چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۶ - ۰۵:۵۱
۰ نفر

همشهری دو - محمد گرشاسبی: هزار و دویست و نودمین سالروز شهادت امام‌صادق(ع)، شیخ‌الائمه است و نمی‌توان تلاش او برای احیای مجدد اسلامی راکه نقل حدیث نبوی در آن جرم تلقی می‌شد نادیده گرفت.

دوبـاره پیامبر

 او در هياهوي تاريخ اسلام فرصت را غنيمت شمرد و پس از گذشت يك قرن و اندي از ارتحال رسول مكرم اسلام(ص)، قال رسول‌الله گفت تا اسلام ناب از نو روايت شود تا بماند. امپراتوري اسلامي كه از كران تا كران دنياي آن روز را در‌برمي‌گرفت در مرحله‌گذار از عصر بني‌اميه به عصر بني‌عباس بود. اين مقطع كه بي‌ثبات‌ترين و پرآشوب‌ترين مقاطع زماني مسلمانان به‌شمار مي‌رفت پر بود از قيام‌هاي متعدد اعراب و غيراعراب عليه امويان و اختلافات داخلي در بني‌اميه. در ميان اين هياهو دوباره جاهليت سربرآورده بود و اين بار در قالب قوم‌پرستي يا درست انگاشتن بدعت‌ها نمود داشت و از ظهور منجي، قرائتي ناشيانه صورت مي‌گرفت. هر كسي خود را مهدي و منجي معرفي مي‌كرد و در كشاكش جبر و اختيار، هر فردي خود را صاحب يك ايدئولوژي خاص مي‌دانست. چون پرسشگري در مسيحيت ممنوع بود نومسلمانان همه سؤالات‌شان را اين‌بار مي‌خواستند در اسلامي بجويند كه پيامبرش در حديث «اطلبوا‌العلم» امر به دانستن مي‌كرد. بخشي از فشارهاي وارده اين دوران بر دوش امام باقر(ع) بود و پس از شهادت مظلومانه ايشان، بخش اعظمي از فشارها هم بر دوش امام ششم جعفربن‌محمد صادق(ع) افتاد.

  • آغاز امامت

زندگي امام صادق(ع) معاصر 10خليفه اموي بود و به جز عبدالملك‌بن‌مروان و هشام‌بن‌عبدالملك كه 20سال حكومت كردند مابقي، عمر خلافت‌شان كوتاه بود. بني‌عباس هم با نام حب‌اهل‌بيت پيامبر و با شعار معروف الرضا‌من‌آل‌محمد مدعي بودند كه مي‌خواهند انتقام خون خاندان پيامبر را از بني‌اميه بگيرند. دوره امامت امام ششم با 2خليفه نخست عباسي به نام‌هاي عبدالله‌بن‌محمد معروف به سفاح و ابوجعفربن‌محمد‌ دوانقي معروف به منصور بالله هم‌عصر بود. 31سالشان بود كه پدر بزرگوارشان توسط هشام‌بن‌ عبدالملك خليفه اموي به شهادت رسيد و امامت امام‌صادق(ع) از 8ذيحجه 114هجري قمري آغاز شد. امويان ضعيف شده بودند و بسيار از امام درخواست مي‌شد براي دوباره روي كار آمدن خاندان پيامبر و زعامت بني‌هاشم بر جهان اسلام قيام كند. يكي از اينها سدير صيرفي بود كه كليني در اصول‌كافي درباره ديدارش با امام نوشته: سدير خدمت امام رفت و گفت: به خدا قسم بر تو روا نيست قيام نكني، چون دوستداران و شيعيان و ياران بسيار داري و به خدا قسم اگر علي به اندازه تو شيعه داشت حق او را نمي‌گرفتند. امام پرسيد: سدير شمار آنان به چند تن مي‌رسد؟ سدير گفت صدهزار. امام پرسيد: صدهزار؟ سدير پاسخ داد: بلكه 200 هزار و بلكه نيم جهان. امام، سدير را به خارج از شهر نزد بزچراني برد و فرمود: به خدا سدير اگر به اندازه اين بزها شيعه داشتم قيام مي‌كردم. سدير بزها را شمرد، 17راس بودند.

  • دانشگاه مدينه

اعراب مسلمان تا قبل از گسترش جغرافيايي و آشنايي با ممالك و ملل ديگر، به‌دليل داشتن ذهني ساده، همه قوانين اسلام را مي‌پذيرفتند و اگر سؤالي برايشان مطرح مي‌شد به شخص پيامبر(ص)، قرآن يا حديث مراجعه مي‌كردند. هرچه از ظاهر قرآن مي‌فهميدند برايشان حجت بود و هرگز به اين فكر نمي‌كردند كه مثلا: علم خداوند عين ذات او است يا جزء ذات او. نه با منطق يوناني آشنايي داشتند و نه علم كلام مي‌دانستند. پس از كشورگشايي، با مردماني روبه‌رو شدند كه هر مقوله‌اي را به‌راحتي نمي‌پذيرفتند و با شنيدن هر مسئله‌اي ده‌ها شبهه مطرح مي‌كردند. دانشمندان زرتشتي و مسيحي و كليمي به بحث‌هاي عقلاني سرگرم بودند كه بعدها علم كلام ناميده شد. اين بحث‌ها گرچه در عهد امويان و مروانيان به‌دليل استبداد حاكم، ممنوعيت داشت و ساكنان ساير بلاد بي‌چون و چرا بايد دين جديد را مي‌پذيرفتند اما از ابتداي قرن دوم هجري شرايط جامعه مسلمانان به‌نحوي پيش رفت كه نحله‌ها و حلقه‌هاي مجادله شكل گرفت و بحث‌هاي كلامي رونق يافت و همزمان فرقه‌هاي فكري و فلسفي متعددي هم پديد آمد. در اين ميان برخي عالم‌تر بودند و شهرتي مي‌يافتند و بودند كساني كه شهر به شهر مي‌رفتند تا با عالمان محاجه كنند. اما آن كسي كه آوازه‌اش نه‌تنها در شبه‌جزيره عربستان و ايران و شام و مصر كه در سرتاسر جهان اسلام پيچيده بود ابوعبدالله جعفربن‌محمد(ع) فرزند رسول خدا و امام ششم شيعيان بود. از علم او چنان نقل مي‌كردند كه آوازه‌اش به شهرها رسيد و امامان فرقه‌هاي اهل سنت هم بسيار از او روايت كردند. در اندك زماني تعداد شاگردان دانشگاه امام صادق(ع) در مدينه به 4 هزار نفر رسيد. البته ناگفته نماند كه 4 هزار نفر در آن واحد و در يك زمان شاگرد امام(ع) نبودند بلكه مجموعه كساني بوده‌اند كه در مدت افاضه امام(ع) به تناوب به دانشگاه حضرت آمده و علم و دانش فراگرفته‌اند. اين شاگردان از غربي‌ترين نقطه جهان اسلام، يعني اسپانيا تا شرقي‌ترين ناحيه آن، چين و ماچين براي تلمذ پيش امام(ع) آمده بودند تا فقه و حديث و كيميا و سيميا و هيأت و طبيعت و مابعدالطبيعه ياد بگيرند.

  • احياي امامت

امام صادق(ع) از چالش‌هاي اموي- عباسي نهايت بهره را برد و دوباره اصول و احكام و قواعد اسلامي را تدوين كرد. شاگردان دانشگاه امام، فقه جعفري را در محضر فرزند رسول خدا(ص) ياد گرفتند و به سرزمين‌هايشان رفتند تا خود مدرس اسلام ناب باشند. امام‌صادق(ع) آنقدر در نقل احاديث صداقت داشت و رعايت امانت مي‌كرد و هر حديثي كه مي‌فرمود صحيح بود كه به او صادق آل‌محمد(ص) مي‌گفتند. از جمله مسائلي كه امام مشقت فراواني كشيدند تا بتوانند مجددا آن را احيا كنند مسئله امامت به‌عنوان اصل پنجم دين بود. اصلي كه پس از رحلت رسول‌الله(ص) با وجود سفارش اكيد پيامبر بر حركت كردن در مسير آن، به بيراهه رفت و امام ششم حالا بايد دوباره اين اصل را به دين بازمي‌گرداند. امام صادق(ع) براي شيعيان و غيرشيعيان تشريح مي‌كرد كه امامت به هيچ عنوان انتخابي توسط مردم نيست و بنا بر آيه شريفه اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم... به فرمان خداوند برگزيده مي‌شود. از ديدگاه امام‌صادق كه در واقع در تداوم آراي خداوند در قرآن كريم و رسول گرامي اسلام(ص) است، هر امام داراي علم به‌خصوصي است كه او را براي آن مقام شايسته مي‌كند؛ علمي كه از خداوند به حضرت رسول(ص) و سپس به امامان معصوم(ع) منتقل شده است. به امام صادق(ع) اتهام زدند كه صحفي است تا ‌شأنش را كم كنند؛ يعني كسي كه علم را از صحيفه پدرانش درمي‌آورد. امام هم در جواب مي‌فرمودند: به خداوند صحف ابراهيم و موسي و عيسي، كه از پدرانم به ارث برده‌ام.

  • همسر اسپانيايي

امام صادق نخست با فاطمه بنت‌حسين اصغر ازدواج كرد كه از او صاحب 3 فرزند به نام‌هاي اسماعيل، عبدالله افطح و‌ام فروه شد. سپس با حميده اندلسيه كه از خانواده‌هاي اشرافي اندلس (اسپانيا) بوده و در شمار اسراي نبردهاي مسلمانان با اندلس به بازار برده‌فروشان مدينه آورده شده بود ازدواج كرد. كليني در جلد يك اصول كافي آورده كه عكاشه از امام‌باقر(ع) سؤال كرد كه چرا براي فرزندتان جعفر(ع) همسري انتخاب نمي‌كنيد. امام كه مقابلش كيسه‌اي زر بود فرمود به‌زودي كنيزي از اندلس آورده مي‌شود و او همسر جعفربن‌محمد(ع) خواهد بود. روز موعود، امام باقر(ع) به عكاشه فرمود شما را از آمدن آن كنيز آگاه مي‌سازم. كيسه را بگيريد به بازار برده‌فروشان برويد و گوهري را كه در پي‌اش بودم خريداري كنيد. پيش‌تر كه رفتند برده‌فروش گفت فقط همين 2 دختر بيمار بوده و همه بردگان و كنيزان را فروخته‌ام. عكاشه گفت آن يكي را مي‌خواهم. برده‌فروش گفت 70 اشرفي. عكاشه گفت نمي‌دانم در اين كيسه چقدر اشرفي است اين را بگير و دختر را به ما بده. برده‌فروش سكه‌ها را شمرد، دقيقا 70 سكه بود. به محض ورود به منزل، امام نامش را پرسيد. گفت حميده. امام فرمود: حميده باشي در دنيا و محموده باشي در آخرت. و سپس آزادش كرد و در دارالميمون [جايي در سرايش] منزلش داد. امام باقر(ع) به او درباره عاقبت خيرش فرمود و از اين‌رو امام، حميده را با امام‌صادق(ع) آشنا كرد. حميده‌خاتون پس از ازدواج با امام‌صادق(ع) نزد اهل‌بيت(ع) مقام و منزلتي يافت چنان كه خود امام ششم لقب مصفاه را به او داد و درباره‌اش فرمود: «حميده پاكيزه از پليدي‌ها و مانند شمش طلاست. ملائكه از وي مراقبت مي‌كردند تا كرامتي از سوي خداوند براي من و حجت بعد از من به دستم رسيد». حميده در مقامات علمي به جايي رسيد كه امام صادق(ع) به بانوان مي‌فرمود در مسائل احكام علمي به او مراجعه كنيد. فراتر از اينها حميده اندلسيه سعادت به دنيا آوردن امام هفتم شيعيان موسي‌بن‌جعفر(ع) بهترين خلق خدا را داشت كه رسول‌الله(ص) وعده تولد وي را داده بود.

  • خليفه و امام

امام براي حفظ وحدت جامعه مسلمين، با وجود همه گلايه‌ها و اعتراضاتي كه از بني‌عباس نزدشان مي‌شد، همه مسلمانان را به حفظ وحدت دعوت مي‌كردند و مي‌فرمودند قدر آرامشي را كه حاكمان در بلاد مسلمين فراهم كرده‌اند را بدانند، فرمانشان را بپذيرند، با آنها نماز بخوانند و در خبري كه به آنها مي‌رسانند رعايت انصاف و امانت را بكنند. با همه اين اوصاف منصور دوانيقي از اينكه امام كانون توجهات قرار گرفته سخت مي‌ترسيد و همه تلاش‌اش را مي‌كرد تا با تبليغات منفي و نيز با ايجاد رعب و وحشت در برخي مقاطع، اين كانون توجه را از بين ببرد. ابن‌شهرآشوب در مناقب نقل مي‌كند كه منصور دوانيقي، امام را كه براي سفر به حيره عراق آمده بود به دارالحكومه بغداد فراخواند تا ببيند كه مردم شيفته و فريفته چه كسي شده‌اند. چند عالم و فقيه را هم جمع كرد و به آنها گفت: چند مسئله دشوار آماده كنيد تا از جعفربن‌محمد بپرسيد. آنها 40سؤال آماده كرده بودند تا شأن امام را نزد خلايق كم كنند. وقتي امام وارد دارالحكومه شد هيبتش بر دل‌ها راه يافت. هرچه مي‌پرسيدند سريع پاسخ مي‌داد و هيچ پرسشي را بي‌پاسخ نگذاشت. تا جايي كه علما و فقهاي حاضر به منصور گفتند: آيا داناترين مردم داناتر آنان به اختلاف آراء نيست؟

  • شهادت

منصور حملات شديدي را عليه علويان و محبان اهل‌بيت به‌كار برد و امام نيز از شيعيان مي‌خواست كه هرجايي جانشان به خطر افتاد مي‌توانند تقيه كنند. منصور شايد در ظاهر امام را احترام مي‌كرد اما وقتي از شدت حسادت و ترسي كه نسبت به امام داشت، نتوانست كاري از پيش ببرد دستور داد خانه امام صادق(ع) را آتش بزنند تا كانون علمي و فقهي تشيع به‌طور كامل به فراموشي سپرده شود. منصور دوانيقي كه درباره امام ششم گفته بود «ابوعبدالله كسي است كه از خداوند برايش الهام مي‌شود» باز هم طاقت نياورد و امر كرد كه امام را زهر بخورانند و هركسي را كه به‌عنوان وصي خويش برگزيده بود را هم گردن بزنند. 25شوال 148هجري قمري بود كه امام از همه اهل‌بيت(ع) خواستند تا دورش جمع شوند. در ميان آنها موسي‌بن‌جعفر(ع) و تكتم‌بانو بيش از همه ناراحت بودند كه امام وعده داد چند روز ديگر خداوند نوراني‌ترين خلق خدا، علي‌بن‌موسي(ع) را به شما خواهد داد. سپس به همه اهل‌بيت(ع) و صحابه خاصش فرمود: شفاعت ما به كسي كه نمازش را سبك شمارد نمي‌رسد. و آنگاه دارفاني را وداع گفت و به شهادت رسيد.
محمد‌بن‌سليمان كه مأمور بود تا گردن امام هفتم، موسي‌بن‌جعفر(ع) را بزند پريشان نزد منصور برگشت و وقتي منصور پرسيد كه گردن وصي‌اش را زدي؟ جواب داد: جعفر‌بن‌محمد 5 نفر را به‌عنوان وصي معرفي كرده بود: منصور حاكم عباسي، محمد‌بن‌سليمان، عبدالله پسر بزرگ جعفربن‌محمد(ع)، موسي‌بن‌جعفر(ع) و حميده همسر جعفربن‌محمد(ع). منصور با ديدن اين جواب، گفت: «راهي براي كشتن اين افراد وجود ندارد». منصور رو به بهلول شاگرد امام كرد و گفت:‌اي وهيب! امام تو مرد. بهلول هم سريع جواب داد: خوش به حال تو كه امامت (ابليس) تا ابد زنده است.

کد خبر 376691

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha