت را به دست گرفت وعده بسيار مهمي داد: اگر افرادي بدون بليت سوار قطار پستهاي دولتي شدهاند بايد پياده شوند. رييسجمهور منتخب مردم در آن سال اين جمله را در حالي بيان ميكرد كه استخدامهاي بسياري بدون ضابطه و مبتني بر روابط در دولتهاي نهم و دهم صورت گرفته بود. استخدامهاي بيرويه همراه با اخراج، بازنشستگي و بازخريد نيروهاي متخصص عملا باعث تضيف بدنه دولت شد، تا جايي كه دكتر نيلي مشاور اقتصادي رييسجمهور در چند مصاحبه اعلام كرد كه بدنه دولت به حدي ضعيف شده كه هيچيك از دولتهاي پس از انقلاب با چنين پديدهاي مواجه نبودهاند و معلوم نيست كه آيا اين دستگاه اجرايي بيانگيزه و كم دانش ميتواند مسائل كلان اقتصاد ايران را حل كند؟ براي بسياري از كارشناسان روشن بود كه دستگاه اجرايي ناكارآمد يكي از چالشهاي اصلي دولت يازدهم است.
اما در دولت يازدهم نه تنها كساني كه بدون بليت سوار قطار شده بودند، پياده نشدند بلكه دولت يازدهم به خاطر ملاحظات متعدد، عملا كاري براي پياده كردن كارمندان بدون تخصص نكرد و حتي در برخي موارد نتوانست از سوار شدن بدون بليت گروهي ديگرجلوگيري كند. نتيجه آنكه بده بستان برخي پستها همچنان بر اساس ملاحظات ادامه يافته است. به نظر ميرسد بخشنامه وزير كار در خصوص به كارنگرفتن افراد غير متخصص در پستهاي دولتي گامي در جهت مقابله با بده بستان مشاغل در موسسات دولتي و شبهدولتي باشد. صدور اين بخشنامه اين بحث را در افكار عمومي مطرح ميكند كه آيا با صدور بخشنامه ميتوان از اعمال نفوذ اقشار قدرتمند در عزل و نصبها جلوگيري كرد؟ قطعا دولت روحاني خواستار اصلاح ساختار اجرايي بوده ولي چرا تاكنون موفق نشده است. مسلما تنها با صدرو يك بخشنامه تهديدآميز نميتوان اميدوار بود كه به جاي بدهبستان شغل براساس منافع فردي و جناحي، شايستهسالاري در فرآيند جذب نيروي انساني حاكم شود. پيگيري اجراي بدون تبعيض بخشنامه و معرفي سازوكارهاي مناسب براي تنبيه متخلفين، نقش مهمي در تغيير اساسي در نحوه جذب نيروي كار خواهد داشت. با توجه به كاهش شديد سرمايه اجتماعي در كشور، مسوولان در تمامي نهادهاي اجرايي، قانونگذاري و قضايي بايد در جهت تقويت اعتماد عمومي تلاش كنند. طبيعتا اقدام وزير كار در صدور بخشنامه براي جلوگيري از جذب نيروي كار براساس ملاكهايي غير از شايستگي و تخصص، اين پيام را به جامعه ميدهد كه دولت درصدد است كه دستگاه اجرايي را اصلاح كند؛ از نزول سرمايه اجتماعي جلوگيري به عمل آورد و اعتماد مردم به كارايي دولت را افزايش دهد. دولت دوازدهم براي انجام اين كار دشوار وقت زيادي ندارد.
کدام انقلاب؟ کدام مردم؟
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
در آستانه چهل سالگی انقلاب اسلامی، کدام روایت از این رویداد بزرگ معتبر است؟ آیا انقلاب، رویداد تاریخی سپری شده است یا امر جاری که همچنان در حال پویایی و اثرگذاری است؟ وقتی امروز از «مردم» سخن میگوییم، از کدام حقیقت حرف میزنیم؟ نسبت انقلاب با مردم چیست؟
1- تُهیمایهترین گروهکها و احزاب التقاطی، در این 4دهه دائما شگردی را باهم مبادله کردهاند و آن اینکه انتظارات ناکام و نامشروع خود را به نام «مردم» تمام کنند و مردم را مصادره به مطلوب نمایند. یا اینکه ادعا کنند انقلاب، اسلامی نبود و ربوده شد. انقلاب را باید روی زمین، در متن واقعیت تاریخ تحلیل کرد و مراقب قالب شدن تحلیلهای تخیلی بود. انقلاب اسلامی محصول رشد فکری مردم است. ریشههای درخت انقلاب، مردمند که از منبع غنی معرفت دینی تغذیه کردهاند. سایت ضدانقلابی گویانیوز 18 بهمن 1390 درباره رهبری انقلاب نوشت؛ «پس از پیروزی انقلاب، گروهی از سیاسیون به کریم سنجابی [وزیر فرهنگ دولت مصدق، رئیسگروهک جبهه ملی و وزیر خارجه دولت موقت بازرگان] گلهمند بودند که چرا با به راه انداختن تظاهرات حزبی، از خمینی حمایت کرده بودند؟ سنجابی در پاسخ با پوزخندی جواب میدهد که ما نه تنها در بهترین شرایط هرگز قادر به کشاندن مردم به خیابانها آن هم کمتر از 50 نفر نبودیم و همیشه در حسرت راهپیمایی میلیونی بودیم که خارج از بضاعت ما بود، بلکه این نفوذ شخصیت و کاریزمای آیتالله خمینی بود که ما را هم به دنبال خود میکشاند... این، واقعیتی تلخ است».
2- چهار روز قبل از این گزارش، فرخ نگهدار (رئیسگروهک فدائیان خلق) به سایت میهن گفته بود «من از وقایع 15 خرداد 42 فهمیدم آیتالله خمینی نفوذ فوقالعاده در کشور دارد و تکیه او بر تودههای تهیدست است؛ در مقابل شاه که تکیهگاه مردمی نداشت و قدرت او ناشی از حمایت خارجی بود. سال 1349 در اطراف دهات بین قم و کاشان همراه دوستم احمد اشرف سفر میکردیم و میدیدم در خانه روستائیان هم عکس آقای خمینی روی دیوار بود و سخنش اعتبار داشت. من کاملاً عنوان «امام» را برای او انتظار داشتم. او سد بزرگ و شکستناپذیر شاه را شکست. این ایجاب میکرد نامی مانند رهبر و امام برای او انتخاب شود. ارزیابی مسعود رجوی نادرست بود. ما نیروی سازماندهی و مقاومت در برابر انقلاب را نداشتیم. ما نفهمیدیم که نباید در مقابل استقرار نظام ایستاد.»
3- انقلاب اسلامی، رویداد ناگهانی و از سر هیجان نبود. ریچارد کاتم استاد دانشگاه و مأمور سفارت آمریکا در ایران در کتاب «ایالات متحده آمریکا، ایران و جنگ سرد» مینویسد: «نهضت [امام]خمینی بهطور ناگهانی و سحرآمیز در ظرف چند ماه به وجود نیامد و سر بلند نکرد؛ ریشههایش عمیقاً در گذشته ایران قرار دارد و به گذشتهای دور باز میگردد. واضحتر بگوییم: این جنبش، تداوم نهضتی برای دگرگونی بنیادین بود که بیشتر از یک قرن قبل نضج گرفته بود». همچنین ریچارد نیکسون رئیسجمهور اسبق آمریکا در کتاب «1999، پیروزی بدون جنگ»تاکید میکند؛ «انقلاب ایران درظاهر جنبه ضد استبدادی داشت، اما در واقع انقلابی بود علیه تجدد [غربزده] و ارزشهای غربی. انقلاب همان قدر که از سرمایهداری تنفر داشت، از کمونیسم متنفّر بود. هر دو را دو روی سکه مادیگرایی میدید. جوانان از انقلاب حمایت کردند، نه برای اینکه خواهان آزادی، شغل، مسکن و لباس بهتر بودند، چون چیزی را میخواستند تا به آن بیش از مادیگرایی معتقد باشند. پس از انقلاب، مردم ایران همان چیزی را به دست آوردند که انقلاب قول داده بود... جای انکار نیست که انقلاب اسلامی یک انقلاب واقعی اندیشهها را ارائه داد و آنها را با عشق و ایمان پذیرفتند».
4- در مقابل این حقیقت و درکوران انقلاب، جریان نفوذی وجود داشت که استکبار را نه ریشه استبداد، بلکه طرف معامله تلقی میکرد. این طیف بیصداقت البته خود را ضدآمریکایی معرفی میکرد. چنانکه حتی امیرانتظام (عضو نهضت آزادی، معاون نخستوزیر و سخنگوی دولت موقت پس از پیروزی انقلاب) 10 خرداد 1359 به خبرنگاران گفت «لانه جاسوسی به دست برادرانمان تصرف شد. من در سوئد به خبرنگاران ثابت کردم که برادران مسلمان ما بعد از 26 سال، از حق قانونی خودشان برای توقف مداخلات آمریکا در امور ایران و بستن لانه جاسوسی دست به اقدام زدهاند و این حق طبیعی ملت ما بوده است».
5- سخنان امیرانتظام را یک بار دیگر بخوانید. اگر حقیقتا این گونه بود، چرا دولت موقت مجبور به استعفا شد؟ علت را باید در نگاه تحقیرآمیز به مردم یافت. گزارش مامور سفارت آمریکا درباره ملاقات با امیرانتظام در بحبوحه پیروزی انقلاب قابل تامل است: «او گفت بعد از سالهای دیکتاتوری، مردم آزاد شدهاند و فکر میکنند حق دارند هر چه میخواهند بگویند و هرکس میخواهد رهبر باشد. مقدمتاً فکر میکردیم بیشتر از چندماه به طول نخواهد انجامیدتا مسائلمان را با آمریکا حل کنیم ولی مردم دخالت هایشان را ادامه میدهند. امیدواریم فرصت داشته باشیم مسائلمان را حل کنیم. در این جهت به کمکهای شما نیاز داریم». (اسنادلانه جاسوسی، جلد دهم، صفحه 68)
6- جالب اینکه امیر انتظام 4 آذر 58، مقارن با تصدی سفارت ایران در سوئد با بیصداقتی میگوید «دولت آمریکا از طریق سفارت خود به ایران حکومت میکرد و سفارت، مرکز جاسوسی بود. ملت هیچ چارهای نداشت جز اینکه از ادامه آن جلوگیری کند». نهضت آزادی، چگونه در پشت پرده، همین آمریکا را حلال مشکلات، و مردم را موی دماغ برای حل مسائل با آمریکا معرفی میکرد؟ داخل پرانتز باید پرسید چرا
هفته نامه حزب کارگزاران در شماره اخیر، از قول عضو مرکزیت نهضت آزادی، محمد خاتمی را «بازرگان دوم» معرفی میکند؟ مگر خاتمی 18 مهر 1360 در کیهان، بازرگان و گروه وی را «آمریکایی» نخوانده بود؟ اگر وی در مرکزیت مجمع روحانیون، دچار انحطاط نشده بود، با رئیسهمین گروهک مقایسه میشد؟
7- ماموریت اصلی انقلاب اسلامی، پرورش «انسان تراز» است. امیرمومنان (ع) در خطبه 153 نهجالبلاغه فرمود «اِنَّ الْبَهائِمَ هَمُّها بُطُونُها، وَ اِنَّ السِّباعَ هَمُّها الْعُدْوانُ عَلى غَيْرِها. اهتمام چهارپایان، شکمشان است و همت درندگان، به تعدی و تجاوز نسبت به دیگران». آن حضرت به حسنین علیهماالسلام تکلیف کرد یاور ستمدیده و دشمن ستمگر باشند. «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا»(نامه 47 نهجالبلاغه). منطق قرآنی انقلاب، «لا تَظلِمون و لا تُظلَمون» است؛ نفی ستمگری و ستمپذیری. انقلاب به همت ملت ایران پدید آمد تا نظم جنگلی را برهم زند. به همین دلیل هم الهامبخش شد و در ملتها نفوذ کرد. اکنون کار به جایی رسیده که دشمنان، با وجود تلاش سازمانیافته برای القای ختم انقلاب، علیالدوام درباره نفوذ فزاینده ایران در منطقه جیغ میکشند. انقلاب اگر پویا و بانشاط نباشد، چگونه میتواند مدام شاخ و برگ بگستراند؟ آمریکا و عربستان و انگلیس، دهها میلیارد دلار در منطقه خرج میکنند اما منطق و نفوذ مشروع ایران است که بر صدر مینشیند. چنین نفوذی با پول خریدنی است؟!
8- اگر انقلاب رو به افول بود، چگونه فلان مروّج سکولاریسم و مورد حمایت شورای روابط خارجی آمریکا (سروش) در دانشگاههای پاریس و دلفت هلند گفت «تز سکولارها درباره جدایی حکومت از دین، در جهان واژگونه شده؛ به این دلیل که وجود دین را در عمق زندگی ایرانیان و بازگشت دین را در مغربزمین میتوانیم ببینیم. آنچه گمان میرفت رو به احتضار میرود یا مرده، خوب یا بد، ظاهرا تجدید حیات کرده، برخاسته و دیگران را به نگرانی افکنده است. سکولاریسم که قرار بود نسبت به ادیان بیطرف باشد، اکنون ستیزهگر شده و با برخی ادیان رسما میستیزد وتحمل نمیکند» و «رفته رفته سکولاریسم وارد دوره میلیتانت و ستیزهجو میشود چون هاضمه قبلی را از دست داده است. سکولاریسم هاضمهاش برای بلعیدن ادیان ضعیف، قوی بود اما دین قوی و فربه را نمیتواند ببلعد لذا ستیزهگر میشود.»
9- نظرسنجی اخیر دانشگاه آمریکایی مریلند و موسسه ایران پُل از مردم ایران، در نوع خود قابل تامل است. با وجود بیسابقهترین بمباران تبلیغاتی برای اعتبارزدایی از انقلاب و آبرو بخشیدن به شیطان بزرگ، تنها چهار و نه صدم مردم معتقدند نظام سیاسی باید تغییر کند. ۸۵ درصد مردم نظر کاملا نامساعدی نسبت به آمریکا دارند (این رقم در آگوست 2015، حدود31 درصد بود) و تنها نظر کمتر از یک درصد، نسبت به آمریکا کاملا مثبت است. همچنین فقط ۸/۸ درصد باور دارند که باید پول کمتری صرف برنامه موشکی کشور شود. نکته قابل توجه در این نظرسنجی، تداوم افزایش محبوبیت سردار سلیمانی با وجود روند نزولی محبوبیت آقایان روحانی و ظریف است. این افزایش محبوبیت را باید در رویکرد انقلابی و موفقیتآمیز سلیمانی جست و جو کرد. محبوبیت سردار سلیمانی از 73 درصد در دو سال پیش به 83 درصد افزایش یافته، هر چند که در همین دوره، محبوبیت آقایان روحانی و ظریف، 17 و 10 درصد کاهش داشته است.
10- شاید کسانی نتایج این قبیل نظرسنجیها را انکار کنند. اما بدبینترین تحلیلگران میتوانند چند روز دیگر صبر کنند تا در جشن ورود انقلاب به چهلسالگی ببینند مردم با وجود گلهمندی و نارضایتی از برخی عملکردها، چگونه با شوق، پای کار راهپیمایی
22 بهمن و «گرامیداشت» پیروزی انقلاب میآیند. این تکلیف مردم است اما گرامیداشت نعمت انقلاب از سوی نخبگان و مسئولان به چیست؟ امیر مومنان (ع) در نامه 69 نهجالبلاغه خطاب به حارث همدانی، نکات مهمی را فرمود که میتواند پاسخ پرسش ما هم باشد.
«...وَ اسْتَصْلِحْ كُلَّ نِعْمَة أَنْعَمَهَا الله عَلَيْكَ وَ لَا تُضَيِّعَنَّ نِعْمَةًً مِنْ نِعَمِ اللهِ عِنْدَكَ، وَ لْيُرَ عَلَيْكَ أَثَرُ مَا أَنْعَمَاللَه بِهِ عَلَيْكَ. از هر كارى كه تو را خشنود کند، و برای عموم مسلمانان ناخوشايند باشد، بپرهيز... نعمتهايى را كه خداوند بخشيده، در مسیر صلاح و شایسته به کار بگیر، و نعمتی از نعمتهايى را كه خداوند به تو داده، تباه مكن. و باید آثار نعمتهایى را که خداوند بخشیده، در عمل تو دیده شود. و بدان، از میان مؤمنان کسی ترجیح دارد كه جان و خاندان و مال خود را در راه خدا تقدیم كند». متاسفانه برخی مدیریتها از رویکرد قدرشناسانه به نعمت انقلاب دور است و در عزل و نصبها نیز، خلاف معیار ترجیح افراد ایثارگر و نه مستاثر عمل میکنند. این خیانت است.
11- مسئولان را باید با معیارهای انقلاب سنجید. هنر انقلاب، تبدیل تهدیدهای بزرگ به فرصت بوده است، برعکس حلقههای بریده از انقلاب که کارویژهشان تبدیل فرصتها به تهدید است. انقلاب از جنگ تحمیلی و دفاع مقدس پیروزی ساخت و از دل تحریمهای خباثتآمیز، رشد و شکوفایی استعدادها را پدید آورد. محرومیتها را مقدمه سازندگی و پای کار آوردن جوانان قرار داد و به رشد اعجابآور علمی و فنی پرداخت. هرجا خللی پدید آمده، به خاطر انقطاع از اصل انقلاب بوده؛ و گرنه مدیران ما (از بنیصدر تا روحانی) با انتخاب خود مردم سر کار میآیند. البته در این فراز و فرود مدیریتی، رشد عمومی نهفته است. چنانکه آقای روحانی در کرمان طبق درسهای 4 سال گذشته گفت «هیچکس در دنیا دلسوز ما و دنبال حل مشکلات ما نیست، مشکلات را باید خودمان حل کنیم»؛ در حالی که بهمن94 پس از سفر پاریس اظهار داشته بود؛ «رئیسجمهور فرانسه گفت یکی از اهداف ما، ایجاد اشتغال برای جوانان ایران است».
اندر چيستي و چرايي انقلاب اسلامي
محمدكاظم انبارلويي در ستون سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
نسل جديد در مورد چيستي و چرايي انقلاب اسلامي پرسشهايي دارد كه بايد به آن پاسخ داد. آنچه در زير مي آيد بخشي از پاسخ به آن سؤالات است.
چيستي انقلاب:
1- دوستي داشتم در ايام جواني در دهه 30 سربازي خود را در زندان قصر گذرانده بود. او ميگفت روزي يك سيد نوراني را به زندان آوردند و به نگهبانان گفتند حق گفتگو با او را نداريد. او سيد مجتبي نواب صفوي معروف بود. يك شب كه نوبت نگهباني داشتم از او پرسيدم آقا من بيسوادم، شما دو كلمه بگوييد حرف حساب شما چيست؟ چرا به زندان افتاديد؟ او گفت: «ما مسلمانيم، اين مملكت مال
امام زمان (عج) است، بايد اشبهالناس به معصوم در اين مملكت حكومت كند نه اينكه شاه مملكت عرق خور باشد و زنش مكشوفه و ...» اين منطق كوتاه ، مفيد ،
گويا و مختصر حاوي دو تُن تحليل است كه هر آدم عامي يا نخبه مي فهمد. به همين دليل در سه نهضت مشروطه و نهضت ملي شدن نفت و نيز انقلاب اسلامي يك جريان نيرومند در كشور دنبال استقرار يك حكومت الهي با حاكميت يك مرد الهي بودند. اما جريان انحراف وابسته به اجانب مانع از رسيدن به اين هدف بزرگ و الهي بودند . آنها نهضت مشروطه و نهضت ملي را به شكست رساندند و در جريان انقلاب اسلامي اخلال كردند و هنوز هم اخلال مي كنند.
لذا در تنها كشور شيعي جهان كه به لحاظ بار ايدئولوژيك پشتش به بيش از هزار سال نظريه پردازي در امر حكمراني خوب، گرم است و جان انديشه مردمش در فرهنگ انتظار و مكتب عاشورا شستشو داده شده ، ممكن نيست يك شخص فاسد و تبهكار با هر عنواني حاكم باشد . لذا انقلاب، آن هم از نوع اسلامي آن، اجتنابناپذير است. مردم حاكميت اسلام را مي خواستند و مي خواهند و به چيزي كمتر از حاكم اسلامي با معيارهاي قرآني راضي نمي شوند. اين منطق رمز مانايي انقلاب طي چهار دهه گذشته بوده است . سرّ اينكه مردم پايه و مايه اقتدار ملي و صيانت از نظام به هر قيمت بوده اند، همين منطق است.
2- گذشته از گرايش ديني، عرق ملي و عزت ملي اجازه نمي داد و نمي دهد كسي که با منطق امام حسين (ع) آشناست كشورش تحت سلطه و نفوذ بيگانگان باشد. لذا «استقلال خواهي» و مبارزه با تسلط بيگانگان به مقدرات كشور، دومين دليل چيستي انقلاب است. دولتهايي كه در دوران قاجار و پهلوي در اين مملكت روي كار آمدند همگي تحت نفوذ بيگانگان بودند و حاضر نبودند نوكري ملت را بپذيرند. آنها نوكر اجانب بودند. دولتمردان به هر جاي مملكت مي رفتند پيشقراولان آنها به مردم مي گفتند «كور شو، دور شو» اما سر تعظيم بر خواستهها و زيادهطلبيهاي روس و انگليس و ديگر دولتهاي متجاوز غرب و شرق فرود مي آوردند و عزت و شرف ملي را زير پا له مي كردند. روحانيت در نهضتهاي صدساله اخير به ويژه در نهضت امام خميني(ره) پيشتاز مبارزه با بيگانگان بودند و به حكم قاعده فقهي «نفي سبيل» اجازه دخالت بيگانگان به امور داخلي كشور را نمي دادند و متضمن استقلال كشور بودند. امروز تنها كشور مستقل منطقه و جهان، ايران است و چهار دهه
پنجه در پنجه آمريكا و قدرتهاي بزرگ انداخته و همواره پيروز بوده است.
3- سومين دليل ظهور انقلاب، اصل مقدس آزادي است. مفهوم آزادي با ظهور ليبراليسم به انحراف رفت. ملت ما قبل از ظهور مدرنيسم با اين مفهوم تحت عنوان «حريت» آشنا بود . يك انسان «حر» و «آزاد» زير بليت هيچ كس جز خدا
نمي رود. مفهوم حريت، روشن است. يك انسان حر از كليه قيود شيطاني در درون با تزكيه نفس خود را آزاد مي كند و در «بيرون» زير بار حرف زور طاغوت نمي رود و به آن نه مي گويد.
انسانهاي پاك و آزاد، در حيات چند هزار ساله خود در ايران به جرم آزادي خواهي و حريت جان خود را از دست داده اند. پس از ظهور اسلام، امام حسين (ع) مظهر آزادي و حريت در نزد ايرانيان بوده و او نماد اين ارزش الهي است.
غربيها و ليبرالها با يك سوزنباني در مفهوم آزادي آمدند گفتند آزادي؛ رهايي از نفس اماره در درون و رهايي از سلطه طاغوت در بيرون نيست. آزادي يعني «آزادي نفس». حرف «از» را از ميان دو كلمه «آزادي» و «نفس» برداشتند و هر چه جنايت و خيانت بود به اسم آزادي در اين مملكت كردند و هنوز هم انجام مي دهند. امروز ملت ما آزادترين ملت جهان است. لذا سه مقوله مهم اسلام ، حكومت اسلامي و آزادي خواهي هويت و معنابخش چرايي انقلاب ماست. به همين دليل در سالهاي 56 و 57 شعار مسلط در راهپيمايي ها استقلال ، آزادي، حكومت اسلامي، سه شعار كليدي ملت ايران بود و مطالبات واقعي ملت ما را در مرئي و منظر جهانيان و اتاب ميداد. اين مطالبه هنوز در صدر مطالبات مردم قرار دارد. لذا انقلاب اسلامي در 22 بهمن 57 تازه شروع شد و هنوز هم ادامه دارد. امروز هم اين آرمانها در خطر تجاوز خارجي و نفوذ عناصر آنها در داخل است و بيش از هر زمان تهديد مي شويم.
1- اولين دليل چرايي انقلاب، «عدالتخواهي» ملت ايران بود. رژيم شاه و منطق سلطنت با مفهوم «عدالت» جمع نمي شد. عدل جزء اصول مذهب ماست. مردم دنبال نظامي عادلانه بودند. جز اسلام هيچ مکتبي متضمن مفهوم عدالت نمي تواند در جامعه باشد. لذا مردم با پس زدن مكتب سوسياليسم و ليبراليسم و نفي سلطنت، دنبال مفهوم دقيق عدالت بودند و هنوز هم هستند. به همين دليل انقلاب اسلامي ادامه دارد و پايان نيافته است.
2- حفظ فرهنگ خودي و رواج اخلاق فاضله از مهمترين دلايل چرايي وقوع انقلاب اسلامي است . فرهنگ ملي و مذهبي ما در خطر تاراج فرهنگ بيگانه بود. فرهنگ و هنر ايران را در جشن هنر شيراز، رژيم شاه به آتش كشيده بود، اخلاق را در جامعه ما زير پاي خود له كرده بودند، راه را براي تهاجم بيامان فرهنگي دشمن باز كرده بودند و نگهبانان اخلاق در جامعه را زير ضربات شلاق به زندانها برده بودند. علما ، فقها و انديشمندان اسلامي را به زنجير كشيده بودند.
3- مردم دنبال يك زندگي آبرومندانه و شرافتمندانه با تكيه بر استقلال اقتصادي و رفع سلطه اقتصادي دشمن بودند. 6 ميليون بشكه نفت توسط کارتل هاي نفتي در زمان طاغوت توليد مي شد، دربار نيمي از اين درآمد را خرج قمار اشرف و باند تبهكار دربار در قمارخانههاي اروپا مي كرد و بقيه با يك مكانيزم تبهكارانه به يك طبقه ممتاز مي رسيد.
مردم در فقر و فلاكت به سر مي بردند و سن اميد به زندگي 45 تا 50 سال بود. اموال و ثروت ملي در معرض تاراج كمپانيها و شركتهاي چند مليتي بود. با انقلاب اسلامي دست تبهكاران اقتصادي كوتاه شد، اموال آنها مصادره و به مردم رسيد. مردم امروز پس از چهار دهه، يك زندگي شرافتمندانه دارند و سن اميد به زندگي به 75 سال رسيده است.
اين در حالي است كه توليد نفت را به 4 ميليون بشكه كاهش داديم و پول نفت صرف رفاه مردم و شكوفايي اقتصاد كشور مي شود.
4- رفع فقر و تبعيض از مهمترين دغدغههاي مردم و چرايي انقلاب بود. مردم نمي توانستند دربار و وابستگان به دربار را در ثروت غوطهور ببينند و امكانات كشور فقط در اختيار آنها باشد. يك طبقه ممتاز با تبعيض، همه چيز را در اختيار داشتند. خوي اشرافيگري در كشور به ويژه در مسئولين ترويج مي شد.
دليل چرايي انقلاب اين بود كه مردم، فقر و تبعيض را برنميتابيدند و اشرافيگري حكام را تحمل نميكردند. انقلاب در رفع فقر و تبعيض گامهاي بلندي برداشته است اما امروز رهبري نظام به اين قانع نيست و همواره در مورد وجود فقر و تبعيض هشدار داده و خطر بازگشت اشرافيگري را هشدار داده اند . لذا گرچه انقلاب در اين مورد توفيقاتي داشته، اما كار خاتمه نيافته است. بايد همچنان در اين راه پاي فشرد و انقلاب را در اين بعد استمرار بخشيد.انقلاب اسلامي در آستانه 40 سالگي است . مردم ايران امروز در حالي 40 سالگي انقلاب را جشن ميگيرند كه نيك مي دانند انقلاب اسلامي به بسياري از اهداف خود از منظر «چيستي» و «چرايي» رسيده است. انقلاب يك امر دفعي نيست، يك امر تدريجي است و آرمانهاي انقلاب به تدريج بنا به هزينهاي كه مي كند به فايده اهداف خود مي رسد. غربيها همواره ميزان علاقه مندي و پايبندي مردم ايران به انقلاب را تست مي كنند .
آخرين تست آنها نشان مي دهد 95 درصد مردم به انقلاب اسلامي علاقه مندند و رضايت به تغيير نظام نمي دهند . به همين دليل امروز هيچ اپوزيسيوني كه بتواند مخالفت با انقلاب را نمايندگي كند چه در «سر» و چه در «بدنه» وجود ندارد. كار استكبار جهاني در اين 4 دهه «انقلاب آزاري» بوده است والا نتوانستهاند كاري در ضديت با انقلاب پيش ببرند. انقلاب اسلامي يك انقلاب مهدوي است و تا ظهور حضرت مهدي (عج) به حيات بالنده خود ادامه مي دهد.
انقلاب به پيش مي رود، بي هيچ لحظه اي توقف. مردم اطمينان دارند خداوند ناظر ماست و همه در محضر خدا هستيم.
نظر شما