دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۶ - ۰۲:۰۱
۰ نفر

خانه فیروزه‌ای > لیلی شیرازی: از خواب بیدار می‌شوی و می‌بینی خبر آمده است سیارک فلان در هفت میلیون کیلومتری زمین بوده و این فاصله نزدیک‌ترین فاصله‌ی او در ۲۰۰ سال گذشته به ما بوده است.

دوچرخه شماره ۸۹۳

سعي مي‌کني سيارک فلان را از روي شکل ساده‌اي که در خبر کشيده شده مجسم کني. تو آن سيارک را نمي‌شناسي. هيچ‌وقت چيزي درباره‌اش نشنيده بودي. اما وقتي که تو خواب بودي، او به نزديک‌ترين فاصله‌اش با تو در چندين سال گذشته رسيده و رفته است.

احساس عجيبي مي‌کني. سيارک مي‌توانست کمي از اين دورتر يا کمي از اين نزديک‌تر باشد. سيارک مي‌توانست به زمين برخورد کند. سيارک مي‌توانست هر کار ديگري که دلش مي‌خواست انجام بدهد و کارهاي او مي‌توانست زندگي تو را تغيير دهد. بي‌آن‌كه دست تو به سيارک برسد يا دستت براي تغيير مسير سيارک به جايي بند بشود.

خيلي چيزها دست تو نيست. فکر مي‌کني براي آن چيزها که دست تو نيست دعا کني.

* * *

سيارک، تو را از خواب بيدار کرده است. درست است که تو بيدار شده‌ و خبر سيارک را شنيده‌اي؛ اما سيارک خواب را از سرت پرانده است. قوه‌ي تخيلت را قلقلک داده و تو را متوجه خود کرده است. او با تو حرف نزده. او تنها يک سيارک بوده؛ اما توانسته توجه تو را به خودش جلب کند. سيارک کاري بيش‌تر از اين کرده، او تو را شگفت‌زده کرده است.

با خودت فکر مي‌کني چند ميليون از اين سيارک‌ها وجود دارند؟ چند ميليون از اين‌ها کشف نشده‌اند؟ تو از مرزهاي کشورت هم بيرون نرفته‌اي. تنها يک‌بار خيلي پيش از اين‌ها به يک سفر دور رفته‌اي و ديگر هيچ. اما خيلي خيلي دورتر از مرزهاي کهکشان تو، کهکشان‌هاي ديگري هستند که فکرکردن به آن‌ها تو را ديوانه مي‌کند.

سيارک بي‌اسم و رسم تنها با يک عبور ساده توانسته است تو را شگفت‌زده کند. اين شگفت‌زدگي حتي کمي به ترس نزديک است. تو از بزرگي دنيايي که در آن زندگي مي‌کني ترسيده‌اي.

فکر مي‌کني براي اين ترس عجيب دعا کني.

* * *

پيش از اين‌ها عاشق کتاب شازده‌کوچولو بوده‌اي. حالا هم هستي. حالا و هنوز؛ و فکر مي‌کني حالا و هنوز و هميشه. شازده‌کوچولو روي سيارک ب‌612 زندگي مي‌کرد. تو گاهي به آسمان نگاه مي‌کردي و دنبال سيارک ب612 مي‌گشتي. سيارک بي‌نام، تو را به ياد سيارک ب‌612 مي‌اندازد.

فكركردن به سيارک ب‌612 يعني فکرکردن به عشق و به انسان و به خودخواهي‌هايش. با خودت فکر مي‌کني چه‌طور يک سيارک بي‌نام باعث مي‌شود دوباره به خودخواهي‌ها فکر کني. شازده‌کوچولو وقتي در يکي از ديدارهايش مرد نگهبان فانوس دريايي را مي‌ديد با خودش مي‌گفت: حداقل اين يکي به چيزي غير از خودش مشغول بود!

تو حالا به چيزي غير از خودت مشغول هستي؛ به سيارک بي‌نام و فکر اين که آيا شازده‌کوچولويي برروي خود داشت يا نه؟ فکر مي‌کني حتماً دانشمندان اخترشناسي خوب سياره‌ي بي‌نام را وارسي کرده‌اند. حتي شايد نامي هم به او داده باشند. اما به خودت جواب مي‌دهي و مي‌گويي شايد شازده‌کوچولوي سيارک بي‌نام قبل از اين که اخترشناس‌ها متوجه بشوند جايش را عوض کرده است و دوباره به سيارکش برمي‌گردد.

دوست داري خيال کني روي خيلي از اين سيارک‌ها که هنوز کشف نشده‌اند يا مثل همين سيارکي كه هفت ميليون کيلومتر با زمين فاصله دارند، شازده‌کوچولوهايي زندگي مي‌کنند که درباره‌ي عشق، انسان و خودخواهي‌ها حرف مي‌زنند؟

معني اين خيال اين است که هنوز يک عالم رمان ديگر که به اندازه‌ي شازده‌کوچولو درخشان و شيرين خواهند بود، نوشته نشده‌اند و آرام‌آرام نوشته خواهند شد.

از فکر شازده‌کوچولوهاي ديگر لبخند مي‌زني، از تخت بيرون مي‌پري. روز آغاز شده است. نمي‌داني وقتي که تو داري آماده مي‌شوي براي انجام کارهايت بيرون بروي، در همه جاي اين جهان، چند سيارک ديگر در حال گشتن به دور زمين يا نزديک و دور شدن از آن هستند. اما مي‌داني که دوست داري رمان‌هاي شازده‌کوچولوهاي ديگر نوشته شوند.

با خودت مي‌گويي ببين که چه‌طور يک خبر ساده درباره‌ي سيارکي بي‌نام مي‌تواند به ايده‌ي نوشتن هزار رمان ديگر برسد.

فکر مي‌کني براي نوشته‌شدن رمان‌هايي که هنوز نوشته نشده‌اند دعا کني.

کد خبر 382609

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha