مجموع نظرات: ۰
یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶ - ۰۶:۴۹
۰ نفر

سارا جمال‌آبادی: «همه‌چیز از یک کنجکاوی، شروع و بعد به وسوسه‌ای دائمی بدل شد. هر جای شهر که می‌رفتم خانه‌های متروکی بودند که توجه‌ مرا جلب می‌کردند؛ پس شروع به عکاسی از آنها کردم؛ خانه‌هایی که در نگاه بیرونی، زیبا و چشم‌نواز‌ بودند و به شهر پوست‌‌کلفت ما لطافت می‌بخشیدند ولی ـ در حقیقت ـ از داخل تهی شده‌ بودند!

خانه فرسوده

ساعت‌ها در شهر مي‌چرخيدم تا اين خانه‌ها را پيدا كنم؛ خانه‌هايي كه هميشه شيشه شكسته‌اي، پنجره‌ نيمه‌بازي يا جاقفلي خالي‌شده‌اي داشتند كه به من و دوربينم، راه‌ نفوذ و چشم‌چراني مي‌دادند تا بتوانيم داخل خانه، راهروها و اتاق‌ها را ببينيم... و در اين ديدن‌ها هميشه نشانه‌ها‌يي از زندگي در اين خانه‌ها جا مانده بود؛ يك كمد، تعدادي كتاب، اجاق‌گاز، يخچال يا لباسي كه داستان زندگي‌هايي يكباره‌رهاشده را مي‌گفت و...»؛ سطرهايي كه خوانديد روايتي از زبان آزاده به‌كيش ـ دانش‌آموخته عكاسي از دانشگاه هنر و مولتي‌مديا (چندرسانه‌اي) از دانشگاه «لا ساپينسا» رم ـ بود كه چندي پيش نمايشگاه عكس‌هايش از خانه‌هاي متروك، در خيابان فلسطين و اتفاقا در خانه‌اي متروكه به نمايش درآمد؛ روايتي كه به ‌قول خودش با يك كنجكاوي تا حدي ساده و بازيگوشانه شروع شده اما به پروژه‌اي جدي نه‌فقط براي شخص خودش كه براي عده‌اي ديگر از شهروندان ـ حتي در شهرهاي ديگر ايران ـ ارتقا يافته است؛ پروژه‌اي با عنوان «متروكه‌ها» كه از شهروندان مي‌خواهد با نگاهي دقيق‌تر به فضاي شهري كه در آن قرار گرفته‌اند، از خانه‌ها و فضاهاي متروكه اطراف‌شان عكاسي كنند و با قراردادن آن عكس‌ها در فضاي مجازي، از جمله در صفحه‌هاي شخصي‌شان در اينستاگرام و همچنين صفحه اختصاصي‌اي كه براي اين كار در نظر گرفته شده، در اين پروژه جمعي و در دست اجرا شركت كنند؛ پروژه‌اي كه اين تلنگر را به ما مي‌زند كه واقعا مگر چه تعداد خانه رهاشده در تهران وجود دارد؟!

خانه‌هايي كه زندگي در آنها وجود داشته اما يكباره به انجماد مرگ وصل ‌شده‌اند و اين يكبارگي در ‌حدي بوده كه اهالي خانه، همه‌‌چيز را پشت سر خود گذاشته‌اند و رفته‌اند؛ خانه‌هايي كه انگار هنوز هم كتاب‌ها و لباس‌ها و گلدان‌هاي خشك‌شده كنار پنجره‌شان، بازگشت اهالي خانه را انتظار مي‌كشند. علت چيست؟ جنگ؟ مهاجرت؟ تصرف؟ يا يك بلاي طبيعي مثلا زلزله‌اي كه در اين‌سال‌ها اتفاق افتاده و ما از آن بي‌خبريم؟ گذشته اين خانه‌ها و ساختمان‌ها چه بوده و پوسيدگي امروزشان چه چيزي را براي اين شهر شلوغ كه 15هزار بي‌خانمان دارد رقم مي‌زند؟ سرنوشت اين خانه‌ها كه اكثرا به ‌معناي واقعي خانه بوده‌اند چه مي‌شود؟

حسين راغفر-اقتصـــاددان - در يكي از مصاحبه‌هايش درباره ساخت‌وسازهاي انجام‌شده در شهر تهران مي‌گويد: «بعد از پايان جنگ، فروش فضاهاي عمومي شهر به اصلي‌ترين منبع درآمد مديران شهري تبديل شد و وضع قوانين و محدوديت‌هاي ساخت‌وساز، نه با هدف‌هايي چون حفظ محيط‌زيست، ميراث فرهنگي، معماري شهري و گسترش فضاهاي سبز يا ورزشي كه در اصل با دورنماي افزايش قيمت‌هاي فروش و كسب درآمد بيشتر تنظيم شد». اين در حالي است كه بنا بر تحقيقاتي ديگر، طي 40سال گذشته چهره تهران بارها تغيير كرده و حجم ساخت‌وسازي كه از سال 1386تا 1393در تهران انجام شده معادل كل ساخت‌وسازهايي است كه به طور منطقي بايد در طول 20سال در اين شهر انجام مي‌شده است. در اين ميان جدا از ساخت‌وسازها، تهران كلانشهري است مملو از فضاهاي يكباره‌ترك‌شده كه هنوز آثار زندگي در آنها وجود دارد.

نكته قابل توجه اينكه بخش مركزي شهر تهران كه قلب اين شهر به شمار مي‌رود، از زندگي و سكنه خالي شده؛ گويي شهر متروكه‌اي در دل اين شهر بزرگ قرار دارد كه زنده نيست. يكي از علت‌هاي خالي‌شدن اين خانه‌ها از سكنه، فكر ساخت خانه‌هاي جديد و پاساژهايي در آينده است؛ آينده‌اي كه صاحبان آن به انتظارش نشسته‌اند، در حالي‌كه درها و پنجره‌هاي خانه‌هاي رهاشده را محكم بسته‌اند تا هزاران نفر بي‌خانمان سرگردان در اين شهر، به آنها راه پيدا نكند؛ واقعيت تلخي كه آزاده به‌كيش با عكس‌هايش به آنها گريز مي‌زند و حضور همزمان مال‌هاي بزرگ، برج‌هاي مسكوني و خانه‌هاي خالي از سكنه‌اي را كه هنوز قابليت سكونت دارند، تناقض هولناكي در تهران مي‌داند كه صاحبان اين خانه‌ها و شهرفروشان از آن سود مي‌برند.

او كه از خانه‌هاي متروكه 4منطقه ۶، ۷، ۱۱ و ۱۲عكاسي كرده، هدف اصلي پروژه در حال انجام متروكه‌ها را نه ارزشگذاري تاريخي و معماري و نه نمايش صرف جذابيت‌هاي بصري بلكه خالي‌شدن اين بافت‌هاي شهري از زندگي برمي‌شمرد؛ اتفاقي كه همگام با اين رهاشدگي در عرصه هويت اجتماعي هم در حال رخ‌دادن است.‬‬‬‬‬‬

  • زندگي زير سقف ترس

اين عكاس مي‌گويد: «در خانه‌ها و مكان‌هايي كه از آنها عكاسي مي‌كردم نشانه‌هايي وجود داشت كه گواهي مي‌داد اين خانه‌ها يكباره ترك شده‌اند و نه با برنامه‌ريزي قبلي و به قصد جابه‌جايي. به‌طور مثال رستوران متروكه‌اي بود كه هنوز همه وسايلش در آن وجود داشت يا خانه‌اي كه هيچ‌كدام از وسايلش خالي نشده بود و پرده‌ها و لباس‌ها و وسايل يك زندگي كامل در آن ديده مي‌شد؛ گويي تا همين ديروز زندگي در اين مكان‌ها وجود داشته اما يكباره چيزي شبيه به جنگ يا سيل و زلزله اتفاق افتاده و لايه‌اي ضخيم از خاك و مرگ بر آنها پاشيده است. البته در برخي از اين خانه‌ها افرادي هم زندگي مي‌كردند. به ‌طور مثال خانه‌اي بود كه خانواده‌اي با 4بچه در آن زندگي مي‌كرد. مي‌خواستم از آنجا به‌ عنوان مكان نمايش عكس‌هايم استفاده كنم اما مرد كه به نوعي سرايدار و نگهبان آن خانه بود موافقت نمي‌كرد.

زنش هم مي‌گفت: «با اينكه سال‌هاست در اين خانه زندگي مي‌كنيم، هر روزمان را با ترس از بيرون‌رانده‌شدن مي‌گذرانيم». حتي يك ‌بار كه زن خواسته بود در گوشه‌اي از حياط بزرگ خانه سبزي بكارد با مخالفت صاحبخانه روبه‌رو شده بود؛ صاحبخانه‌اي كه انگار هيچ ميلي به اين ندارد كه حتي گوشه كوچكي از اين خانه، زنده و سبز شود. البته در خيلي از موارد، صاحبان اين ملك‌ها را نمي‌توانستم پيدا كنم تا درباره گذشته اين خانه‌ها و اينكه چه اتفاقي باعث شده به اين وضعيت بيفتند سؤال كنم؛ چون بعضي از اين ملك‌ها مصادره شده بودند و صاحبان برخي ديگر هم هيچ علاقه‌اي به گفت‌وگو نداشتند. اكثر آنها اين خانه‌ها را با قيمت‌هاي ميلياردي خريده و رها كرده بودند تا روزي بكوبند و تبديل به مكان‌هاي تجاري كنند».

او ادامه مي‌دهد: «كساني كه در اطراف خانه‌هاي مصادره‌شده زندگي مي‌كردند هر كدام روايتي از گذشته آنها داشتند كه معلوم نيست تا چه حد درست باشد؛ مثلا خانه‌اي در خيابان آزادي بود كه تا چند سال پيش هم خود من مي‌ديدم كه كساني در آن زندگي مي‌كنند اما در اين سال‌ها متروكه شده است. آخرين صاحب اين خانه كه در آن ساكن بوده مي‌گفت 30سال پيش اين خانه را كه ازجمله خانه‌هاي مصادره‌اي بوده خريده اما 2سال قبل وارث صاحب قبلي برگشته و با اينكه صاحب جديد، سند داشته، حكم تخليه خانه را گرفته و بعد از چند بار فرستادن حكم تخليه، با مأمور سراغ آنها آمده است. مرد مي‌گفت:« غذاي ناهارمان روي گاز بود كه رسيدند. قابلمه را پرتاب كردند روي رختخواب‌ها و وسايل‌مان را بيرون ريختند...» . بعد از آن روز، اين خانه خالي افتاده و تبديل به فضايي متروكه شده و روي در آن نوشته‌اند: فروش نخاله»!

اما در ميان اين جست‌وجوها روايت‌هايي هم بوده كه در صورت تأييدشدن، مي‌تواند تاريخچه بخشي از اتفاق‌هاي رخ‌داده در اين شهر باشد؛ «خانه‌اي بود كه يك نفر مي‌گفت متعلق به داماد مصدق است اما ديگري كه اصرار داشت سال‌ها در آن محل زندگي كرده، مي‌گفت كه خانه داماد بازرگان است. خانه متروكه بسيار بزرگي را هم ديدم كه نزديك متروي ملت بود و مي‌گفتند صاحب خانه، مالك نمايندگي فورد در ايران بوده اما بعد از انقلاب از ايران رفته و اين خانه خالي مانده است. خانه ديگري بود كه مي‌گفتند امام(ره)، قبل از انقلاب مدتي در آن زندگي كرده است . يا خانه‌اي در خيابان آزادي كه هر فردي كه آنجا بود براي آن قصه‌اي داشت؛ يكي مي‌گفت اينجا مدرسه آمريكايي‌ها بوده، يكي مي‌گفت اينجا را هويدا درست كرده بوده خلاصه، قصه‌ها و روايت‌هاي بسيار ديگري كه به ‌دليل متروكه‌بودن اين خانه‌ها و معلوم‌نبودن سرنوشت‌شان، بيشتر به شايعه شبيه بود.»

البته همه خانه‌ها هم روايت‌هاي عجيب نداشته‌اند؛ «بعضي از خانه‌ها كه ورثه آنها با هم مشكل داشتند، آنقدر خالي مانده بودند كه به نوعي تبديل به متروكه شده بودند اما نه متروكه‌اي كه در و ديوارش ريخته باشد؛ متروكه‌اي كه روي زندگي‌اي تا چند سال قبل در آن جريان داشته، گرد و خاك نشسته بود. ساختمان ديگري بود كه آخرين قبض برقش را هم پيدا كردم. 30سال بود رهايش كرده بودند و اطلاعاتي كه وجود داشت معلوم مي‌كرد كه متعلق به ارامنه بوده است. بسياري از خانه‌ها هم به انباري تبديل شده بودند! مثلا خانه بسيار بزرگ و چندطبقه‌اي بود كه نگهبانش ادعا مي‌كرد صاحب آن بابت هر طبقه‌اش كه تبديل به انباري شده، 17ميليون تومان اجاره مي‌گيرد.»

  • زنگ‌ها براي فروختن و كوبيدن به صدا درمي‌آيند

خواندن روايت اين خانه‌ها و سرگذشتي كه داشته‌اند ساده است اما ورود به اين خانه‌ها به اين سادگي‌ها هم نبوده است؛ چراكه بسياري از اين خانه‌ها با اينكه مخروبه و به‌ظاهر رهاشده‌اند در اطراف خود نگهباناني دارند؛ كساني از اهالي و همسايه‌ها يا حتي خود صاحبان‌شان كه در همان حوالي، ملك و ساختماني دارند و حواسشان به اين خانه‌ها هست؛ خانه‌هاي خالي‌اي كه خريداري شده‌اند به اين اميد كه روزي به قيمت بالاتر ـ بسيار بسيار بالاتر ـ فروخته شوند. حقيقتي كه اين عكاس مي‌گويد خود صاحبان خانه‌ها بارها به آن اقرار كرده‌اند.

«از اين‌دست ملك‌ها در خيابان جمهوري بسيار زياد بود؛ مثلا خانه‌اي بود كه صاحبش مي‌گفت آن را چند سال قبل به قيمت 30ميليون تومان خريده و قيمت كنوني‌اش چيزي حدود 3ميليارد تومان است يا ساختماني حوالي ملت كه روزي محل كار و توليد بيش از 30نفر بوده و حالا فردي كه پسر صاحب آن بود مي‌گفت امروز از اين خانه فقط تلفنش كار مي‌كند؛ آن هم براي اينكه زنگ بخورد و مشتري براي خريد ملك بيايد. اكثر افراد هم مي‌خواهند آن را بخرند و دوباره بفروشند. در بسياري از محله‌ها هم افرادي، چند خانه هم‌رديف را خريده و رها كرده بودند‌،در و پنجره‌ها را هم تخته كرده بودند تا جلوي ورود بي‌خانمان‌ها و كارتن‌خواب‌ها را بگيرند. اكثر اين خانه‌ها ميليوني خريده شده بودند و در انتظار ميلياردي‌فروخته‌شدن بودند؛ خانه‌هايي كه بسياري از آنها هنوز كاملا قابل سكونت هستند.»

  • خانه‌هايي كه احتكار مي‌شوند

مهندس مهرداد هاشم‌زاده همايوني كه تاليفات و تحقيق‌هاي بسياري از جمله ترجمه «فرهنگ تشريحي معماري و ساختمان»، تاليف كتاب «تاريخ طراحي شهري» و مقالات «محله و خيابان»، «ضرورت تحول در مفهوم مقوله زمين شهري» و «افول مركز شهر تهران» را در اين سال‌ها به كارنامه حرفه‌اش افزوده، در تحليل اين موضوع (خانه‌هاي متروكه) با بيان اينكه نمي‌توان تنها از يك ديدگاه به ‌وجود چنين خانه‌هايي نگاه كرد، گفت: «وجود خانه‌هاي متروكه مي‌تواند دلايل زيادي داشته باشد؛ از جمله افتادن خانه‌ها به دست ورثه‌اي كه با يكديگر اختلاف دارند. يا برخي از اين خانه‌ها اصلا ورثه‌اي ندارند. ممكن است برخي از اين خانه‌ها هم متروكه نباشند و چون مالكان آنها در خارج از كشور زندگي مي‌كنند و مدت زيادي امكان بازگشت نداشته‌اند ملكشان به چنين وضعيتي افتاده باشد».

اما هاشم‌زاده مهم‌ترين دليل خالي‌ماندن خانه‌ها و متروكه‌شدن آنها در زمان حاضر را احتكار اين خانه‌ها براي فروش با قيمت بالاتر مي‌داند. او توضيح مي‌دهد: «بسياري از اين خانه‌ها و املاك در اين وضعيت نگهداري مي‌شوند تا پس از بالارفتن قيمت‌ها به فروش برسند كه به اين مورد، اصطلاحا «تقاضاي احتكاري» گفته مي‌شود؛ به اين معنا كه خريد آنها بر مبناي نياز نيست بلكه براي احتكار است».

اين مهندس معمار درباره شيوه‌هاي برخورد با اين موارد گفت: «با هر كدام از اين موارد بايد به شيوه خودش برخورد شود؛ مثلا در مورد خانه‌اي كه ورثه‌اش اختلاف دارند يا خانه كساني كه در خارج از كشور هستند نمي‌توان به همان شكلي برخورد كرد كه با احتكاركنندگان ملك برخورد مي‌شود اما مهم‌ترين راهكار قانوني كه در دنيا از آن استفاده مي‌شود تا جلوي ايجاد چنين پديده‌اي را بگيرند گذاشتن ماليات بر خانه‌هاي خالي يا ماليات تصاعدي بر املاك افرادي است كه بيش از 2ملك در اختيار دارند؛ چيزي كه ما در قوانين‌مان نداريم و به اين قضيه و احتكار مسكن دامن زده و باعث شده سرمايه به جاي اينكه در بخش توليد جريان داشته باشد، در اين بخش رسوب كند و معضلاتي را هم به همراه بياورد».

مولف كتاب تاريخ طراحي شهري با بيان اينكه در ايران و خصوصا در تهران، فضاي تجاري حدود 4برابر حدي است كه در كشورهاي جهان سوم و حتي جهان اول وجود دارد درباره تبديل املاك و خانه‌ها به فضاهاي تجاري جديد هم گفت: «اين عارضه‌اي است كه هزينه زندگي همه ما را بالا مي‌برد؛ چه شما كه به‌عنوان عابري ساده از كنار اين مراكز مي‌گذريد و چه ‌كسي كه مغازه كوچكي در نزديكي اين مراكز تجاري دارد و مي‌خواهد با فروش اقلام كمي كه دارد هزينه زندگي‌اش را تأمين كند اما به ‌دليل افزايش قيمت‌هايي كه در آن محيط به ‌وجود آمده او هم قيمت كالاهايي را كه عرضه مي‌كند بالا مي‌برد تا بتواند هزينه‌هايش را بپردازد».

  • حبابي در آستانه انفجار

اما آينده اين ساخت‌وسازها و تبديل اين خانه‌ها به مراكز تجاري بزرگ و مجتمع‌هاي مسكوني كه چراغ‌هاي بسياري از آنها هميشه خاموش است، چيست؟ هاشم‌زاده با اشاره به اين مطلب كه در استانداردهاي جهاني به ازاي هر نفر تنها يك متر فضاي تجاري بايد وجود داشته باشد اما در تهران اين ميانگين بيشتر از 4-3متر است، گفت: «بعضي از اقتصاددان‌ها بر اين باورند كه وضعيت موجود شبيه حبابي است كه به‌زودي منفجر مي‌شود؛ خصوصا كه در 10سال گذشته تا جايي كه امكانش بوده فضاهاي تجاري ساخته شده است. اين فضاهاي تجاري جديد در كنار آنهايي كه از قبل وجود داشته‌اند بايد كسب درآمد كنند اما از آنجا كه چنين چيزي نمي‌تواند محقق شود (چون اين فضاها در كل مازاد بر نياز يك شهر و شهروندانش است)، اين دورنما وجود دارد كه بسياري از آنها ورشكست مي‌شوند و از اين حباب كه روزبه‌روز بزرگ‌تر مي‌شود چيزي باقي نمي‌ماند».

  • حباب سوداگري، نفس‌هاي خاكي

در انتظار ازهم‌پاشيدن حبابي كه خيال سوداگري، آن را همچنان باد مي‌كند، در نگاه به آسماني كه جرثقيل‌هاي آهني آن را خط انداخته‌اند و در گذر از كنار خانه‌هاي تنهامانده‌اي كه هنوز نفس زندگي از درزهاي در و پنجره‌هايشان بيرون مي‌آيد، تصاوير و روايت‌هاي اين خانه‌ها هنوز هم قاب‌هايي را از آن خود مي‌كند؛ قاب‌هايي كه اتفاقا نه‌فقط روبه‌روي نسل‌هايي كه در آنها زيسته‌اند بلكه پيش چشم نسل‌هايي كه به ثبت و ضبط آنها مي‌پردازند و تنها خاطره‌اي كوچك از آنها دارند، آويخته مي‌شوند؛ خاطره‌اي به اندازه تصويري محو از دويدن در حياط اين خانه‌ها، پيچيدن دور ميله‌هاي سنگي و بالارفتن از پله‌هاي مثلثي‌اي كه هر چه بالاتر مي‌رفت، باريك‌تر مي‌شد. اين نسل شايد حتي همين خاطره‌ها را هم نداشته باشد اما ميل به زيستن در مكان‌هايي را دارد كه آداب انساني و براي زيستن بنا شده باشند.

پس تصاوير اين خانه‌ها جان مي‌گيرد؛ شايد روزي هم خاك ماسيده بر چهره‌شان پاك و شب‌بندهاي زيباي پنجره‌هايشان چرخانده شود؛ كاري كه آزاده به‌كيش عكاس مجموعه «متروكه‌ها» به نوعي انجام داده است. او ترجيح داده به جاي آويختن تصاوير بر ديوار گالري‌هاي شيك و بالاشهري امروزي و به‌نمايش‌گذاشتن عكس‌ها براي قشري خاص كه عمدتا گالري‌روها و هنرمندان و دانشجويان رشته‌هاي هنري هستند، در بطن شهر و در خانه‌اي متروكه اين عكس‌ها را لخت و بدون قاب و تنها با قراردادن بر ميزهاي چوبي كوچك به نمايش بگذارد تا از اين راه بتواند تجربه ورود به اين خانه‌ها را براي افراد بيشتري فراهم كند.

به‌كيش با اشاره به اين موضوع كه «مي‌خواستم به مخاطب عكس‌ها اين تلنگر را بزنم كه هنوز خيلي از اين خانه‌ها قابليت زيستن دارند»، درباره عكس‌العمل بازديدكنندگان كه مي‌توانند گروه آماري كوچكي از مردم باشند، مي‌گويد: «نمايش عكس‌ها در خانه‌اي متروكه با پله‌هاي قديمي، بالكني كوچك كه شايد بيم ريختنش بود، اتاق‌هاي بزرگ و تودرتو و دورنمايي از حياطي بزرگ و درختي كهنسال، براي خيلي‌ها جالب بود. آنها عكس‌ها را مي‌ديدند و گوشه و كنار خانه را مي‌گشتند. برخي خاطراتي از زندگي در اين خانه‌ها را تعريف مي‌كردند و عده‌اي ساعت‌ها در اين محيط مي‌ماندند؛ انگار كه به قسمتي از وجودشان كه ميل به زيستن در اين خانه‌ها داشته و حالا تجربه‌اي اين‌چنين را بازمي‌جويد، اين اجازه را مي‌دادند كه تجربه ناكامل يا رهاشده و از‌دست‌رفته را دوباره لمس كند».

اما آيا اين فرصت به همه شهروندان اين شهر كه سرانه ورزشي‌شان 0/6 مترمربع (به جاي2/5 متر مربع)، سرانه فضاي سبزشان 16متر (آن هم به گفته مسئولان؛ به جاي 20 تا 25متر) است، داده مي‌شود؟ شهرونداني كه تنها سرانه بالاتر از حد استانداردشان، سرانه فضاي تجاري است؛ به جاي يك متر، چيزي بيشتر از 3تا 4متر!

کد خبر 391278

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار شهری

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha